جی پلاس/ به مناسبت سالروز رحلت؛
حاج حسین مَلِک؛ واقفی که نامش در ذهنها باقیست
حاج حسین ملک در دهم خرداد ۱۲۵۰ در تهران متولد شد. وی فرزند ارشد حاج محمد کاظم ملکالتجار بود. خانوادهاش اصالتاً تبریزی و مجتهد زاده بودند. وی در چهارم مرداد سال ۱۳۵۱ در گذشت.
به گزارش خبرنگار جی پلاس، به مناسبت چهارم مرداد ماه که سالروز درگذشت واقف نام آشنا حسین آقا ملک است دنبال مطلبی درخور و جذاب می گشتم که به گفت و گویی که روزنامه شهرآرا سال ۹۴ با یکی از رعایای وی انجام داده و تسنیم آن را باز نشر کرده بود، برخوردم، ابتدا با خود گفتم هفت سالی از این گفت و گو می گذرد و اصلا مشخص نیست اکنون این بنده خدا زنده است یا خیر اما بعد به این نتیجه رسیدم که گفت و گو با یک فردی که خود از نزدیک شاهد خیلی از مسائل بوده بسیار شیرین تر از چند سطر نوشته مدل ویکی پدیایی است و بالاخره به باز نشر آن اقدام کردم. پس باهم این گفت و گو را بخوانیم و لذت ببریم:
وی بعد از فوت پدر، برای اداره املاک او در مشهد ساکن میشود. از معروفترین این املاک، باغ و قلعه وکیلآباد و اراضی اطراف آن است. محلیکه هنوز به همین نام مشهور است و ساکنان قدیمی آن رعایای حاج حسین ملکاند. به بهانه قرار گرفتن در آستانه چهارم مرداد سالروز درگذشت حسین آقای ملک به سراغ یکی از رعایای قدیمی او رفتیم تا از زبان وی با قلعه وکیلآباد و مالک آن بیشتر آشنا شویم.
قلعههای سهگانه وکیلآباد
غلامعلی فضائلیاخلاقی، هشتاد و نه سال پیش (1312) در قلعه وکیلآباد به دنیا میآید، قلعهای که دارای برج و بارو و حتی استحکامات نظامی و دفاعی بوده است. مدافعان این قلعه همان کشاورزان ساکن قلعه بودند.
«در دوران کودکی من، قلعه وکیلآباد روستایی بود که اطراف آن را باغها و زمینهای کشاورزی احاطه کرده بود. این زمینها تا پارک ملت و نزدیک باغ ملکآباد معروف که خیلی از مشهدیها فکر میکنند متعلق به حاج حسین ملک است، ادامه داشت. اما در واقع زمینهای باغ ملکآباد به حاج حسین ملکخراسانی بزرگترین تاجر خراسان تعلق داشت و چون نام وی با نام حاج حسین ملک یکی است، این اشتباه صورت میگیرد.
قلعه وکیلآباد از سه قلعه اصلی تشکیل شده بود. قلعه اربابی که داروغه، سرسالار، میرآب و مشاوران ارباب درآن ساکن بودند، بزرگترین قلعه و دارای ستونها و تزیینات گچبری زیبایی بود. بزرگترین و زیباترین اتاق این قلعه مخصوص ارباب بود، هر وقت حاج حسین ملک برای بازدید اراضی و حساب و کتاب به قلعه میآمد در این اتاق مجلل و زیبا ساکن میشد. قلعه دوم که متعلق به رعایا و کشاورزان بود، شباهت زیادی به قلعه نداشت و از خانههایگنبدی و یک طبقه تشکیل شده بود.
بیشتر این خانهها دوبخش به هم چسبیده داشتند که در بخشی حیوانات و احشام نگهداری میشدند و در بخشدیگر کشاورز و خانوادهاش زندگی میکردند. قلعه سوم کاروانسرایی بود که در حاشیه روستا قرار داشت و مسافران و زائرانی که قصد رفتن به شهر مشهد را داشتند در آنجا استراحت میکردند. کاروانسرا قدمت زیادی داشت و مشخص نبود چه کسی آن را ساخته، بعضیها میگفتند: این کاروانسرا را پدر حاج حسین ملک ساخته و به دستور او از زائران رضوی پذیرایی میشده است.
