کیایی: کِیف میکنید مردم فکر کنند تئاتر سخت است؟
محسن کیایی میگوید برخی افراد از خارج شدن تئاتر از سبد خانوادههای معمولی به واسطه ایجاد هالهای روشنفکرانه به دور آن، لذت میبرند.
به گزارش جی پلاس، ونسان با بازی محسن کیایی مردی است شوخ و موفق که قرار است برای اولین بار از همسرش آنا با بازی سوگل قلاتیان صاحب فرزند شود. ماجرا از یک مهمانی خانوادگی در آپارتمانی در پاریس شروع میشود؛ جایی که الیزابت خواهر ونسان با بازی نسیم ادبی، پیِر شوهرِ الیزابت با بازی خسرو احمدی و کلود دوست بچهگیهای الیزابت با بازی پژمان جمشیدی، در غیاب آنا پاپیِ ونسان میشوند که میخواهد اسم فرزندش را چه بگذارد؟
احتمالا میتوانید تصور کنید ونسان در غیبت آنا که شاید میتوانست جلوی شوخیهای بیش از حدش را بگیرد چطور الیزابت، پیِر و کلود را در چرخه سر کار گذاشتنها و شوخیهایی میاندازد و در نهایت باعث میشود آدمها آن روی خودشان را که تا قبل از این پنهان بود، نشان دهند... این خلاصهای کوتاه از نمایش «پپرونی برای دیکتاتور» به کارگردانی علی احمدی است.
فیلم سینمایی «اسم» به نویسندگی ماتیو دولاپورت و الکساندر دولاپتولیر و کارگردانی دولاپتولیر محصول سال ۲۰۱۲ دست مایهای شد برای علی احمدی تا نمایش «پپرونی برای دیکتاتور» را با ترجمه فرامرز زنگنه و بازی خودش، نسیم ادبی، سوگل قلاتیان، پژمان جمشیدی، خسرو احمدی، محسن کیایی و حضور افتخاری فریده سپاهمنصور روی صحنه ببرد.
«پپرونی برای دیکتاتور» محصول گروه تئاتر بداهه پیش از این مرداد و شهریور 94 در تماشاخانه ایرانشهر اجرا شده بود و اکنون تا 16 اردیبهشت ۱۳۹۶ هر شب ساعت 20:30 در تماشاخانه پالیز روی صحنه خواهد رفت. آنچه در ادامه میخوانید حاصل حضور خسرو احمدی، محسن کیایی، علی احمدی و سوگل قلاتیان در کافه خبر است. آنها به نقدهایی که برخی به «پپرونی برای دیکتاتور» وارد میکنند و فروشش را به کمدی بودن آن (نسبت به متن نمایشنامه «اسم» با ترجمه شهلا حائری) و حضور چهرهها نسبت میدهند پاسخ دادند، از قهر تماشاگر عادی با تئاتر به واسطه تعریف دشوار و روشنفکرانهای که از آن جا افتاده است و همچنین از چگونگی رسیدن به نقشهایشان گفتند.
سوگل قلاتیان، محسن کیایی، علی احمدی و خسرو احمدی
قطعا خودتان هم نقدهایی را که نسبت به «پپرونی برای دیکتاتور» وجود دارد شنیده و خواندهاید. عدهای معتقدند نمایشنامه «اسم» را که به معضلات و درگیریهای درونی قشر روشنفکر میپردازد به سمت کمدی کلام بردهاید و نازلش کردهاید.
علی احمدی: به نظرم این برداشت به این دلیل است که دوستانِ منتقدِ ما، تنها نمایشنامه «اسم» نوشته ماتیو دولاپورت و الکساندر ولاپتولیر با ترجمه شهلا حائری از نشر قطره را خواندهاند و ناگزیر به نتیجهای که اشاره کردید رسیدهاند.
من اما هم فیلم این اثر را که در سال 2012 به کارگردانی الکساندر دولاپتولیر ساخته شد و هم دو فیلم- تئاتر از اجرای این اثر در فرانسه دیدهام و به جرات میگویم هر سه حتی بیش از ما به سمت کمدی کلام رفته بودند.
