به گزارش ایرنا، شهید سید جواد جاودانی دهم آذر 1346 در خانواده ای مستضعف اما مؤمن و متعهد و وابسته به سلاله پاک حضرت زهرا (س) پا به جهان پر رمز و راز هستی نهاد.
از همان دوران کودکی اخلاص در عمل و بی توجهی به دنیا را از پدرش سید محمود که مدام در مزارع کشاورزی مشغول کار بود آموخت و نوجوانی با تقوا ، متعهد اما ساکت و آرام پرورش یافت.
تحصیلات ابتدایی را در دبستان عشق آباد گذراند و بعد تا آخر سیکل درس خود را در مدرسه راهنمایی عشق آباد ادامه داد و ترک تحصیل کرد و مشغول به کار شد، وی ضمن کار و تلاش و کمک به والدین در تامین معیشت خانوادگی از شرکت در بسیج و جلسات دینی و مذهبی غفلت نکرد.
حضور مدام او در بسیج زمینه ای شد که در سوم تیر ماه 1363 یک دوره آموزش نظامی را در پادگان شهید تربت جام سپری کند و در هشتم مرداد ماه هین سال برای اولین بار عازم جبهه شد.
اعزام اول را پس از خدمتی چند ماهه به سلامت برگشت ولی دوباره در یکم اسفنده سال 1364 همراه با تعدادی زیادی از بسیجان منطقه جنوب به جبهه اعزام و پس از سازماندهی در یکی از گردان های لشکر 21 امام رضا (ع) در تداوم عملیات والفجر 8 در منطقه عملیاتی فاو حضور پیدا کرد و در یک عملیات نفوذی شبانه همراه با تعدا دیگری از همرزمان خود در 16 فروردین سال 1365 مفقود الاثر شد.
شهید جاودانی در بخشی از وصیت نامه خود آورده است: از شما برادرانم می خواهم که اسلحه برزمین افتاده ام را برگیرید و بر دشمن اسلام بتازید و از شما خواهرانم می خواهم که همچون زینب، زینب وار باشید و مبادا در شهادت من ناراحتی به شما دست بدهد.
از شما مادران می خواهم که مبادا از رفتن جوانان خود به جبهه جلوگیری کنید که در فردای قیامت در پیشگاه خداوند مسئولید و از شما ملت می خواهم که جبهه ها را پرنگه دارید.
پس در این مرحله از زمان بار سنگین این جنگ را باید این ملت سلحشور ایران به پیروزی برساند و جنگ را به نفع اسلام و مسلمین به اتمام برسانید انشاءالله.
و سخنی با دوستانم از شما عاجزانه می خواهم که سنگرم را پر کنید و نگذارید سنگرم خالی بماند و هر چه بیشتر به جبهه ها بروید.
شهید جاودانی در بخش دیگری از وصیت نامه خود افزوده است: خدایا جندالله را که با سوگند به ثارالله در لشگر روح الله برای شکست عدوالله و استقرار حزب الله زمینه ساز حکومت جهانی بقیه الله است حمایت کن.
شهید جاودانی در ادامه تاکید کرده است: پدر، مادر، برادر و خواهرم از شما عاجزانه می خواهم که به بزرگواری خودتان مرا ببخشید که نتوانستم در این مدت کوتاه عمرم خدمتی به شما بکنم و اگر از من بدی دیده اید مرا حلال کنید.
از شما می خواهم که در شهادت من گریه نکنید و لباس سیه که نشانه عزاست به تن نکنید که دشمنان اسلام شاد نشوند بلکه شاد باشید که همین شادی شما خارچشمی است بر چشم منافقین.
7559* 6054
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.