نامه یک دختر به بابای شهیدش

در بخشی از نامه سیده زهرا به بابای شهیدش آمده: «راستی بابا چقدر خوب است نامه نوشتن برایت و بعد از آن با صدای بلند، رو به روی عکس تو ایستادن و خواندن؛ انگار آدم سبک می شود.».

لینک کوتاه کپی شد

جی پلاس: سیده زهرا که آن روزها هنوز کودکی بیش نبود و خواندن و نوشتن نمی دانست، حالا که می تواند خوب بنویسد و معنی واژه ها را درست درک کند، برای بابای شهیدش سید مجتبی اینگونه نامه نوشته است:

«بابا مجتبی سلام

امیدوارم حالت خوب باشد. حال من خوب است، خوب خوب. یادش بخیر! آن روزها که مهد کودک بودم و موقع ظهر به دنبالم می آمدی.همیشه خبر آمدنت را خانم مربی ام به من می رساند: سیده زهرا علمدار! بیا بابات آمده دنبالت. و تو در کنار راه پله مهد کودک می نشستی و لحظه ای بعد من در آغوشت بودم. اول مقنعه سفیدم را به تو می دادم و با حوصله ای به یاد ماندنی آن را بر سرم می گذاشتی و بعد بند کفشهایم را می بستی و در آخر، دست در دستان هم به سوی خانه می آمدیم و با مامان سر سفره ناهار می نشستیم و چه بامزه بود.

راستی بابا چقدر خوب است نامه نوشتن برایت و بعد از آن با صدای بلند، رو به روی عکس تو ایستادن و خواندن؛ انگار آدم سبک می شود. مادر می گوید: بابا خیلی مهربان بود، اما خدا از او مهربانتر است و من می خواهم بعد از این نامه ای برای خدا بنویسم و به او بگویم که می خواهم تا آخر آخر با او دوست باشم و اصلاً باهاش قهر نکنم. اگر موفق شوم به همه بچه ها خواهم گفت که با خدا دوست باشند و فقط با او درد دل کنند.

ان شاء الله، خدانگهدار– دخترت سیده زهرا»

 

 

 

شهید سید مجتبی علمدار از بچه های لشکر 25 کربلا که در تاریخ یازدهم دی ماه سال 75 بعد از تحمل مشقت های بسیار از آثار جراحت های شیمیایی به یاران شهیدش پیوست.

متن این نامه از سایت تبیان آورده شده است.

 

دیدگاه تان را بنویسید