در واکنش به اتفاقات این روزها؛
سیما تیرانداز: باز هم به روحانی رای می دهم
در حاشیه نمایش "یک دقیقه و سیزده ثانیه "فرصتی دست داد تا با این چهره محبوب همکلام شویم. مصاحبه کوتاهی که قرار بود رنگ بوی تئاتر بدهد اما به جاهای دیگری هم کشیده شد.
به گزارش جی پلاس، در ادامه مصاحبه متفاوت با خانم تیرانداز را بخوانید:
کمی در مورد نمایشی که در حال بازی آن هستید برایمان بگویید:
" یک دقیقه و سیزده ثانیه " داستان سه خانم کارتن خواب است که اجرای ویژه آن باعث پر مخاطب شدن کار شده است. متن خوب آقایان چرمشیر و عباسپور و کارگردانی آقای گیلآبادی بر آن تاثیر خوبی داشته است. در این نمایش بیننده سه بخش از سه زن کارتن خواب میبیند. برای خودم نمایش خیلی جالب بود و تصورات خود من نسبت به کارتن خوابها و زنان کارتن خواب را خیلی تغییر داد. کارتن خوابی مسئلهای است که هر روز مردم با آن برخورد دارند و واقعا آن را نمیشناسند. فکر میکنم این اجرا میتواند تلنگر خوبی برای مردم باشد که اتفاقات اطرافشان را ببینند یا حداقل در مورد آن کنجکاو بشوند.
فکر میکنید کارتن خوابی و حاشیه نشینی به عنوان یک معضل اجتماعی بر جامعه تاثیرگذار باشد؟
من فکر می کنم مردم خیلی آگاه شدند. شما میتوانید ببینید که چقدر نهادهای مردمی بیشتر شده است و خیلی بهتر از هر دولت و نهادی کار میکنند ؛ الان مردم خودشان دارند از همدیگر حمایت میکنند. به نظرم اتفاق خوبی در حال افتادن است. با توجه به فضای مجازی و اینکه دسترسی مردم به اطلاعات بسیار سریعتر شده است؛ میتوانند زخمهای جامعه را سریعتر درک کنند. در کنار این موضوع تئاتر هم به عنوان یک رسانه، این بار مسئولیت را دارد که بخشی از مشکلات جامعه را به مردم نشان بدهد.
وی با دغدغه مشکلات اجتماعی ادامه داد : به شخصه پرداختن به مسائل اجتماعی را بسیار دوست دارم. ممکن است به عنوان یک بازیگر تئاتر "خدای کشتار " را کار کنم و یا " آنا کارنینا " را کار کنم ؛ اما وقتی به عنوان یک کارگردان قرار میگیرم برایم مسائل جامعه امروزی خیلی مهمتر از آن است که یک متن کلاسیک را کار کنم. خوشبختانه توانستم در این کار به عنوان یک بازیگر حضور پیدا کنم و این معضل اجتماعی که مسئله روز ایران است را نشان بدهیم. توجه داشته باشید که هر روز که میگذرد به تعداد زنان کارتن خواب اضافه میشود.
این نمایش میخواهد به مخاطب نشان دهد که هیچ فردی از کارتن خوابی دور نیست. فقط کافی است که مراقب نباشیم، هوشیار نباشیم،مقابله نکنیم و مسیر زندگیمان را خودمان انتخاب نکنیم و زندگی را رها کنیم. در این نمایش سه گروه از زنان کارتن خواب را میبینید . اول ، گروهی است که از کودکی در این مسیر قرار گرفته است، گروه دوم کسی که راهش را گم کرده و از مسیر زندگیش کج شده است و گروه آخر گروهی که به طور ذاتی کارتن خواب است. ما از هر کدام از این دستهها نمونهای در این نمایش میبینیم. نمونه دوم که خانم بهرام در آن ایفای نقش میکنند اصلا عجیب نیست. حتی نمونهای که من بازی میکنم با آنکه کودک 4 روزهای بودم که در پارک رها شده است ولی در مورد دندانپزشکی صحبت میکنم که کارتن خواب است و این واقعیت جامعه است. این موضوع از ما دور نیست، در خنثیترین حالت مخاطب را به این فکر میاندازد که ممکن است دو سال دیگر او هم کارتن خواب باشد.
