جی پلاس/به مناسبت سالروز شهادت؛

میرزا ابراهیم خویی؛ فقیهی که به گلوله افراطیون شهید شد

میرزا ابراهیم دُنبُلی خویی (۱۲۴۰-۱۳۲۵ ه.ق)، فقیه و محدّث امامی قرن سیزدهم و چهاردهم هجری قمری بود.

لینک کوتاه کپی شد

به گزارش خبرنگار جی پلاس، در راستای شناساندن بزرگان اندیشه دینی در این صفحه بر آنیم که این شخصیت های ارجمند جهان اسلام و تشیع را به مخاطبان معرفی کنیم و مطالب منتشرشده قطره ای است از دریای زندگی این بزرگواران که به قدر وسعمان است. باشد که مفید فایده افتد. این قسمت به زندگی ابراهیم دنبلی خویی اختصاص دارد.

 

زندگینامه ابراهیم دنبلی خویی

میرزا ابراهیم دُنبُلی خویی (۱۲۴۰-۱۳۲۵ ه.ق)، فقیه و محدّث امامی قرن سیزدهم و چهاردهم هجری قمری بود.

میرزا ابراهیم در شهرستان خوی و بعد نجف اشرف علوم دینی را آموخته و به درجه اجتهاد رسید، پس از آن به زادگاهش برگشته و به تدریس، تحقیق و ارشاد مردم پرداخت. او از شاگردان شیخ انصاری، سید حسین کوه‌کمری، مهدی آل‌ کاشف‌الغطاء، محمّدحسین بن محمّدهاشم کاظمی به شمار می‌رود.

 

از خصوصیات بارز میرزا ابراهیم، تقوی، پرهیزکاری، اطعام فقرا، کثرت زیارت قبور ائمه (علیهم‌السّلام)، وقف اموال در راه خدا و رسیدگی به امور مردم بر شمرده‌اند. از ایشان تالیفات بسیاری در علوم مختلف برجای مانده است. این عالم در جریان مشروطه در خوی به شهادت رسید.

 

معرفی اجمالی

ابراهیم دنبلی خویی فرزند حسین سال ۱۲۴۰ هـ. ق (در نقباء البشر، و دائرة المعارف تشیّع، ولادت وی ۱۲۴۷ هـ. ق. ذکر شده است.[۱][۲][۳]

در شهر خوی متولد شد. (در وجه تسمیه خوی، از لغت کردی، به معنی نمک و نمکزار گرفته شده و علّت آن، وجود معادن نمک متعددی بوده که در اطراف شهر وجود داشته است. این شهر دارای قدمتی تاریخی است، که در سفرنامه‌ها، از قرن ششم میلادی ذکر شده، ولی اهمیّت و شهرت این شهر را می‌توان به پس از جنگ چالدران، که بین شاه اسماعیل صفوی و سلطان سلیم عثمانی در گرفته بود، بیان کرد. شهرستان خوی از شهرهای استان آذربایجان غربی، دارای آب و هوایی معتدل، و دارای سابقه طولانی فرهنگی است، و در زبان‌ها به دارالمؤمنین، شهرت دارد. خوی دارای حوزه علمیه قدیمی بوده و از این شهر علما و فرهیختگان برجسته‌ای برخاسته‌اند، که می‌توان به حاج میرزا محمّدحسن زنّوزی خویی، صاحب «ریاض الجنه» متوفّا ۱۲۲۳ ه ق.، سیّد حبیب‌الله خویی، صاحب «شرح نهج البلاغه»، مرجع بزرگ عالم تشیّع آیت‌الله سیّد ابوالقاسم خویی و نویسنده عالی‌مقام، دکتر عبّاس زریاب خویی و دیگران اشاره کرد.)[۴][۵]

 

(طایفه دنبل از بزرگترین طوایف آذربایجان و شعبه‌ای از اکراد هستند. بزرگان آن طایفه از آغاز سلسله صفویه به بعد، در خوی و اطراف آن، قدرتی به هم رساندند. اغلب، حکومت خوی از طرف پادشاهان وقت، به این طایفه، تفویض می‌شود. [۶])

 

اجداد وی از خوانین و طبقه اشراف شهر بودند. پدرش از خان‌های معروف و رجال صاحب نام خوی و مدّتی والی خراسان بود. پدر میرزا ابراهیم، ارادت خاصّی به ائمه طاهرین (علیهم‌السّلام) داشت. او قسمتی از اموال خود را وقف امور خیریه همچون برپایی مراسم عزاداری سیّدالشهدا (علیه‌السّلام) و دادن افطار به فقرا در ماه مبارک رمضان نموده بود.

