« تا سال 1335 همه از جمله پینه دوز و چوپان ها مالیات پرداخت می کردند. بعد پیوستن ایران به کنسرسیوم و کسب درآمد، دولت در آن زمان فکر می کرد رویاهای خود را می تواند به واقعیت تبدیل کند و مطابق با الگوهای سرزمین های با طبع شکارگری سرزمین خود را آباد کند. ما در سرزمینی که 300 روز آفتابی دارد سدهایی بر روی رودخانه های دائمی ساخته ایم که در اروپایی که آفتاب ندارد جواب می دهد. از سال 1345 به بعد معاش از طریق عرق ریختن مذموم شمرده می شود چون راه راحت وصل شدن به پول نفت مرسوم می شود.»
گروه اقتصاد و درآمد جی پلاس: محمد بهشتی پژوهشگر فرهنگی و مدرس دانشگاه در نشست موسسه دین و اقتصاد با موضوع «احوال فعلی ما و چشمانداز آینده ایران از منظر طبیعت، تاریخ و فرهنگ» درابتدای سخنان خود با بیان این پرسش که مقصود ما از فرهنگ چیست؟ گفت: فرهنگ، دانایی حاصل از تعامل تاریخی انسان با محیط به قصد حفظ بقا و فراهم کردن شرایط حداکثری زیست است. علت تفاوت فرهنگ ها، تفاوت محیط ها است. یک ژانری به نام طبع پرستاری از فرهنگ وجود دارد که به قلمرو جغرافیایی ایران اختصاص دارد. ایران یک سرزمین بی قرار هم است. برای مثال درسال 1398 ستاد بحران وزارت کشور اعلام کرد 5800 رویداد طبیعی در ایران رخ داده است. در کل اروپا این تعداد از رویدادهای طبیعی رخ نداده بود. اطلس های نقاط زلزله خیز، نقاط سیل خیز و پراکندگی جمعیت در ایران منتشر شده است. جالب است بدانید که هر سه این اطلس ها برهم منطبق است یعنی هرجا سیل خیز و زلزله خیز بوده، جمعیت در آنجا ساکن شده است در صورتی که در دنیا این اتفاق کم رخ می دهد و وقتی زلزله رخ می دهد از آن منطقه دوری می کنند. در تهران 70 دره داریم که سیل خیز هستند و بیشترین جمعیت در ان مناطق ساکن شده است. در تبریز حفاری هایی در مجاورت مسجد کبود صورت گرفت که در عمق 10 متری به آثار هزاره دوم رسیدیم. یعنی از 3600 سال پیش تا 600 سال پیش که مسجد کبود ساخته شد، 10 متر آوار زلزله وجود داشته اما مجددا در همان جا بنا ساخته شده است.
وی افزود: در ایران اگر می خواستیم سراغ نقاط خطرناک نرویم، فقط به شکل کوچ نشینی می توانستیم زندگی کنیم. این درحالی است که اولین شهرها و روستاهای جهان در ایران شکل گرفته اند. ما از ابتدای یکجا نشینی تصمیم داشته ایم در نقاط حادثه خیز باشیم چون چاره دیگری نداشتیم و در غیر اینصورت نمی توانستیم یک تمدن ایجاد کنیم. هنر زیستن در این سرزمین، قرار، در این بی قراری تاریخی است در صورتی که در سرزمین های با شرایط پایدار هنر زیستن فرار از بی قراری است. یکی دیگر از ویژگی های ایران این است که به صورت یک پل ارتباطی بین شرق و غرب قرار دارد. این پل همه چیز جهان را مدیریت می کرده است. تصور کنید اگر دریای خزر به خلیج فارس متصل می بود، تمام زیست دنیا در شرق و غرب تفاوت پیدا می کرد. تا 600 سال پیش چینی ها خود را جهان میپنداشتند و تنها تصوری از خارج داشتند این بود که به غرب خود خراسان می گفتند. در اروپا نیز تا قبل از خروج آنها از مدیترانه، تصوری از جهان به جز خود نداشتند اما از هزاره اول قبل از میلاد ردپای ایرانی ها در شرق تا غرب دنیا را می بینید یعنی ایران تنها کشوری بود که همه جهان را می شناخت.
