برزو ارجمند: برای ایفای نقش در "سرّ دلبران" نهج البلاغه کمکم کرد
برزو ارجمند بازیگری است که سالهاست در عرصه هنر فعالیت دارد و حالا دیگر مخاطبان هر دو حوزه سینما و تلویزیون با چهره او آشنا هستند.
به گزارش جی پلاس، ارجمند چند سال قبل با بازی در فیلم سینمایی «چهارشنبه 19 اردیبهشت» (1393) به کارگردانی وحید جلیلوند بازی قدرتمندانهای، متفاوت از بازیهای قبلیاش به نمایش گذاشت که مورد تحسین جشن منتقدان سینمای ایران هم قرار گرفت. در عالم تجربههای سینماییاش «روز سوم» به کارگردانی محمدحسین لطیفی در سال 1385 هم به عنوان نقشی جدی و متمایز در کارنامهاش محسوب میشود.
با این حال عمدهترین دلیلی که به این بازیگر شهرت بخشیده، فعالیتهای او در تلویزیون و بازی در مجموعههای گوناگون نمایشی است. عاملی که موجب شده او در وهله اول به عنوان بازیگری تلویزیونی شناخته شود و تصویرش در ذهن مخاطبان با بازیهای چشمگیر و پرشمارش در این عرصه به یاد بیاید. این بازیگر گرچه کار و فعالیتش را با نقشهایی با درونمایههای عمدتا طنز آغاز کرد، با این حال در ادامه به نظر میرسد مسیری متفاوت برای خود برگزیده و حتی کمکارتر شده است.
او حالا و در شبهای ماه رمضان با بازی در دو مجموعه «سرّ دلبران» و «بچه مهندس» مهمان خانههاست. مجموعههایی که فضایی متفاوت از هم دارند و ارجمند در هر دوی این مجموعهها نقشهایی متمایز را به تصویر میکشد. شخصیت قدرت در بچه مهندس گرچه حضوری کوتاه داشت و با شهادت به پایان رسید، اما تاثیر حضورش در قسمتهای بعدی ادامه یافت. در عوض در سرّ دلبران، مجموعه مناسبتی شبکه یک سیما ارجمند حضوری جدی دارد و حتی به نوعی میتوان گفت که بخش عمدهای از داستان بر دوش او میگذرد. سیدسلیم، روحانی جوان سرّ دلبران نقطه اتکای اصلی داستان است و ارجمند در این مجموعه برای دومین بار بعد از «معراجیها» در کسوت یک روحانی لباس پوشیده است.
ارجمند از بازی در این مجموعه و دنیای این روزهای بازیگریاش میگوید.
من برای اولین بار در «معراجیها» به کارگردانی مسعود دهنمکی این نقش را ایفا کردم؛ با این تفاوت که آن روحانی، یک فرمانده گردان جنگی بود و ضوابطش با سرّ دلبران خیلی فرق داشت.
دلیلی که نخستین بار باعث شد این نقش را در معراجیها بپذیرم، به خاطر ماهیت سینمایی آن بود که البته در ادامه سریالش هم از تلویزیون روی آنتن رفت. آن نقش شخصیت اصلی فیلم بود و به تجربه واقعا خوبی برای من تبدیل شد.
هرچند اتفاقات ناگواری سر صحنه افتاد، پنج نفر از همکارانمان را در اثر انفجاری پشت صحنه از دست دادیم و این موضوع، فیلم را به تجربهای تلخ برای همهمان تبدیل کرد.
درخصوص بازی در سریال سرّ دلبران، من سر سریال نمایش خانگی «پیکسل» به کارگردانی آقای لطیفی بودم که یک شب ایشان درخصوص سریال جدیدشان با من گپ زدند و گفتند نقش یک روحانی را برایم در نظر گرفتهاند. با این حال وقتی قضیه جدیتر شد، ماجرای حضورم در نقش روحانی منتفی شد و تصمیم گرفته شد که نقش دیگری را بازی کنم.
آن نقش دیگر چه بود؟
اجازه بدهید نگویم...
احتمالا کاووس نبود؟!
نه! (میخندد)
پس چه شد که در نهایت این نقش به شما رسید؟
من تا سه چهار روز قبل از عزیمت گروه به یزد، همچنان قرار بود همان نقش دیگری که برایم در نظر گرفته بودند را بازی کنم. با این حال در همان فاصله کوتاه باقیمانده، با من تماس گرفتند و گفتند بروم دفتر و آنجا متوجه شدم که نقش سیدسلیم به من رسیده است.
وقتی متوجه شدید که قرار است این نقش متفاوت و محوری را ایفا کنید، واکنشتان چه بود؟
خوشحال شدم؛ خیلی خوشحال. چون هم قصه را خوانده بودم و هم از قبل به نقش فکر کرده بودم.
