از زمانی که بحران در سوریه آغاز شد در کنار کمپینها و پویشهای مختلف اجتماعی، اقتصادی و سیاسی، پویشی متفاوت برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) در مشهد به راه افتاد.
در این میان اهالی کوچه پس کوچه های خاکی گلشهر در حاشیه شهر مشهد پیشقدم شده و به این پویش پیوستند.
گلشهر، محله ای با بافت فرسوده شهری، خانه های کوچک یک یا 2 طبقه و جمعیت زیاد و متراکم است که اغلب مهاجرینی از شهرها و استانهای دیگر و بیشتر از همسایه شرقی یعنی کشور افغانستان می باشند.
این محله حالا دیگر گل سر سبد شهر است و عطر گل هایش مشام شهر را از شمیم بهشت آکنده ساخته است زیرا مردان آن از خویش برون آمده و کاری کارستان کرده اند.
'علیرضا توسلی' از اهالی این محل، مهاجری از اهالی افغانستان، مرد میانسال، کم حرف و متواضعی که شغلش کارگر ساختمانی بود اما کوهی بود که از قله اش آتش زبانه می کشید.
علیرضا توسلی را شاید بارها در این شهر دیده باشیم، آنجا که بر سر گذر ایستاده و منتظر رزق و روزی حلال بود، آنجا که بیل بر زمین می کوفت و نان از غیرت و بازوی خود می خورد، آنجا که بی اعتنایی دید چون جغرافیا جای ایمان و هویت را گرفته بود.
اما این بار او کاری کرد کارستان، معلوم نیست این پدر 40 ساله سه کودک در کوچه علیمردانی گلشهر مشهد، در چه مسیری گام برداشته بود که سر از سوریه درآورد و با غیرت علوی، علم دفاع از حرم حضرت زینب (س) را برافراشت.
این پدر مهربان و رزمنده ای که در دوران هشت سال دفاع مقدس در کنار حدود سه هزار شهید افغانستانی، مرزبان اعتقاد، دین و آئین خود و مدافع مرزهای وطن دوم خود ایران بود، این بار یک مجاهد بدون مرز و سردسته گروهی از افغانستانیهایی شد که به خاطر دفاع از حریم حرم اهل بیت (ع) ترک خانه و کاشانه کردند.
این گروه که ابتدا تعدادشان اندک بود تحت نظر مدافعان عراقی حرم مطهر حضرت زینب (س) جهاد می کردند اما زمانی که تعداد اعضای آن به 80 نفر رسید کم کم مستقل شد و چون این اعضا ارادت خاصی به حضرت فاطمه زهرا (س) داشتند نام 'فاطمیون' را برای خود برگزیدند.
در اندک زمانی 'فاطمیون' تبدیل به یک تیپ نظامی شد، تیپی که نامش با فرماندهی علیرضا توسلی که حالا به 'ابوحامد' شهرت یافته بود لرزه بر اندام تکفیریها در سوریه می انداخت و مقاومت و نبردهای سرسختانه و دلیرانه آنان در آن دیار زبانزد دوست و دشمن بود.
اسفند ماه 1393 ابوحامد چونان سرورش حضرت ابوالفضل العباس (ع)، علمدار نبردی با امویان زمان در بلندی 'تل قرین' حوالی 'جولان' شد.
نبردی مردانه و سرنوشت ساز که به جنگ تن به تن با تکفیریها نیز منجر شد.
نبردی با مهمات اندک و نفراتی قلیل و ایمانی کثیر تا اینکه تل قرین، کربلای علیرضا توسلی شد و راست گفت آنکه گفت: هر شهید کربلایی دارد.
کربلا برای ما پیش از آنکه یک شهر باشد یک افق است، یک منظر معنوی است که آن را به تعداد شهدایمان فتح کردهایم.
راوی شهادت ابوحامد گفته است که او به هنگام شهادت با جوانی به نام 'رضا بخشی' بال در بال یکدیگر مسیر الی الله را به انتها رساندند.
رضا بخشی هم از تبار دلیرمردان افغانستانی و پرورش یافته جاده سیمان مشهد، دانش آموخته 28 ساله مقطع کارشناسی ارشد 'جامعه المصطفی العالمیه' و کارشناسی رشته حقوق دانشگاه پیام نور و مسلط به زبانهای انگلیسی و عربی بود.