بهشتی با بیان اینکه جامعه ما در طول تاریخ چند بحران را پشت سر گذرانده که حل و فصل نشده است، گفت: اولین بحران در دوران ایلخانی رخ داده است. ایلخانان مغول وقتی می خواهند فتوحات خود را تقسیم کنند، این تقسیمات را مطابق مختصات تاریخی و طبیعی آن مناطق شکل ندادند لذا ایران چهارپاره می شود. تاثیر این چندپارگی این است که تعاملات جهانی ما را مختل می کند. در دوران صفویه بحران بعدی رخ می دهد و این اختلال در جهانی شدن مزمن می شود و ما دچار بی خبری هم می شویم. شاه عباس صدها کاروانسرا احداث می کند تا شبکه ارتباطاتی زمینی را احیا کند اما او خبر نداشت که در جهان ارتباطات از مسیرهای دریایی شکل می گرفت. در آن زمان ما می بینیم سیاحان تازه در میدان نقش جهان امکان ملاقات ایرانیان با جهان را فراهم می کنند درحالیکه در گذشته ابن بطوطه گفته بود: در چین دیدم که قایقران ها اشعاری از سعدی می خوانند. این روند تا جنگ های ایران و روس ادامه پیدا میکند تا اینکه ما با صدای توپ ها می فهمیم در دنیا چه خبر است. این مساله موجب شد که ما در برخورد با غرب اندیشه های آنان را به صورت انفعالی بپذیریم یعنی ما مدرنیته را به مثابه دین می پذیریم. برای همین است که ما هیچ چیزی به اندیشه مدرن اضافه نمی کنیم. همیشه منتظریم آیه ای ازسوی کسی ترجمه شود تا ریزه خواری کنیم لذا متجددین و روشنفکران ما کاملا منفعلانه در برابر غربی هایی قرار گرفتند که طبع شکارگری دارد. طبع شکارگری یعنی انسان موانع را برای رسیدن منابع از سر راه بر می دارد. انفعال در برابر طبع شکارگر، ما را شکارگر مآب می کند. خصوصیات شکارگر مآبی این است که تعصبش بر شکارگری بیشتر از شکارگر است. از دل این بحران مشروطه بیرون می آید و سپس در دوران رضاشاه شکارگر مآب ها سکان اداره کشور را برعهده می گیرند. از زمان رضاشاه به بعد با اقداماتی مانند تحصیلات اجباری و دانشگاه، سواد را از محیط شکارگر اخذ و آن را اشاعه می دادند.
وی افزود: ما در طول تاریخ مرتبا مسائل مختلفی را از بیگانگان گرفته ایم و استفاده کرده ایم اما گاهی اوقات نمی توانیم آنچه را گرفته ایم هضم کنیم لذا به این سواد، سواد مستاصل می گوییم. اینکه دانشجویان دانشگاه شریف خیلی سریع در استنفورد پذیرش می شوند به این خاطر است که اصل آنها برای آنجا است و تقصیری هم ندارند اما چندتا مساله بزرگ را دیده ایم که این دانشجویان بتوانند آن را حل کنند؟ در طول تاریخ ما یکی از کشورهایی بودیم که در زمینه تولید منسوجات درخشان، سرآمد بوده ایم. هنر مازندران و گیلان تولید مواد اولیه آن و هنر اهالی قم، یزد و کاشان تبدیل مواد اولیه به منسوجات بوده است. در زمان رضاشاه برای کوتاه کردن مسافت، کارخانه نساجی را به همانجایی که مواد اولیه بود بردند که وضعیت فعلی آن قابل مشاهده است چون فکر میکردند محصول صنعتی توسط ماشین تولید می شود درحالیکه سابقا محصول توسط صنعت گر تولید می شد. در قضیه راه آهن، هر کشوری اجازه نداشت تکنولوژی راه آهن را دارا باشد اما ایرانی ها توانستند با یک شرکت اتریشی به توافق برسند. آن شرکت به روس و انگلیس اطمینان داد که راه آهن را به ایران نمی دهد و فقط فناوری ریل ماشینی که مواد معدنی را حمل می کند به ایران می دهد. ناصرالدین شاه تصور می کرد این ریل می تواند تا بوشهر ادامه پیدا کند درحالیکه عرض آن کمتر از ریل مناسب قطار بود. شبکه راه ها در کشور ما کاملا تعریف شده و مبتنی بر یک زیست ده هزار ساله یکجانشینی است. راه خرمشهر به بندر ترکمن درطول تاریخ وجود نداشته لذا معنی ندارد راه آهن در این مسیر انتخاب شود اما دلیل احداث راه آهن مذکور این است که مسیر توسط سازندگان تعیین شد چون انها فکر می کردند روزی ممکن است آلمان با روسیه درگیر شود. از همین رو ما چون سرزمین خود را دیگر نمی شناختیم، شکارگرمآب شدیم.
