در دومین سالروز ربوده شدن امام موسی صدر، خانواده ایشان در ششم شهریور ماه سال 59 با امام خمینی دیدار کردند.
به گزارش خبرنگار جی پلاس، امام خمینی (س) در ششم شهریور ماه سال 59 مطابق با هفدهم شوال 1400 به مناسبت دومین سال ربوده شدن امام موسی صدر در دیدار با خانواده ایشان که در جماران خدمت امام رسیده بودند، به سابقه ای که میانشان بود اشاره و برای رهایی ایشان و بهره مندی جامعه لبنان و همه مسلمانان از وجودشان دعا کردند. متن سخنان امام به شرح زیر است:
"بسم الله الرحمن الرحیم
خدمت کردن و زجر کشیدن در راه هدف
آن چیزی که همۀ مطالب را آسان می کند این است که ما و ملت ما و آقای صدر[1] ـ سلّمه الله تعالی ـ به دنبال مکتب، یک گرفتاری پیدا کردیم. وقتی که مسئله، مسئلۀ وظیفه است، وظیفۀ ما این است که برای اسلام خدمت بکنیم و در این وظیفه، اگر هر مقداری که موفق به اجرای آن اموری که در نظر داریم بشویم، این یک خیری است فوق اصل خیر و اگر موفق نشویم، اصل خیرش که عبارت از این است که ما در راه خدمت به اسلام و مکتب هستیم، آن جایی نمی رود. آقای صدر را، که من سالهای طولانی دیده ام، بلکه باید بگویم من بزرگ کردم ایشان را، من فضایلشان را می دانم و خدمتهایی هم که بعد از آنکه به لبنان رفته اند کرده اند، آن را هم می دانم و آنچه که لبنان احتیاج به ایشان دارد، باز آن را هم می دانم. من امیدوارم که ان شاءالله ، ایشان برگردند به محلّ خودشان و مسلمین آنجا از ایشان استفاده کنند. همین حالا هم که ایشان می گویید، که شواهد داریم که در لیبی هستند، همین امر، در راه خدمت به مکتب و خدمت به اسلام است. این هم برای ایشان عبادت نوشته می شود. برای ماها هم این اموری که واقع می شود، باید سهل باشد، از باب اینکه در راه اسلام است.
ما مطّلعیم که اولیای اسلام، که در رأس آنها رسول خداست، آنقدر زحمت کشیدند، تمام مدت عمرش را پیغمبر در زحمت و تعب بوده است و بعد از او هم ائمّۀ ما همین طور بوده اند که یک روز خوش ـ به اصطلاح مادیین ـ نداشتند، گرچه همه خوش بودند به یک راه ـ به اصطلاح عرفا و اسلام شناس ها ـ در هر صورت، این یک شیوه ای بوده است که از اول، اولیای اسلام داشتند و در راه هدف خودشان حبس رفته اند و کشته شده اند و زجر کشیده اند. آقای صدر حالا دو سال است که در حبس هستند، لکن جدّ ایشان هفت سال می گویند مسلّم بوده، احتمال چهارده سال هم هست.[2]
این یک راهی بوده است که همۀ اولیای خدا، نه فقط آنهایی که در زمان اسلام بودند، قبل از اسلام هم انبیا و اولیایی که بودند، راهشان همین بوده. اینطور نبوده است که آنها در رفاه مادی باشند و در ـ عرض کنم ـ کارهای چه. وقتی که تاریخ انبیا را ملاحظه کنید، می بینید که سرتاسر تاریخ انبیا مجاهده و زحمت و تعب بوده است، لکن آنها خوش بودند به اینکه در خدمت آن هدفی که دارند بودند و این، هم مایۀ افتخار شماست و [هم] خانوادۀ آقای صدر که یک فرد لایقی که خدمت می کرد، در راه خدمت گرفتاری ای پیدا کرده است. من امیدوارم که این گرفتاری امدش[3] زود سر بیاید و من دعای به ایشان می کنم و خواهم کرد و امیدوارم که زودتر ان شاءالله ، ایشان خلاص بشوند و برگردند.
