از سوریه و لبنان برگشته بودند، به فرودگاه که رسیدند یکراست راهی جماران شدند. جلسه شورای عالی دفاع هم برقرار بود. آنها هم وارد شدند. وقت اما وقت نماز بود. بعد از نماز گزارش کار دادند و آنگاه همگی سراپا گوش شدند.

به گزارش خبرنگار جی پلاس، هنوز دو سالگی اش را هم جشن نگرفته بودند. نهال نورسی بود که یا دچار طوفانش می کردند یا سیلاب. تکیه گاهش اما خدا بود و اراده مردم و رهبری پیری که در جماران زندگی می کرد. این بار اما کار از طوفان و سیلاب گذشته بود، زلزله ای به قدرت هشت ریشتر آمده بود که بنیانش را از جا بکَند، برنامه ریزی هم برایش شده بود، مهلتش سه روزه بود یک چیز اما فراموش شده بود، به جنگ اراده رفتن، شناخت دقیق می خواهد که نداشتند. گمانشان این بود که زلزله همه چیز را نیست و نابود می کند حتی اراده ها را سه روزه شان شد هشت سال، باز هم طرفی بر نبستند، اکنون سال ها از آن روزها می گذرد دیگر از آن نهال خبری نیست دیگر درخت تنومندی شده است که برای از ریشه زدنش تلاش بسیاری کرده اند، هر بار شاخه ها را می زنند اما شاخه های جدیدی سبز می شود و جای قبلی ها را پر می کند. اکنون در آستانه چهل و سومین سالروز حمله همه جانبه جهان کفر به رهبری صدام حسین تکریتی به جمهوری اسلامی ایران به رهبری حضرت روح الله، مروری داریم به خاطرات فرماندهان جنگ با امامی که راهبر بود و راه بلد. خاطره زیر از سردار غلامعلی رشید نقل شده است:

 

 بعد از عملیات موفق و پیروزمند بیت المقدس و آزادسازی خرمشهر،‌‎ ‎‌استکبار جهانی و ارتجاع منطقه که تمام نقشه های خود را در پشتیبانی از‌‎ ‎‌صدام بر باد رفته می دید، احساس خطر کرده و برای نجات این جرثومه ظلم و‌‎ ‎‌تجاوز و جنایت به طور هماهنگ به دو کار اقدام کرد. اول اینکه صدام برای‌‎ ‎‌پذیرش صلح و عقب نشینی از مناطق غربی ایران اعلام آمادگی کرد و از‌‎ ‎‌طرف دیگر برای عدم سرایت اثرات این پیروزی به ملت های مسلمان و مبارز،‌‎ ‎‌خصوصاً شیعیان لبنان و مبارزین فلسطینی و در نتیجه در خطر قرار گرفتن‌‎ ‎‌رژیم اشغالگر قدس، اسرائیل با تمام قوای نظامی از زمین و دریا و هوا تهاجم‌‎ ‎‌سنگینی را به جنوب لبنان آغاز کرد و تا حوالی بیروت پیشروی کرد. در این‌‎ ‎‌ارتباط هیئتی عمدتاً از مسئولان نظامی جمهوری اسلامی ایران از جمله آقایان‌‎ ‎‌سردار رضایی، سرهنگ سلیمی (وزیر دفاع وقت)، رفیقدوست (وزیر سپاه)،‌‎ ‎‌بنده و آقای ولایتی به کشورهای سوریه و لبنان مسافرت کردند. در سوریه‌‎ ‎‌ملاقات هایی با آقای حافظ اسد، رئیس ستاد مشترک ارتش و وزیر دفاع آنها‌‎ ‎‌داشتیم که واقعاً از هیئت استقبال خوبی به عمل آوردند. برادران حزب اللّه‌‎ ‎‌لبنان را هم در دمشق ملاقات کرده و مذاکراتی صورت دادیم. این برادران‌‎ ‎‌تصورشان این بود که ما با تجهیزات پیشرفته و پیچیده با عراق می جنگیم که‌‎ ‎‌بعد از اطلاع از تجهیزات ما واقعاً تعجب کرده بودند. ‌

