رضا کیانیان؛
خودم را در دنیا رها می کنم تا مرا با خودش ببرد
رضا کیانیان که این روزها سومین نمایشگاه عکس هایش به شکل انفرادی در گالری آرت سنتر برپاست درباره رویکرد خود به جهان هستی و دیدگاهش درباره هنرهای مدرن توضیح داد.
به گزارش جی پلاس، کیانیان که اعتقادی به ارائه یک ادیشن از هر عکس دارد از هر عکس برای نخستین بار در ابعاد کوچک و به صورت چاپ روی کاغذ و قیمت پایین تر نمونه هایی را ارائه داده است. او در نشست خبری درباره این موضوع گفته بود: دوست دارد عکس هایش علاوه بر اینکه دست مجموعه داران است دست مردم عادی هم باشد و برای همین نمونه های کوچک تر و چاپ روی کاغذ را ارائه می دهد.
این هنرمند گرچه در عرصه بازیگری چهره شناخته شده تری است اما این روزها به عنوان یک عکاس نیز وارد مارکت هنر شده و در آخرین حراج تهران نیز یک عکس او به قیمت ۵۵ میلیون تومان به فروش رسید که تقریبا دو برابر قیمت کمینه ای بود که برای آن پیش بینی شده بود.
در حاشیه افتتاحیه نمایشگاه عکس های این هنرمند با او به گفتگو نشستیم؛ گفتگویی که بیش از هر چیز بازگو کننده دیدگاه این هنرمند به زندگی است که در عکس هایش نیز متجلی است.
*این سومین نمایشگاه عکس انفرادی شماست که در آن عکس های مجموعه «کهکشان» برای نخستین بار دیده می شود. از مجموعه «مرداب» هم یک تک عکس در نمایشگاه گروهی به یاد کیارستمی دیده شده است. پیش از این نمونه عکس هایتان از درختها، از کلاغ ها و... را دیده ایم حتی در حراج تهران یکبار یک عکس روایتی و با داستان در سه لت از شما دیدیم. در نهایت شما می گویید عکاسی طبیعت گرا هستید. این طبیعت گرایی و اصرارتان به آن از کجا می آید؟
-من اصولا درباره هیچ چیز در جهان مصر نیستم وگرنه اینهمه کار عجیب و غریب نمی کردم. من خودم را در دنیا رها می کنم تا مرا با خودش ببرد. یک لحظه هایی انگار یک نفر از دل طبیعت مرا صدا می زند که به سمتش بروم. حتی آن عکس سه لتی که مثال زدید و روایت داشت و انسان در آن حضور داشت من در پیرامونم شکار کردم. اولین نمونه اش را هم در آمریکا گرفتم. اتفاقا همسرم مدام نگران بود یک نفر من را در حال عکاسی ببیند و کار به شکایت بکشد چون در آمریکا اگر از کسی عکاسی کنید می تواند برود شکایت کند.
من همیشه فکر می کنم در جهان و طبیعت خیلی چیزها هست که ندیده ام. آنچه را در زندگی روزمره هست که همه می بینند ولی آیا سطح جهانی به این عظمت همینقدر است؟ من فکر می کنم لایه های این جهان بسیار زیاد است و دوست دارم فکر کنم این جهان لایه های زیادی دارد. برای همین با طبیعت جوری رفاقت می کنم که درِ یک چیزهایی را به رویم باز کند. مثلا آن نمایشگاه «قار سوم» که گذاشتم یک نمایشگاه مفهومی بود و با چیدمان همراه بود اما در همان عکس ها هم باید بگویم کلاغ ها خودشان دنبال من آمدند.
*چطور؟
-من مشغول بازی در فیلمی در قشم بودم. متوجه شدم سی سال پیش قشم کلاغ نداشته است و کلاغ هایی که الان در قشم است ایرانی نیستند و با کشتی ها آمده اند و ماندگار شده اند. اصلا جنوب کلاغ نداشته است. از همان موقع این کلاغ ها برایم جالب شدند و دنبالشان را گرفتم و دیدم غروب ها در یک جا جمع می شوند. من بعد از فیلمبرداری هر شب به آن محل می رفتم و انقدر مرا دیدند و با هم بازی کردیم که حاصلش شد آن عکس ها.
*شما اولین نمایشگاهی که گذاشتید کار روی چوب بود و آنجا بر نکته ای تاکید کرده بودید و آن مساله دیدن به جای نگاه کردن بود و عنوانش را هم گذاشته بودید «دوباره نگاه کن». گویا این کل دید شما در عرصه هنری است.
