فرشاد مومنی اقتصاددان و رسول رییس جعفری پژوهشگر، به رمزگشایی از جنبههای اقتصادی فروپاشی رژیم پهلوی به روایت دربار پرداختند.
گروه اقتصاد و درآمد جی پلاس: در سال های اخیر روایت های رسمی و در نقطه مقابل آن روایت های مخالفان از علل وقوع انقلاب اسلامی علی رغم تفاوت های بنیادین دارای یک ویژگی مشترک بوده و آن هم عدم اشاره به وضعیت شکاف های طبقاتی، فساد، نابرابری، عدم توسعه انسانی و ... در دوران پهلوی بوده است. در همین خصوص در ادامه گزارش ها و گفت و گوهای پایگاه خبری جماران برای بازخوانی بخشی از تاریخ مغفول مانده کشور، مشروح نشستی با موضوع « رمزگشایی از جنبههای اقتصادی فروپاشی رژیم پهلوی به روایت دربار» را در ادامه از نظر می گذارنید.
فرشاد مومنی اقتصاددان و استاد دانشگاه علامه طباطبایی که دارای سوابق مبارزاتی با رژیم شاهنشاهی و یکی از اعضای کادر حزب جمهوری اسلامی در سال های نخست انقلاب است، در این نشست با بیان اینکه تاریخ شناسان می گویند به حرف ما گوش داده نمی شود، گفت: سیسرون معتقد است که تاریخ معلم خوبی است اما شاگردان خوبی ندارد. ما نیاز داریم تجربه های تاریخی خود بازخوانی کنیم. این بازخوانی مربوط به گذشته های دور نیست بلکه می توانیم برای مثال از تاریخ سال گذشته هم درس بگیریم برای مثال اگر دولت فعلی از تجربه های بودجه 1401 عبرت بگیرد، می شود بین 30 تا 50 درصد فساد، نارضایتی و ناکارآمدی را کاهش دهیم. تا زمانیکه پدیده قفل شدگی به تاریخ به عنوان اصلی ترین عامل توسعه نیافتگی وجود دارد، مسئولیت ما برای بازخوانی تاریخ از موضع اهل علم منتفی نمی شود.
وی با اشاره به جملات محمدرضا شاه مبنی بر الزام عضویت همگانی در حزب رستاخیز یا خروج از کشور، افزود: یکی دوماه پیش مطلبی در همین خصوص را برای یک دوستی ارسال کردم و او برای من نوشت باز خدارا شکر که لااقل اجازه خروج می داد. من در پاسخ به آن دوست عزیز گفتم اگر نسل های بعد از ما چنین پاسخی می داد جای توضیح وجود دارد اما شما که آن زمان را درک کردید، چرا این حرف را می زنید؟ من توضیح دادم تعدادی از مبارزین شناخته شده و ممنوع الخروج آن زمان، فردای سخنرانی شاه به اداره گذرنامه رفته و گفته بودند ما نمی خواهیم عضو حزب رستاخیز شویم و می خواهیم بنابر توصیه شاه ازکشور خارج شویم. آنها می گفتند افسران مستقر در آن اداره به تک تک این دوستان گفته بودند که درست است شاه یک چیزی گفته اما این شامل حال شما نمی شود.
