دیوار غربتشان سخت و محکم بود و انگار هر روز بتن ریزی اش تمدید می شد. امیدشان اما به خدا بود و بس. یاد حرف های پدرانه امام که می افتادند، دلشان غرق نور می شد اما فکر کردن به بالکن خالی جماران روحشان را سخت می آزرد. خبرشان کردند که بار سفر ببندید که وقت مبادله است. به لب مرز رسیده بودند و قفسه سینه گنجایش قلب هایشان را نداشت...
به گزارش خبرنگار جی پلاس، قرار و مدارهای بین المللی گذاشته شده بود، در تقویم جمهوری اسلامی بیست و ششم مرداد ماه روی تقویم میزها و دیوارها خودنمایی می کرد. اتوبوس ها کناره مرز ایستاده بودند. عده ای که روزی برای دفاع از خاک و میهنشان و به پاسداشت دین شان رفته بودند، حالا پس از سال ها دوری و تحمل غربت و شکنجه و درد داشتند بر می گشتند. شهرها آذین شده بود. لب هایشان می خندید اما دلشان غصه داشت. آن روز که رفتند فرمان حضرت روح الله را بر دیده نهاده بودند و حالا که داشتند باز می گشتند دیگر از او فقط صدایی مانده بود و تصویری و اندیشه ای که تا همیشه باید باقی می ماند. و امروز سالروز همان بازگشت است. در کتاب "رنج غربت داغ حسرت" که به خاطرات آزادگان سرافراز در روزهای اسارت اختصاص دارد درباره روایت از جنگ آورده شده است:
هر جنگی دو روایت دارد: روایت حماسی و روایت ایمانی. ما در روایت حماسی دفاع مقدس بسیار بیشتر از روایت ایمانی آن تلاش کرده ایم. در حالی که این ایمان رزمندگان و اهداف و باورهای آنان است که حماسه را می سازد و به آن شکلی متفاوت از سایر حماسه ها می بخشد.
داوود عباس زاده از رزمندگان قمی که در منطقه سومار به اسارت نیروهای بعثی در آمده بود و در دوم مهرماه سال 69 به کشور بازگشت به فعالیت هایشان برای دریافت اخبار از ایران اشاره کرده و گفته است:
یک کاری که برای دریافت اخبار و اطلاعات از ایران و پخش آن در میان بچه ها انجام می شد، که توسط خود بنده صورت می گرفت. من یک رادیو با خود داشتم که خیلی خدا کمک می کرد تا لو نمی رفت و استفاده از آن هم خیلی دردسر داشت. من شب ها حدود ده دقیقه زیر پتو به آن گوش می کردم و اخبار را جمع می کردم. بعد، با احتیاط خیلی زیاد و به کمک بچه ها آنها را در آسایشگاه ها پخش می کردیم. از رهنمودهای امام هم که در رادیو از آنها صحبت می شد استفاده می کردیم. اسرا با شنیدن پیام های امام واقعاً روحیه می گرفتند.
در بین دو نماز، که به صورت جماعت و توسط دوستان طلبه برگزار می شد، دوستانی که بیشتر از دیگران اطلاعات داشتند صحبت های امام را که از رادیو دریافت می شد نقل می کردند و بچه ها استفاده می کردند. در این برنامه، مسائل روز کشور مطرح می شد تا هم ارتباط بچه ها با ایران حفظ شود و هم روحیه آنان تقویت شود.
یک بار، یکی از بچه ها رادیویی از عراقی ها کش رفت. البته، عراقی ها متوجه شدند و گفتند: آن را پس بدهید. دو نفر را هم گروگان گرفتند و گفتند: رادیو را بیاورید وگرنه اینها را می کشیم! سرانجام، بعد از کشمکش زیاد، به صورتی خیلی مخفیانه رادیو را به آنها برگرداندیم، ولی باتری هایش را برداشتیم. و در رادیوی قدیمی خودمان از آنها استفاده کردیم.
رنج غربت داغ حسرت (خاطرات آزادگان از دوران اسارت)؛ ص 4-5