پیرمردها میگفتند: کاروانسرا در اصل یک قلعه نظامی بوده که در دوره شاه عباس یا نادرشاه برای محافظت از قلعه در برابر متجاوزان به ویژه ترکمنان ساخته شده است. روی هرکدام از این سه قلعه برجهایی قرار داشت که رعایا هنگام حمله سارقان و متجاوزان در آن سنگر گرفته و به مبارزه با متجاوزان میپرداختند.»
اتراق روسها در باغ وکیلآباد
حاج غلامعلی که از 7سالگی به همراه پدر برای کشاورزی به سر زمین میرفته، روزی تعدادی سرباز روس را میبیند که به سمت قلعه حرکت میکنند، سربازانی که تاچند سال بعد نیز در مشهد میمانند.
«یک روز صبح که من و پدرم در حال بیلزدن روی زمین بودیم چشمم به داخل کال افتاد. تعدادی سرباز روس از حاشیه کال وکیلآباد خارج شده و به طرف قلعه حرکتکردند. تعدادشان زیاد نبود اما معلوم بود که خسته و گرسنهاند. من و پدرم به سرعت و از راه فرعی خودمان را به قلعه رساندیم همه ساکنان قلعه به ویژه خانمها ترسیده بودند. مردها به سرعت مسلح شدند. بیل، چماق ، فلاخن(به لهجه مشهدی پلخمون کلاغی) را برداشتند، دروازهها را بستند و منتظر ماندند.
فرمانده روسها در قلعه را به صدا درآورد. داروغه که روی برج رفته بود، با دست اشاره کرد که چه میخواهید. سرباز روس هم با اشاره دست گفت: آب و غذا و جایی برای خواب. داروغه پایین آمد و گفت: رئیسشان میگوید آب و غذا میخواهند و جایی برای استراحت. آب و غذا را میدهیم اما نمیتوانیم آنها را به قلعه راه بدهیم؛ معلوم نیست این کافرها چه فکری در ذهن دارند. داروغه بعد از این حرفها و مشورت با بزرگان قلعه به روسها فهماند که در قلعه جایی برای ماندن نیست و اگر میخواهند استراحت کنند باید به جای دیگری بروند.
سردسته روسها هم قبول کرد و به طرف باغ وکیلآباد حرکت و در کنار استخر اتراق کرد. با دورشدن روسها چند نفر از اهالی مقداری غذا و نان سوار الاغ کرده و برای آنها بردند. میگفتند فرمانده روسها به استقبالشان آمده، غذاها را گرفته و بعد هم چندسکه نقره به داروغه داده است.
داروغه هم به او فهمانده که این بار را میهمان هستند. در روزهای بعد تعداد دیگری از روسها به این افراد ملحق میشوند. چند روز بعد حاج حسین ملک به همراه یکی از مشاورانش که زبان روسی بلد بوده به دیدن سردسته روسها میرود و آنطور که پدرم میگفت حاج حسین از آنها میخواهد که از باغ بروند. او حتی به آنها قول میدهد جای بهتری برایشان پیدا کند، اما روسها قبول نکرده و تهدید میکنند اگر اصرار کند عمارت داخل باغ را اشغال خواهند کرد. به این ترتیب روسها تا چند ماه در کنار استخر ساکن شدند و حسین آقا ملک هرکاریکرد نتوانست آنها را بیرون کند. به همین دلیل به استخر باغ وکیلآباد، تلخ (به لهجه مشهدی یعنی محل اتراق) روسها میگفتند.»