مومنی خاطرنشان کرد: یک پدیده به نام فروپاشی رژیم پهلوی و روی کارآمدن انقلاب اسلامی از ده ها زاویه مورد بررسی قرار گرفته است که انصافا همگی هم موضوعیت دارند و رقابت شان بر سر ضریب اهمیت آن ها است. یکی از درخشان ترین کارها در زمینه تبیین فروپاشی رژیم شاه کتاب «مقاومت شکننده» جان فوران است. او در کتاب خود کل مکتوبات و نطق های امام خمینی(س) را بررسی کرده و می گوید سر جمع، انتقاداتی که از سوی امام(س) مطرح شده در 9 محور خلاصه شده که عبارت است از: فساد گسترده رژیم، تقلب پی در پی در انتخابات، نقض های پرشمار قانون اساسی، سرکوب مطبوعات و احزاب سیاسی، از بین بردن استقلال دانشگاه ها، تضعیف عقاید اسلامی، کاپیتولاسیون، فروش نفت به اسراییل و بزرگ شدن اندازه دولت.وی در ادامه بیان کرد: هیچ کشوری از طریق تنش زایی به قدرت بزرگ در دنیا تبدیل نمی شود مگر اینکه به تولید فناورانه صنعتی رسیده باشد. در دوره پهلوی دو رویکرد در تنظیم روابط ایران با دنیای خارج وجود داشت که یک رویکرد مبتنی بر موازنه مثبت بود یعنی به خارجی های قدرتمند به اندازه نفوذشان در ایران امتیاز بدهند تا بمانند. در برابر این ایده دو نفر بودند که بیشترین سهم را در ساحت نظر و عمل ارائه کردند که مبتنی بر موازنه منفی بود. آنها می گفتند ما از طریق موازنه مثبت نمی توانیم حکومت خود را حفظ کنیم لذا باید بنیه تولید فناورانه خود را ارتقا دهیم تا بتوانیم خود را حفظ کنیم. این دو نفر شهید سیدحسن مدرس و زنده یاد دکتر محمد مصدق بودند که آرا و اندیشه های آنان در دسترس است. وجه مشترک استدلال های این دونفر این بود که رویکرد موازنه مثبت یک رویکرد ناپایدار است. من بلاواسطه از کسانیکه مسئولیت های کلیدی در دوران جمهوری اسلامی داشتند می دیدم دولت مهندس موسوی را نقد می کردند که چون دولت ایشان موازنه منفی را به عنوان استراتژی برگزیده، موجب عقب ماندگی ایران شده است. آنها می گفتند ما هزار دلیل داریم که در جنگ عراق خارجی ها نگذاشتند ما پیروز شویم چون صدام حسین منافع خود را با آنها گره زده بود. زمانیکه صدام حسین به آن وضعیت دچار شد من به این عزیزان پیام دادم که فاعتبروا یا اولی الابصار! بنابراین مسئله پیچیده ای وجود دارد که تو چگونه تعامل کنی که امتیاز از سر ذلت ندهی و در عین حال بهانه ای برای تنش آفرینی آنها هم مهیا نکنی! ای کاش آنهایی که از آشوبناک کردن مناسبات خارجی و داخلی ایران نفع می برند قدری مجال برای گفت و گوهای اعتلابخش باز کنند.
عضو هیات علمی دانشگاه علامه با اشاره به استدلالات شهید مدرس و مرحوم مصدق در خصوص لزوم تمسک به موازنه منفی، گفت: استدلال اول این بود که وقتی شما به امتیاز دادن بنا می کنید، طرف خارجی قدرتمندتر، در خواسته های خود حد یقفی ندارد. استدلال دوم هم این بود که ساخت قدرت در مناسبات بین المللی یگانه نیست. قدرت ها متنوع هستند و وقتی به یک کشور امتیازمی دهی، بابی برای درخواست قدرت های دیگر باز می شود. استدلال سومی که مدرس و مصدق داشتند، این بود که مطالبه باج خواهانه خارجی ها به سمتی می رود که در مقدرات داخلی کشور مداخله کنند. هر سه عنصری که مطرح می شد مصادیق بیشماری دارد. مرحوم علی رضا قلی بحثی با عنوان «سراب گرایی صنعتی در جامعه قبایلی ایران» مطرح کرده اند که می گوید اگر کشور توسعه نیافته ارتقای بنیه تولید فناورانه نداشته باشد، لاجرم تحت سلطه قدرت های خارجی قرار می گیرد. مرحوم رضاقلی همچنین میگوید یکی از بزرگترین نادانی های دوران تاریخی در طراحی استراتژی ما تا پایان دوره پهلوی این بود که ما می خواستیم با کمک یک قدرت بیگانه، قدرت بیگانه ای که در کشور حضور دارد بیرون کنیم. او می گوید در 500 سال اخیر هر بار این کار را انجام داده ایم فجایعی به بار آورده شد که قدرت قبلی سر ما نیاورده بود.