ثقة‌الاسلام تبریزی (شهادت در ۱۳۳۰) [۷] میرزا ابراهیم را اولین فرد از این خاندان می‌داند که به جرگه علمای دینی پیوسته، اما حبیب‌آبادی [۸] پدر او را نیز از عالمان دین دانسته‌ است. از سوی دیگر، سعیدی [۹]

 پدرش را از والیان خراسان برشمرده‌ است. میرزا ابراهیم منسوب به طایفه‌ای از کردها به نام دنبلی است، [۱۰] که خود را از نژاد برمکیان می‌دانستند و از زمان صفویه در نواحی آذربایجان قدرت و نفوذ یافتند. [۱۱]

 

تحصیلات

میرزا ابراهیم، تحصیلات علوم دینی را در خوی و نجف گذرانده است.

 

خوی

میرزا ابراهیم از دوران کودکی عزمش را جزم کرد تا از راهی که پدرانش دنبال می‌کردند جدا شده و در حلقه اهل علم قرار گیرد. بنابراین به سوی حوزه‌های علمیّه روآورد تا درس بیاموزد. میرزا ابراهیم، تحصیلات مقدّماتی حوزه را در شهرستان خوی، و در محضر عالمانی همچون شیخ محمّد نمازی (متوفّای ۱۲۵۰ هـ. ق.)، ملاّ حسن خویی (امام جمعه خوی، متوفّای ۱۲۴۶ هـ. ق.)، ملاّ علی خویی (متوفّای ۱۲۵۶ هـ. ق.)، و عدّه‌ای دیگر از بزرگان اهلِ علم سپری کرد.[۱۲][۱۳][۱۴]

 

میرزا ابراهیم، در رابطه با تحصیل و ورود خود به حوزه علمیّه چنین می‌نویسد:

«اگرچه من اقلّ علماً و عملاً و اکثر خطاً و زللاً هستم، ولی خواستم که خود را در جمله جمیله ایشان منظور بدارم تا اسم من در ذکر اسامی شریفه جلیله، داخل بشود. فاقول: رفتم به معلّم به سعی و التماس خودم و علوم ادیبه را در بلده خوی، خواندم و خود را در سلک مشتغلین و محصلین قرار دادم و حال آن که من از اهل این مراتب نبودم، الاّ اینکه وارد شده «من تشبّه بقوم فهو منهم» هرکسی خود را به قومی تشبیه کند، پس از ایشان است.»[۱۵][۱۶]

 

نجف

میرزا ابراهیم برای تکمیل تحصیلات خود، در سال ۱۲۶۲ هـ. ق.[۱۷][۱۸] راهی نجف شد. او در محضر استادانی والامقام تلمّذ کرد. و در علوم مختلف به بالاترین مراتب علمی رسید.

دنبلی، مطابق زندگینامه خودنوشتی که در پایان مُلخّص‌ المقال آورده‌ است، پس از این‌که مقدمات علوم اسلامی را در زادگاهش فرا گرفت، حدود بیست‌سالگی به نجف رفت و در درس شیخ انصاری (متوفی ۱۲۸۱) و سید حسین کوه‌کمری تبریزی (متوفی ۱۲۹۹) شرکت کرد، [۱۹][۲۰][۲۱] وی افزون بر شیخ انصاری، از کسانی چون مهدی آل‌ کاشف‌الغطاء (متوفی ۱۲۸۸) و محمدحسین کاظمی (متوفی ۱۳۰۸) اجازه روایت گرفت. [۲۲][۲۳]

 

بازگشت به زادگاه

پس از چندین سال اقامت در نجف و پس از پایان تحصیلات، با اخذ درجه اجتهاد با دستی پر به زادگاهش بازگشت و به ارشاد، تحقیق و تدریس پرداخت.[۲۴][۲۵][۲۶]

 

استادان

اکنون به شرح اسامی استادانی که حاج میرزا ابراهیم در نجف، اکثر‌ اندوخته‌های علمی خود را از آنان فراگرفته است می‌پردازیم.