حاج حسین ملک حتی برای آنکه شهرداری کارگران داخل باغ را بیرون نکند، اعلام کرد که کارگران باید بمانند و اگر شهرداری بخواهد کسی را استخدام کند باید نیروی لازم را از ساکنان قلعه تامین کند. به این ترتیب شهرداری من و تعداد دیگری از کارگران را استخدام کرد.
ترس روسها از امام رضا(ع)
با وجود شهرتی که روسها به ویرانی و آزار و اذیت مردم داشتند و معمولا در مناطق اشغالی کسی نمیتوانست جلودارشان باشد، زمانی که به شهر مشهد و نواحی اطراف آن رسیدند جرئت خطاکردن نداشتند، دلیل اصلی آن هم وجود مرقد مطهر امام رضا(ع) بود چون روسها خیلی از امام رضا(ع) میترسیدند.
«پدرم نقل میکرد در دوره اولی(جنگ جهانی اول) که روسها به مشهد وارد میشوند، فرمانده روسها با دیدن احترام مردم مشهد به امام رضا(ع) دستور میدهد با طیاره گنبد را ویران کنند، اما زمانی که هواپیماها روی گنبد میرسند و قصد ریختن بمبها را دارند متوجه میشوند که بسیاری از بمبها به گونی خاک تبدیل شده است.
این ماجرا ترس و وحشت زیادی را در بین روسها ایجاد میکند و آنها از ویرانکردن حرم مطهر ناامید میشوند. این ماجرا را بعدها همه سربازان روسی میشنوند و در دوره دومی (جنگ جهانی دوم) که روسها وارد مشهد میشوند بسیاری از سربازان کهنهکار و فرماندهان روس که این ماجرا را شنیده و دیده بودند به زیردستان خود میگفتند: اینجا مشهد است شهر امام رضا(ع). باید به مردم این شهر احترام بگذارید.
به همین دلیل در مدت چندماهی که روسها در باغ وکیلآباد ساکن بودند هیچ مزاحمتی برای مردم نداشتند و حتی در قبال غذا، کاه، لباس و... پول آن را پرداخت میکردند و حتی اگر بقیه پولش را هم نمیدادی اعتراضی نمیکردند. در همان زمان من و تعدادی از بچههای قلعه برای بازی به باغ وکیلآباد میرفتیم و در نزدیکی اردوی روسها بازی و تفریح میکردیم، سربازان روس هم به ما نان و شیرینی تعارف میکردند.»
بخشندگی و کمک به رعایا
حاج غلامعلی که از کودکی به کار کشاورزی مشغول بوده، زندگی بسیار سخت کشاورزان را دیده و معتقد است که اگر حمایتها و بخششهای حاج حسین ملک نبود کشاورزان و خانوادههایشان از بین میرفتند.
«حاج حسین ملک برخلاف بسیاری از ارباب و ملاکین آن زمان که مال و جان مردم را از آن خود میدانستند و به دنبال منافع خود بودند در هنگام سختی و بیچارگی رعایای خود را فراموش نمیکرد. یک سال مشهد دچار خشکسالی شد و تمام محصولات از بین رفت. چند نفر از کشاورزان قلعه به سراغ مشاور حاج حسین ملک رفتند و از او خواستند که به آنها کمک کند.
او هم سخن کشاورزان را به گوش ارباب رسانده بود. حاج حسین ملک دستور داده بود تمام قرضها و بدهکاری آنها را ببخشند و به انباردارش گفته بود که هرچه کشاورزان احتیاج دارند به آنها بدهد. یک سال هم که بارندگی زیاد خانههای گنبدی کشاورزان را ویران کرده بود، به دستور حاج حسین ملک تعداد زیادی چادر، پتو، غذا و... در اختیار آنان قرار داد و بعد از آن بلافاصله دستور داد هرچه سریعتر خانههای جدیدی برای کشاورزان بسازند. خلاصه اینکه هر کسی از او تقاضای کمک میکرد بیجواب نمیماند، او زمینها و خانههای زیادی را در اختیار افرادی که به او مراجعه میکردند قرار میداد که اهدای زمین به معلمان، ساخت درمانگاه و مطب در مناطق روستایی از آن جمله آنهاست.»