مومنی در پایان گفت: اینکه کسانی فکر می کنند ما از طریق ترویج دلالی، سوداگری، کانون مراودات ترانزیتی قدرت های بزرگ شدن و جذب توریست می توانیم تمامیت ارضی خود را حفظ کنیم یک توهم است. حداقل 250 سال ادبیات وجود دارد که به جز از طریق ارتقای بنیه صنعتی نمی شود تمامیت ارضی را حفظ و شهروندان را راضی کرد. از این دریچه بسیار مهم است که فروپاشی رژیم پهلوی مورد بررسی قرار بگیرد چون خیلی حرف های شگفت انگیزی از برخی افراد که انتظاری از آنها نمی رود، شنیده می شود. تجربه محمدرضا شاه و پدرش را حداقل باید به اندازه تجربه قاجاریه مورد توجه قرار داد. شما دیدید به محض اینکه چرتکه خارجی ها نشان داد حمایت از رژیم پهلوی ضرر بیشتری از فایده اش دارد، انقدر تحقیر آمیز با او رفتار کردند تا جایی که به شاه اجازه ندادند مانند رییس جمهور فراری ویتنام جنوبی در امریکا شوفر تاکسی شود. از این زاویه می شود گفت که ما در ربع اول قرن بیست و یکم با یک مفهومی جدید به نام درونی شدن وابستگی روبرو شده ایم یعنی وقتی شما بنیه تولید خود را ارتقا نمی دهید به شدت نیازمند واردات می شوید که از طریق آن گروه هایی پدید می آیند که برای استمرار منافع خود وابستگی را بازتولید می کنند. در سال 1338 «مک لئود» به همراه گروه مشاوران هاروارد برای مشاوره دادن به سازمان برنامه به ایران آمده بود. او در گزارش های خود از افراط رژیم پهلوی به وابسته شدن به دنیای خارج پرده می بردارد. گازیوروفسکی که یکی از ممتازترین ایران شناس های دنیا است در کتابی که راجع به سقوط پهلوی نوشته است یک شاخص چند وجهی به نام شاخص دست نشاندگی طراحی کرده است و می گوید اندازه این شاخص در زمان پهلوی از حدود متعارف قابل تحمل برای جامعه فراتر رفته بود. این کتاب حتی برای معارضین اهل شعور جمهوری اسلامی هم درس های بزرگی دارد چون اینها برای اینکه جمهوری اسلامی را هتک حریم کند، محمدرضا شاه را یک قهرمان ضد استعماری معرفی می کنند. چقدر غم انگیز و باعث تاسف است که مراکز رسمی ما باب بحث های صریح انتقادی را حتی نسبت به دوره پهلوی را بسته اند. احیانا هرقدر ما بگوییم جمهوری اسلامی بد عمل کرده به معنای خوب عمل کردن رژیم پهلوی نیست. من توصیه می کنم کتاب از بحران تا فروپاشی را مطالعه کنید. این کتاب می گوید 5 کانون تسخیر شدگی ساختار قدرت در بازار پول، در بازار سرمایه، در بانک مرکزی، در موسسات مالی و انحطاط مالی حکومت به تسخیر گروه های مفت خواره در آمد که بیشتر از همه عوامل، کمر پهلوی را شکست. بحث از موازنه مثبت در برابر موازنه عدمی، در انقلاب اسلامی با شعار نه شرقی و نه غربی قابل مشاهده است. آنهایی که با هر تحلیلی این شعار را مخدوش می کنند، مشروعیت انقلاب را به چالش می کشند.