الان دقیقا شش سال است که سه گروه این نمایشنامه را به شکل همزمان در فرانسه اجرا میکنند. یعنی «اسم» از 2011 روی صحنه است و مردم همچنان به تماشای آن مینشینند. پس این نقد که این اثر به شکلی جدی به معضلات درونی قشر روشنفکر میپردازد و کمدی نیست از طرف کسانی وارد میشود که فقط متن نمایشنامه «اسم» با ترجمه شهلا حائری را خواندهاند.
پاسختان به کسانی که پُر مخاطب بودن اثرتان را به عواملی خارج از متن نمایشنامه «اسم» و از جمله حضور چهرههای سینمایی نسبت میدهند چیست؟
علی احمدی: به نظرم اهالی تئاتر به دو دسته تقسیم شدهاند. کسانی که مانند ما معتقدند تئاتر باید از ابزارهایی که به بیشتر دیده شدنش کمک میکند استفاده کند و کسانی که معتقدند باید با کمک هزینهای 30، 40 میلیونی نمایشی را روی صحنه ببرند و اگر سه، چهار میلیون هم فروختند و در هر اجرا 10 نفر به تماشای کارشان نشستند مقصر آنها نیستند و این ذات تئاتر است که صرفا به قشری خاص تعلق دارد. در صورتی که تفکر ما در گروه تئاتر بداهه این گونه نیست.
محسن کیایی: به نظرم این بحث، بسیار ریشهای است و خیلیها در این مورد حرف میزنند؛ کسانی که انگار ترجیح میدهند تئاتر هر چه بیشتر گوشهگیر و متعلق به قشری خاص باشد. در صورتی که به نظرم اشتباه است. این بحثی است که در سینما هم وجود دارد؛ اگر دقت کنید میبینید در سینما هم نیروی جوانی ظهور کرده که در حال رقم زدن اتفاقاتی خوب است. اگر به فیلمهای پر فروش دو، سه سال اخیر نگاه کنید میبینید که همگی حاصل کار کارگردانان جوان است. این انرژی جوان چه در تئاتر و چه در سینما دوست دارد کارش دیده شود.
تئاتری که ما روی صحنه داریم چه از نظر هنری، چه از نظر تکنیکی و چه از نظر سطح بازیها تلاش خود را کرده است که حداقل استانداردها را رعایت کند. مثل کاری که من و برادرم مصطفی به همراه گروهمان در سینما انجام میدهیم؛ تلاش برای ارائه اثری با سر و شکل حرفهای خوب اما برای مخاطب و اتفاقا هم پُر مخاطب.
اعتقاد ما این است که چه اجرای تئاتر و چه اکران فیلم، زمانی معنا پیدا میکند که مخاطب داشته باشد. اگر یک دستمان را تماشاگر فرض کنیم و دست دیگرمان را اجرای تئاتر صدایی که از برخورد آنها حاصل میشود هنر است و هیچ کدامشان بدون هم نمیتوانند معنا داشته باشند.
شما یک نقاشی بکش و بگذار گوشه خانهات، به نظر من نقاش نیستی. نقاشیات اگر دیده و راجع به آن حرف زده شد و بحثی شکل گرفت آن موقع است که هنر به خرج دادهای. تئاتر هم همین است. شما یک گروه داشته باشد، هر روز هم تمرین و هر روز هم برای دو تا تماشاگر اجرا کن، چه اتفاقی میافتد؟ چه حاصلی برایت خواهد داشت؟
قطعا میدانید از آن سمت هم عدهای معتقدند با این روش، سطح اثر را به سطح سلیقه مخاطب عام تنزل میدهید.
کیایی: کاملا مخالفم. به جرات میگویم که این حربهای برای فرار از ماجرا و توجیهای برای راضی کردن دل خود بابت تعداد کم مخاطب است.
من معتقدم تقریبا از بعد از انقلاب، همین دوستانی که به پُر مخاطب بودن اثر به واسطه فرضا کمدی بودنش یا حضور چهره در آن انتقاد میکنند، تئاتر را به سمت قهقرا بردهاند و از سبد خانوادهای معمولی حذفش کردهاند. به عنوان مثال پدر خود من پیش از انقلاب تئاتر میدیده و تئاتربین بوده اما الان تئاتر نمیبیند! آیا دوستان از خارج شدن تئاتر از سبد خانوادهها به واسطه ایجاد هالهای روشنفکرانه به دور آن، لذت میبرند؟!