او کسی بود که چشم بر درهای دانشگاههای افغانستان که برای تدریس به روی وی گشوده شده بود بست و حرکت به سوی درهای جهاد را برگزید، درهایی که به فرموده امیرالمومنین حضرت علی (ع) از درهای بهشت است و خداوند آن را فقط برای بندگان خاص خود می گشاید.
او سردار بی نشان سپاه مدافعان حرم بود که حتی خانواده اش نمی دانست با اسم جهادی 'فاتح' دست راست ابو حامد و معاون عملیاتی تیپ فاطمیون است.
این 2 شهید، سلسله جنبان حرکت فاطمیون از مشهد بودند، حرکتی که عطر شهادت را به کوچه های مشهد بازگرداند.
سخن از فاطمیون، کار آسانی نیست و از هر یک از آنها و شهدایشان می توان روایتی عاشورایی نگاشت.
از شهیدان حسین فدایی (ذوالفقار)، محمد رضا خاوری (حجت) و رضا اسماعیلی که تکفیریها سرش را طبق کش کردند تا شهدای ایرانی این لشکر همچون مصطفی صدرزاده، مهدی محمدی فرد (ابوفاضل) و غلامرضا خاوری (سلیمان قناس) و شهدای زنده و جانبازان این لشکر.
نبرد حق و باطل ادامه دارد و زمان، مکان، مرز و بوم، نژاد و ملیت نمی شناسد.
حاشا که در زمانه ای که اسلاف هند جگرخوار بر باطل خود اصرار می ورزند و از اقصی نقاط جهان برای تحقق نیات شوم خود به شامات گسیل می شوند، رهروان حضرت فاطمه (س) و فرزندانش، ترک دیار نکنند و علم جهاد را بر نیفرازند.
مدافعان حرم حضرت زینب (س) به ویژه افغانستانیهای مقیم مشهد با تشکیل لشکر فاطمیون قدم در راه مجاهده فی سبیل الله گذاشتند و به همراه دیگر مدافعان حرم آل الله و منتظران ظهور ثابت کردند که 'اگر از قله فرود آید مرد، 313 آدم بتوان پیدا کرد'.
1922/ 6053
در این میان اهالی کوچه پس کوچه های خاکی گلشهر در حاشیه شهر مشهد پیشقدم شده و به این پویش پیوستند.
گلشهر، محله ای با بافت فرسوده شهری، خانه های کوچک یک یا 2 طبقه و جمعیت زیاد و متراکم است که اغلب مهاجرینی از شهرها و استانهای دیگر و بیشتر از همسایه شرقی یعنی کشور افغانستان می باشند.
این محله حالا دیگر گل سر سبد شهر است و عطر گل هایش مشام شهر را از شمیم بهشت آکنده ساخته است زیرا مردان آن از خویش برون آمده و کاری کارستان کرده اند.
'علیرضا توسلی' از اهالی این محل، مهاجری از اهالی افغانستان، مرد میانسال، کم حرف و متواضعی که شغلش کارگر ساختمانی بود اما کوهی بود که از قله اش آتش زبانه می کشید.
علیرضا توسلی را شاید بارها در این شهر دیده باشیم، آنجا که بر سر گذر ایستاده و منتظر رزق و روزی حلال بود، آنجا که بیل بر زمین می کوفت و نان از غیرت و بازوی خود می خورد، آنجا که بی اعتنایی دید چون جغرافیا جای ایمان و هویت را گرفته بود.
اما این بار او کاری کرد کارستان، معلوم نیست این پدر 40 ساله سه کودک در کوچه علیمردانی گلشهر مشهد، در چه مسیری گام برداشته بود که سر از سوریه درآورد و با غیرت علوی، علم دفاع از حرم حضرت زینب (س) را برافراشت.
این پدر مهربان و رزمنده ای که در دوران هشت سال دفاع مقدس در کنار حدود سه هزار شهید افغانستانی، مرزبان اعتقاد، دین و آئین خود و مدافع مرزهای وطن دوم خود ایران بود، این بار یک مجاهد بدون مرز و سردسته گروهی از افغانستانیهایی شد که به خاطر دفاع از حریم حرم اهل بیت (ع) ترک خانه و کاشانه کردند.