-این مساله پایه تفکرم در زندگی است. مثلا دنیا با وجود خداوندی رحمان و رحیم و ستار و ... با همان هزار اسمی که دارد برایم جذاب است و کارکرد دارد. حالا هزاران نفر بگویند برایمان دلیل بیاور که خدا هست. خدا را نمی شود دید، می شود حس کرد. من حس می کنم و همین برایم کافی است. وقتی جهان را اینطور ببینید دنیا خیلی زیبا می شود و گویی کائنات به تو کمک می کنند. یک نیروهای عجیبی کارهایت را درست می کنند که باورت نمی شود. حتی من خیلی مواقع شده در زندگی به جایی رسیده ام که شبهای زیادی از فکر و خیال انجام یک کار نخوابیده ام اما می دانستم در نهایت درست می شود. یک چیزهایی را هم در زندگی کلا رها کرده ام. مثلا من در عرض یکسال گذشته سه بار کیفم را با همه مدارک و پول گم کردم. هر سه بار پیدا شده است. فقط پولهایش نبوده است. پول هم که برای خرج کردن است و برای نگه داشتن نیست. یا من وقتی تصادف می کنم قبل از اینکه بروم یقه طرف را بگیرم با خودم می گویم تو چه کار کردی که این تصادف ایجاد شد؟ وقتی می بینم بخشی از تصادف به من مربوط است دیگر الکی دعوا نمی کنم.
من در عین اینکه به همه چیز راضی هستم اما در عین حال می گویم هنوز یک چیزهایی هست که ندیده ام و نه فهمیده ام ولی مطمئن هستم می توانم ببینم. در رمان «زوربای یونانی» که خیلی خیلی سال پیش آن را خواندم آنجایی برایم خیلی جالب بود که زوربا با نویسنده از تپه بالا می روند، بعد یک سنگی از زیر پای زوربا قل می خورد و پایین می رود. زوربا با حیرت به نویسنده می گوید آخر چرا این سنگ قل خورد و رفت پایین و چطور آن یکی سنگ نرفت پایین. به چنین پدیده ای به عنوان یک شگفتی نگاه کرد. در حالیکه ما چون همیشه سنگ پایین می رود دیگر به شکل عادت به آن نگاه می کنیم.
*به عکس ها برگردیم. در حراج امسال تهران تعداد عکس ها زیاد بود و به جز یک عکس همه آنها فروش رفت اما به نظر می رسد همچنان مجموعه داران و حتی مردم با تردید به خرید عکس نگاه می کنند.
-وجه هنری عکس در این سالها کمتر و بیشتر عکس مستند و خبری مطرح بوده است. اینکه عکس می تواند یک اثر مستقل هنری باشد بحثی است که در سالهای اخیر مطرح شده و باید به خریدار حق بدهیم که با تردید به خرید عکس نگاه کند. اما همان خریدار وقتی بعد از مدتی می بیند قیمت عکس هم مانند دیگر آثار هنری بالا رفت و خودش را ثابت کرد آن وقت این مدیوم عکس است که خودش را به بازار تحمیل می کند. اما دو هنر دیگر هستند که از عکس غریب تر هستند؛ یکی ویدیوآرت و دیگری چیدمان و هنوز این دو مدیوم در کشور ما خریدار ندارد. ویدیو آرت هنر بسیار مستقلی است که بعد از انقلاب دیجیتال ایجاد شد و هنر چیدمان هم امروز در دنیا بسیار مطرح است ولی هنوز خریدار فکر نمی کند این دو مدیوم را هم می تواند بابتش پول بپردازد و بخرد.
*جالب است این بحث را پیش کشیدید. امسال در جشنواره تجسمی فجر رویکرد اصلی نگاه به هنر بین رشته ای بود که باعث شد از ۱۱۰ اثر ۴۷ اثر چیدمانی یا پروژه ای به جشنواره راه پیدا کند. با این حساب شما با این رویکرد جشنواره موافق هستید؟
-من می گویم برای این رویکرد دیر هم شده است. خیلی زودتر از اینها باید این اتفاق می افتاد و ما باید زودتر ذهن و دلمان را رو به هنر و بیان معاصر باز میکردیم.
*به نظر می رسد انسان معاصر امروز با هنر مفهومی ارتباط بیشتری برقرار می کند تا با شکل سنتی ارائه اثر هنری چون موقعیت خودش را در آن پیدا می کند. اما همچنان هنرمندانی داریم که بر روش های سنتی اصرار دارند و رو به روی هر نوآوری می ایستند.