ما باید تماشاگرمان را با هر سطح سلیقهای که دارد، حتی اگر فکر میکند در سالن تئاتر میتواند چیپس و پفک بخورد به سالن بیاوریم و با تئاتر آشتیاش دهیم و نمیتوان با کاری سنگین که میخواهد مفاهیمی عجیب و غریب به تماشاگر منتقل کند این کار را انجام داد. شرط میبندم اگر همین الان تا سر خیابان بروید و از مردم عادی بخواهید تئاتر را توضیح دهند؛ 90 درصد جوابها این است که، یک سری آدمند در حالِ های و هوی کردن و گفتن حرفهایی که ما نمیفهمیم! این تعریف در جامعه ما به عنوان تئاتر جا افتاده است.
علی احمدی: حرف محسن کاملا درست است. ما الان بین مخاطبانمان کسانی را داریم که فکر میکنند میتوانند در سالن پفک بخورند یا با موبایلشان فیلم بگیرند و من هر شب پیش از شروع اجرا اینها را توضیح میدهم اما کجای این اتفاق بد است؟! مخالف با کشاندن این آدمها به سالن تئاتر را نمیفهمم!
کیایی: دقیقا. حرف ما این است که اگر کاری کنید که پای این تماشاگران به سالن باز شود و با تئاتر آشتی کنند، کمکم معتاد تئاتر دیدن میشوند و اگر حداقل ماهی یک تئاتر نبینند بدن درد میگیرند. یعنی رفته رفته تربیتشان کنید و چیزهایی را که میخواهید نشانشان دهید. باور کنید مشکل اساسی ما الان قهر تماشاگر با تئاتر و پیدا کردن راهی برای آشتی دادنش با آن است.
ما سطح سلیقه آدمها را با اثری مثل «پپرونی برای دیکتاتور» پایین نمیآوریم بلکه خودمان را با تماشاگر امروز تطبیق میدهیم. تماشاگری که الان این ریتم و این نوع از کمدی را دوست دارد. وقتی قدم اول را برداشتید در مراحل بعدی میتوانید با اثری سنگینتر او را همراه خود بالا بکشید. نه که از ابتدا طوری برخورد کنید که تماشاگر عادی حس کند شما را نمیفهمد و نمیخواهید کاری کنید که بفهمدتان و در نتیجه با حالت قهر پستان بزند.
خسرو احمدی: متوجه نمیشوم چرا نمیتوانیم گونههای مختلف و سلیقههای متفاوت را تحمل کنیم؟! ابدا این گونه نیست که ما در حال پایین آوردن خودمان و سطح توقع و سلیقه مخاطب از تئاتر باشیم. اگر مشکل کسانی که شما میگویید با کمدی بودن کار است باید بگویم ما به سمت کمدی فارس یا بوف که هدفش صرفا گرفتن قهقهه از تماشاگر است نرفتهایم. آنچه محسن میگوید کاملا درست است. به کارهایی که محسن و برادرش انجام دادهاند نگاه کنید. نمیتوان انکار کرد که «بارکد» خیلی از آدمها را با سینما آشتی داد. از آن سمت «ابد و یک روز» را هم داریم که پر مخاطب بود و منجر به آشتی طرفداران آن نوع کار با سینما شد. وجود سلیقههای مختلف و کارهای متفاوت چه ایرادی دارد؟!
به عنوان مثال، لیلی رشیدی هم در تماشاخانه ایرانشهر نمایش «اسم» را روی صحنه برد. لیلی رشیدی دیدگاه خودش را داشت و اجرایش خوب بود و ما هم دیدگاه خودمان را داریم. دقیقا چیزی که علی میگوید؛ الان شش سال است که سه گروه این متن را در فرانسه اجرا میکنند و هر کدامشان سلایق خود را دارند و همین تفاوتهاست که زیباست.
کیایی: ببینید عمو خسرو مسئله این است که ما جوانانی که الان مشغول کاریم، حرفمان ابدا این نیست که آدمهای دیگر کار نکنند یا مدلهای دیگر تئاتر اجرا نشود. اساسا بحث این نیست. من به شخصه آدم شوخی هستم و دوست دارم کار طنز کنم. این سلیقهام است و گروهی را پیدا کردهام که متنی را پیدا کردهاند که به سلیقه من نزدیک است و دوست داریم با هم این طور کار کنیم و پرفروش هم هستیم. دوستان عزیزی که میگویند کار ما اشتباه است و کار خودشان درست، بروند اجرا کنند و بفروشند! ما با آنها بحثی نداریم اما ظاهرا آنها با ما بحث دارند!