ضمن اینکه بازی در سرّ دلبران دهمین تجربه همکاریام با آقای لطیفی محسوب میشود و وقتی میخواستم برای آن نقش دیگر قرارداد ببندم، ته دلم قدری مکدر بودم که چرا آن نقش روحانی به من نرسید و خیلی دوست داشتم که آن نقش را بازی کنم.
آقای لطیفی از این ناراحتیتان اطلاع داشتند؟
آقای لطیفی جمله جالبی به من گفت. گفت هنوز کسی انتخاب نشده است و اگر به گزینه دیگری نرسیم، آن نقش قسمت تو خواهد بود. این قسمت در فاصله سه روز مانده به رفتن به یزد اتفاق افتاد.
شخصیت سیدسلیم از ابتدا که فیلمنامه را میخواندید، همین خصوصیات و ویژگیها را داشت؟ اصلا در همین سنوسال بود یا بعد از انتخاب شما ویژگیهایش عوض شد؟
من مدام با حسین حسنی و آقای لطیفی حرف میزدم؛ خیلی زیاد حرف میزدم. قبل از کار و در طول کار با هم حرف میزدیم و به همین خاطر خیلی از اتفاقات عوض شد.
وقتی هم که به یزد رسیدیم، آقای لطیفی یک دوست روحانی داشتند که حضورشان به من خیلی کمک کرد و راهنماییام کردند.
سیدسلیم به عنوان یک جوان روحانی تا اندازه زیادی در نوع رفتار و گفتار و حتی راه رفتن، واقعی از کار درآمده است. برای این قضیه چهکار کردید و چطور خودتان را آماده کردید؟
قبل از شروع ضبط، برای مدت چندین روز لباس سیدسلیم را میپوشیدم، در سطح شهر قدم میزدیم، رفتارهای مردم را میدیدیم و سعی میکردیم در این خصوص که چه ویژگیهایی در او وجود داشته باشد و چه ویژگیهایی نه، تصمیم بگیریم. همه این خصوصیات، براساس خرد جمعی به دست آمد؛ خودم تنهایی چیزی را به دست نیاوردم. به نظرم آن حرف زدنهایمان در قبل و حین تولید، خیلی به باورپذیری این نقش کمک کرد. در طول مدت ضبط کار مدام نهجالبلاغه میخواندم. حتی آقای شفیعی (تهیهکننده کار) هم نقطهنظرهایشان را گفتند، چند کتاب جالب در این زمینه به من معرفی کردند و در واقع همه کمک کردند تا نقش سیدسلیم به بهترین شکل از آب دربیاید.
حالا بخش اعظم سرّ دلبران روی آنتن رفته و به قسمتهای پایانیاش نزدیک شده است. این شبها خودتان مجموعه را تماشا میکنید؟ نظرتان نسبت به آن چیست؟ همچنان نقش را درست و باورپذیر میدانید؟
به ضرس قاطع این نکته را به شما میگویم که سرّ دلبران، مجموعهای بود که همه با دل و جان در آن کار کردند. ما برای مدت نه ماه از خانه و خانوادهمان دور بودیم، در شهرستان به سر میبردیم و احتیاج به گروهی همدل داشتیم. واقعا خوشحالم که همهچیز دست به دست هم داد و خوب پیش رفت. البته مهمتر از نظر من، این است که مردم نسبت به مجموعه چه نظری داشته باشند.
و آیا مردم رضایتشان جلب شده؟ در این مدت واکنشها را چطور دیدهاید؟
در فضای مجازی که خب هم فحش خوردم و هم تعریف شنیدهام! با این حال نظرات منفی در مقایسه با حجم تعریفها واقعا قابل برابری نیست. مردم بیشتر از این قضیه رضایت دارند که میبینند سیدسلیم آدمی است مثل دیگر آدمها؛ هم به لحاظ رفتار و هم گویش، هیچ فرقی میان این روحانی و یک فرد عادی نیست. فرقشان تنها در اندیشه و لباسشان است. سیدسلیم مثل همه آدمها عصبانی میشود، کینه میکند و اینها همه خصوصیاتی انسانی هستند. تفاوت در این است که عدهای بهتر میتوانند این رفتار را در خودشان کنترل کنند.