این مدرس دانشگاه با اشاره به اینکه ایران در سال 1335 یک باره صاحب درآمدهای قابل توجه شد که مبدا شکارگر زدگی است، خاطرنشان کرد: تا سال 1335 همه از جمله پینه دوز و چوپان ها مالیات پرداخت می کردند. بعد پیوستن ایران به کنسرسیوم و کسب درآمد، دولت در آن زمان فکر می کرد رویاهای خود را می تواند به واقعیت تبدیل کند و مطابق با الگوهای سرزمین های با طبع شکارگری سرزمین خود را آباد کند. ما در سرزمینی که 300 روز آفتابی دارد سدهایی بر روی رودخانه های دائمی ساخته ایم که در اروپایی که آفتاب ندارد جواب می دهد. از سال 1345 به بعد معاش از طریق عرق ریختن مذموم شمرده می شود چون راه راحت وصل شدن به پول نفت مرسوم می شود. چنین جامعه ای در پدید آمدن منبع هنری ندارد و می خواهد فرصت ها را به چنگ بیاورد. بحران آخر جامعه ایرانی از انقلاب شاه و مردم آغاز شد که اصلاحات ارضی رخ داد. بسیاری نهادهای اجتماعی در جریان این اتفاق به بهانه مقابله آنها با مدرنیته متلاشی شد. پس از این انقلاب، موج گسترده ای از مهاجرت روستا به شهر رخ داد. 70 هزار روستای ما در آن دوره اکنون به زیر سی هزار روستا رسیده است. این مهاجرت تقریبا از سال 1342 شروع شد و وسعت شهرها گسترش یافت و محلات هموژن یعنی محلاتی که ساکنین آن از یک قشر هستند، تشکیل شد در حالیکه تا قبل از آن، همه اقشار ساکن یک شهر، در محلات دیده می شدند. این اتفاق شهر را تاریک کرد. تا سال 1346 میدان توپخانه یکی از مجلل ترین میدان های تهران بود اما در همین سال این میدان تبدیل به یک بیابان می شود. همین تحولات اجتماعی باعث شد کسی به آن ماجرا اعتراضی نکند. نام این بحران را می توان بحران مدنیت گذاشت. این مدنیت است که اجازه می دهد فرهنگ به مفهوم دانایی عرض اندام کند و وقتی مدنیت از بین می برد بیماری ها عرض اندام می کنند.
بهشتی در ادامه بیان کرد: در سال 1357 از 36 میلیون نفر جمعیت ایران 18 میلیون ساکن شهرها بودند اما از 18 میلیون شهرنشین فقط 8 میلیون نفر تبار شهری دارند و مابقی روستاییانی هستند که از سر استیصال حاشیه نشین شده اند. حاشیه نشین بازیگر صحنه تعیین سرنوشت خود نیست لذا انقلاب اسلامی توسط کسانی که در متن بودند رخ داد و به دلیل همین عدم توازن انقلاب سریع پیروز شد. از همین رو است که می بینیم نسل اول مدیران انقلاب همه کراواتی بودند تا اینکه جنگ آغاز شد. اصطلاحاتی مانند مستضعفین، کاخ نشینان، پابرهنگان و ... از این برهه آغاز می شود و ما حاشیه نشینان را به متن دعوت می کنیم. آنها هزینه های سنگینی هم برای به متن امدن پرداخت کردند از جمله جان فشانی هایی که برای مملکت کردند. عمده خانواده شهدا از این اقشاربودند. کاری هم که از سوی دولت انجام گرفت این بود که یک سری اولویت ها در تسهیلات مالی، آموزشی و ... را برای این اقشار در نظر بگیرد. در دولت آقای هاشمی نسل دوم از حاشیه به متن آمدگان، فرصت عرض اندام اجتماعی پیدا کردند که این طیف یا از فرصت ها استغاده می کردند یا به حاشیه نشین های جدید تبدیل می شدند. نسل سوم آنها کسانی هستند که در شهر به دنیا آمدند، در شهر تحصیل کرده اند و هم اکنون تمنای مدنی دارند و نمی توانند تابع سنت های خانواده باشند. اینها یقه پدران و پدربزرگ های می گیرند و می گویند چرا انقلاب کردید؟ این تمنای مدنی آقای خاتمی را سر کار آورد و انتظار داشت همه مطالبات انها را برطرف کند درحالیکه شدنی نبود. این مسیر ادامه پیدا کرد و بحران مدنیت را به سمت افول برد و پرچم مدنیت را اهتزار در آورد. الان مشکل اینجا است که مدنیت دیگر متن نیست و اکثریت جامعه به حاشیه نشین تبدیل شده است. تعارضاتی که هم اکنون می بینیم بخاطر تنش هایی است که بین متن غیر مدنی و حاشیه مدنی رخ داده است. این بحران البته در حال حل شدن است لذا بحران بعدی که باید حل شود شکارگر زدگی است. من در جلسات آخرین طرح آمایش سرزمینی حضور داشتم. این جلسات در توضیح وضع موجود و برنامه های پیش بینی شده برگزار می شد. بلااستثنا مسئولان در تمام حوزه های انرژی، آب، کشاورزی و ... کشور را وضعیت را بسیار بحرانی توصیف می کردند. سرزمین ما به آستانه های تحمل خود رسیده است و مبدا تمام این اتفاقات سال 1335 بوده است.
این پژوهشگر در پایان گفت: ما در یک دوراهی مرگ و زندگی قرار داریم. علاوه بر مدیریت کشور همه ملت ایران باید انتخاب کنند. ما باید به اهلیت پرستارانه خود برگردیم البته این مفهوم به معنی نیست که طبع شکارگر بد است چراکه جهان به آن هم نیاز دارد لذا زمانی می توانیم به آن اهلیت برسیم که مدنیت به متن تبدیل شود. نقش پرستار، تصرف جوهری در جهان است یعنی باید حیات بشر را تلطیف کند. وقتی ما در موقعیت پرستاری ظاهر شویم می توانیم در اعماق مقیاس جهانی نفوذ کنیم.