مثلا در مورد «پپرونی برای دیکتاتور» می گویند بخشی از فروشش به دلیل تکههای اروتیکی است که بازیگران می گویند.
کیایی: حالا از همینهایی که این را میگویند بپرسید چرا خودشان کمدی نمیسازند؟! سریع جواب میدهند نمیشود! کمدی یعنی سکس، یعنی سیاست، یعنی فلان و بیسار. حالا اگر ما دو تا تکه اروتیک هم میاندازیم بهشان برمیخورد؟! آنها که خودشان مشتاق انجام این کارند و میگویند نمیشود!
همه جای دنیا کمدی یعنی مذهب، سیاست، سکس. در همه جای دنیا کمدی حول این سه محور میچرخد که ما هیچ کدامشان را نداریم و اگر هم داریم از هر کدام یک اپسیلون است.
خسرو احمدی: از هر کدام شتکی داریم.
کیایی: دقیقا از هر کدام شتکی داریم. از آن طرف ما در ایران با هر کسی هم شوخی کنیم ناراحت میشود. یعنی رسما دست و پایمان را میبندند و میاندازنمان توی استخر و میگویند برو شنا کن! نمیشود! چون من در حیطه کمدی، هم بازی میکنم و هم مینویسم این را به چشم دیدهام. در تئاتر هم همین است.
میگویند آقا نمیشود! نمیگذارند ما کار کنیم! یک نفر هم که حرف میزند سریع دادشان بلند میشود که ببینید همهاش به خاطر این ماجراست که میفروشد. آنها که میگویند نمیگذارند حالا که ما انجام دادهایم مدعی شدهاند؟!
ما تکه اروتیک هم داریم. چرا انکارش کنیم؟! اتفاقا هم خوب است که داریم. چرا نداشته باشیم؟!
علی احمدی: بالاخره یک جا باید قبهاش بشکند یا نه؟
کیایی: مشکل این است که ما فقط همدیگر را میکوبیم ولی هیچ کس از خودش نمیپرسد این گروه چرا موفق است؟! و آیا یکی از دلایل موفقیتش تبلیغات درستش نیست؟ شیوه قدیمی تبلیغات که بیلبورد بگیرید و بنر بزنید دیگر جواب نمیدهد و فضای مجازی جای آن را گرفته است. شما یک چرخ در اکسپلورر بزن ببین چقدر اسم «پپرونی برای دیکتاتور» را میبینی. تبلیغات راه دارد. ما جوانیم و از این راههای جدید به نفع خودمان و کارمان استفاده میکنیم.
طرف متنی قدیمی را که 10 هزار بار اجرا شده برمیدارد و با همان شیوه قدیمی تبلیغات میکند و میخواهد بفروشد. نمیشود!
علی احمدی: همین آدمها چرا از خودشان نمیپرسند مثلا از آن طرف چه میشود که همایون غنیزاده میتواند در تالار وحدت آن قدر بفروشد؟
خسرو احمدی: چون جوان است و ایدههای نو دارد.
کیایی: تبلیغات را میشناسد. ایده دارد و خلاق است. همه اینها را به کار میگیرد و میفروشد. من میگویم اگر کاری نمیفروشد تقصیر خود گروه و اگر میفروشد مدیون خلاقیت گروه است. یا چرا مثلا از آن طرف محمد رحمانیان همچنان پرفروش است؟!
خسرو احمدی: چون همچنان به روز است و هر روز ایدههای جدید رو میکند. آدمهای جوان را دور خودش جمع کرده و از ایدههایشان بهره میگیرد و تجربه خودش را با نیروی جوان آنها درهم آمیخته است.
اتفاقی که در گروه ما هم افتاده است. ما هر کداممان بنا بر تجربهمان، چه در مرحله انتخاب متن، چه هنگام اجرا و چه برای تبلیغات آوردههایی داریم. مرداد و شهریور 94 که در تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه رفتیم، وقتی فاصلهای حدودا سه ماهه تا رسیدن نوبتمان داشتیم علی حول و حوش 70، 80 نمایشنامه خواند تا متنی خوب پیدا کند.