ایشان با اشاره به سابقه همکاری با شهرام گیل آبادی در جواب سوال ما در رابطه با این کارگردان گفتند:
من دو تجربه همکاری با آقای گیلآبادی داشتم.در سال 88، اولین کارم با ایشان با نام " ادیپ شهریار " بود که در مورد خرد و خردگرایی صحبت میکرد. نمایشنامه اشارههایی هم به مسائل سال 88 داشت. بعد از آن یک نمایش کوچک را با هم کار کردیم و الان هم که در "یک دقیقه و سیزده ثانیه " در حال کار هستیم. ایشان دوست ، همراه و همکار هستند و من ایشان را به عنوان یک کارگردان خوب میشناسم که دوست صمیمی من هم هستند . ما همدانشگاهی هم بودیم.به ایشان ایمان دارم و میدانم در کار ایشان همیشه یک نوآوری و یک بدعت جدیدی وجود دارد. در کار قبلی من با ایشان روی یک ارتفاع سه متری روی سکوی فلزی کار میکردم و بسیار کار سختی بود. این کار هم بسیار کار عجیبی است.
اکنون چه کارهایی در حال اجرا دارید؟
یک سریال آماده پخش دارم که کار آقای بهرام بهرامیان است با نام " از یادها رفته " که فکر میکنم مهر یا آبان پخش خواهد شد. "ستایش سه " در حال ساخت است که من بخش مربوط به خودم را بازی کردم و تمام شده است. در حال حاضر هم اکران " به وقت خماری " است.
خانم تیرانداز همچنین با اشاره به نیاز سینما و تئاتر به استعداد پروری و احساس وظیفهای که در این خصوص میکردند گفتند :
کار کردن با جوانان را دوست دارم. شور و شوقی که آنها دارند ، انرژی و تلاششان و خوشحالی دخیل بودن در موفقیتشان، احساس خوبی به انسان میدهد. در این خصوص هم چند سالی است که با هنرجوهای کارگاه آوا کارهایی انجام میدهم. دو یا سه سال است که مشغول یک سری اجراهایی هستیم با عنوان "متن تا اجرا" که برای پرورش بازیگر انجام میشود. کار قبلی و کاری که تا چند روز دیگر روی صحنه میرود را خانم نوشین تبریز نوشتند. از دوشنبه اجرای رسمیمان در سالن باران ساعت 9 شب شروع میشود و هنرجویانی که یک سال دوره بازیگری گذراندند روی صحنه میروند.
موضوع نمایشنامه این کار چیست؟
هدف نمایشنامه حوزه اجتماعی است و آسیب شناسی رفتارهایی از نسل امروز است. من اعتقاد دارم دهه هفتاد بازتاب رفتارهای ما در دو دهه قبل است.
شما با چند نسل مختلف ارتباط داشتید و دارید تفاوتهای آنها را چگونه میبینید؟
من از 18 سالگی در حال تدریس بودم. آن زمان شاگردهایم هم سن و سال خودم بودند. تقریبا در طول این سالها چه در کلاسها و چه در دانشگاه تدریس با من بوده است. من میتوانم بگویم که هر نسل کاملا متفاوت از نسل قبلی خودش است و ما افرادی که متولد دهه 50 هستیم، داریم با اینها جلو میرویم. این نسل و نسلهای آیندهای که داریم میبینیم مدلشان با نسلهای ما بسیار متفاوت است. چیزهایی که برای ما دهه پنجاهیها اهمیت داشت به تدریج در حال رنگ باختن در دهه هفتادیها است.آنها از یک زاویه دیگری به مسائل نگاه میکنند.
در همین کاری که در کارگاه آوا در حال انجام هستیم سعی میکنم نسلی که با من کار میکند را با مسائلی که باید بدانند آشنا بکنم اما نیاز به کار بسیار بیشتری دارد تا این مسائل جا باز کند.
تفریح ما در سالیان گذشته این بود که کتاب میخواندیم ولی فرزند من همیشه تبلت در دست دارد. یکی از فرقهای مهم این نسل با نسل ما این است که حجم اطلاعاتی که در اختیارشان قرار دارد بسیار زیاد است. دادههای مفید و مضرری که جامعه اجازه پرداختن به آنها را به ما نمیدهد. در این زمینه به نظر من جامعه مقصر اصلی است. متاسفانه ما در جامعهمان عادت کردیم روی خیلی از مسائل درپوش بگذاریم و این اتفاق در حال تبدیل شدن به سمی است که مقدار کوچکی از آن همه را از بین میبرد.