به نکته خوبی رسیدیم. شخصیتی که از روحانیون در عموم مجموعهها و فیلمهای سینمایی میبینیم، در موارد زیادی دچار کلیشه شدهاند و تاکید داستان فقط بر رفتار خوبشان است. شما و آقای لطیفی از ابتدای ترسیم این نقش چهکار کردید که سیدسلیم درگیر این کلیشهها نشود و درست به تصویر دربیاید؟ اصلا این کلیشه و شعاری نشدن، چقدر دغدغهتان بود؟ از این بابت نگران نبودید؟
نه. واقعا نگران نبودیم، چرا که از اول توی ذهنمان نقشهای را برای خودمان ترسیم کرده بودیم. سیدسلیم بنّاست؛ یعنی علاوه بر اینکه پیشهاش روحانی بودن است، کار دیگری هم انجام میدهد. من در عالم واقعیت هم روحانیان زیادی را میشناسم که مشاغل مختلفی دارند. برای مثال از زمان دوران نوجوانیام در شهر مشهد یک دوست روحانی میشناسم که مدتی شغلش شیشهبری بود و مغازه داشت؛ با این حال وقتی سر کار میرفت لباس روحانی بودن به تن نمیکرد و آن لباس را فقط در حرم و حوزه میپوشید. او جزئی از مردم بود و من در دورانی که مشهد بودم، بارها با از این سید خدا حرف زدم و چیزهای زیادی از او یاد گرفتم. همه این اتفاقات، در ترسیم درستتر شخصیت سیدسلیم موثر بودند و به کمکم آمدند. سیدسلیم پیشهاش روحانی است و از زمانی که به یزد میآید، تمام تلاشش را میکند که این پیشه در زندگی خودش هم تاثیرگذار باشد. شما خودتان هم اگر عاشق کارتان نباشید، مطمئنا جایی در زندگی به مشکل میخورید. تنها فرق سیدسلیم این است که روحانی بودن او، در زندگی شخصیاش هم ادامه دارد و فقط محدود به پیشهاش نیست.
البته او پسزمینه خانوادگی هم دارد و در خانوادهای روحانی بزرگ شده است.
دقیقا.
ارتباط عاشقانه سیدسلیم با همسرش (راضیه) هم قابل توجه است و شاید بتوان گفت تصویری تازه از زندگی شخصی و زناشویی یک روحانی را به تصویر درآوردهاید. برای باورپذیری این قضیه چهکار کردید؟
شانس بزرگ من این بود که پیش از این در مجموعه «غیرعلنی» هم همراه با متین ستوده نقش یک زن و شوهر را ایفا کرده بودیم و وجود این پیشینه قبلی، به هردویمان خیلی کمک کرد. ما نوع نگاه همدیگر و خصوصیات اخلاقی یکدیگر را میشناختیم. ویژگی ستوده این است که نقش را مال خودش میکند، با نقش یکی میشود و این قضیه باعث اثرگذاری و باورپذیری بیشتر میشود. خوشحالم که دوباره با هم همکار شدیم و نتیجه خوب این همکاری را در مجموعه هم میبینید.
در مجموعه میبینیم که وقتی سیدسلیم تازه وارد شهر میشود، مردم رفتار خیلی خوبی با او دارند. به استقبالش میآیند، برایش هدیه میآورند و او را به خانهشان دعوت میکنند. اینطور به نظرم میرسد که این فضای صمیمانه دیگر خیلی در جامعه امروز وجود ندارد و شاید بهتر بود سرّ دلبران همین داستان را در بستر زمانی یکی دو دهه قبل روایت میکرد.
به خدا قسم میخورم که در همین شهر یزد به مجرد اینکه وارد محله شدیم و کارمان را شروع کردیم، دستکم به خانه شش، هفت نفر از اهالی دعوت شدم و حتی در خانههایشان غذا خوردم. فرهنگ در باز بودن و مهماننوازی هنوز که هنوز است در میان مردم این شهر وجود دارد. ما در یزد به چشممان میدیدیم که همسایه با همسایه مثل برادر است و همه از هم خبر دارند. به خصوص اینکه ما در بافت کاملا سنتی یزد واقع در محله امیرچخماق فیلمبرداری میکردیم. حال به نظرم این فرهنگ هنوز در خیلی از شهرهای کوچکتر وجود دارد و مردم آن را حفظ کردهاند.
در مجموع چند وقت در یزد ماندید؟
9 ماه. در آن مدت همسایهها را میدیدم، در مراسم عزاداری محرمشان شرکت کردم و خودم را با محیط زندگیشان وفق دادم.