در بخش دیگر این نشست، رسول رییس جعفری پژوهشگر مطالعات توسعه و نویسنده کتاب «روایت یک فروپاشی» با تکیه بر خاطرات اسدالله علم به مرور واقعیات اقتصادی حکومت پهلوی پرداخت. وی با بیان اینکه در این خصوص چند هزار صفحه از یادداشت های علم در یک بازه چندین ماهه مورد بررسی قرار داده شده، گفت: علَم آگاهانه و برای ثبت در تاریخ خاطرات خود را به سبک ناصرالدین شاه نوشته است. علینقی عالیخانی این یادداشت ها را به زبان انگلیسی منتشر کرد. عالیخانی می گوید دو نفر از سوی ناشر برای تطبیق یادداشت ها با متن کتاب تعیین شده بودند که بر صحت آن تاکید کردند. از سوی دیگر این خاطرات در زمان حیات بسیاری از رجال سیاسی دوران شاه منتشر شد و هیچگاه مورد نقد یا مخالفت قرار نگرفت. رییس جعفری در تشریح اهمیت خاطرات اسدالله علم، به عنوان یکی از نزدیکان شاه گفت: وضعیت اقتصاد ایران در طول 11 سال خاطرات علم با انگاره های موجود خصوصا آن جمله منتسب به هویدا مبنی بر ثابت ماندن قیمت خودکار در طول دوران نخست وزیر او یا باورهایی که این روزها مبنی بر فراوانی، شاخص های کشاورزی و سواد و ... رایج شده، نسبتی ندارد.
علم در خاطرات 7 فروردین 1348 می گوید مقررات صادرات واردات نوید زندگی سخت به مردم می دهد، راه ها خراب است، گوشت نیست یا کمیاب است، خیابان ها خراب است شاه فرمودند افزایش عوارض وارداتی فرمودند برای مردم سعادت مردم است.»14 مرداد 1348 نیز به نقل از شاه میگوید: مخارج پتروشیمی و لوله گاز سرسام آور شده است. به عالوه بعضی دستگاه ها، مثل ذوب آهن و سازمان برنامه و غیره، حقوقات عجیب و غریب می دهند. در ایران بین پایین ترین و بالاترین حقوق صد مرتبه اختلاف است، در صورتی که در ممالک پیشرفته این اختلاف خیلی کم و حتی در اسرائیل فقط سه مرتبه است. یعنی اگر پایین ترین حقوق 100 تومان است، بالاترین سیصد تومان می شود. در صورتی که در ایران ده هزار تومان است، این که نمی شود»
علم در 29 شهریور 1349 در توصیف اوضاع اقتصاد ایران می گوید: صبح سمیعی رئیس سابق سازمان برنامه و رئیس فعلی بانک مرکزی، دیدنم آمد. از وضع مالی دولت بی نهایت نگران بود. بعد شرفیاب شدم، شمه ای از وضع را که سمیعی جرات نمیکند به عرض برساند، عرض کردم. شاهنشاه ناراحت شدند. ولی چاره ای نیست، وظیفه من است که هشدار بدهم. او همچنین در تشریح وضعیت کشاورزی می گوید: گزارشی چندی قبل به عرض رسید که کشاورزی ایران که ما روی آن، آن همه تأکید و تبلیغ می کنیم، در دوره برنامه چهارم بیش از۴ ٪ پیشرفت نداشته است، یعنی صفر، سالی کمتر از ۱ درصد!
علم در جای دیگر وضعیت را قابل انفجار می داند و در 26 مرداد 1352 می گوید: «قندی که باید کیلویی 22 ریال فروخته شود، به پنجاه ریال در بازار سیاه گیر می آید و قیمت سایر اجناس نیز به همین نسبت بالا رفته است. دولت معامله 600 هزار تن گندم را با آمریکا کردند. قبل از محصول می گفتند بیش از 200 هزار تن کسر نداریم. حالا می بینید 600 هزار تن هم کم است. باید یک میلیون تن خرید. قیمت گندم از آن تاریخ تا حالا صد درصد بالا رفته و ملت ایران 70 میلیون دلار غرامت این ندانم کاری را می دهند. در این گیرودار جشن 28 مرداد برپا می کنیم و همین مردم را به سان و رژه می بریم. یا از شاهنشاه استقبال یک میلیون نفری می کنیم. برای چه؟ من وضع را قابل انفجار می بینم و بسیار نگرانم.»