قبل از آن هم دو تجربه؛ «شببهخیر کیارستمی» را در کافه تریای سالن اصلی تئاترشهر و «شازده فیل هوا میکند» را در تماشاخانه استاد انتظامی خانه هنرمندان داشتیم که هر دو پرفروش و پرمخاطب بودند. در مورد «پپرونی برای دیکتاتور» هم فکر جوان اعضای گروه در کنار تجربه اطرافیان به دنبال چیزی جدید گشت. همان چیزی که محسن گفت؛ ما آدمهایی با ایدههای نو را دور خود جمع کردهایم. همه اهالی تئاتر دوستان ما هستند اما چرا فرضا محسن کیایی با ما چفت میشود؟ به خاطر همان چیزی که خودش میگوید. آمدیم نشستیم با او صحبت کردیم و دیدیم چقدر فکرش به ما نزدیک است.
هر کدام از اعضای گروه ما برای خودشان یک کارگردانند و یک نویسنده. هر کدامشان هر روز یک ایده میآورند. ما پنج شب است که داریم «پپرونی برای دیکتاتور»را در پالیز اجرا میکنیم شب ششمان، پشت صحنه قبل از شروع باز محسن مطلب میآورد! و میگوید علی فکر میکنم این تکه این اتفاق بیفتد بهتر است یا علی هر روز یک فکر جدید میآورد. این اتفاق، خوب است. پس چرا نباید فروش کنیم؟! چرا نباید اتفاقات خوب برایمان بیفتد؟!
ما حتی در مورد خودمان به شوخی میگوییم که، ساعت به ساعت به روزیم، دقیقه به دقیقه به روزیم و قطعا برای همین است که اتفاق خوبی هم برایمان میافتد.
فکر میکنید گروه تئاتر بداهه اگر کمدی کار نکند میتواند همچنان پرفروش باشد؟
علی احمدی: هر چند من خودم سلیقهام کمدی است اما چرا نتواند.
خسرو احمدی: البته تا جایی که بتوانیم کمدی کار میکنیم.
کیایی: آدم در کار کمدی حالش بهتر است. (با خنده) مثلا من دیشب آن قدر سر صحنه خندیدم که دیگر نمیتوانستم جلوی خودم را بگیرم.
میخواهم به سراغ نقشها بروم. با توجه به این که علی احمدی اشاره کرد که نمایشنامه با فیلم و فیلم- تئاترهایی که از این اثر موجود است تفاوت دارد میخواهم بدانم خسرو احمدی برای رسیدن به پیِر چقدر به خود نمایشنامه اتکا کرد یا پیِر ترجمه شهلا حائری چقدر برایش مهم بود؟
خسرو احمدی: اول از همه بگویم که مترجم ما فرامرز زنگنه است که نامش در بروشور هم ذکر شد و از روی فیلم ترجمه کرد.
علی احمدی: به خاطر همین بعضیها فکر میکنند یک سری از شوخیها را ما خودمان اضافه کردهایم. در صورتی که این طور نیست و شوخیها مربوط به فیلم است که قطعا هنگام چاپ نمایشنامه حذف شده.
خسرو احمدی: (به شوخی و با خنده) اگر محسن ناراحت نشود باید بگویم من خودم اصولا آدم بامزهای هستم و بامزگی را دوست دارم. اصلا گروه ما گروه بامزههاست و شاید بعدا اسم گروه بداهه را به گروه بامزهها تغییر دادیم. نمیدانم چقدر به آنچه علی میخواست نزدیک شدم ولی تلاشم این بود که پیِر در این جمع خانوادگی نسبت به بچههای دیگر کمی تلخ باشد.
کیایی: روی اعصابتر است.
خسرو احمدی: بله. روی اعصابتر است. ولی بامزگی خسرو احمدی را نمیتوان از آن گرفت. چیزی که آدمها معمولا از من دیدهاند کاراکتری بامزه است. هر چند بعد از سالها اواخر 955 در نمایش «تِرن» نقشی را بازی کردم که آن قدر از خودم دور بود که هر شب حالم بد میشد.
علی احمدی: و چقدر خوب بازی کرد. نه این که چون پدرم است این را بگویم. واقعا بازیاش را که دیدم باورم نمیشد.