۱. شیخ مرتضی انصاری

۲. سیّد حسین بن محمّد کوه‌کمری

 

شاگردان

۱. شیخ عبدالحسین بن محمّد اعلمی (۱۲۹۰-۱۳۷۰ هـ. ق.)

۲. حاجی میر محمود ساجدی؛

۳. میرزا علیقلی؛

۴. میرزا ابراهیم سلماسی کاظمی (۱۲۷۴-۱۳۴۲ هـ. ق.)؛

 

 دعای مستجاب

دعا، از بالاترین عبادات است در رابطه با مکان و زمان و تاثیر آن در استجابت دعا تاکید فراوانی شده است. در حالات حاج میرزا ابراهیم آورده‌اند:

زمانی که برای اداء فریضه حج، عازم مکه مکرّمه شد استار کعبه را گرفته از خدا سه حاجت خواسته بود. اوّل این که: خدایا! مرا در هیچ جهت محتاج دیگران نکن. گویند: حتّی در طبابت نیز به دیگران محتاج نبود. دوم: خدایا! به من اولاد صالح عطاء کن و اگر صلاح نیست، بدون اولاد بمانم. سوم: مرگم را، شهادت در راه خودت قرار بده! هر سه دعای وی به اجابت رسید او تا آخر عمر صاحب فرزند نشد و به هیچ کسی، محتاج نبود و با شهادت از دنیا رفت.[۲۷]

او فرزندی نداشت، اما میرزا یحیی خوئی، پسر خواهرش، که بعدها امام‌ جمعه مشهور و عضو مجلس شورای ملی و مجلس مؤسّسان شد، تحت تربیت و مراقبت او بود. [۲۸][۲۹][۳۰][۳۱]

 

 مناظره با مجدّد شیرازی

برای پی بردن به مقام علمی حاج میرزا ابراهیم خویی، به داستان مناظره وی با مُجدّد شیرازی (میرزا محمدحسن شیرازی (متوفی ۱۳۱۲)) اشاره می‌کنیم.

آیت‌الله سیّد علی آقا شیرازی (۱۲۷۸-۱۳۵۵ هـ. ق.) فرزند امام مجدّد شیرازی، نقل کرده است که: روزی حاج میرزا ابراهیم خویی، در یکی از سفرهایش به عتبات مقدسه، در انجمنی که پدرم حضور داشت شرکت کرد و در رابطه با یک موضوع فرعی فقهی، میان آن دو دانشمند مناظره‌ای درگرفت. امام مجدّد شیرازی، درباره مساله‌ای نظری داد که مخالف با نظریه علاّمه خویی بود. حاج میرزا ابراهیم به کاظمین رفت و امام مجدد شیرازی در فتوای خود تجدید نظر کرد و از رای خود عدول کرد و برایش ثابت شد که حقّ به جانب علاّمه خویی است.[۳۲][۳۳][۳۴][۳۵]

 

 سجایای اخلاقی

این عالم از نوابغ روزگار و دارای صفات حمیده و اوصاف کثیره است. او از نظر اخلاق پیشوای صاحبان اخلاق و در جود و کرم، انفاق در راه خدا، و تواضع و پرهیزکاری یگانه روزگار بود. عالمی عابد، زاهدی متّقی بود. شجاع بود و در گفتن حرف حقّ از هیچ مقامی پروا نداشت. همه ساله تمام فقیران شهر را بلکه تمام اهل شهر را بدون استثناء اطعام می‌کرد و در ماه مبارک رمضان، به نوبت به هر یک از پیش نمازهای شهر، اقتدا می‌کرد. به کسانی که ورشکست می‌شدند، کمک می‌کرد و هر که نیاز به سرمایه داشت، برایش سرمایه فراهم می‌ کرد.

هنگام صحبت کلمه من را، هرگز به زبان نیاورده همواره از کلمه ما استفاده می‌کرد. از نظر مراعات آداب در اوج قرار داشت. علاقه شدیدی به ائمه اطهار (علیهم‌السّلام) داشت. در میان عالمان، معروف بود و کثیر الزیاره. هم ریاست مذهبی را بر عهده داشت و هم از توانگرترین مردم شهر خوی بود.

