۳۱ سال از آن روزها می گذرد؛

مرصاد؛ پایان آرزوهای خام

هنوز مُهر پذیرش قطعنامه خشک نشده بود که بار دیگر جغدصفتان بر طبل جنگ کوفتند به امید آنکه امروز مهران و فردا تهران را فتح خواهند کرد. انگار بعد از گذشت چند سال هنوز خمینی و سربازانش را نشناخته بودند که این خیالات خام را در سر پرورش می دادند و چه پاسخی بود مرصاد برای این یاوه گویی ها آن هنگام که دسته دسته بر زمین می ریختند و راهی جهنم جهالت و گمراهیشان می شدند.

لینک کوتاه کپی شد

جی پلاس: در تاریخ هشت ساله دفاع مقدس ملت مسلمان ایران، روزهایی ثبت شده که بیانگر اوج شکوه حضور مردم در صحنه ها و میادین نبرد و نمایشی از عظمت و اقتدار سپاهیان اسلام است. پنجم مرداد ماه سال 1367 یکی از این حماسه های بزرگ رزمندگان سلحشور و مردم غیور و جان بر کف ایران اسلامی در مقابله با مزدوران جبهه متحد کفر و نفاق بوده و آغاز عملیات مرصاد به عنوان برگی زرین در تاریخ مقاومت هشت ساله به شمار می رود.

در رگ های زمین خون جاری بود، اسلام آباد، سرزمین کشاورزان سخت کوش و باغستان های رنج و کار بی قرار از جنگی بود که ناگاه به سر شهر فرو باریده بود. خصم دون، آخرین تیر ترکش خود را رها می کرد و به خیال شوم خود سودای آمدن به پایتخت در سر می پروراند. دیری نپایید که نقطه کور سوی امید دشمن، به خاموشی و یأس گرایید. به دنبال پذیرش قطعنامه 598 شورای امنیت سازمان ملل متحد از سوی جمهوری اسلامی ایران، مزدوران استکبار جهانی با گمان آنکه قبول قطعنامه به منزله عدم توانایی نظام جمهوری اسلامی ایران برای مقابله با تجاوز است، با بهره گیری از سلاح های اهدایی دشمنان، هجوم وسیعی را از جبهه های غرب به میهن اسلامی آغاز کردند. این حمله که همزمان با تهاجم گسترده قوای رژیم بعث عراق به مناطق مرکزی و جنوبی جبهه ها انجام گرفت، با مقابله شدید رزمندگان ایثارگر سپاه اسلام در هم کوبیده شد و جلوه دیگری از حضور فداکارانه مردم در دفاع از انقلاب اسلامی به ثبت رسید، چکاوکان با مشتهای آهنین از هر سو به دیار رزم شتافتند و سرود آزادگی سر دادند. آنها رویاروی عروسک های کوکی و بازیچه های فریب خورده دشمن به مقاومت ایستادند، مقاومت در برابر خائنانی که به وطن و آرمان های اصیل اسلام خیانت کرده و رویاروی خدا و خلق ایستاده بودند. فریب خوردگانی که دست در دست دشمن، گور خود را می کندند و مورد تنفر مردم بودند. شغالانی که زوزه شان مدت ها بود از سرزمین بیگانه شنیده می شد.

 

قبل از آغاز تلاش مذبوحانه منافقان، نیروهای ارتش عراق یک سلسله عملیات نظامی را علیه مواضع نیروهای اسلام در غرب کشور آغاز کردند و با استفاده وسیع از سلاح های شیمیایی و بمباران مناطق مسکونی در روستاهای منطقه تا شهر سرپل ذهاب پیشروی کرده و در آنجا استقرار یافتند. در همین حال در جنوب نیز جبهه جدیدی گشوده شد و نظامیان رژیم عراق با هدف جلوگیری از انتقال سریع نیرو به مناطق غرب کشور، از طریق درگیر کردن رزمندگان اسلام و قطع ارتباط مواصلاتی جبهه های شمال و جنوب، مواضع نیروهای ما را مورد تهاجم قرار دادند. در این زمان نیروهای سازمان منافقان از سراسر جهان گردآوری شده و در خطوط عقبه دشمن آماده دریافت فرمان حرکت به سوی خاک ایران اسلامی بودند. منافقان با تکیه بر تحلیل های غلط و نابخردانه سران و رهبران خائن خود و اطلاعات دروغین و وعده های کذب دشمنان انقلاب اسلامی، به موفقیت خود در این حرکت اطمینان کامل داشتند.

