نصر 4 میقات مجید و عرفه میعادگاه سعید
مجید و سعید فرماندهان گردانی بودند که خیلی زود جایگاه عملیاتی خود را پیدا کرد تا اینکه در تیرماه سال 66 آن دو از هم جدا شدند سعید راهی خانه خدا و مجید راهی عملیات نصر چهار و یعنی شهادت.
جی پلاس ـ منصوره جاسبی: سعید از همان دسته بچه هایی بود که امام می گفت، یاران من در گهواره ها هستند، سال 42 بود که در محله ابن بابویه نزدیکی قبور اهل دل از جمله شیخ صدوق در خانواده ای که ارادتی ویژه به اهل بیت (ع) داشتند، به دنیا آمد و درست در همان روزهای اوج گیری نهضت امام خمینی بود که دوران نوجوانی اش را در حالی طی می کرد که شور و حرارت انقلابی اش لحظه ای برایش آرام و قرار نگذاشته بود.
انقلاب که به پیروزی رسید، با توصیه امام خمینی مبنی بر اینکه مسجد سنگر است، مسجد و آیت الله موسوی درچه ای امام جماعت مسجد صدوق (ره) شد محور فعالیت هایش.
برای دفاع از کوچه و محله و مردمانش در مقابل آنهایی که از پیروزی مردم دل خوشی نداشتند، حلقه ای دوستانه از جوانان محل تشکیل داده بودند و هر کجا که وجودشان لازم بود، خود را می رساندند. یک روز محله و روز دیگر کردستان و...
عملیات الی بیت المقدس بود که سعید دستش را برای فتح شهری که مدت ها در اشغال بعثی ها بود در راه خدا از دست داد و این تنها زمانی بود که توانستند چندی سعید را به دور از جنگ و جبهه نگه دارند.
همه حتی بچه هایی که خیلی با او مراوده نداشتند از آستین خالی اش او را می شناختند و سعید با همین یک دست هم آرپی جی به دوش می گرفت و هم پشت تیربار می نشست و شگفتی می آفرید.
از سال 62 تا سال 66 میان دو لشکر رزمندگان استان تهران یعنی لشکر 27 حضرت رسول (ص) و لشکر 10 سید الشهدا (س) در رفت و آمد بود و با یگان های مختلف عملیاتی همکاری می کرد.
عملیات کربلای هشت که به پایان رسید، مجید داوودی گردان حضرت زهرا (س) را تشکیل داد و از سعید خواست تا جانشین گردان شود. حالا این دو رفیق شفیق یکی فرمانده بود و دیگری جانشین تا اینکه عملیات خیبر بود که بعثی ها مجید را در حالی که مجروح شده بود به اسارت گرفته و در تبادل اسرا در سال 64 آزاد شد و دوباره راهی میدان جنگ.
مجید و سعید فرماندهان گردانی بودند که خیلی زود جایگاه عملیاتی خود را پیدا کرد تا اینکه در تیرماه سال 66 آن دو از هم جدا شدند سعید راهی خانه خدا و مجید راهی عملیات نصر چهار و یعنی شهادت.
بعد از بازگشت از حج، جای خالی مجید، مسئولیت سنگین تری بر دوش سعید گذاشت.
اواخر سال 66 گردان حضرت زهرا (س) به تیپ تبدیل شد و سعید در مقام جانشینی گردان امام حسن (ع) خدمت می کرد.
فروردین سال 67 بود که گردان سعید در عملیات شاخ شمیران شرکت کرد. ماه های اولیه سال تلخ و جانفرسا بود. آنها در غرب کشور بودند و خبرهای نگران کننده ای را از جبهه های جنوب می شنیدند تا اینکه آنها هم به جنوب فراخوانده شدند و در اردوگاه فرات ساکن.
بیست و هفتم تیرماه بود که امام قطعنامه 598 را پذیرفت و در آخرین روز تیرماه دشمن بعثی به منظور اشغال اهواز و خرمشهر با ادوات خود راهی آن منطقه شد و لشکر 10 سید الشهدا (س) مامور سرکوبی آنان در سه راهی کوشک شد.
دشمن می خواست با امتداد مسیر از جاده اهواز ـ خرمشهر برای تصرف اهواز اقدام کند که گردان امام حسن (ع) مامور متوقف کردن آنها شد و حوالی ظهر بود که در جاده اهواز خرمشهر با دشمن بعثی درگیر شدند. فاصله با آنها آنقدر کم بود که منافقانی که بعثی ها را همراهی می کردند با بلندگوهای دستی خود از بچه ها می خواستند که تسلیم شوند غافل از آنکه این شیرمردان الفبای شجاعت را در مکتب حسین (ع) آموخته بودند و آنها کجا و تسلیم کجا.
درگیری نزدیک و نزدیکتر می شد تا اینکه سعید با آرپی جی بالای خاکریز رفت و مدام فریاد می زد که دشمن را به کنار جاده بکشانید و با عده ای از بچه ها به سمت راست جاده رفتند.
با تغییر مسیر سعید، تعدادی از نفربرها و تانک های دشمن هم تغییر مسیر دادند و همین کار سعید آنها را قبل از سه راهی جفیر معطل کرد تا نیروی کمکی برسد.
ظهر روز عرفه بود که نفربرهای دشمن با تیربارهای خود سعید و بچه هایش را در حلقه محاصره خود در آوردند و سعید و جمعی از آنها شهید و جمعی دیگر را هم اسیر کردند.
بچه ها با دلاوری خود توانستند دشمنی را که می خواست قبل از ظهر خود را به اهواز برساند تا ساعت سه بعداز ظهر میانه سه راهی جفیر تا سه راهی صاحب الزمان (عج) یعنی جایی میان جاده اهواز ـ خرمشهر سرگرم کنند تا یگان های کمکی برسند و حالا با رسیدن نیروهای تازه نفس، این دشمن بود که باید از صحنه می گریخت.
وقتی بچه ها رسیدند، خبری از سعید و نیروهایش نبود تا اینکه پیکرهای مطهرشان را میان خاکریزها بعد از پادگان حمید پیدا کردند.
به پیکر سعید که رسیدند، آثار شکنجه به خوبی بر آن دیده می شد و اینگونه بود که آنها پیش از رسیدن کاروان امام حسین (ع) به کربلا در روز عرفه به قربانگاه رفتند و خون خود را فدای حسین (ع) کردند.
دیدگاه تان را بنویسید