او در 3 مهر 1352 گفته است: عرض کردم گوشت و خواربار خیلی گران شده است. قیمت گوشت ران از 12 تومان کیلویی به 16 تومان معامله می شود، آن هم ظرف دو روز، گوشت مخلوط از 10 تومان به 14 تومان. آن هم وسیله گوشت فروشی های وزارت کشاورزی! شاهنشاه خیلی عصبانی شدند. فرمودند وقتی گوشت نیست چه باید کرد؟ عرض کردم چرا نباید باشد؟ من ناچارم از وظیفه غلامی و خدمت گذاری به عرض برسانم که مردم فوق العاده ناراحت هستند. آن هم سر زمستان و سر ماه رمضان، همه چیز غفلتاً گران شده است. درست است که یک قسمت تحت تاثیر دنیا است، ولی غلام فکر می کنم مسئولین امر هم خیلی غفلت کرده و می کنند. و مخصوصاً این تشکیلات اصناف مشغول سوءاستفاده های کلان است. فرمودند ابداً چنین چیزی نیست. شما خارج گود هستید، نمی دانید چه می گذرد. عرض کردم، البته همین طور است، ولی مطلب این است که به هر صورت عدم رضایت مردم زیاد است و غلام این امر را خطرناک می بیند. شاهنشاه خود دانید. دیگر چیزی نفرمودند.
علم در تاریخ 29 فروردین 1353 در توصیف وضعیت روستاها هم می گوید: ظهر برای نیم ساعتی جلسه هیئت امنای خانه های فرهنگ روستایی را داشتم و جای بسی تأسف من شد که وقتی جویا شدم در دهات چه قدر برق و آب آشامیدنی داریم، معلوم شد یک درصد دهات ایران آب آشامیدنی تمیز دارند، البته چون در ایران قنات و چاه است اشکال زیاد در این زمینه نیست ولی چهار درصد دهات ایران برق دارند. خیلی عجیب است و جای تاسف.
او همچنین در تاریخ 2 شهریور 1354 در تشریح وضعیت بی سوادی کشور، می نویسد: با تمام مبارزات ما با بیسوادی و تصمیمی که برای ریشه کن ساختن آن در ده سال گذشته داشتیم، حالا که هفت سال از شروع مبارزه می گذرد، بر تعداد بی سوادهای کشور دو میلیون نفر هم افزوده شده (البته به علت افزایش جمعیت کشور) و تعداد بی سوادها که هفت سال قبل ۱۲ میلیون نفر بود حالا به ۱۴ میلیون رسیده. به هر حال به جای کمال تأسف است. طرقی برای مبارزه با این امر در این گزارش پیشنهاد شده، من جمله کار کردن دانشجویان در تابستان برای تعلیم سواد و از این مقوله... وضع دانشگاه ها هم به عرض مبارک رسیده که چندان تعریفی ندارد.
او در جمعه 3 بهمن 1354 نوشته است: مطلبی که مرا بیشتر تحت تأثیر داشت مذاکراتی بود که دیشب با عبدالمجید مجیدی رئیس سازمان برنامه و بودجه داشتم. دیشب به منزل من آمده بود به صورت وحشتناکی از کمی پول و هدر داده شدن پول در گذشته سخن می گفت که بی نهایت ناراحتم کرد. یعنی وضع به طوری است که قاعدتاً باید به انقلاب بیانجامد.
همچنین در خاطرات جمعه 27 خرداد 1356 علم آمده است: آیت الله خوانساری تلفن کرد که در قم برق نیست و مردم بی آب مانده اند. به نخست وزیر تلفن کردم. گفت الان یک نفر آدم می فرستم. گفتم آدم فرستادن چه فایده دارد؟ موضوع تشنگی و گرسنگی را نمی شود مثل سایر کارها ماست مالی کرد، اگر آب نباشد، آن هم در این گرما، آدم می میرد. برق را راه بیندازید. قدری خجل شد. گفت البته، البته. ولی این حرف ها نیست. کار از پایه خراب است اکنون باز در تهران بی برقی است، من جمله منزل خودم هر شب برق قطع می شود و ناچار یک موتور برق کوچک خریده ام که این دو سه روزه به کار بیفتد.»
