ادامه مطلب به این شرح است: ما مردان انتخابیم، اهل آگاهی و تلاش، اهل کارزار با غفلت و دشمن، ما چشم بیدار زمان را در سر داریم و هوش هوشیار اهل نظر را در باور.
این را جمعه، ثابت خواهیم کرد، من، تو و او ، همین جمعه مبارک پیش رو، «ما» می شویم تا فردایمان را نه دیگران، که خود ما بنویسیم.
خود «ما» به عمل درآوریم و کشورمان را چند گام به توفیق نزدیک تر کنیم، پس رو برنگردان، هموطن، هم استانی، همشهری، همسایه،رو برنگردان برادر، روبرنگردان خواهر، پدر و مادر بیا، و پا به میدان بگذار.
تنها هم نیا، بلکه دست همسایه ات را هم بگیر و بیا که امروز، هنگامه ای دگر است و اهل راه می خواهد.
مرد راه می خواهد، هموطن، همشهری تا جمعه راهی نمانده و زمانی هم، پس خود را آماده کن، مبادا شیطان آن را در کوچه های غفلت،گم کند.
میدانی مادر، پدر، برادر، خواهر، همسایه، همشهری، هموطن، جمعه، همین جمعه پیش رو، هزاران هزار، چون من، چون تو، منتظرند تا در کنار من و تو «ما» شدن را به دنیا نشان دهند، یادت که نم یرود؟
آنها را زیاد چشم به راه نگذاری، اصلا همین امروز، یا همین امشب، بعد از اولین وعده نمازت برو و شناسنامه ات را آماده کن بگذار روی تاقچه، کنار قرآنت، تا فردا، معطل نشوی.
آخر این معطلی با خلق و خوی بارانی ما نمی سازد، قطرات باران از همان اول که
«صاعقه»، «سوت مسابقه» را می کشد، عزم دریا می کنند و از هم سبقت می گیرند برای رسیدن به دریا.
حتی قطراتی که در دور دست ها هم فرود می آیند بازپای به راه می شوند،من، تو و او، جمعه، قطرات بارانی را مانند خواهیم بود پاک و زلال، که عزم دریای «ما» را دارد و عجب اینکه این دریا به اندازه همه ما گوهر دارد.
آنقدر که هیچ کس دست خالی برنمی گردد، مطمئن باش، جمعه، زیاد چشم به راهم نگذاری، هموطن، همشهری، همسایه، برادر، خواهر، پدر، مادر، من، شناسنامه ام حاضر است.
با وضو هم خواهم آمد و با همان یقین که ا... اکبر می گویم، نماز می خوانم و با همان عزم راسخی که در سال های حماسه، به سمت دشمن تیر می انداختم و با همان اعتقادی که چهارده سال است واژه، واژهه ایم را نه با دست که با جانم می نویسم.
با همان یقین، با همان عزم و با همان اعتقاد خواهم آمد و نام کسی را خواهم نوشت که در همان یقین، همان عزم، همان اعتقاد، با من همدل باشد.
نمی دانم چرا، اما یک احساس خوش در من جای گرفته است که جمعه، در صف رأی دادن، پیشاپیش خود، یاران شهیدم را خواهم دید. بر من خرده نگیرید، هرکس اعتقادی و باوری دارد و دل به چراغی روشن.
من هم همه دلخوشی ام لحظه های نازی است که از همه دنیا بی نیازم می کند.
مطمئنم شما هم از این لحظه ها کم ندارید، مطمئنم خیلی از شماها هم لحظه های ناب فراوان دارید.
اول نماز صبح و بعد نماز انتخاب، نمازی که فقط باید «ادا» شود. نمازی که اصلا قضا ندارد، من خوش بینم، نه، بالاتر، مطمئنم شما را خواهم دید.
همه ما برای به دست آوردن «حق انتخاب» آنقدر بها پرداخته ایم که حالا به اندک بهانه ای روی از صندوق ها برنتابیم و از اعمال حق خود دست نکشیم.
ما با دست شسته می آییم تا مدیریت فردایمان را به کسی بدهیم که دستش شسته ، دامنش پاک و دلش آفتابی و تدبیرش امیدآفرین باشد.
همچون خود شما، میدانی مادر، پدر، خواهر، برادر، همسایه، همشهری، هموطن، خیلی ها برای «ما» شدن، منتظر من و تو هستند، زیاد چشم به راهشان نمیگذاریم که؟
سایت ایرنا خراسان جنوبی www.irna.ir/skhorasan
کانال اطلاع رسانی : http://telegram.me/birjand
*7559*2047*خبرنگار- امیرشاهین نایبی فر*انتشاردهنده- عباسقلی اشکورجیری*
این را جمعه، ثابت خواهیم کرد، من، تو و او ، همین جمعه مبارک پیش رو، «ما» می شویم تا فردایمان را نه دیگران، که خود ما بنویسیم.