کیایی: (با خنده) بعد از 50 سال فهمیده باید جدی بازی کند. (خنده خسرو احمدی)
خسرو احمدی: ولی من واقعا هر شب حالم بد بود و خیلی وقتها اجرا که تمام میشد مسیر تئاترشهر تا خانه را پیاده میرفتم شاید کمی حالم خوب شود. به خودم خیلی سخت گذشت و اذیت شدم.
من و علی در مورد این حرف زدیم که پیِر باید روی مخ بقیه شخصیتها باشد و آزارشان دهد. من سعی کردم این اتفاق بیفتد. البته نمیدانم چقدر موفق شدهام. پیِر نسبت به شخصیتهای دیگر روی مخ است و همین خصلتش داستان را پیش میبرد. به نظرم اگر پیِر نباشد قصه پیش نمیرود و اوست که کَلکَل را ادامه میدهد.
کیایی: ماجرا این است که چه در تئاتر و چه در سینما همین که عنوان کمدی کنار اثری قرار میگیرد فکر میکنند شخصیتها سطحیاند و بیعمق و محتوا و هیچ کسی به لایههای زیرینش و این که قرار است چه حرفی بزند فکر نمیکند. همه کمدیها قرار نیست الزاما در سطح باشند و حرفی برای گفتن نداشته باشند. نمیدانم چرا فراموش کردهایم اصلیترین نقدها و تکه متلکهای سیاسی اجتماعیمان همیشه در تخت حوضی، سیاه بازی و توسط سیاه بیان میشده. شخصیت سیاه، نقادی بوده که فراموشش کردهایم.
بخشی از مخاطبان نیز اکنون تنها به دنبال فیلمهای اجتماعی تلخیاند که به دغدغههای روز جامعه بپردازد. در صورتی که ما به راحتی میتوانیم خیلی از حرفهای اجتماعی و سیاسی را در قالب کمدی بیان کنیم. میدانید شبیه چیست؟ آثار اجتماعی دارویی تلخ به مخاطب میدهند و ما در آثار کمدی همان داروی تلخ را با کمی آبمیوه قاطی میکنیم.
مشخصا در مورد «پپرونی برای دیکتاتور» همه میآیند میگویند وای! شما بازیگر از سینما و تلویزیون آوردهاید که بفروشید. شما کار را کمدی کردهاید. تکههای اروتیک اضافه کردهاید و... اما هیچ کس به این فکر نمیکند که ما در مورد یک معضل خانوادگی صحبت میکنیم. در مورد این که خوردن مشروب زیاد، بسیاری از اوقات باعث میشود از حد خارج شوید یا این که شوخی بیش از حد، میتواند باعث به هم خوردن روابط آدمها با هم شود یا قضاوت و پیشداوریهای ما و برچسبهایی که به آدمها میزنیم بسیاری از اوقات نادرست است و...
تماشاگرمان هنوز عادت نکرده است که به لایههای دیگری از آثار کمدی توجه کند. کمتر آدمی هم هست که بخواهد در مورد این موضوع فکر کند.
خسرو احمدی: به نظرم «پپرونی برای دیکتاتور» بعد از خروج تماشاگر از سالن است که شروع میشود. چون وقتی تماشاگر داخل سالن است و مشغول دیدن اثر، دارد لذتش را میبرد و کِیف بصری میکند اما وقتی خارج میشود تازه فکرش به کار میافتد.
کیایی: من فکر نمیکنم تعدادشان خیلی باشد عمو خسرو. درصد خیلی کمی هستند که با خروج از سالن به ماجرا فکر میکنند. خیلیها فقط در مورد این که دیدی آن جا چه گفت؟! دیدی چه تکهای انداخت؟! دیدی لباسش چه طوری بود؟ و... حرف میزنند و درصد کمی هستند که میگویند ببین آن قدر مشروب خورد که گند زد به مهمانی.
ما داریم میبینیم که همه این اتفاقات باعث میشود لیز با بازی نسیم ادبی بعد از این همه سال زندگی، در نهایت خُروش کند. آیا اگر او اینها را زودتر گفته بود زندگیاش همین شکلی بود که الان هست؟ او تا الان آدم تو سری خوری بوده که یک دفعه خروش میکند اما کمتر کسی این مسئله را میبیند.
