وقتی برای جلوگیری از شیوع کرونا، مدارس در اسفندپارسال تعطیل شد، گمان می رفت که این ماجرا موقتی باشد، اما این ویروس هولناک چنان به ترکتازی پرداخت که تعطیلی اسفندماه کلاس های درس پس از نوروز هم ادامه یافت و اکنون می رود تا با تعطیلات تابستانی پیوند بخورد.
در این مدت زحماتش چند برابر شده است، هر چند مدارس تعطیل شد اما آموزش تعطیل نشده است، کلاس ها به فضای مجازی کشیده شد و زحماتش رنگ عوض کرد و گسترده تر شد.
دلش برای جیغ های پر از ذوق زهرا پر می کشد، آن زمان که برگه امتحانی با نمره ۲۰ را به دستش می داد. چقدر ذوق داشت و حال او را هم دگرگون می کرد، اما چند وقتی است که دیگر شوق تشویق کردن ها و نمره های خوب گرفتن را در چهره دانش آموزان نمی بیند.
هیاهوی دانش آموزان هم در فضای سکوت گوشی ها، خاموش شده است. کاش می شد مونا را به گوشه ای بکشاند و علت آنلاین نشدنش را بپرسد، قرار بود پدرش برایش تبلت بخرد، لابد نتوانسته پولش را تهیه کند. پدرش مشغله زیادی داشت. در طول سال هم هیچ گاه فرصت نکرده بود به مدرسه سر بزند اما چند وقت پیش، در تماس تلفنی گفته بود که در فراهم کردن پول تبلت مشکل دارد.
راستی میترا هم نگران گوشی بود، مادرش مجبور بود وقتی به محل کار می رود، گوشی اش را با خود ببرد، آن وقت میترا می ماند و نگرانی ها برای آنلاین نشدن هایش، دیروز هم حاضری نزده است.
مریم، این روزها چه می کند، چند وقتی است که پدر و مادرش رهایش کرده اند. مادر بزرگش به سختی برایش تبلت خریده که تا کنون برای ورود به کلاس های مجازی مشکل داشته و دست آخر همسایه شان برنامه را روی تبلت نصب کرده بود، اما هنوز نگران است، مریم باید برای فرستادن مطالب به خانه همسایه شان برود، برای همین تکالیف را دیر ارسال می کند.
نرگس اما خوب راه افتاده است، هنوز هم شیطنت هایش را دارد، هر بار که مطلبی می نویسد، دوست دارد باز هم سرش داد بزند که چه خبرت است، چقدر حرف می زنی؟ چند وقتی است که از صداهای بلند بچه ها در کلاس ها خبری نیست. آن روزها که فریاد او هم برای برقراری نظم بلند می شد، حالا به جای فریاد «ساکت باشید» باید «چت ممنوع» را یادآوری کند.
این روزها زمان از دستش رفته است، تدریس در فضای مجازی، روز و شب، او را مشغول کرده است، در خانه باید سکوت کامل برقرار کند تا بتواند محتوا را ضبط و برای دانش آموزان ارسال کند، چند بار کودکش از خواب بیدار شده و تمام آنچه را رشته و ضبط کرده بود، پنبه کرده است.
گاهی هم صدای فرزندش با صدای او، همآواز شده و مطالب را برای دانش آموزان تکرار کرده است.
این روزها هر چند در خانه است و کلاس درس را به منزل آورده است، اما خستگی هایش بیشتر شده است. باید به تماس های دانش آموزان و خانواده ها یکی یکی پاسخ دهد. نگران است که دانش آموزان مطالب را به خوبی دریافت کرده باشند، درس را به خوبی فهمیده باشند، «بچه ها متوجه شدید؟ سوالی ندارید؟» همچون روزهایی که دانش آموزان سر کلاس بودند هنوز هم عادت ذهنش است و هر از چند گاهی این عبارات را تایپ می کند. اما این بار به جای صدای دانش آموزان، به یک باره ۲۰ «بله خانم» بر صفحه گوشی پدیدار می شود.
تکرار شدن بله خانم ها، هر چند مشکل طنز آمیزی است اما بعضا با انتقاد خانواده ها هم روبه رو می شود. چند وقت پیش یکی از والدین نوشته بود که خانم لطفا مدیریت کنید، ۳۰ تا بله، ۳۰ تا سلام و ۳۰ تا خداحافظ، مطالب اصلی رو تو گروه گم کردیم، آنقدر باید بالا و پایین کنیم تا مطلب رو پیدا کنیم.
اما واکنش او تنها لبخند است و تایپ کردن «بله حق دارید» و سپس حذف مطالب غیرضرور و اضافه.
این هفته، با نام معلم پیوند خورده است. ۱۴ هزار معلم در خراسان شمالی همچون ۱۴ هزار شمع، عاشقانه در حوزه تدریس فعالیت دارند. اما کرونا، امسال روزهای این هفته را به گونه دیگری رقم زده است. کلاس های درس به فضای مجازی کشانده شده است و دیگر از آن هیاهوی روز معلم خبری نیست.
کاش می شد این هفته، در کلاس درس حاضر می شد، در میان هیاهو و صدای دانش آموزان غرق می شد. صدای بلند «روزت مبارک خانوم» را می شنید. روزهایی که تخته سبز کلاس با هزاران احساس پاک کودکانه، با واژه های معلم و تبریک، تزیین می شد، و جانی تازه به او می داد. نوشته هایی که تا دقایقی خیره اش می شد و دلش اجازه نمی داد پاکش کند.
صدای زنگ هشدار گوشی او را به خود می آورد، ساعتی که تنظیم کرده تا سر موقع آنلاین شود.
گوشی را که چک می کند، ۳۰ پیام نخوانده دارد، گروه را که باز می کند ۳۰ پیام «روزتون مبارک خانوم» اشک شوق را در چشمانش جاری می کند، دلش پر از غوغا می شود.