این گروه که ابتدا تعدادشان اندک بود تحت نظر مدافعان عراقی حرم مطهر حضرت زینب (س) جهاد می کردند اما زمانی که تعداد اعضای آن به 80 نفر رسید کم کم مستقل شد و چون این اعضا ارادت خاصی به حضرت فاطمه زهرا (س) داشتند نام 'فاطمیون' را برای خود برگزیدند.
در اندک زمانی 'فاطمیون' تبدیل به یک تیپ نظامی شد، تیپی که نامش با فرماندهی علیرضا توسلی که حالا به 'ابوحامد' شهرت یافته بود لرزه بر اندام تکفیریها در سوریه می انداخت و مقاومت و نبردهای سرسختانه و دلیرانه آنان در آن دیار زبانزد دوست و دشمن بود.
اسفند ماه 1393 ابوحامد چونان سرورش حضرت ابوالفضل العباس (ع)، علمدار نبردی با امویان زمان در بلندی 'تل قرین' حوالی 'جولان' شد.
نبردی مردانه و سرنوشت ساز که به جنگ تن به تن با تکفیریها نیز منجر شد.
نبردی با مهمات اندک و نفراتی قلیل و ایمانی کثیر تا اینکه تل قرین، کربلای علیرضا توسلی شد و راست گفت آنکه گفت: هر شهید کربلایی دارد.
کربلا برای ما پیش از آنکه یک شهر باشد یک افق است، یک منظر معنوی است که آن را به تعداد شهدایمان فتح کردهایم.
راوی شهادت ابوحامد گفته است که او به هنگام شهادت با جوانی به نام 'رضا بخشی' بال در بال یکدیگر مسیر الی الله را به انتها رساندند.
رضا بخشی هم از تبار دلیرمردان افغانستانی و پرورش یافته جاده سیمان مشهد، دانش آموخته 28 ساله مقطع کارشناسی ارشد 'جامعه المصطفی العالمیه' و کارشناسی رشته حقوق دانشگاه پیام نور و مسلط به زبانهای انگلیسی و عربی بود.
او کسی بود که چشم بر درهای دانشگاههای افغانستان که برای تدریس به روی وی گشوده شده بود بست و حرکت به سوی درهای جهاد را برگزید، درهایی که به فرموده امیرالمومنین حضرت علی (ع) از درهای بهشت است و خداوند آن را فقط برای بندگان خاص خود می گشاید.
او سردار بی نشان سپاه مدافعان حرم بود که حتی خانواده اش نمی دانست با اسم جهادی 'فاتح' دست راست ابو حامد و معاون عملیاتی تیپ فاطمیون است.
این 2 شهید، سلسله جنبان حرکت فاطمیون از مشهد بودند، حرکتی که عطر شهادت را به کوچه های مشهد بازگرداند.
سخن از فاطمیون، کار آسانی نیست و از هر یک از آنها و شهدایشان می توان روایتی عاشورایی نگاشت.
از شهیدان حسین فدایی (ذوالفقار)، محمد رضا خاوری (حجت) و رضا اسماعیلی که تکفیریها سرش را طبق کش کردند تا شهدای ایرانی این لشکر همچون مصطفی صدرزاده، مهدی محمدی فرد (ابوفاضل) و غلامرضا خاوری (سلیمان قناس) و شهدای زنده و جانبازان این لشکر.
نبرد حق و باطل ادامه دارد و زمان، مکان، مرز و بوم، نژاد و ملیت نمی شناسد.
حاشا که در زمانه ای که اسلاف هند جگرخوار بر باطل خود اصرار می ورزند و از اقصی نقاط جهان برای تحقق نیات شوم خود به شامات گسیل می شوند، رهروان حضرت فاطمه (س) و فرزندانش، ترک دیار نکنند و علم جهاد را بر نیفرازند.
مدافعان حرم حضرت زینب (س) به ویژه افغانستانیهای مقیم مشهد با تشکیل لشکر فاطمیون قدم در راه مجاهده فی سبیل الله گذاشتند و به همراه دیگر مدافعان حرم آل الله و منتظران ظهور ثابت کردند که 'اگر از قله فرود آید مرد، 313 آدم بتوان پیدا کرد'.
1922/ 6053
کپی شد