چه شد که شهید عبدالی مجبور به تغییر چهره شد؟
با کلاه گیسی که به سر کرده بود، چهره اش را تغییر داد و خود را از تبریز به تهران رساند تا خانواده و زینت را از دلشوره و نگرانی رها کند.
جی پلاس ـ منصوره جاسبی: سال 56 بود که از دانشگاه اخراج شد و مجبور بود تا به سربازی برود، پادگانش تربت جام بود و بعد از گذشت هشت ماه او را به قزوین فرستادند.
حضورش در قزوین مصادف شده بود با آغاز حکومت نظامی، یک شب که آنها را برای برقراری حکومت نظامی به سطح شهر برده بودند از او خواستند تا شلیک کند، به سرعت اسلحه اش را پرت کرد و از معرکه فرار.
یک هفته ای می گذشت که بی خبری امان خانواده و زینت بانو(1) را بریده بود تا اینکه یک روز تماس گرفت و از زینت خواست تا بدون آنکه چیزی بگوید فقط به حرف هایش گوش کند. ناصر(2) گفت: یک هفته ای بود که تبریز بودم و حالا برگشته ام، فقط به من بگو کسی در خانه هست یا نه؟
زنگ خانه به صدا در آمد، زینت برای بازکردن در رفت. تا چشمش به قیافه ناصر افتاد، زد زیر خنده و گفت: این چه شکلی است که برای خود درست کرده ای؟!
ناصر کلاه گیسی به سر گذاشته بود و کلاه و کاپشن را نیز به سر کشیده بود تا تغییر چهره داده باشد.
صبح زود بود که پدر زینت آنها را با خود به خانه یکی از دوستانش در اراک برد و تا پیروزی انقلاب آنجا ماندند.
پدر شرط گذاشته بود که ناصر از خانه خارج نشود ولی گوش ناصر به این حرف ها بدهکار نبود که نبود یک روز صاحب خانه ناراحت شد و گفت: حاج آقا شما را به من سپرده و اگر متوجه بشود که من کوتاهی کرده ام ناراحت می شود و ناصر خنده ای به او تحویل داد و گفت: ولی از من نخواهید که در خانه بمانم، نگران نباشید هیچ اتفاقی نمی افتد.
این ایام هم گذشت و انقلاب به پیروزی رسید و با دستور امام به سربازان برای بازگشت به پادگانها، او دوباره راهی شد تا مدت سربازی اش را به اتمام برساند.
1. بانو زینت محمدپور، همسر شهید عبدالی.
2. مهندس شهید ناصر عبدالی که در هفتم فروردین ماه سال 61 به شهادت رسید. وی مدیر مدارس در منطقه 6 تهران بود.
دیدگاه تان را بنویسید