دراین نوشتار می خوانیم : امام خمینی (ره) پس از شکست حصر آبادان که منجر به فتح آن شد، این عملیات را یک «فتح الفتوح» نامید.
روز 26 آبان 1359، روزی به‌ یادماندنی و بسیار مهم در تاریخ معاصر ایران است. در این روز، سوسنگرد، نماد مقاومت و دفاع، ثمرۀ مقاومت خود را درمقابل متجاوز دید. در طول جنگ، سوسنگرد پس از خرمشهر که بیشترین مقاومت‌ها در آنجا انجام گرفت، شاهد بیشترین مقاومت‌های مردمی درمقابل متجاوز بود.
این شهر یک‌بار به دست ارتش عراق افتاد و دو بار هم تلاش شدید دشمن برای تصرف اهواز ازطریق سوسنگرد بی‌نتیجه ماند.
سوسنگرد از شهرهایی است که ارتش بعثی در همان روزهای آغاز حمله‌اش به ایران، آن را مورد تهاجم قرار داد. این شهر 31 کیلومتر از «بستان» فاصله دارد و در 60 کیلومتری شمال غربی اهواز است.
در دوران جنگ، ارتش عراق مجموعاً سه بار سوسنگرد را محاصره و یک بار نیز کاملاً اشغال کرد. از نظر نظامی و به شرط آمادگی از قبل، شهرهای سوسنگرد و هویزه به دلیل وضعیت طبیعیشان که با رودخانه‌ها محصور هستند، قابل دفاع بودند.

**اولین آزادسازی سوسنگرد
در ساعت 5 بامداد روز 9 /7 /1359، تعداد 23 رزمنده از پاسداران خوزستان به فرماندهی «علی غیور اصلی»(شهید) یک عملیات چریکی را در پیچ حمیدیه اجرا کردند.
این شبیخون که با شرکت رزمندگان داوطلب و بسیار باانگیزه انجام شد، واحدهای ارتش عراق را به عقب‌نشینی واداشت و در پی آن شهر سوسنگرد آزاد شد.
در این عملیات بالگردهای کبرای هوانیروز ارتش ایران هم به شکار تانک‌های عراقی پرداختند و نقش بسیار مثبتی در انهدام قوای زرهی ارتش بعثی ایفا کردند. در جریان تهاجم بالگردهای هجومی، یکی از آنها مورد اصابت قرار گرفت و خلبان آن، سرهنگ «وطن‌پور» به شهادت رسید. همچنین در این شبیخون موفق، 22 تانک و نفربر عراقی به غنیمت درآمد. چهار تن از رزمندگان ایرانی نیز به شهادت رسیدند.
پس از آزادی سوسنگرد، وقتی علی غیور اصلی در تاریکی شب به همراه « حسین نظیری» و «احمد غلامپور» با یک خودرو جیپ آهوی استیشن به دهلاویه می‌رفتند تا اوضاع قوای دشمن را بررسی کنند، با یک کمپرسی که از روبه‌رو می‌آمد و با چراغ خاموش حرکت می‌کرد، تصادف کردند. در این سانحه غیور اصلی به شهادت رسید و دیگر سرنشینان مجروح شدند. غیور اصلی از تکاوران ویژه ارتش بود که به سپاه مأمور شده بود و قبل از آغاز جنگ، نیروهای سپاه و بسیج اهواز را آموزش می‌داد.

**دومین حمله به سوسنگرد

اگرچه ارتش عراق در تصرف سوسنگرد شکست خورد، ولی نمی‌توانست از اشغال این شهر صرف نظر کند. بنابراین بار دیگر واحدهایی از لشکر 9 زرهی خود را مأمور کرد تا در روز 23 /8 /1359 از شمال رودخانه کرخه‌کور(بعدها به کرخه نور تغییر نام پیدا کرد) ، پیشروی خود به سوی جاده حمیدیه ـ ‌سوسنگرد را آغاز کنند.
این نیروها در 24 آبان 1359 شهر سوسنگرد را از شرق، جنوب و غرب به محاصره درآوردند. در آن هنگام حدود 310 رزمنده سپاه و بسیج در شهر مقاومت می‌کردند. در این نبردهای خیابانی مدافعان شهر بارها با تانک‌ها و زره‌پوش‌های عراقی رودررو جنگیدند و حماسه‌های بسیاری آفریدند.
تعدادی از رزمندگان تبریزی نیز جزء مدافعان سوسنگرد بودند. علی تجلایی (شهید) که فرمانده این نیروها بود، در تماسی با آیت‌الله سید اسدالله مدنی (از شهدای محراب) ضمن توضیح وضعیت وخیم سوسنگرد و شرایط خطرناک رزمندگان شهر، از او استمداد طلبید.
آیت‌الله مدنی بلافاصله پس از تماس با دفتر امام خمینی در جماران به تهران آمد و در دیداری با امام خمینی(ره)، ایشان را در جریان محاصره سوسنگرد و اوضاع سخت رزمندگان گذاشت. امام نیز فوراً دستورهای لازم را صادر کردند و دامادشان، حجت‌الاسلام شهاب‌الدین اشراقی را برای ابلاغ این دستورها به نزد رئیس‌جمهور بنی‌صدر فرستادند.
نیروهای عراقی در 25 آبان 1359 به منظور اشغال مجدد سوسنگرد به این شهر حمله کردند. در پی دستورِ امام خمینی که «تا فردا باید سوسنگرد آزاد شود» و با پیگیری‌هایی که شد، یک گروه رزمی در بامداد روز 26 آبان از سمت تپه‌های فولی‌آباد اهواز به کمک محاصره‌شدگان شتافتند.