در نمایش "بوتولیسم " با هنرجوهای کارگاه آوا ما به همین موضوع میپردازیم. بوتولیسم سم قوطی کنسرو است. وقتی در خودش این سم را تولید میکند میتواند افراد زیادی را از بین ببرد. به نظر من جامعه ما مبتلا به بوتولیسم است. مردم در این ضمینه مقصر نیستند و افراد دیگری تقصیر دارند.
شما سیمرغ کارگردانی در سال 88 گرفتید؛ سالی که کشور در وضعیت متلاطمی قرار داشت. از حس و حال آن سیمرغ برایمان بفرمایید:
احساس عجیبی داشتم و آنقدر که باید از گرفتن سیمرغ خوشحال میشدم ، خوشحال نشدم. در حقیقت میتوانم بگویم اگر این سیمرغ در سال دیگری برایم اتفاق میافتاد سالی که مردم خوشحال بودند و آرامش داشتند برایم خیلی لذت بخشتر بود ولی آن سال در اتفاقات کشور این جایزه گم شد و من هم وقتی میبینم مردمم خوشحال نیستند. قاعدتا من هم نمیتوانم خیلی خوشحال باشم.
در این بخش از مصاحبه درخواست کردیم خانم تیر انداز نظرشات در در مورد سه اسم بیان کنند.
حسن روحانی: من حتی با وضعیت موجود ، بازم هم به ایشان رای میدهم.
ناصر ملک مطیعی: خیلی دلم از بابت این اتفاق سوخت. حقش این نبود. او کاری نکرده بود که همچین سرنوشتی پیدا کند. به نظرم باید بازی میکرد این آدم ، مثل خیلی افراد دیگر که بازی کردند.
مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی: مرد سیاست، مردی که در این بحران میتوانست مردم را نجات دهد.
فکر میکنید چقدر تئاتر و سینما میتواند به موضوعات اجتماعی و اقتصادی مردم بپردازد؟
ما میتوانیم زخمهای چرکیای که باعث عفونی شدن جامعه میشود را باز کنیم. معتقدم اتفاقی که اکنون در جامعه ما افتاده است حاصل یک اتفاقاتی است که 15 سال پیش افتاده است. متاسفانه حافظه تاریخی ما کوتاه است. اتفاقی که اکنون دولت وارث آن است، نتیجه تصمیمات 15 سال پیش است. ربطی به کارهای الان ندارد و اتفاق در جای دیگری روی داده است. ریشه مسائل اقتصادی ما در گذشته است . به عنوان مثال زمانی که بحث یارانه مطرح شد، بسیاری از کارشناسان اقتصادی با مدل اجرای آن مخالف بودند و اتفاقات امروز ما نتیجه کاشتههای 15 سال پیش است. نوک بینیمان را نبینیم و نگوییم که چرا اکنون دولت کاری انجام نمیدهد! این دولت که در حال کار است، در حقیقت وارث انفجاری است که برای 15 سال گذشته است. این را یادمان نرود.
عدهای از هنرمندان به دلایل مختلفی که در همان زمان بیان شد به مهمانی افطار رئیس جمهور نرفتند. نظر شما راجع به این اتفاق چیست؟
من به دلیل مشغله کاری امکان حضور نداشتم ؛ اما اگر میتوانستم حتما شرکت میکردم. از نظر من این کار با توجیه مناسبی انجام نشد. همانطور که توضیح دادم حافظه تاریخی ما کوتاه مدت است. یادمان نرود مشکلات امروز کجا کلیدش خورده است.
یک سری از هنرمندان ما مثل شهاب حسینی و یا دیگرانی که قبلا از کشورمان مهاجرت کردند به کشورهای دیگری رفتند. اینها سرمایههای فرهنگی کشور هستند. نظرتان راجع به این موضوع چیست؟
درست است امثال شهاب حسینیها سرمایههای این کشور هستند و باید حفظ میشدند اما چرا از استعدادها و مغزهایی نمیگوییم که باید چرخ مملکت را بچرخانند و در حال رفتن هستند و در آن طرف دنیا جذبشان میکنند.
در پایان اگر نکته خاصی هست که بخواهید اضافه کنید بفرمایید
دوست دارم به تمام کسانی که به نوعی در حادثه تصادف در سنندج آسیب دیدند تسلیت بگویم. امیدوارم این دست حوادث در کشورمان کمتر پیش بیاید.
دیدگاه تان را بنویسید