خود «ما» به عمل درآوریم و کشورمان را چند گام به توفیق نزدیک تر کنیم، پس رو برنگردان، هموطن، هم استانی، همشهری، همسایه،رو برنگردان برادر، روبرنگردان خواهر، پدر و مادر بیا، و پا به میدان بگذار.
تنها هم نیا، بلکه دست همسایه ات را هم بگیر و بیا که امروز، هنگامه ای دگر است و اهل راه می خواهد.
مرد راه می خواهد، هموطن، همشهری تا جمعه راهی نمانده و زمانی هم، پس خود را آماده کن، مبادا شیطان آن را در کوچه های غفلت،گم کند.
میدانی مادر، پدر، برادر، خواهر، همسایه، همشهری، هموطن، جمعه، همین جمعه پیش رو، هزاران هزار، چون من، چون تو، منتظرند تا در کنار من و تو «ما» شدن را به دنیا نشان دهند، یادت که نم یرود؟
آنها را زیاد چشم به راه نگذاری، اصلا همین امروز، یا همین امشب، بعد از اولین وعده نمازت برو و شناسنامه ات را آماده کن بگذار روی تاقچه، کنار قرآنت، تا فردا، معطل نشوی.
آخر این معطلی با خلق و خوی بارانی ما نمی سازد، قطرات باران از همان اول که
«صاعقه»، «سوت مسابقه» را می کشد، عزم دریا می کنند و از هم سبقت می گیرند برای رسیدن به دریا.
حتی قطراتی که در دور دست ها هم فرود می آیند بازپای به راه می شوند،من، تو و او، جمعه، قطرات بارانی را مانند خواهیم بود پاک و زلال، که عزم دریای «ما» را دارد و عجب اینکه این دریا به اندازه همه ما گوهر دارد.
آنقدر که هیچ کس دست خالی برنمی گردد، مطمئن باش، جمعه، زیاد چشم به راهم نگذاری، هموطن، همشهری، همسایه، برادر، خواهر، پدر، مادر، من، شناسنامه ام حاضر است.
با وضو هم خواهم آمد و با همان یقین که ا... اکبر می گویم، نماز می خوانم و با همان عزم راسخی که در سال های حماسه، به سمت دشمن تیر می انداختم و با همان اعتقادی که چهارده سال است واژه، واژهه ایم را نه با دست که با جانم می نویسم.
با همان یقین، با همان عزم و با همان اعتقاد خواهم آمد و نام کسی را خواهم نوشت که در همان یقین، همان عزم، همان اعتقاد، با من همدل باشد.
نمی دانم چرا، اما یک احساس خوش در من جای گرفته است که جمعه، در صف رأی دادن، پیشاپیش خود، یاران شهیدم را خواهم دید. بر من خرده نگیرید، هرکس اعتقادی و باوری دارد و دل به چراغی روشن.
من هم همه دلخوشی ام لحظه های نازی است که از همه دنیا بی نیازم می کند.
مطمئنم شما هم از این لحظه ها کم ندارید، مطمئنم خیلی از شماها هم لحظه های ناب فراوان دارید.
اول نماز صبح و بعد نماز انتخاب، نمازی که فقط باید «ادا» شود. نمازی که اصلا قضا ندارد، من خوش بینم، نه، بالاتر، مطمئنم شما را خواهم دید.
همه ما برای به دست آوردن «حق انتخاب» آنقدر بها پرداخته ایم که حالا به اندک بهانه ای روی از صندوق ها برنتابیم و از اعمال حق خود دست نکشیم.
ما با دست شسته می آییم تا مدیریت فردایمان را به کسی بدهیم که دستش شسته ، دامنش پاک و دلش آفتابی و تدبیرش امیدآفرین باشد.
همچون خود شما، میدانی مادر، پدر، خواهر، برادر، همسایه، همشهری، هموطن، خیلی ها برای «ما» شدن، منتظر من و تو هستند، زیاد چشم به راهشان نمیگذاریم که؟
سایت ایرنا خراسان جنوبی www.irna.ir/skhorasan
کانال اطلاع رسانی : http://telegram.me/birjand
*7559*2047*خبرنگار- امیرشاهین نایبی فر*انتشاردهنده- عباسقلی اشکورجیری*
کپی شد