رییس جعفری با بیان اینکه موارد مطرح شده در حد 20 درصد خاطرات علم در مورد اوضاع اقتصادی است، گفت: بخش دیگری از خاطرات علم به نظام تصمیم گیری پهلوی بر می گردد. او در تاریخ 10 اردیبهشت سال 1351 می نویسد: مگر این همه پیشرفت های بزرگ کرده ایم، کسی به ما مشورت داده است؟ علم درباره تغییرات مستقیم کابینه توسط شاه در 3 آذر 1347 نوشته است: از اخبار مهم این دو روزه ترمیم دولت است، مخصوصاً عوض شدن رئیس سازمان برنامه، خیلی جالب است و همچنین رئیس بانک مرکزی. رئیس بانک مرکزی مهدی سمیعی، رئیس سازمان برنامه شد و به جای او خداداد فرمانفرمائیان که قائم مقام او بود، رئیس بانک مرکزی شد. شاهنشاه فرمودند: این تغییرات لازم بود، یک تکانی دادیم.او در سه شنبه 21 مرداد 1348 هم می نویسد: شاهنشاه فرمودند: دستور دادم وزرای کشور و آبادانی و مسکن عوض شوند، زیرا این احمق ها به یکدیگر فحش داده و بعد به من تظلّم کرده اند. البتّه من این را نمی بخشم. به علاوه فرمودند امروز به دفتر نظامی رفتم و دستور دادم در نیروی دریایی تمام دریاسالارها و درجات بالا را بازنشسته کنند و افسران جوان کم درجه جای آنها بگذارند. زیرا گزارش داشتم که کار آنها بسیار بد بود.»
رسول رییس جعفری در بخش دیگری از پژوهش خود، به بی خبری دولت اشاره کرد و گفت: علم در 6 اسفند 1348 نوشته است: درست است که حالا سیاست های خارجی به ما کاری ندارند ولی زمینه داخلی ما به نظر من خوب نیست و من که خیلی خونسرد هستم، گاهی دچار اضطراب می شوم. هر وزیری به طور علیحده گزارشاتی به عرض شاهنشاه می رساند و شاهنشاه هم اوامری صادر می فرمایند. روح نخست وزیر بدبخت بی لیاقت هم اطلاع از هیچ جریانی ندارد.یا در چهارشنبه 7 آبان 1351 نوشته است: «از اخبار مضحک داخلی ما این است که در مذاکرات نفت، دکتر اقبال، رئیس شرکت ملی نفت ایران، شرکت ندارد. از ایرانی ها فقط دکتر فلّاح است. حتّی وزیر دارایی هم نیست. با آن که وزیر دارایی رسماً مسؤول نظارت بر امور نفتی و رئیس شورای عالی نفت و جوابگوی سیاست نفتی دولت در برابر مجلس بود، ولی در عمل هیچ گونه مداخله ای در مذاکره با کنسرسیوم و شرکت های نفتی دیگر نداشت و فعالیّت او محدود به اوپک و در این چهار چوب مورد پشتیبانی کامل شاه بود. آموزگار هنگامی از نتیجه مذاکرات فلاح با کنسرسیوم آگاه شد که قرارداد تازه خرید و فروش نفت به هیئت وزیران فرستاده شد تا پس از تأیید دولت به وسیله وزیر دارایی به مجلس تقدیم شود. آموزگار درخواست کرد که دست کم به او یک هفته مهلت داده شود تا از محتوای قرارداد آگاه گردد. پس از آن نیز ایرادهای به جایی از این قرارداد گرفت و پیشنهاد کرد در برخی مواد آن تجدید نظر شود. ولی به او دستور داده شد به همان صورت قرارداد را به مجلس ببرد.»