مطرح نبودن ملّیت، در اسلام
قضیۀ لبنان و ایران و اینها شما می دانید که اینها قضایای مختلفی نیستند. مسلمانها هر جا هستند، باید با هم باشند. آن چیزی که رنج است برای یک طایفه ای، برای طایفۀ دیگر هم همان مسئله و رنج باشد، مسائلشان جدا نباید باشد. اینکه ما ایرانی هستیم و آنها لبنانی هستند یا جای دیگری هستند، در اسلام مطرح نیست. اسلام همۀ افرادی که ایمان به خدا آورده اند، همۀ آنها را برادر می داند و حساب جداگانه ندارد که حسابی برای عرب باز کرده باشد، یک حسابی برای عجم باز کرده باشد، یک حسابی برای ایران باز کرده باشد و یک حسابی برای کجا. حساب ها، این حساب هایی که پیش مردم مادی که مطرح است، که ما ایرانی هستیم و برای ایران باید چه بکنیم، و آنی که [عراقی است]، بگوید ما عراقی هستیم و برای چه، این حساب ها در اسلام نیست. اسلام می خواهد که همۀ دنیا یک عائله باشد و یک حکومت در همۀ دنیا، آن هم حکومت عدل برقرار باشد و همۀ افراد، افراد همان عائله باشند. و لهذا، ما مکرّر این معنا را گفته ایم که این قضیه ای که شاید صحبتش در همه جا هست که ملت ایران ـ مثلاً ـ جدا، ملت عراق جدا، هر کدام یک عصبیّتی برای او داشته باشند و حتی به اسلام کار نداشته باشند، به ملت و به ملّیت کار داشته باشند، این یک امر بی اساسی است در اسلام، بلکه مُضادّ[4] با اسلام است.
اسلام در عین حالی که وطن را ـ آنجایی که زادگاه است ـ احترام می گذارد، لکن مقابل اسلام قرار نمی دهد. اساس، اسلام است. اینها دیگر بقیه اش فرعند. و اساس آنهایی که مکتبی هستند خدمت به اسلام است. این خدمت اگر در لبنان باشد خدمت است، اگر در ایران باشد خدمت است. اگر در هر جا، اگر در حبس هم باشد خدمت است، اگر بیرون هم باشد خدمت است. ایشان الآن هم در خدمت است. برای اینکه وقتی در راه اسلام یک کسی این مصایب را دید ـ که نباید اسمش را مصایب گذاشت ـ وقتی در راه اسلام باشد، همه چیز آسان می شود؛ هَیِّن[5] می شود.
شما می بینید که حتی این جوانهایی که الآن در اینجا و در لبنان و اینها مشغول خدمت هستند، چه روحیه هایی دارند. همین دیروز یک جوانی آمده بود اینجا می خواست یک زنی را عقد کند. بعد از اینکه صحبت از مِهر شد، آن زن گفت که مهر من را این قرار بدهد که به مکّه من را ببرد. آن جوان می گفت که من زنده نیستم تا تو را به مکّه ببرم، من شهید می شوم. بالاخره با مدتی صحبت، ما راضی اش کردیم به اینکه نه، ان شاء الله ، شما هستید و خدمت می کنید. این یک روحیۀ خیلی خوبی است که در جوان ها پیدا شده است و امیدوارم که در همۀ ما این روحیه ها پیدا بشود؛ آن روحیۀ مکتبی، توجه به مکتب، نه توجه به امور دیگر.
من از خدای تبارک و تعالی مسئلت می کنم که ما را و شما را دلخوش کند به اینکه ایشان برگردند پیش ما و به خدمت خودشان ادامه بدهند. ان شاء الله ، خداوند به همۀ عائلۀ ایشان[6] در این فراق صبر بدهد و چشم همه را به وجود ایشان ان شاء الله، روشن کند تا ایشان برگردند و به خدمت به مکتب موفق بشوند و شیعه های لبنان هم از وجود ایشان استفاده بکنند، بلکه همۀ مسلمان ها، ان شاء الله .
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته"
صحیفه امام؛ ج 13، ص 166-169
1- امام موسی صدر، رهبر شیعیان لبنان. وی پس از سفر به لیبی به طرز مرموزی مفقود شد.
2- حضرت امام موسی کاظم ـ علیه السلام ـ مدت هفت سال و به روایتی چهارده سال با توطئۀ هارون الرشید خلیفۀ سیّاس و قدرتمند عباسی زندانی شد و بر اساس همان روایت، در زندان نیز مسموم شدند و به شهادت رسیدند.
3- اَمَد: غایت و نهایت و آخر چیزی.
4-مخالف.
5- آسان.
6- آقای موسی صدر.