‌‌   در بحث هایی که در آنجا صورت گرفت، تا آنجا پیش رفتیم که یک خطّ‌‎ ‎‌دفاعی مشترک در خاک لبنان و روی ارتفاعات مشرف به بیروت تا معبر‌‎ ‎‌ورودی مرز سوریه با اسرائیل درست کنیم. قرار شد ما با استعداد یک لشکر‌‎ ‎‌در وسط باشیم و سوریه هم در سمت چپ ما قرار بگیرد.‌

‌‌   در بازگشت به تهران از فرودگاه تهران، مستقیماً به خدمت حضرت امام‌‎ ‎‌رفتیم. به نظرم می رسد که جلسه شورای عالی دفاع هم برقرار بود. حضرت‌‎ ‎‌آیت اللّه خامنه ای و آقای هاشمی هم حضور داشتند. اوایل مغرب بود و قرار‌‎ ‎‌بود که در اتاق حضرت امام جلسه شروع شود که دیدیم حضرت امام دارند‌‎ ‎‌برای نماز آماده می شوند. دیگران هم با شوق نماز را به جماعت ایشان به‌‎ ‎‌جای آوردند. ‌

‌‌   بعد از اتمام نماز، حضرت امام روی همان سجاده به طرف جمع برگشته و‌‎ ‎‌گفتند همین جا بحث کنیم. جمع ما در یک نیم دایره ای بر گرد حضرت امام‌‎ ‎‌حلقه زدیم و توسط برادر رضایی گزارش مفصّلی از سفر داده شد. پس از‌‎ ‎‌اتمام توضیحات ایشان، حضرت امام فرمودند که من وارد مسائل ریز اجرایی‌‎ ‎‌نمی شوم و یک توصیه ای دارم که خوب است روی آن فکر کنید. آن بزرگوار‌‎ ‎‌مطالب خود را با ذکر مثالی بدین شرح بیان فرمودند: در محله ای از اصفهان‌‎ ‎‌بقالی بود که مشتریانش همه اهل همان محله بوده و همگی با هم دوست و‌‎ ‎‌رفیق بودند و امور به طور عادی جریان داشت. تا اینکه یک روز صبح زود‌‎ ‎‌یکی از مشتری ها می بیند دزدی قصد سرقت از بقالی دارد. با وی گلاویز‌‎ ‎می شود. بقال هم بعداً می آید. زمانی که کشمکش طولانی می شود و بقال‌‎ ‎‌می بیند که این دعوا مزاحم کسب و کار روزانه اش شده است، دست رد بر سینه‌‎ ‎‌هر دو طرف، هم دزد و هم مشتری خودش، نهاده و می گوید که از اینجا‌‎ ‎‌بروید و مزاحم کسب و کار ما نشوید. ‌

‌‌   امام ادامه دادند: «حالا مواظب باشید این داستان آنجا در مورد شما اجرا‎ ‎‌نشود. یعنی اینطور نباشد که شما بین زمین و آسمان در لبنان رها شده و‌‎ ‎‌پشتیبانی و عقبه نداشته باشید. کمک کردن درست، اما از راهش. راه شما‌‎ ‎‌زمینی است که باید از سه ـ چهار کشور عبور کنید. شما که به لحاظ جغرافیایی‌‎ ‎‌به لبنان وصل نیستید و مشکل ارتباط زمینی دارید. اگر بخواهید بجنگید، کار‌‎ ‎‌آسانی نمی باشد زیرا در تداوم پشتیبانی گرفتار خواهید بود».‌

‌‌   این توصیه حضرت امام خطّ اصلی و سیاست کلی را برای ما مشخص کرد‌‎ ‎‌و باعث تجدید نظر و تامل در چگونگی کار شد. لازم به ذکر است که این‌‎ ‎‌هیئت با کسب اجازه از حضرت امام (س) به آنجا رفته و بعدها هم با اجازه‌‎ ‎‌آن بزرگوار همکاری را ادامه دادند. بنابراین ایشان حضور ما در لبنان را نفی‌‎ ‎‌نکرده، بلکه به طریقی محدوده آن را مشخص ساختند.‌

‌‌   در راستای بحث همین جلسه، بعدها حضرت امام جمله معروف «راه‌‎ ‎‌قدس از کربلا می گذرد» را فرمودند که بسیار خط دهنده و بیدار کننده بود و‌‎ ‎‌ما را از ورود به جبهه انحرافی باز داشته و متوجه جبهه اصلی کرد.‌

‌‎

برشی از کتاب امام و دفاع مقدس؛ ص 16-18

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.