ثروت زیادی را، از راه ارث، تجارت و کشاورزی در دست داشت امّا مقدار ناچیزی را به مصرف شخصی و بقیه را در راه خیر و رضای خدا مصرف می‌کرد. هیچ فقیری از در خانه‌اش، دست خالی برنمی‌گشت و در کارهای روزمره خود، دارای نظم بود.[۳۶][۳۷][۳۸]

 

وقف اموال

از جمله اموری که در اسلام، جایگاه ویژه‌ای دارد سنّت وقف اموال در راه خدا است. این عالم به تبعیت از ائمه طاهرین (علیهم‌السّلام)، تمام اموال خود را در راه خدا وقف نمود. گفته‌اند همه ثروت و منابع املاک خود را وقف کارهای خیر و تنها پنج‌درصد از درآمدش را صرفِ خانواده‌اش می‌کرد. [۳۹][۴۰]

 

او موقوفات خود را به صورت کتابچه‌ای ـ در بیست و هشت صفحه با یک مقدمه و سه باب و چند فصل ـ تنظیم و به امضای علمای معروف آن زمان و میرزا محمّدعلی ـ ولیعهد حکومت وقت ـ رساند. در مقدّمه وقفنامه، درباره بی‌اعتباری دنیا و مصرف اموال در راه خدا چنین آورده است:

«بر ضمائر صافیه اولی الالباب و قلوب راکیه ارباب بصیرت، مخفی و مستور نیست که هر آفریده را‌ اندیشه بقای جاودانی محض خیال و بنی نوع انسان را در این سرای فانی، ثبات و قرار فرض محال است.»

در جایی دیگر می‌فرماید:

«مالی که برای آدمی ابد الآباد دست‌گیر باشد، همان که در راه خدا و در وجوه برّ و احسان مصروف و در صدقه جاریه مبذول شود.»

باب اوّل، در بیان موقوفات، در چهار فصل نوشته شده است. فصلی در بیان اموال، فصلی در محلّ و مصرف منافع موقوفات و فصلی در متولّی و مباشر موقوفات و شرایط آن.

از محورهای مهمّ وقفنامه، این است که، تولیت آن را به عهده علمای معروف و مورد وثوق شهر گذاشته تا منافع آن را ضبط و در جاهایی که مورد نظرِ واقف است، مصرف نمایند. قسمتی از فرازهای مهمّ این وقفنامه به این شرح است:

پرداخت هزینه تعمیر مساجد خوی، تامین هزینه طلاّب نیازمند خوی، رسیدگی به فقیران و مستحقین خوی، احسان در دهه عاشورای حسینی به صورت هر ساله، افطاریه در شب‌های ماه مبارک رمضان، برقراری مجلس روضه سیّدالشهداء (علیه‌السّلام)، حج و زیارت عتبات به صورت نیابتی از طرف وی در هر سال، وقف چند دستگاه منزل مسکونی در نجف برای طلاّب نیازمند، وقف پانصد جلد کتاب ـ که در واقع کتابخانه شخصی وی بود ـ بعد از وفاتش به مدرسه نمازی خوی.

قابل یادآوری است که هم‌اکنون این موقوفات در اختیار اوقاف شهر است که سالانه چند میلیون تومان منافع آن در موارد مذکور صرف می‌شود.

 

تالیفات

با این‌که میرزا ابراهیم فردی آذری زبان بوده، امّا همه آثار خود را به زبان عربی نگاشته است. در این قسمت به آثار برجای مانده از وی اشاره می‌کنیم:

 

الاربعون حدیثا

 جُنگ

حاشیه بر فرائدالاصول

 ماة خبر

 الدرّة النّجفیّه

 الدّعوات

 رسالة فی الاصول

 

 شرح الشّرایع

ملخّص بحارالانوار

ملخّص المقال

 

 آثار اجتماعی

 

 

از نمونه‌های آثار اجتماعی شیخ شهید، می‌توان به حسینیه حاج میرزا ابراهیم اشاره کرد. این مکان در گذشته منزل مسکونی وی بود که بنا بر وصیّتش به حسینیه تبدیل شده است. حسینیه یاد شده هم‌اکنون در مرکز شهر قرار دارد و در ایّام سوگواری و روزهای جمعه و وفیات ائمه (علیهم‌السّلام) در آن مراسم مذهبی برگزار می‌ شود. از جمله وقف یک قطعه قبرستان، ساخت یک باب غسالخانه و سه پل بزرگ به نام‌های: قره قشون، سیّد تاج الدّین و بلا ماج. و احداث قنات‌های آبی و حمام نیز از امور خیریه‌ای است که به دست آن عالم بزرگوار صورت گرفته است.[۴۱][۴۲]

