صدایش پشت میکروفون پیچید: زهرای بابا به اتاق پذیرایی، زهرای بابا به اتاق پذیرایی.
جی پلاس ـ منصوره جاسبی: مادر نذری داشت و سرگرم آشپزی بود و زهرا نیز مشغول کمک به مادر که بابا علی[1] از در وارد شد و سعی کرد تا بسته ای را که در دست دارد، پشت خودش پنهان کند. سلام و علیکی کرد و خیلی زود به اتاق پذیرایی رفت.
چند دقیقه بعد، زهرا کوچولوی خود را اینگونه خطاب کرد: بانو زهرا بیطرفان به اتاق پذیرایی، زهرای بابا به اتاق پذیرایی.
زهرا به سرعت از حیاط به سمت پذیرایی آمد و پرید تو بغل بابا. علی بعد از آنکه او را بوسید و دستی به سر و رویش کشید، هدیه ای را که قایم کرده بود، به سمت او گرفت و گفت: بفرمایید بابا جان، این مال شماست.
زهرا با خوشحالی کاغذ کادو را باز کرد، یک چادر سفید با گل های صورتی مانند لپ های زهرا که همیشه وقتی بابا از جبهه برمی گشت صورتی و سرخ می شد.
چادر را با خوشحالی سرش کرد و بابا را بوسید.
علی گفت: دخترک بابا من همه زندگی ام را از اهل بیت (ع) و امام حسین (ع) دارم و آنها هم هر چه دارند از مادرشان حضرت فاطمه (س) است. مبادا دختر بابا حرمت آنها را زیر پا بگذارد. یادت باشد این هدیه یادگار حضرت فاطمه (س) است.[2]
- معلم شهید، علی بیطرفان که در عملیات کربلای پنج در منطقه شلمچه به شهادت رسید.
- برگرفته از خاطره ای نقل شده در خبرگزاری فارس.