در برنامه ماه عسل عنوان شد؛
جوان عاشقی که ۱۲۵ کیلوگرم وزن کم کرد!
بیست و سومین برنامه ماه عسل، میزبان میثم کریمی جوان کرمانی بود.
به گزارش جی پلاس، بیست و سومین برنامه ماه عسل، میزبان میثم کریمی جوان کرمانی بود.
علیخانی همان ابتدا، درباره چهره به هم ریخته خود گفت: بچهها امروز مدام به من می گویند خیلی قیافه ام داغونه. به خدا دیگر کاری نمیتوانم انجام بدهم؛ چراکه درگیر جشنواره قهرمان من هستیم و تا هشت صبح بیدار میمانیم و بعد ماجراهای هماهنگی مهمان ها را داریم. ببخشید تحمل بفرمایید؛ فقط میتوانم برای نگه داشتن چشمام کبریت بذارم تا باز بماند!
سپس گفتگوی مجری ماه عسل با مهمان برنامه آغاز شد. او درباره محل زندگی خود گفت: من در روستایی از توابع استان کرمان به دنیا آمدم. به خاطر شغل پدرم زندگی در شهرهای مختلفی را تجربه کردم.
کریمی ادامه داد: آرزوی من در دوران کودکی برگرفته از صحبتهای پدرم با من بود؛ پدرم همیشه مثل آدم بزرگ ها با من رفتار میکرد و بیشتر دوست داشت، مهندس شوم. من از همان زمان، از تفکرات بچههای هم سن خودم جلوتر بودم. خیلی تلاش کردم و تمام توان و انرژی خودم را گذاشتم و فوق لیسانس معماری گرفتم و پدرم هم ذوق میکرد. البته یک جاهایی هم تصمیمات به من تحمیل شد. اما من از همان اول، آدم جنگجویی نبودم و به مرور این اتفاق افتاد.
وی افزود: به هر حال، من نوه اول خانواده بودم و سوگولی. زمانی که توجه به تو زیاد میشود، نا خودآگاه جنگجو شدن معنی و مفهومی ندارد؛ چراکه خیلی زود و راحت به همه خواسته هایت میرسی.
علیخانی درباره خبر تلخ زندگی میثم کریمی سوال کرد و او پاسخ داد: مادرم معده درد داشت و یک روز با هم دکتر رفتیم و خدا را شکر مشکلی نداشت. زمانی که میخواستم از اتاق دکتر بیرون بروم، درباره غدهای که مدتی زیر بغلم بود از دکتر سوال کردم و بعد از بررسی دکتر به مادرم گفت: خانم مریض اصلی پسرتان است نه شما! بعد از عکسبرداری متوجه شدم، هفت نقطه بدن من درگیر تومور شده است. زمانی که به چهره مادرم نگاه کردم، دنیا روی سرم خراب شد.
کریمی اظهار کرد: بلافاصله خبر در فامیل پخش شد و آن شب لحظات تلخی را سپری کردم. به اتفاق دایی و مادرم عازم تهران شدیم. زمانی که پیش دکتر متخصص رفتیم، او از من خواست نمونه برداری کنم و آنجا بود که فهمیدم سرطان دارم. در ۲۷ سالگی تنها ۵۰ درصد شانس زندگی داشتم و این یعنی بسیار دیر متوجه بیماری ام شده بودم. برای بررسی روند درمانم، به چند پزشک مراجعه کردم و آنها بهبود من را پنجاه پنجاه میدانستند؛ چراکه دیر متوجه شده بودم. به گفته پزشکان ۷۰ درصد بدن من مبتلا شده بود و تنها نیروی جوانی توانسته بود مرا زنده نگه دارد.
کریمی درباره حال وهوای آن روزها عنوان کرد: حال خوبی نداشتم و فقط پیگیر درمان خودم بودم. درمانم را در کرمان پیگیری کردم؛ یکی از دکترها در کرمان گفت: به من ایمان داشته باش؛ من از این در اتاق سالم تو را بیرون میفرستم. انگار دنیا را به من دادند و امید به زندگی من برگشت.