پنجشنبه 3 خرداد 1352 نیز اینطور نوشته شده: ناهار تلگراف امضای قرارداد نفت رسید. شاهنشاه خواندند و آن را به اقبال لطف فرمودند که که ببیند. تازه ایشان مطلع شدند که قرارداد امضاء شده است. این هم رییس شرکت ملی نفت! بعد لبخندی زده، فرمودند تو تلگراف را دیده ای؟ بعد در مورد این کار بزرگ مدتی سر ناهار با حضور وزرا و استاندار صحبت شد.مثل این که وزرا هم به عظمت کار واقف نبوده اند!
در جمعه 28 اردیبهشت علم از اعتماد شاه به یک دلال و تاجر اشاره می کند: در کارهای جاری نامه ای از نخست وزیر هند به عنوان شاهنشاه رسیده که با اسدالله رشیدیان در مورد اوامر شاهنشاه و مسئله پاکستان صحبت کردم و پیام هایی وسیله او دادم که به عرض خواهد رسید. خیلی باعث تعجب من شده بود. عرض کردم مثل این که رشیدیان فضولی کرده است. فرمودند خیر! هیچ همچو چیزی نیست، امر خودمان بود و حالا هم جواب بنویسید که خودم امضاء کنم و بگویید که این نوع روابط را ما مفید می دانیم. بعد هم از طریق وزارت امور خارجه نفرستید، بدهید خودم امضا کنم و خودم هم به رشیدیان خواهم داد که بفرستد. خیلی خیلی خیلی تعجب کردم که چه طور شاهنشاه با این قدرت فکری گاهی چه نوع اعتمادهایی می فرمایند؟
علم در 18 آبان 1352 می نویسد: کیسینجر رسیده و شرفیاب بود. من ماندم تا سیسکو با وزیر خارجه آمدند. شاهنشاه مقرر فرمودند کیسینجر تنها شرفیاب باشد. من به جای وزیر خارجه خجالت کشیدم. با کسینجر سفیر آمریکا هم بود، ولی بقیه نبودند. من مکرر نوشته ام که الملک عقیم، کافر و گبر و یهود باید بداند که در این ملک رییس فقط یکی است، گو این که به وزیر خارجه بربخورد! می توانم حدس بزنم که چون وزیر خارجه با نخست وزیر صمیمیت دارد، از این جهت هم شاید نخواسته اند مسائل در حضور او بحث شود. خدا و شاه می داند و بس»استدلال را ببینید! یعنی شاه بیم آن را داشته وزیر خارجه امور را به نخست وزیر اطلاع دهد!
در خاطرات شنبه 19 آبان 1352 نیز آمده است: صبح در فرودگاه سه نامه حضور شاهنشاه تقدیم کردم، یکی در جواب ملک فیصل، دیگری در جواب تیتو، سومی در جواب نیکسون. نخست وزیر هم در رکاب بود. جای تعجب است که نخست وزیر ابداً در جریان امور نیست. از جمله این که من امر شاهنشاه را ابلاغ کرده بودم که وزیر دارایی باید برای بردن پیام همایونی پیش ملک فیصل برود و وقتی نخست وزیر امروز صبح وزیر دارایی را در فرودگاه دید، از او پرسید شما برای چه به فرودگاه آمده اید؟ و او گفت بر حسب امر همایونی و دستور وزیر دربار و خودم نمی دانم برای چه؟ باری بگذریم از این که نخست وزیر چقدر ناراحت بود و حق هم داشت. اگر من هم به جای او بودم، ناراحت میشدم که در جریان کارها نیستم. ولی چه باید کرد؟
همچنین او در تاریخ 10 آبان 1353 نوشته است: «در مذاکرات شاهنشاه، کسینجر و سفیر آمریکا، هلمز رئیس سابق سیا، شرفیاب بودند. دلم به حال عباس خلعتبری وزیر خارجه بدبخت خیلی سوخت. معنی عدم شرفیابی او یا هر کس دیگر از دولت این است که شاهنشاه به اینها اعتماد ندارند. یاللعجب از این معما! پریروز هم که اسم نخست وزیر را از لیست مدعوین سر شام خط زدند و فحشی هم به هرمز قریب رئیس تشریفات که چنین لیستی تهیه کرده بود، دادند.»