وقف پارک وکیلآباد
باغ وکیلآباد از بزرگترین و مشهورترین تفریحگاههای مشهد است که توسط حاج حسین آقای ملک در سال1348 وقف عموم شد. این باغ و ده جزو املاک پدری حاج حسین آقا نبود و ایشان آن را از خانواده آیتا... کفایی (آخوند خراسانی) خریداری کرد و به دلیل داشتن آب و هوای خوب در سال1314 عمارت اربابی در آن ساخت.
سالها بعد که درختان این باغ بزرگ و تنومند شدند، دولت وقت سعی کرد هر طور شده باغ را به چنگ آورد. حاج غلامعلی یکی از کسانی است که سالها قبل از وقف باغ در آن به کار مشغول بوده و اتفاقات آن را به عینه روایت میکند.
«یک بار زمانی که من به عنوان باغبان مشغول به کار بودم عدهای از استانداری خراسان در همین باغ به دیدار حاج حسین ملک آمدند و از او خواستند که باغ را به آنها بفروشد، اما حاج حسین ملک موافقت نکرد و گفت این باغ را برای کار مخصوصی در نظر گرفته است. بعد از آن نیز ملاکین و ثروتمندان زیادی برای خرید باغ پا پیش گذاشتند و حتی قیمتهای خوبی هم داده بودند اما حاج حسین قبول نکرد.»
سرانجام در سال1348 حاج حسین ملک با دعوت از شهردار وقت به همین باغ، اعلام کرد باغ را وقف مردم کرده و تولیت آن برعهده شهرداری است.
«حاج حسین ملک حتی برای آنکه شهرداری کارگران داخل باغ را بیرون نکند، اعلام کرد که کارگران باید بمانند و اگر شهرداری بخواهد کسی را استخدام کند باید نیروی لازم را از ساکنان قلعه تامین کند. به این ترتیب شهرداری من و تعداد دیگری از کارگران را استخدام کرد. هنوز هم تعدادی از قدیمیهای قلعه در باغ وکیلآباد مشغول به کارند. مردم مشهد و دنیا هم سالهاست که از باغ وکیلآباد استفاده و حاج حسین ملک را دعا میکنند.»
سند قلعه وکیلآباد
یکی دیگر از مکانهایی که حاج حسین ملک سند آن را به نام مردم زده، قلعه وکیلآباد است. البته این بار مردم کشاورزانی بودند که جوانی و عمر خود را برای آبادی املاک وی خرج کرده بودند.
«همزمان با آغاز تقسیمات اراضی در سال1342، عدهای از طرف اداره کشاورزی وقت به قلعه آمدند و از رعایا خواستند که حق خود را بگیرند. اما رعایا به دلایل مختلف ازجمله احترام و علاقه به حاج حسین ملک، حرفی نزدند. بعد از این ماجرا یک روز حبیب بهاری وکیل حاج حسین ملک به قلعه وکیلآباد آمد و اعلام کرد که حاج حسین ملک برای تشکر، خانههای این قلعه را به رعایا بخشیده است. بعد هم سندی را که خود حاج حسین ملک آن را امضا کرده بود، به مردم تحویل داد.
بنابراین تمام دارایی من دویست متر حیاطی است که سند آن را از حاج حسین ملک گرفتهام. البته تعدادی هم بودند که به دلیل فوت حاج حسین ملک در سال1351 موفق به گرفتن سند نشدند اما چون حبیب بهاری اعلام کرده بود که خود حاج حسین ملک زمین را بخشیده است در خانههای خود ساکن شدند و بعدها سند خانههای خود را از شرکت شاهد دریافت کردند.»
ثروتمندان زیادی بعد از مرگشان فراموش شدهاند اما نام حاج حسین ملک، بخشندگیها وکارهای خیرش هرگز از یاد مردم مشهد و ساکنان قلعه وکیلآباد نخواهد رفت.
دیدگاه تان را بنویسید