میثم توضیح داد: در مرحله اول شیمی درمانی من محکوم بودم که روزگار برای من تصمیم بگیرد. هنوز قدرت نداشتم مسیر را انتخاب کنم؛ و بعد به مرحله دوم شیمی رفتم، اما اتفاقات تلخ شروع شد؛ چراکه دوباره تومور های بدن فعال شد و غدههایی که از بین رفته بودن دوباره برگشتند. ترسم بیشتر شد و به مرگ نزدیک شدم و امیدم از بین رفت.
کریمی درباره لحظات نا امید شدن خود گفت: بعد از دو مرحله شیمی درمانی، تومورهای بدنم دوباره فعال شد و امیدم را از دست دادم و به مرگ نزدیک شدم. من تا آن زمان اشک پدرم را ندیده بودم؛ دیدن آن لحظه برایم به قدری سخت بود که تصمیم گرفتم دیگر تحت هیچ شرایطی ناله نکنم. در راز و نیازی که با خدا داشتم، گفتم اگر قرار است بروم آنقدر نگهم دار تا پاک شوم، اما اگر قرار برماندن است پس با قدرت و امید میجنگم. پس از آن خدا در زندگی من معنای دیگری پیدا کرد و الان بیش از همه وقت معتقدم، خدا از همه چیز قدرتمندتر است.
در ادامه همسر میثم کریمی به قاب ماه عسل اضافه شد. کریمی درباره نحوه آشنایی خود با همسرش گفت: شریک زندگی ام را در ماه رمضان پیدا کردم؛ کسی که جنگجو بودن را به من آموزش داد. چرا که خودش تجربه کرده بود، او پرستار بیمارستانی بود که من در آنجا بستری بودم. درواقع من عشق زندگیم را از خدا هدیه گرفتم آن هم در همان دوران سخت. معجزه عشق را حس کردم و انگیزه ام برای زندگی بیشتر شد.
ارتباط من با همسرم که آن روزها پرستارم بود، بیشتر شد. او نیاز به خانه داشت و من به واسطه رشته تحصیلی و آشنایی ام برای او خانه فراهم کردم. بعد از پیدا کردن خانه، شماره او را گرفتم و پیامهایی رد و بدل کردیم و او نهایتاً به من گفت: آقای کریمی پیامهای شما از حالت پزشکی خارج شده و من را بلاک کرد!
بعد از مدتی که از بلاک خارجم کرد؛ به او گفتم که فقط به شما نیاز داشتم که کمکم کنید، آن وقت نتیجه اش بلاک کردن است؟ اما در وجود خودم مطمئن بودم که او را به دست میآورم.
همسر میثم ادامه داد: زمانی که با او صحبت میکردم اجازه نمیداد، مشخص شود او مریض است. میثم دارای روحیه و انرژی مثبتی بود و تا آن زمان بیماری با این همه انرژی ندیده بودم.
میثم عنوان کرد: بعد از صحبتهایی که با او داشتم یک بار که در پارک نشسته بودیم، با سر و موی ریخته گفتم با من ازدواج میکنی؟ و ایشان به من بهت زده نگاه کرد. من هم گفتم برو فکرهایت را بکن.
کریمی درباره تأثیرات عشق در بهبود بیماری خود گفت: بعد از قبول کردن پیشنهاد ازدواج از سوی همسرم، شیمی درمانی من تمام شد و من رسیدم به مرحله پیوند مغز استخوان. من در قرنطینه کامل بودم و انرژی بالایی برای این زندگی تازه داشتم. هر لحظه که اراده می کردم، همسرم و مادرم را از پشت پنجره کوچک اتاقم می دیدم. امروز بیش از همیشه معتقدم، همیشه باید بر خدا توکل کرد و قدم های خود را بلند برداشت.
در بخش دوم برنامه، احسان علیخانی میزبان احمد ۲۹ ساله بود. او دانشجوی دکترا در رشته میکروبیولوژی است.
احمد درباره عاشق شدن خود و سختی وصال به محبوب گفت: من عاشق دختری شدم و آن روزها ۲۲۰ کیلو گرم وزن داشتم و به همین خاطر قبول نکردند. با ورزش و رژیم غذایی ۱۲۵ کیلو وزن خود را کم کردم، اما به هنوز هم به هدفم نرسیده ام.
وی ادامه داد: تصمیم من فقط ازدواج با همین دختر است. حدود چهار سال است که این اتفاق را دنبال می کنم و احتمالاً بعد از ماه مبارک، باز هم به خواستگاری دختر مورد علاقه ام بروم.
دیدگاه تان را بنویسید