اسدالله علم در تاریخ 4 اسفند 1353 از نحوه نام بردن شاه از تعدادی از کارگزاران خود که هر کدام مدرک دکتری از کشورهایی نظیر امریکا و انگلیس دارند، اینطور یاد می کند: «باری دوباره کارهای فوری را به عرض رساندم: ترتیب سفرپاکستان و الجزایر و ملتزمین رکاب. عرض کردم باید در الجزیره هیئت مطلعی مرکب از وزیر اقتصاد، رئیس بانک مرکزی، وزیرکشور مسؤولاوپک و یک عده کارشناس همراه باشند. فرمودند این خرها چه فایده دارند عرض کردم خر و هر چه باشند لازم است باشند. فرمودند، بسیار خوب بگو باشند»
علم نکته جالبی در خاطرات پنج شنبه 27 مهر 1346 می نویسد: شاه افکار بلند برای مملکت دارد. دیروز پیاده در قصر نیاوران راه می رفتیم، فرمودند، تا ده سال دیگر این جا را اروپا می کنم. در جای دیگر، در خاطرات 20 اردیبهشت 1352 نیز قید شده: «فرمودند باید به متخصصین بگویند مطالعات خودشان را بکنند، وقتی نظر دادند باید درست خلاف آن عمل کنید مخصوصاً در امور اقتصادی!»
این پژوهشگر مطالعات توسعه در بخش دیگری از ارائه خود، به خاطرات علم از افزایش اعجاب آور هزینه های نظامی اشاره کرد و گفت: علم در توصیف وضعیت نیروی دریایی در 16 اردیبهشت 1352 می گوید: صبح برای مانور دریایی حرکت کردیم که با کشتی های جنگی باید انجام می شد و با کشتی به ابوموسی و تنب ها رفتیم. مانور که عبارت از تیراندازی با موشک و توپ به هدف های دریایی بود و هم چنین سرعت عمل کشتی ها، شاهنشاه را خوشحال نکرد که بسیار هم عصبانی کرد. چند گلوله توپ به هدف ها انداخته شد، یکی نخورد. شاهنشاه خیلی عصبانی شدند و به فرمانده نیروی دریایی فحش دادند. تا عصری حرف نزدند. من هرچه کردم که عرض کنم، نیروی دریایی ما جوان است، تکمیل می شود، شاهنشاه قانع نشدند.عرض کردم موشک ها هم برای تمرین است وگرنه موشک Killer Sea که فقط ۲۴ کیلومتر برد دارد، چه فایده ای دارد؟ فرمودند موشک سرشان را بخورد، چرا تیراندازی توپ ها اینقدر بد بود؟ آن هم در حال صلح و اعصاب راحت و آن هم هدف ثابت»
او در مورد افتضاح رژه نیروی دریایی در 14 آبان هم می نویسد: شاهنشاه فرمودند، کشتی های موشک انداز با موشک به هدف دیروز که یک کشتی کهنه بود و هلیکوپتر ها قشنگ به آن تیراندازی کردند، با موشک تیراندازی کنند. دو کشتی موشک انداز مامور شد که هشت موشک شلیک کند. فقط یک موشک از یک کشتی خارج شد و به هدف نخورد و دیگر موشک ها آتش نشد. خیلی خیلی باعث ناراحتی شد. سر ناهار آمبیانس خیلی غم انگیز و سنگینی بود. من به وزیر دارایی که پهلویم نشسته بود گفتم، اگر تیر رها می شد و به هدف می خورد، اکنون تمام صحبت بر سر نیروی دریایی و کنترل حتی اقیانوس هند - و نه تنها خلیج فارس - دور می زد، ولی اکنون هیچ صحبتی نمی شود و صحبت از ماهی های خلیج فارس است.»
به گزارش جماران، فایل تمام فیش های ارائه شده توسط رسول رییس جعفری را می توانید از طریق آیکون زیر بارگیری کنید.
دانلود