سید رضا پاک نژاد، پزشکی که ابتدا به سراغ معارف دینی رفت و سپس با تحقیق در میان آیات و فتاوای مراجع و با تسلطی که بر علم پزشکی داشت همه سعی اش را به کار گرفت تا تالیفاتی ارزنده در این زمینه از خود به جای گذارد. او پزشکی بود که هر گاه مستمندی به سراغش می آمد کلید کشوی میزش را به او می داد تا به اندازه نیازش از آن کشو پول بردارد و برود...
جی پلاس ـ منصوره جاسبی: یزد بود و خانه های سنتی و سید ابوالقاسم و سال 1303 که خداوند فرزند پسری به او و همسرش عنایت کرد که هیچ کس نمی دانست شاید او روزگاری یکی از پزشکان نام آور این کشور شود یا شهیدی که نامش در تاریخ بدرخشد و همواره و هر سال به عنوان عضوی از 72 پیکر هفتم تیر از او یادی و نامی برده شود.
پدر نامش را سید رضا گذاشت و او دوران کودکی اش را در کوچه پس کوچه های یزد گذراند تا خود را برای گذراندن روزهای سخت و دشوار تحصیل آماده کند.
سال 1321 بود که از دبیرستان ایرانشهر فارغ التحصیل شد اما همزمان با تحصیل در دبیرستان، آموزش و فراگیری زبان عرب را نیز در پی گرفت و به تحصیل مقدمات نیز پرداخت.
سال 1330 بود که در کنکور پزشکی دانشگاه فردوسی پذیرفته شد اما صبر کرد تا سال بعدش در دانشگاه علوم پزشکی تهران پذیرفته شد.
سال 41 بود که با بانویی تهرانی به نام زهرا کنی ازدواج کرد که حاصل آن 5 پسر و یک دختر است. همسرش درباره نام گذاری فرزندانشان اینگونه می گوید: دکتر می گفت، هر اسمی برای فرزندانمان میگذاری بگذار، اما اول اسم آن را محمد بگذار چون برکت میآورد و این سفارش در نام گذاری فرزندانم رعایت شد.
آشنایی اش با مباحث اسلامی و تحقیق گسترده در این زمینه او را بر آن داشت تا با سخنرانی های ارشادی خود در مراکز تحصیلی و مذهبی به آشنایی نسل جوان تحصیلکرده با مبانی اسلام بپردازد و چون او علاوه بر این نیت، سعی خود را در نشان دادن چهره واقعی رژیم شاه نیز به کار گرفته بود، ساواک را به وحشت انداخت تا جایی که ابتدا با تماس های تلفنی تهدید و سپس او را به اصفهان فرا خواند و پس از آزادی نیز او را به مرگ تهدید کرد اما هیچ کدام از اینها کارساز نشد و سید رضا همچنان به فعالیت های روشنگرانه خود ادامه داد.
کلاس های تفسیر قرانش شهره شده و افراد زیادی را به خود جذب کرده بود و این بر وحشت ساواک افزوده بود و همه سعی خود را می کرد تا هیچ اعلامیه و نشریه ای از داخل و خارج کشور به دستش نرسد تا او در سطح شهر پخش کند.
دکتر پاک نژاد که به تدریس در مدارس یزد مشغول بود، با پیروزی انقلاب اسلامی در مسئولیت های مختلفی از ریاست بیمارستان امیرالمؤمنین گرفته تا ریاست هیات مدیره صندوق جاوید را بر عهده گرفت و در هر کدام از آنها منشأ اثرات خیر برای همشهریانش شد.
او کمر همت بسته بود تا با اشرافی که بر علم پزشکی و نیز معارف اسلامی داشت با استفاده از احکام و فتوای مراجع دست به تالیف بزند و در این راستا قصد داشت تا 110 جلد کتاب در قالب اولین دانشگاه و آخرین پیامبر با موضوع های مختلف تالیف کند که موفق به تالیف 42 جلد آن شد و شمارگان بالایی را هم به خود اختصاص داد.
سید رضا که به حسن خلق در میان اطرافیان و هر آنکه او را می شناخت، شهرت داشت، همه تلاشش را برای برطرف کردن مشکلات مستضعفان به کار گرفته بود و چتری بود بر سر یتیمان شهر و با اینکه از بسیاری از بیمارانش ویزیت نمی گرفت یا بیشتر درآمد خود را صرف نیازمندان می کرد اما برکت بسیاری در زندگی اش موج می زد.
صف جماعتش ترک نمی شد و آنقدر بی آلایش و کم حرف بود که فقط عمل را از او می دیدی تا سخن؛ و همه آنچه می خواست بگوید را در تالیفاتش که حاصل تلاش و مطالعه اش بود می آورد.
در اولین دوره مجلس شورای اسلامی به عنوان نماینده مردم یزد به مجلس راه پیدا کرد و در کمیسیون برنامه و بودجه عضو شد و هر چند این دوران خیلی زود با شهادتش به پایان رسید اما منشأ خدمات بسیاری شد.
او معتقد بود که به این انقلاب جز به اسلامی بودنش نمی توان فکر کرد و ستون بزرگ آن را امام می دانست.
سرانجام دکتر سید رضا پاک نژاد به همراه برادرش سید محمد که از اعضای حزب جمهوری اسلامی بود در هفتم تیرماه سال 60 در انفجار حزب جمهوری به شهادت رسید.