چون متاسفانه قشر جوان کمسواد و کممطالعه ما در سطح حرکت میکند و عکس گرفتن با بازیگران پس از اجرا برایش مهمتر از فکر کردن به این چیزهاست.
برویم سراغ نقش خودتان. ونسان بیوقفه در حال شوخی کردن و تکه انداختن به خواهرش لیز، شوهر خواهرش پیِر، همسرش آنا و دوستِ خانوادگیشان کلود است. از این که شوخیهایتان نگیرد نمیترسیدید؟ این که تماشاگر ارتباط برقرار نکند و صدای خندهاش را نشنوید.
کیایی: سختی بازی در نقش ونسان همین لوده بودنش است. او در تمام طول نمایش در حال لودگی است و هر چیزی را به حربهای برای شوخی کردن و دست انداختن دیگران تبدیل میکند. آدمی که از مرزها میگذرد و گاهی حریم آدمها را هم رعایت نمیکند.
سختی ماجرا این جا بود که چه طور شوخی کنم که بگیرد. در زندگی روزمره فرضا 10 تا شوخی میکنید اما سه، چهار تایش میگیرد و کمتر آدمی را میبینید که 10 تا شوخی کند و 10 تایش بگیرد.
به عنوان مثال من دوستی دارم به اسم بابک بهشاد که از هر 10 شوخیاش واقعا هفت، هشت تایش میگیرد. (با خنده) آن دو تا را هم که نگرفته آن قدر ممارست میکند تا بالاخره بگیرد.
سختی ماجرا برای من این بود که بتوانم به گونهای ریتم، فضا و اتفاقات را تنظیم کنم و پیش ببرم که شوخیهایم بگیرد و این مستلزم آن بود که پارتنر من هم، همریتمم باشد و خوب پاسکاری کند. به شخصه معتقدم بازی در آثار کمدی آن قدری که به پارتنِرَت ربط دارد به خودت ربط ندارد. خیلی مهم است که تو خوب باشی اما رابطهات با پارتنِرَت مهمتر است.
همیشه گفتهام که در «بارکد» اگر کاراکتر من جذاب شد، دلیل اصلیاش بهرام رادان بود. فقط و فقط به خاطر این که همپا بود، همریتم بود و کمک میکرد. حتی خیلی جاهایی که میتوانست تکه بامزهای بیندازد نمیانداخت، فقط به خاطر این که کاراکتر من دربیاید. این یعنی یک بده بستان درست و حسابی.
برای رسیدن به نقش ونسان، به مابهازاهای بیرونی آن فکر کردید؟ از این جهت میپرسم که پیدا کردن مابهازا برای ونسان در اطرافمان کار دشواری نیست؛ مردی شوخ و تکهبنداز و در عین حال علاقهمند به پول درآوردن.
کیایی: شخصا آدمی نیستم که برای نقشهایم مابهازای بیرونی پیدا کنم. مدل بازیام این طور نیست که بروم یکی را تماشا کنم و بگویم این تکه را از این جا برمیدارم، آن تکه را از آن جا. من این طوری بازی نمیکنم و برعکس همیشه در خودم میگردم تا کاراکتر را پیدا کنم. احساسم این است که من همه نوع کاراکتر در درون خود دارم. نه تنها من که همهمان داریم. فقط باید ذرهبین بگیریم، پیدایش کنیم و درش بیاوریم. محسن کیایی میتواند به اندازه ونسان آدم لودهای باشد ولی نیست. چون شرایط و مدل زندگیاش آن طوری نیست اما تاکید میکنم میتواند باشد.
و چه چیزی باعث میشود بتوانید هر بار کاراکتری متفاوت از درونتان بیرون بکشید و در چرخه تکرار نیفتید؟
ابزاری که در اختیارم است از جمله مدل حرف زدن، راه رفتن، رابطهای که در هر اثر با بقیه آدمهای قصه برقرار میکنم و هدایت کارگردان. اینها راه حلیهایی است که برای خودم پیدا کردهام تا نقشهایم از هم متفاوت شود.
قبل از سال 94 و روی صحنه رفتن با «پپرونی برای دیکتاتور» در تماشاخانه ایرانشهر چند سالی بود که از تئاتر دور بودید.
من از سال 77 شروع کردم به تئاتر کار کردن و فکر میکنم تا سال 84، در 30 یا 32 نمایش بازی کردم و 10، 11 جایزه از جشنوارههای مختلف گرفتم. ولی از 84 یک دفعه تئاتر را گذاشتم کنار و سال 94 با «پپرونی برای دیکتاتور» برگشتم.
