نوار قرمز گره خورده دور سبزه، کم کم دارد از کمرش می افتد، در این روزها، لاغرتر و بی روح تر شده است.
سبزه عید، سه هفته ای هست که روی تاقچه، نور می گیرد و نمو دارد، اما کم کم پژمرده شده است، امروز روز پایان میدانداری نوروزی اش است.
امروز، قرنطینه نوروزی مان، به سیزده بدر گره خورده است. گره نحسی که معلوم نیست کی باز می شود.
هر سال، روز طبیعت که می شد، خیابان های منتهی به خروجی های شهر و جاده ها، مملو از خودروهایی بود که با سبزه ها، آراسته شده بود، اما امسال نه از دامان طبیعت خبری هست و نه از شلوغی جاده ها.
هر سال، سیزده بدر، روز خداحافظی با سبزه ها و سپردن آن به دامان طبیعت بود، اما امسال نمی دانیم با آن چه کنیم.
مادرم می گوید بالاخره رسم است که سبزه را باید در رودخانه، آب جاری و یا طبیعت رها کنیم و امسال باید به ناچار، به پشت بام بیندازیم.
هر سال، سیزده بدر، بیرون می رفتیم تا نحسی ها را در دامان طبیعت، از خود دور کنیم، اما امسال نحسی کرونا، سد راه شده است. مردم در خانه مانده اند تا نحسی کرونا، دامن گیرشان نشود.
نوروز امسال همه خانه نشین شدند و دیدو بازدیدها به کما رفت، تبریک نوروزها با تماس تلفنی و پیام ها در فضای مجازی محدود شد.
شکی نیست که سیزده بدر شور و شوق دیگری برای ایرانیان دارد، امکان ندارد فردی در این روز، در خانه بماند، اما امسال ورق برگشته است.
کوچه ها خالی، جاده ها خلوت، باغ ها و بوستان ها ساکت، اما خانه ها خالی نیست، خانه ها، همچنان مکان حضور عاقلانه و عاشقانه خانواده ها است تا دست در دست هم، به جای ۱۳ کرونا را بدر کنند.
مادر می گوید باز هم جای شکر دارد که در خانه، در مکان امن هستیم، خدا را شکر که مجبور نیستیم در خارج از خانه باشیم، فکرش را بکن اگر ناچار به بیرون ماندن از خانه بودیم وضعیت ما چطور بود؟
راست می گوید، زلزله آن شب، آنچنان هراسی راه انداخت که بیرون دویدیم، اما هوا سرد بود و نتوانستیم زیاد در حیاط بمانیم.
حرف های مادر در این روزهای کرونایی، همیشه امید را زنده می کند.
می گوید امسال سیزده بدر هم در خانه می مانیم تا کرونا، پشت درها بماند، اصلا بگذارید، یک سال هم طبیعت در روز خودش، نفس بکشد.
پدر، زیر باران، از راه رسیده، باران از ساعاتی پیش باریدن گرفته، مادر به سمتش می رود تا میوه ها را از او بگیرد.
پدر می گوید عجب اعجوبه ای بوده کرونا، همه را خانه نشین کرده، مغازه ها بسته و بازار، سوت و کور، کوچه و خیابان ها ساکت، انگار کسی در شهر نیست.
مادر می گوید، چرا هست، شهر همان شهر است، مردم همان مردم، زنده و پویا، در خانه مانده اند تا در کارزار سخت، نحسی را از شهر بیرون کنند.
یادم هست، پدر، برای مسافرت نوروز، از شلوغی جاده ها می ترسید، اما امسال سفر با وجود جاده های هموار و خلوتش هراس انگیز شده است.
خواهر کوچکم موهای عروسکش را در چند نقطه روی سر، بسته و به هم گره زده است اسمش را کرونا گذاشته، نمی دانم در چه خیالی است، اما حال خوبی دارد، رها از همه مسائلی که کرونا برای مردم ایجاد کرده است.
زنجیری که بر پای اقتصاد بسته شد، نفسی که از اصناف به شماره افتاد، باری که بر دوش سفیدپوشان بیمارستان ها، مضاعف شد، ردی که از ماسک بر صورت پرستاران و پزشکان جا خوش کرد، داستان پرتکرار این روزهای نوروزی ما شده است.
امسال سیزده بدر، طبیعت دل تنگ انسان ها خواهد شد، دل تنگ گره هایی که با هزار آرزو بر سبزه ها زده می شد، دل تنگ خیال هایی که نحسی ها را از خانه ها بدر می کردیم.
خواهرم می گوید عروسکش روی پایش خواب رفته است. خیالم را با خیالش گره می زنم، سبزه را برمی دارم تا در پشت بام رها کنم، دختر همسایه هم روی پشت بام است، برایم دست تکان می دهد.