عدهای از منتقدان میگویند اگر قرار بود از لهجه یزدی استفاده نشود، پس اصلا چرا مجموعه در یزد فیلمبرداری شد. قطعا بودن این لهجه میتوانست به شیرینی کار هم بیفزاید. از ابتدا به این نتیجه رسیدید که همه با گویش معمولی و بدون لهجه بازی کنند و دیالوگ بگویند؟
بله، این نقد را هم زیاد شنیدهام. استفاده از لهجه در تمام دیالوگهای یک مجموعه، تجربهای بود که پیش از این در آثار دیگر آزموده شد و جواب نداد. نمیشد تمام بازیگران با لهجه یزدی صحبت کنند، چون در این صورت ایرانشمول بودن مجموعه از دست میرفت. این نظر آقای لطیفی بود. نکته دیگری هم که عدهای گفتند، این بود که چرا از هنرمندان بومی یزد خیلی استفاده نشد؛ اتفاقا ما چهار، پنج بازیگر یزدی خیلی خوب داشتیم که از حضورشان استفاده کردیم. معتقدم که استفاده نکردن از لهجه، تصمیم درستی بود. لهجه یزدی در مواردی به قدری غلیظ میشود که شاید مخاطبان دیگر آن را متوجه نشوند. من خودم مشهدی هستم و با این حال خیلی از لهجههایی که در مشهد وجود دارد و با آن صحبت میشود را بلد نیستم. برای همین در «قهوه تلخ» هم لهجه مشهدی نگرفتم، فقط آوای لهجه را داشتم. من همه این نقدها را محترم میدانم، با این حال تصمیم ما و آقای لطیفی چنین بود.
حالا بعد از دو بار تجربه بازی در کسوت روحانی، اگر بار دیگر چنین نقشی به شما پیشنهاد شود میپذیرید؟
در همین شش ماه گذشته دو پیشنهاد نقش روحانی دیگر مطرح شد که به همهشان نه گفتم. قول میدهم این آخرین بار باشد و دیگر نقش روحانی بازی نکنم!
اگر نقش ویژگیهایی داشته باشد که وسوسهتان کند چه؟ باز جوابتان منفی است؟
اگر زاویه خیلی ویژهای برای نقش وجود داشته باشد، قبولش میکنم. اصولا الان دیگر خیلی به اینکه نقش مثبت و یا منفی بازی کنم فکر نمیکنم؛ به دنبال قصه خوب و شخصیتپردازی خوب میگردم، دنبال شخصیتی که شبیه به دیگر نقشهایی که بازی کردهام نباشد. روحانی فیلم معراجیها با لهجه مشهدی صحبت میکرد و روحانی سرّ دلبران نه و این دلیلی بود که توانستم شخصیتش را پیدا کنم و آن نقش را دوباره ایفا کنم.
به طور کلی کارنامهتان را که در ذهنم مرور میکنم، میبینم که طی دورهای انتخابهایتان عموما به نقشهایی با رگههایی طنز گرایش داشت و بعد در چند سال اخیر اینطور به نظر میرسد که کمکارتر شدهاید و نقشهایتان هم متفاوت شدهاند. چه شد که تصمیم گرفتید مسیرتان را تغییر دهید؟
من بعد از تجربه خوبی که در فیلم چهارشنبه 19اردیبهشت داشتم، تصمیم گرفتم کمکارتر شوم. من 25 سال است که در این عرصه فعالیت میکنم و به نظرم دیگر وقتش رسیده به جای اینکه انتخاب شوم، خودم انتخاب بکنم. سعی کردهام با وسواس بیشتری کار کنم و پیشنهادهایی هم داشتهام، اما خودم خیلیها را قبول نکردم.
و در این مسیر جدید، طنز یا جدی بودن نقشها هم برایتان اهمیت دارد؟
الان بیشتر فیلمنامه برایم مهم است. با این حال کتمان نمیکنم که آدمهایی هم که با آنها کار میکنم، برایم مهم هستند. چند تهیهکننده در تلویزیون وجود دارند که من به پیشنهادهایشان نه نمیگویم، یادم هست که چه لطفهایی به من کردهاند و محبتشان را پاسخ میدهم.
گرچه مصاحبه قدری طولانی شد، اما به نظرم نمیشود از بازیتان در مجموعه بچه مهندس بگذریم. مجموعهای که البته از ابتدا رمضانی نبود، اما پخش آن در این ماه باعث شد که شما مضاعف دیده شوید. شخصیت قدرت در این مجموعه حضوری کوتاه، اما تاثیرگذار داشت و خبر شهادتش مخاطبان را متأثر کرد. ویژگی قدرت چه بود که با همین حضور کوتاه در قلب مخاطبان جا خوش کرد؟
مهمترین دلیلش همان شخصیتپردازی درست است. نقش قدرت ممکن است طولش کم باشد، اما عرض وسیعی دارد و این مهمترین نکته است. این تفاوت قائل بودن برای طول و عرض نقش را سالها پیش از حمید فرخنژاد یاد گرفتم، همیشه توی گوشم مانده است و سعی میکنم در انتخابهایم به آن توجه کنم.
دیدگاه تان را بنویسید