زمین، خروشید، کوه و آسمان به لرزه درآمدند و آسمان، آذرخش خشمش را تندروار بر سر از خدا بی خبرانی که در اولین نقطه رویارویی با مردم بی دفاع به سوی آنان آتش گشودند، فرو بارید. نیروهای اجنبی در سرزمین پهلوانان و غیور مردان، دیگر پای گریختن از معرکه را نداشتند. آنها در بیغوله راهی که برایشان جز تباهی نبود، یک شب را بیتوته کردند. آنها غرق در رؤیای خود و مست از پیشروی یک روزه که از طرف ارتش بعث حمایت می شد وارد خاک جمهوری اسلامی شده بودند. اما بی خبر از آتشی که خود شعله ور کرده بودند به قبرستان خاموش آرمانهای پوچ خود نزدیک می شدند. آنها غافل از دامی بودند که خشم مردم بر سر راهشان گسترانیده بود. پشتیبانی نمایندگان کنگره آمریکا از منافقین و حرکات ناوگان آمریکا در خلیج فارس در هدف قرار دادن هواپیمای مسافربری جمهوری اسلامی ایران که منجر به شهادت 290 سرنشین مظلوم و بی گناه شد، به منظور هموار کردن مسیر حرکت منافقین، نشانگر اتفاق نظر همه طرفهای رو در روی انقلاب با این اقدام بود. به هر حال در شبانگاه اول مرداد ماه سال 67 از قلب نیروهای ارتش عراق مستقر در سرپل ذهاب کاروان مجهز و سازمان یافته منافقین خارج شد.

این کاروان که به انواع و اقسام سلاحهای سنگین و سبک مجهز بود، پشتیبانی کامل توپخانه و نیروی هوایی ارتش عراق از طریق محور سرپل ذهاب، اسلام آباد غرب، شروع به پیشروی کرد. هدف منافقین از این عملیات، تصرف شهرهای مسیر و در نهایت رسیدن به تهران بود. شیوه منافقین در این حرکت از شتابزدگی و در عین حال اطمینان کامل آنان به موفقیت حکایت می کرد.

منافقین در سر راه خود از هیچ جنایتی علیه مردم بیگناه و عشایر منطقه فروگذار نکردند و در حالی که آتش سلاح های خود را به سوی هر جنبنده ای در مسیر جاده نشانه می رفتند به راه خود ادامه دادند. مرزنشینان خورشید با شنیدن خبر هجوم منافقین در اولین دقایق، خود را با هر وسیله ممکن حتی اتومبیل های شخصی به خط مقدم رساندند و حضور گسترده مردم عاشق انقلاب، ارتش پوشالی " مقاومت" را از هم پاشید و مزدوران را به استیصال کشاند. منافقین که در این عملیات مجهز به حدود دو هزار دستگاه خودرو و نفربر از جمله دویست دستگاه نفربر زرهی ساخت برزیل و صدها دستگاه ادوات نظامی دیگر بودند، با به همراه داشتن آذوقه و تدارکات بسیار و نیز انواع سلاحهای سبک و سنگین به رویارویی با مردم پرداختند. آنها غافل از این بودند که تاریخ همواره در تقابل واقعیت با ادعاهای توخالی به نفع حقیقت و برخلاف انتظارات واهی عمل خواهد کرد. راه بی بازگشت کارناوال منافقین در مرصاد انقلاب درس بزرگی بود که چون مشت محکمی بر دهانشان نواخته شد و با عبرتی جاوید، توأم شد. نیروهای اسلام که منطقه مناسبی را برای محاصره و سرکوب منافقین در طول مسیر آنان جستجو می کردند، در گردنه "چهارزبر" حد فاصل باختران و اسلام آباد غرب راه آنان را سد کرده و آنان را در این نقطه زمین گیر کردند.

