او اکنون عمری به درازای سال های نبود پدر دارد و در تمام این 33 سال هر شب و روز را با آرزوی دیدار پدر و نجوا کردن غم فراق با او را داشته است.
می گوید: وقتی شنیدم گروه های تفحص پیکر 130 شهید را به میهن می آورند بند دلم لرزید، انگار قلبم می گفت که دیدار پدر نزدیک است.
حس عجیبی داشتم با خود می گفتم می شود تلفن زنگ بخورد و بگویند آزمایش ها نشان داده که یکی از شهدا پدر توست، به شهدایی فکر می کردم که می گفتند بسیاری از آنها گمنامند.
دختر شهید می گوید: وقتی از بنیاد شهید به منزلمان آمدند و خبر پیدا شدن پیکر پدر را دادند. حال و روز خوشی نداشتم، انگار یک طرف بدنم بی حس شده بود، نمی دانستم خوشحال باشم یا گریه کنم. اشک امانم را بریده بود و مثل بچه ها شده بودم و لحظه لحظه انتظار برایم نفس گیر شده بود.
خانه شان را گردگیری و آب و جارو کرده است، منتظر عزیزترین مهمانی است که می توان انتظارش را کشید و اکنون سالها چشم انتظاری دارد به سر می رسد.
4 ماهه بود که پدر صورتش را بوسیده و به جبهه رفته بود و این آخرین باری بود که بوسه گرم پدر را بر گونه خود احساس کرده بود.
بعد از آن تمام روزهایش به رنگ بی خبری و انتظار بود، چون نه خبر شهادتش برایش آمد و نه خبر سلامتی، دیگر هیچ اثری از پدر نبود سال ها با همان قاب عکس پدر زندگی کرد.
هرچند پدر همیشه در رویاهایش زنده بود و با او حرف می زد و حالا او فکر می کند خیلی بیشتر از کسانی که سایه پدر را بر سر دارند، پدرش را می شناسد اما رنج و تلخی بی خبری و انتظار همه روزهای کودکی، نوجوانی و جوانی اش را پر کرده است.
33 سال از آن روزهای سخت انتظار سپری شد. دخترک 4 ماهه حالا خود مادر 2 فرزند است. خود را آماده می کند تا استخوان ها و پلاک پدر را که در کفن پیچیده اند در آغوش بگیرد و غم همه سال های دوری را با او نجوا کند.
شهید علی اصغر اکبری، فرزند علی، خردادماه سال 1342 در روستای «حسن سو» از توابع بخش مرکزی شهرستان مانه و سملقان چشم به جهان گشوده و در دوران نوجوانی و جوانی به کشاورزی در کنار پدر مشغول بود.
دختر شهید اکبری می گوید: پدرم تنها پسر خانواده بود که بعد از فوت پدرش از سربازی معاف شده بود. اما چون عشق جبهه و دفاع از میهن را داشت با نیروهای بسیج همراه شده و در بهمن ماه سال 64 در عملیات والفجر 8 در شمال اروندرود مفقودالاثر شد.
وی می افزاید: هیچ خاطره ای از پدر ندارم و تنها آنچه را که از اطرافیان شنیده ام در ذهن دارم و هر روز و همیشه با این خاطرات و رویاهای کوچک و بزرگ زندگی کرده ام.
وی از خاطرات روزهای پدر و بغض هایی که هنوز نشکسته می گوید: دلم می خواهد پیکر پدر را در آغوش بگیرم و ساعت ها با او حرف بزنم، گریه کنم و برایش از شبهایی بگویم که فردایش «روز پدر» بود و چقدر رنج آور بود وقتی هم کلاسی هایم از پدر و هدیه های گرفته شده برای پدرهایشان می گفتند.
وی می افزاید: من اکنون با افتخار می گویم که پدرم جان خود را اهدا کرد تا دخترانی بتوانند در آرامش و امنیت سر بر بالین بگذارند ، پدرم چون کوه استوار و مردانه جنگید تا امروز دخترک های زیادی مثل من بتوانند در آرامش کشور اسلامی زندگی کنند.
وی در حالی که اشک امانش را بریده، ادامه می دهد: فردا 33 سال انتظار به سر می آید و پدر خسته از سالها دوری، اما سربلند و پیروز به خانه بازمی گردد و نه من که همه مردم شهر و دیارمان به وجودش افتخار می کنیم.
پیکر شهید تازه تفحص شده علی اصغر اکبری که امروز در بدو ورود به استان خراسان شمالی، در فرودگاه بجنورد مورد استقبال مردم و مسئولان استان قرار گرفته بود، روز سه شنبه به زادگاهش شهرستان مانه و سملقان انتقال می یابد.
پیکر این شهید بزرگوار پس از تشییع در شهر آشخانه، مرکز شهرستان مانه و سملقان، روز چهارشنبه، همزمان با تاسوعای حسینی، در زادگاهش روستای حسن سو به خاک سپرده می شود.
شهرستان 110 هزار نفری مانه و سملقان 360 شهید و 700 جانباز تقدیم نظام اسلامی کرده است.
7183/5132
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.