 

 

داستان‌هایی از زندگی میرزا

در حالات شیخ شهید، داستان‌های آموزنده‌ای نقل شده است، که ما به چند نمونه از آن‌ها اشاره می‌کنیم:

 

 قحطی در عراق

در دوران شیخ، در عراق، قحطی و گرانی رخ داد، که مردم عراق سخت در مضیقه بودند. شیخ ابراهیم، خودش به تنهایی از شهرستان خوی، با دست پر عازم عراق شد و مهمان نماینده خود در بغداد گردید. تمامی نانواهای بغداد را دعوت نمود و به آن‌ها گفت:

«هرکسی به نوبه خود، مقدار پخت و میزان درآمدش را بگوید، تا صورت‌برداری شده و از فردا نان به رُبع قیمت فروخته شود. در آخر هفته هم کسر بودجه خود را از این صاحبخانه دریافت نمایید.»

با انتشار خبر پایین آمدن قیمت نان در بین مردم وحشت‌زده و مضطرب بغداد، غوغایی در عراق برپا شد و در مدّت چند روز، نرخ گندم خود به خود پایین آمد، درب انبارها باز و گندم در دسترس مردم قرار گرفت. مردم از مضیقه درآمده و آسایش به میان مردم بازگشت. حکومت عراق که آن زمان به دولت عثمانی وابسته بود، به حکومت مرکزی گزارش داد. از شیخ تقدیر به عمل آمد و زمانی که از عتبات به شهر خود بازمی‌گشت، مردم تجلیل فوق‌العاده‌ای از وی به عمل آوردند.[۴۳]

 

از شیخ عبدالحسین اعلمی، شاگرد حاج میرزا ابراهیم دنبلی خویی، نقل شده است:

وقتی خبر شهادت شیخ ابراهیم به نجف رسید، عرب‌ها به قدری ناراحت و عصبانی بودند که می‌خواستند ایرانی‌ها را بکشند و ما مدّتی در منازل خود مخفیانه به سر می‌بردیم. عرب‌ها می‌گفتند: آخر، آدم چنین کسی را می‌کشد.[۴۴]

 

تثبیت بازار

میرزا ابراهیم که مردی ثروتمند بود همه روزه مقداری گندم برای فروش به بازار عرضه می‌کرد. چند روز گذشت امّا از پول گندم‌ها خبری نشد، وقتی علّت تاخیر را جویا شد به او گفتند: بازار گرم و زمینه گرانی قیمت‌ها فراهم است به همین دلیل فروش گندم را متوقف کرده‌ایم. ایشان در جواب گفتند:

سخت در اشتباه هستید! مقصود ما تکثیر ثروت نیست! بلکه می‌خواهیم قیمت گندم و بازار تثبیت گردد. از فردا دو برابر همیشه گندم عرضه کنید و به قیمت قبلی به فروش برسانید.[۴۵]

 

 اهتمام به غسل جمعه

میرزا ابراهیم در کارهایش نظم خاصّی داشت. به غسل جمعه اهتمام می‌ورزید. جمعه‌ها، یک ساعت به ظهر مانده، برای انجام غسل جمعه آماده می‌شد. روزی از روی تصادف حاکم شهر، برای انجام کاری وارد شد، وی فرمود: چون بدون اطّلاع قبلی بوده، بفرمایید بنشینید تا من غسل جمعه را انجام داده، برگردم.[۴۶]

 

برخورد با آرایشگر

در یکی از روزها متوجّه شد آرایشگر خیلی کم‌حوصله است، سبب را جویا شد. آرایشگر گفت: قربانت گردم! تو آقا و سرور یک ملّت و ولایتی. امّا به‌اندازه یک شخص عادی و فقیر مزد پرداخت می‌کنی! چه کار کنم! ایشان در جواب فرمود: من بدعت نمی‌گزارم تا مزد آرایشگری را بالا ببرم. اگر نیاز داشتی، برای شما خوراکی می‌فرستم.[۴۷]