فکر میکنید در «پپرونی برای دیکتاتور» از هر 10 شوخیتان چندتایش میگیرد؟
خسرو احمدی: (با خنده) من فکر میکنم از هر 10 شوخی محسن، 11 تایش میگیرد.
کیایی: (با خنده) نه بعضیهایش هم نمیگیرد واقعا. بستگی بسیاری به سرِ ریتم بودنش دارد. مثلا دیشب دیالوگی را که هیچ وقت خنده نمیگرفت طوری گفتم که همه منفجر شدند اما با دیالوگ بعدی که هر شب همه سرش منفجر میشدند نتوانستم خنده بگیرم.
و در مورد اضافه کردن نقش خودتان که در نمایشنامه نیست. دلیلتان برای اضافه کردن این نقش کوتاه چه بود؟
علی احمدی: فیلم «اسم» را که دیدم، ابتدای فیلم جایی که ونسان مشغول گفتن روایت خودش در مورد آدمهاست پسر پیتزافروشی میآید و میرود. بار اول که فیلم را دیدم با خودم فکر کردم اگر این پیتزافروش یهو وارد ماجرا میشد چه اتفاقی میافتاد؟ فکری بود که آمد و رفت و پیاش را نگرفتم. بعدا به این نتیجه رسیدم که اضافهاش کنم.
البته او سرنوشت اسمِ کار را هم تعیین کرد. آنا همسر ونسان ویار پپرونی میکند و پیتزافروش برای زنی پپرونی میآورد که شوهرش تصمیم گرفته اسم فرزندشان را آدولف بگذارد! اسمی که پیِر شوهرخواهر ونسان، معتقد است مستقیما هیتلر را به یاد میآورد!... همه اینها در گپوگفتهایمان شکل گرفت و کار من تنها نبود.
به قول محسن، او تنها شخصیتی است که در یک موقعیت کمدی قرار گرفته است. کمدی باقی شخصیتها، کمدی کلام است اما او در موقعیتی قرار دارد که هر حرکتی انجام دهد خنده میگیرد. در واقع باعث کنار هم قرار گرفتن کمدی موقعیت و کمدی کلام هم میشود. اولش خیلی میترسیدم از این که جواب ندهد اما خوشبختانه جواب داد.
قطعا کار شما که به جای شیوا ابراهیمی به گروه اضافه شدید از سایر بازیگران سختتر بود. آنها به واسطه اجرای سال 94 تجربهای داشتند که شما نداشتید و از سوی دیگر معمولا برای اجرای نمایشی که بازتولید است زمان زیادی صرف تمرین نمیشود.
سوگل قلاتیان: دقیقا سختی کار من این جا بود که جدید اضافه شدم و مدت زمان کمی برای تمرین داشتم، چیزی حدود یک ماه. چون بازتولید بود، چفت و بستش برای خودشان درآمده بود و میدانستند چه کنند (با خنده) و نمیشد توقع داشت زمان زیادی برای من بگذارند. احساسم این است که با هر اجرا اوضاع بهتر میشود و حتما هفته بعد بهتر از حالا خواهم بود. البته نقشهای دیگر نسبت به نقش من پررنگترند و درآوردنشان سختتر.
شروع کار آنا با شوخی و خنده است و همپای همسرش ونسان پیش میرود اما مدت زیادی نمیگذرد که ورق برمیگردد.
قلاتیان: او بالاخره همسر ونسان است و چون پارتنری مثل ونسان دارد نمیتواند از اول یُبس و خشک باشد. اول با شوخیهای جمع همراهی میکند و به این و آن تکه میاندازد ولی از جایی به بعد متوجه میشود کار دارد آرامآرام بیخ پیدا میکند و به جاهای باریک میکشد، از آن جاست که نیرویی میشود برای بازداشتن ونسان و بعدتر پیِر و کلود از ادامه دادن پردهدریهایشان. آخرش هم به جایی میرسد که از همه طرف مورد تهاجم قرار میگیرد. آنا کاراکتری کمیک نیست و (با خنده) من تنها همراهیکننده دوستان کمیک کارمان هستم.
دیدگاه تان را بنویسید