نعمت احمدی حقوقدان
بم شهری که لرزید و صدایی که همه را متحد کرد
پنجم دیماه یادآور یکی از تلخترین حوادث تاریخی ایران است، درست ساعت ٥ و ٢٦ دقیقه بامداد ٥ دیماه سال ١٣٨٢ بم و توابع آن با شدت ٤/٦ درجه در مقیاس ریشتر لرزید، آمارهای متفاوتی از خسارات جانی در ساعتهای اولیه بر روی خروجی خبرگزاریها رفت، سرانجام آمار رسمی تعداد تلفات را ٢٦٢٧١ نفر کشته و ٣٠ هزار زخمی و بیش از یکصد هزار نفر بیخانمان اعلام کرد.
جی پلاس، در همان زمان آقای دکتر اسماعیلی، رییس وقت شورای شهر به نکته ظریفی در خصوص آمار کشتهشدگان اشاره کرد و گفت، با توجه به اینکه در برخی از مناطق بم ١٠٠درصد منازل ویران شدهاند به باور من تعداد تلفات بالای ٥٠ هزار نفر است و چون در روزهای اول هرکس به فکر تدفین اقوام و آشنایان خود بود و به علت اینکه اجساد در معرض پوسیدگی بودند به وسیله لودر گودالهایی ایجاد میشد و اجساد بهطور دسته جمعی به خاک سپرده میشدند.
زلزله مرگبار بم بیش از ٩٠درصد سازههای شهر را به کلی ویران کرد. ارگ سرافراز بم که در گذر تاریخ استوار و پابرجا مانده و عمری بیش از ٢٥٠٠ سال داشت و بزرگترین سازه گلی جهان بود ویران شد. آنچه مظلومیت زلزله بم را با دیگر زلزلههایی که وسعت خرابی آنها چه بسا از زلزله بم بیشتر بود مانند زلزله رودبار گیلان دلسوزتر کرد مرگ ایرج بسطامی، صدای غمناک کویر ایران بود.
این زلزله و عمق فاجعه آن اجماعی جهانی را برای کمک به آسیبدیدگان به وجود آورد تا جایی که رییسجمهور وقت امریکا - جورج بوش- هم با مردم ایران و بم همدردی کرد و ایران با توجه به عمق فاجعه درخواست کمکهای بینالمللی را پذیرفت و بیش از ٤٤ کشور جهان برای کمکرسانی به عملیات امدادرسانی کشور اعلام آمادگی کردند. از طرفی این واقعه قدرت و توان ایران را در برخورد با حوادث غیرمترقبه ولو با عمق فاجعه بم به جهانیان شناساند. که توانستند در کوتاهمدت شرایط را برای زندگی عادی فراهم آورند.
ساعت وقوع زلزله یکی از بدترین ساعات روز بود. یکی از دوستان که از این حادثه جان سالم به در برده بود تعریف میکرد به عادت همیشگی در صبح جمعه عازم کوهنوردی بودیم، من و خانواده و چند دوست دیگر قرار گذاشته بودیم ساعت ٥ صبح در ابتدای خروجی شهر به طرف ده بکری یکی از مناطق کوهستانی بم جمع شویم، همسر من به علت سردرد قصد همراهیمان را نداشت به بچهها گفتم سرقرار حاضر شوند تا مادرشان را هم آماده کنم. درست زمانی که ماشین را آماده حرکت کردم زمین و زمان در هم کوبیده شد و سردر خانه بر روی ماشین آوار شد .
توانستیم از داخل ماشین خود را به بیرون پرت کنیم، نه خانهای نه کوچهای نه خیابانی، انگار صحرای محشر بود، خشم طبیعت چهره خود را نشان داده بود.
استان کرمان، استانی زلزله خیز است، شهر محل تولد من زرند کرمان، چندینبار دستخوش زلزله شده و تلفات جانی داشته است و همین اواخر یعنی یکی دو ماه پیش هم چندین بار لرزید و خانهای که نگارنده در آن متولد شده بودم را ویران کرد، خانهای که از دهها زلزله سربلند و استوار باقی مانده بود اما نتوانست به علت زلزلههای پیاپی در مقابل زلزله ٤/٦ ریشتری و پسلرزههای آن دوام بیاورد. مردم استان با توجه به ماندگاری ارگ بم و استواری این سازه خشت و گلی براین باور بودند که بم و توابع آنکه از قدمتی بیش از ٢٥٠٠ سال برخوردار است و طی این ایام زلزلهای به وقوع نپیوسته، روی گسل زلزلهخیز قرار ندارد و امنیت دارد و دلیل آن ارگ بم است. همبستگی بعد از زلزله بم در سطح کشور و جهان مثال زدنی بود، مرگ ایرج بسطامی را شاید بتوان یکی از دلایل این همبستگی دانست.
گلپونههای وحشی کویر در صبحی سرد در حالی که در اوج محبوبیت بود جزو کشتهشدگان بود. صدای غمناک ایرج از همان ساعات اولیه که معلوم شد به جمع کشتهشدگان پیوسته، به غم نالهای تبدیل شد که همه چشمها را گریان کرد. مظلومیت و معصومیت ایرج بسطامی و اینکه با بیوفایی او را بمنشین کرده بودیم و دریایی از هنر در اوج پختگی غریبانه در بم ساکن شده بود وجدانها را به درد آورد. جامعه هنری یکپارچه خود را عزادار دو مجموعهای میدید، نخست عزادار کشته شدن دهها هزار هموطنی که مظلومانه در آن صبحدم سرد دیماه تن به سردی خاک گور سپردند و دوم، کشته شدن ایرج بسطامی موجی در جامعه هنری به وجود آورد که سرانجام آقای شجریان با طرح خود بر حساسیت موضوع افزود و کنسرت همنوا با بم بر ماندگاری جمع هنرمندان پای فشرد.
بم لرزید، ایران لرزید و این لرزه همبستگی به وجود آورد اما دریغ و درد زخم زلزله بم تا هماکنون درمان نشده و...
دیدگاه تان را بنویسید