روایتی داستانی از لحظه تولد خمینی روح الله

سید مصطفی را مژده دهید که روح الله آمد

تقویم 1320 مرتبه بعد از هجرت رسول ختمی مرتبت (ص) را نشان می داد و زمین نیز 1281 مرتبه خود را فدایی خورشید کرده بود و به دورش طواف.

لینک کوتاه کپی شد

جی پلاس ـ منصوره جاسبی: لحظه های مفارقت فرا رسیده و بانو هاجر که ماه ها با جنین در درون خود انس یافته است، اکنون بر این اندیشه می کند که با آمدن فرزندش به دنیا چه اتفاق هایی رقم خواهد خورد. در همین افکار غوطه ور است که صدای مردمانی که برای تبریک میلاد دخت نبی مکرم اسلام حضرت صدیقه طاهره (س) به محضر سید مصطفی مصطفوی به حیاط آمده اند، او را به خود می آورد.

اتاق مجاور پر است از زنانی که انتظار آمدن فرزند سید مصطفی را می کشند و همین التهاب بانو را بیشتر و بیشتر می کند، کم کم درد بر او مستولی می شود، خبر به گوش سید می رسد و او که خود بی قرار مادر و فرزندش است و چاره ای ندارد جز دعا و دست به سوی آسمان بردن، در بیرونی ایستاده و صلوات می فرستد نه به اندرون راهی دارد و نه به پشت بام چرا که مهمانان در حیاط ایستاده اند و ناچار است که این تندباد نگرانی را با یاد خدا آرام دهد.

کارش شده پیک فرستادن به داخل و خبر خواستن از حال بانو هاجر، تپش های قلبش به شماره افتاده، به مادرش صدیقه کبری (س) متوسل می شود و می گوید اگر افتخار کنیزی در خانه تان را داشته باشد نامش را زهرا و اگر ...

طوفان دلش اوج می گیرد و در لحظه ای بعد فرو می نشنید انگار نه انگار که تا چند لحظه پیش چه آشوبی بر پا کرده بود و گویا آبی بر آتش درونش نشانده اند. قاصد که خبر به دنیا آمدنش را می آورد، سید مصطفی لبخندی می زند و مژدگانی اش را به یمن وجود حضرت زهرا (س) می دهد و می گوید خود دانستم که فرزند آمده است.

او را به اندرون فرا می خوانند، خواهر قنداقه فرزند را از بانو جدا می کند اما سید نگاه خود را به چهره بانویش که اکنون از سفری ملکوتی باز گشته است می دوزد و خدا را به واسطه سلامت او سپاس می گوید.

نوزاد دست به دست می چرخد و هر یک بوسه ای بر قنداقه اش می زنند و سلامی به او عرض می کنند و ... بالاخره فرزند به دست پدر می رسد و لحظه های فراق به پایان، سید مصطفی سر را پایین می آورد و بوسه ای بر گونه او می زند و نجوا کنان بر او سلام می دهد و انگار می شنود که او می گوید: «سلام بر این روزی که زاده شدم.» سید او را جان خود و روح الله خود خطاب می کند و اینچنین نام روح الله در اتاق طنین انداز می شود و همه بر او مرحبا می گویند با این حُسن انتخابش.

آن روز که روح الله قدم به هستی نهاد تقویم در اول مهر ماه ایستاده بود و ماه در بیستم جمادی الثانی با او تلاقی پیدا کرده بود و از آن سال به بعد همه به خاطر داشتند که روز میلاد مادر، روز میلاد پسر هم هست.

تاریخ ولادتش بر داخل جلد قرآن نقش بست به تاریخ 1320 مرتبه بعد از هجرت رسول ختمی مرتبت (ص) و زمین نیز 1281 مرتبه خود را فدایی خورشید کرده بود و به دورش طواف.

چند روزی از ولادت روح الله گذشته بود که دیگ های مسی در حیاط بر پا شدند و بوی آتش و اسپند فضا را معطر کرد. در اتاق ها برای بانوان و در حیاط برای آقایان سفره ها پهن شدند و مهمانان بر سر آن دعوت.

ولیمه که به پایان رسید. گهواره روح الله را زیر یکی از درختان قرار دادند تا مهمانان اگر خواستند او را از نزدیک ببینند منعی نداشته باشند. آن روز آنقدر گونه هایش را بوسه زدند که لطافت پوست نوزاد، زبری را تجربه کرد و چند روز بعد بیماری بر جانش نشست. پدر روزه نذر کرد و و مادر نیز و روح الله که از بیماری تن سالم به در برد، خیالشان آسوده شد و وقت ادای نذر فراهم رسید و...

برگرفته از کتاب خمینی، روح الله

 

دیدگاه تان را بنویسید