-مثل موسیقی سنتی ما می ماند. هنرمندان این عرصه دو دسته هستند؛ یک دسته موزه دار هستند که یک گوشه را می گیرند و آنقدر تکرار می کنند که آن را حفظ کنند. من به آنها نمی گویم هنرمند بلکه اینهایی که به بهترین شکل ممکن از سنتها نگهداری می کنند موزهدار هستند که خیلی هم خوب است. اما یک عده هم هستند مثل شهبازیان، علیزاده، قمصری و... که با همان دستگاه ها و گوشه ها کار دیگری می کنند؛ کاری که به درد انسان امروز هم می خورد که به زعم من این هنر است.
موزه باید باشد اما موسیقی نیاز به پویایی هم دارد. من هر وقت از آن یکی کارها گوش می دهم خوابم می گیرد چون چیزی را در من بر نمی انگیزاند. حالا بیایید در هنرهای تجسمی مثلا فرح اصولی با مینیاتور ما کاری می کند که حیرت انگیز است. کسانی هم هستند که همچنان به شیوه قدما مینیاتور کار می کنند که به درد توریستهایی که به اصفهان سفر می کنند می خورد.
*یک نکته دیگری که در نشست مطبوعاتی گذرا از کنارش رد شدید این نکته بود که ازدیاد گالری ها نشانه ای از رونق در عرصه هنرهای تجسمی است و این نکته که قیمت کارها در گالری واقعی تر از حراج هاست. اگر ممکن است توضیح بیشتری درباره این دو موضوع بدهید.
- بله من معتقدم رشد گالری ها یعنی رشد اقتصاد هنرهای تجسمی چون کسی از روی بیکاری که گالری نمی زند بلکه اقتصاد این عرصه را پویا دیده که وارد این عرصه شده است. سهراب سپهری یکی از قوم و خویشهای من است و همانطور که می دانید همسر من دختر خواهر سهراب سپهری است. در خانواده ما پر از آثار سهراب است. خیلی سال پیش یعنی بیست سال پیش شما با ۳۰ هزار تومان می توانستید تابلو سهراب را بخرید ولی امروز باید ۳ میلیارد بدهید تا یک تابلوی سهراب را بخرید که این رشد حیرت انگیز است.
در حراج تهران تا دو میلیارد تومان قیمت اثر سهراب بالا رفت ولی بیرون از حراج قیمت تابلوی سهراب این نیست. حراج چند کارکرد دارد؛ یکی اینکه یک شوی سالانه است برای اینکه بدانند چه کارهایی تولید شده یا چه کارهایی با چه قیمت هایی در بازار هست یا چه کسانی از کدام هنرمند اثر دارند، کدام اثر قیمتش پایین آمده یا بالا رفته است و... حتی ممکن است یک کلکسیونر بخواهد قیمت اثر هنرمندی را بالا ببرد و خودش آن را ارائه دهد و خودش هم بخرد. خیلی ها البته اثر ارائه می کنند و دیگران می خرند اما کارکرد حراج خیلی پیچیده است. در گالری اما اینطور نیست. من در گالری آرت سنتر کارهایم را به نمایش می گذارم برای اینکه فروش برود.
اگر گالری ها نبودند من هنرمند چطور می خواستم کارم را ارائه دهم. بعد خیلی از هنرمندها ناراحت می شوند چرا گالری درصد می گیرد یا از آن طرف چرا «دیلر» اینقدر پول به دست می آورد. اگر «دیلر» نبود آثار هنرمند وارد چرخه گردش اقتصادی نمی شد زیرا من هنرمند که نمی توانم برای اثرم بازار به دست بیاورم. یا می گویند چرا کلکسیونر اثرم را اینقدر فروخت. اینکه همه اش منفعت است چون هر چه اثر هنرمند را گران تر بفروشند باقی آثار او هم قیمتش بالا می رود. در دنیای معاصر هنر همه چیز پیچیده و تخصصی شده است اما ذهنمان را به این موضوع بسته ایم. ما آرتیست های بسیار درجه یکی داریم که هنوز قیمت آثارشان رشد نکرده است و من مطمئن هستم در آینده نزدیک رشد می کند. آنها درها را روی خودشان بسته اند اما یک روز بالاخره این در را باز می کنند. من معتقدم همه چیز باید سر جای خودش باشد.
دیدگاه تان را بنویسید