نیروهای گروه جنگ‌های نامنظم دکتر چمران هم که حدود 20 نفر بودند، به فرماندهی شخص دکتر چمران به کمک آمدند. حمله از بیرون و مقاومت از درون شهر مؤثر واقع شد.
سرانجام در ساعت 2:30 بعد از ظهر روز 26 آبان ماه، رزمندگان اسلام از سمت شرق وارد شهر شدند. آنان دوباره محاصره سوسنگرد را شکستند و از سقوط این شهر به دست ارتش بعثی جلوگیری کردند.
در این درگیری‌ها بیش از 80 نفر از رزمندگان اسلام به شهادت رسیدند که عمدتاً در داخل شهر مقاومت می‌کردند. تعداد بیشتری نیز زخمی شدند.
دکتر چمران هم از ناحیه پا مجروح شد. در این عملیات پیروزی بزرگی نصیب نیروهای اسلام شد. ناکامی ارتش بعثی در تصرف سوسنگرد تا حد زیادی آنها را از پیشروی‌های بیشتر مأیوس کرد.

**سومین حمله به سوسنگرد
پس از مدتی و بعد از دفع عملیات «نصر» نیروهای ایرانی، ارتش عراق باز هم عزم خود را برای تهاجم به سوسنگرد جزم کرد. برای آخرین بار در 18 دی ماه 1359 واحدهای ارتش عراق از سمت جاده هویزه به مواضع رزمندگان در سوسنگرد حمله کردند.
این بار نیز با پرتاب سه موشک «تاو» گروه سوار زرهی ارتش ایران که سه تانک عراقی را منهدم کرد، ارتش بعثی از پیشروی بازماند و این حمله عراق به سوسنگرد نیز ناکام ماند.
یکی از بیشترین مقاومت‌ها در جریان تهاجم عراق، در منطقه سوسنگرد شکل گرفت و پس از درگیری‌های شجاعانه خرمشهر، شدیدترین نبردها در این جبهه بود. ارتش عراق دو بار از مسیر سوسنگرد تا نزدیکی‌های شهر اهواز پیشروی کرد، ولی با مقاومت رزمندگان و مردم روبه‌رو شد و ناچار عقب‌نشینی کرد.
سرانجام ارتش عراق با وجود تلاش‌های بسیار نتوانست اهواز را تصرف کند و نهایتاً در «دُبّ‌حردان» مستقر شد و آرایش دفاعی به خود گرفت.

**روایت رهبر انقلاب از فتح خرمشهر
در روز فتح سوسنگرد - چون میدانید سوسنگرد اشغال شده بود؛ بار اول فتح شد، دوباره اشغال شد؛ باز دفعه‌ی دوم حرکت شد و فتح شد - تلاش زیادی شد برای اینکه نیروهای ما - نیروهای ارتش، که آن وقت در اختیار بعضی دیگر بودند - بیایند و این حمله را سازماندهی کنند و قبول کنند که وارد این حمله بشوند.
شبی که قرار بود فردای آن، این حمله از اهواز به سمت سوسنگرد انجام بگیرد، ساعت حدود یک بعد از نصف شب بود که خبر آوردند یکی از یگانهائی که قرار بوده توی این حمله سهیم باشد را خارج کرده‌اند. خب، این معنایش این بود که حمله یا انجام نگیرد یا بکلی ناموفق بشود.
بنده یک یادداشتی نوشتم به فرمانده‌ی لشکری که در اهواز بود و مرحوم چمران هم زیرش نوشت - که اخیراً همان فرمانده‌ی محترم آمده بودند و عین آن نوشته‌ی ما را قاب کرده بودند و دادند به من؛ یادگار قریب سی ساله؛ الان آن کاغذ در اختیار ماست - و تا ساعت یک و خرده‌ای بعد از نصف شب ما با هم بودیم و تلاش میشد که این حمله، فردا حتماً انجام بگیرد. بعد من رفتم خوابیدم و از هم جدا شدیم.
صبح زود ما پا شدیم. نیروهای نظامی - نیروهای ارتش - که حرکت کردند، ما هم با چند نفری که همراه من بودند، دنبال اینها حرکت کردیم. وقتی به منطقه رسیدیم، من پرسیدم چمران کجاست؟ گفتند: چمران صبح زود آمده و جلو است. یعنی قبل از آنی که نیروهای نظامیِ منظم و مدون - که برنامه ریخته شده بود که اینها در کجا قرار بگیرند و آرایش نظامیشان چگونه باشد - حرکت بکنند و راه بیفتند، چمران جلوتر حرکت کرده بود و با مجموعه‌ی خودش چندین کیلومتر جلو رفته بودند. بعد هم الحمدلله این کار بزرگ انجام گرفت، و چمران هم مجروح شد.
خدا این شهید عزیز را رحمت کند. اینجوری بود چمران. دنیا و مقام برایش مهم نبود؛ نان و نام برایش مهم نبود.
/71586/002/
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.