از زمان زمین گیر شدن منافقین در این منطقه و انهدام وسیع آنان در روز پنجم مرداد ماه که عملیات مرصاد با رمز یا علی ابن ابیطالب (ع) انجام شد، لشکریان اسلام با حملات هوایی ارتش عراق نیز مواجه بودند ولی علی رغم آن با پشتیبانی وسیع مردم منطقه و بسیجیان سلحشور ضربات سنگینی به منافقین وارد آمد و توان حرکت از آنان سلب شد. در این عملیات که پایان کار منافقین و شکست کلیه طرحهای نظامی آنان بود، تجهیزات و سلاحهای آنان به وسیله آتش رزمندگان اسلام و پشتیبانی عقابان تیزپرواز نیروی هوایی و چرخ بال های هوانیروز در هم کوبیده شد. در این عملیات بیش از دو هزار و پانصد نفر از این فریب خوردگان به هلاکت رسیدند و شماری از آنان نیز به اسارت در آمدند و تعداد اندکی نیز متواری شده و به خاک عراق بازگشتند.

در جریان عملیات، 10 نفر از کادرهای رده بالای منافقان به هلاکت می رسند. جالب آنکه به دنبال بغرنج شدن وضع، فرماندهان رده بالا، گریز را بر ماندن ترجیح می دهند و نیروهایشان را در مهلکه باقی می گذارند. مهلکه آنچنان عمق می یابد که فرماندهان تیپ ها، پی در پی تقاضای کمک می کنند. ولی فرماندهان در رده های بالاتر در این لحظات، اصولا حضور ندارند تا بتوانند تصمیمی در مورد کمک بگیرند.

جیغ و فریاد زنان و مردان در ارتش آزادیبخش بالا گرفت و کانالهای بیسیم یکی بعد از دیگری اشغال و مکالمات شتاب زده آغاز شد.

ترس از مرگ، با تلاش عجزآلود برای زنده ماندن در پشت بیسیمها، پاسخ های سرد مقاومت رهبران دیگر بی فایده بود. آنان در فاجعه هفتم تیر یک ملت (بهشتی) را کشته بودند و این هنگام به میزان یک ملت باید کشته می دادند. آتشهای گداخته مانند بارانی سیل آسا بر دره "اسارت گروهی" باریدن گرفت. آری صدای فریاد فریب خوردگان که همگی با چشمانی تعجب زده می مردند، شنیده می شد. آنان باور نداشتند که گلوله های سرخ و گداخته بسیجیان هنوز وجود داشته باشد. مانند برگهای زرد درختان که بر روی لجنزار "رقابت سازمانی" روییده باشد بر زمین می ریختند. بوی اجساد سوخته شده، صدای انفجار تانکها و مهمات آتش گرفته، "فریادهای مرگ آلود" چیزهایی بود که با "دیروز کوهستان" یعنی صدای خنده های بلند، فریادهای شادی و... فرق داشت. غبار مرگ بر طائفه ای نشسته بود که عزیزترین بنده های خداوند را به شهادت رسانده و در اروپا و آمریکا به شنیع ترین کارها مبادرت ورزیده بودند. آنها در حالی مرده بودند که به گردنهای آنان پلاکهای شناسایی ارتش عراق آویزان بود. لحظات یک به یک می گذشت و حرکت "بر روی زمان" هر لحظه به تأخیر می افتاد و در این میان کوهستان شاهد پدیده ای به نام "راه بی بازگشت" شد.

و اکنون در سالروز عملیات مرصاد، می توان گواهی داد که این عملیات اگر چه عملیات حیرت انگیز نیروهای اسلام برای نابودسازی باقیمانده تفاله های باند تروریستی سازمان منافقین بود ولی در واقع امید دشمنان اسلام را به یأس مبدل کرد. و این خاطره ای است که باید همواره برای نسل های آینده مورد تأکید قرار گیرد که ملت با همه وجودش برای احیای اسلام و احکام آن قیام کرد و خدا نیز با فتح و نصرت خود، در هر میدان، سربازان اسلام را یاری خواهد کرد. ان شاءالله.

منبع:

مدیریت روابط عمومی و تبلیغات بنیاد حفظ آثار و ارزشهای دفاع مقدس

روزنامه جمهوری اسلامی

 

دیدگاه تان را بنویسید