 

 بحران مشروطه در ایران

آغاز سال ۱۳۲۴ هـ. ق. مصادف با بحران نهضت مشروطه در ایران بود. نهضت مشروطه، یکی از بزرگ‌ترین وقایع تاریخی ایران است، که بزرگ‌ترین تحوّل را در جامعه ایران از جهات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ایجاد کرد و حکومتِ قاجار را واژگون ساخت. در این نهضت، بر اثر استبداد قاجاری، اکثر شهرهای کشور، به رهبری روحانیت به اعتراض برخاستند. در اثر فشار مردم، عین الدّوله از صدارت عزل، و میرزا نصرالله خان مشیرالدوله، به صدارت رسید. و فرمان مشروطیت را به امضای شاه رساند. در شوّال ۱۳۲۴ هـ. ق. نخستین دوره انتخابات مجلس شورای ملّی، تشکیل و قانون اساسی مشروطیت، در پنجاه مادّه، از تصویب مجلس گذشت و به امضای شاه و ولیعهد رسید. پس از امضا، مظفرالدّین شاه، درگذشت. محمّدعلی میرزا، جای او را گرفت و به مخالفت با نهضت مشروطه برخاست. وی مجلس را به توپ بست، و بعد، آن را منحل کرد. با انحلال مجلس، سلطنت استبدادی مجدداً بازگشت، که دوره «استبداد صغیر» نام گرفت. ولی طولی نکشید که محمّدعلی شاه، در اثر فشار مردم از حکومت خلع شد. عاقبت، نهضت مشروطه از مسیر اصلی که عبارت از حکومت قرآن در کشور بود، منحرف شد از این‌رو روحانیت نیز خود را کنار کشید.

 

 خوی در مشروطه

شهر خوی از شهرهایی بود که دلبستگی شدیدی به نهضت داشت و در پشتیبانی از نهضت دنباله‌رو تبریز بود. در آغاز، کار مشروطه‌خواهی در خوی به سمت مردان معتدل و میانه‌رو و خیراندیش بود. با ورود مجاهدان قفقاز، تمایلات آرام مشروطه‌خواهی در خوی، رنگ انقلابی گرفت. میرزا جعفر زنجانی، به اتّفاق شش تن از خویی‌های مقیم قفقاز که در آن‌جا به حرکت‌های انقلابی پیوسته بودند، وارد خوی شده و مردم را به قیام ترغیب کردند. همزمان با جریان مشروطه، جنگ خوی و ماکو که سیاست محمّدعلی شاه بود ـ با شوراندن عشایر و ایجاد قتل و غارت در روستاها و اطراف شهرها، مردم را از مشروطه روگردان می‌کرد ـ آغاز شد. برای اجرای آن نقشه شوم، به تحریک سردار ماکو، کردها برای غارت، به روستاهای شمال خوی تاختند. خوی و ماکو رویاروی هم قرار گرفتند. خوی مشروطه‌خواه و ماکو طرفدار استبداد بود. در جنگی که در ۴ شعبان ۱۳۲۵ هـ. ق. در سکمن آباد خوی روی داد، مجاهدین، شکست فاحشی از مستبدین خوردند. عدّه‌ای کشته و اسیر شدند، از جمله اسیران، میرزا جعفر زنجانی، رهبر مجاهدین بود، که بعد از چند روز اسارت او را کشتند. مجاهدین با این شکستِ سخت به سمتِ خوی عقب‌نشینی کردند. خوف و هراس شهر را فرا گرفت.[۴۸][۴۹][۵۰][۵۱]

 

 شهادت میرزا

در این میان، مردم از آیت‌الله میرزا ابراهیم دنبلی خویی که دارای جایگاه مذهبی، سیاسی و مردمی بود، انتظار پیوستن به مشروطه‌خواهان را داشتند. بر خلاف انتظار آن دسته از مردم، این عالم ربّانی، با اختیار رویه بی‌طرفی، به کارگشایی امور شرعی می‌پرداخت. مجاهدین به تلافی شکست خودشان در سکمن آباد و کشته شدن میرزا جعفر زنجانی، ناراحت شده، می‌خواستند دست به کشتار مخالفان مشروطه یا کسانی که به این صفت شناخته می‌شدند، بزنند. در این گیر و دار، مرتضی نامی، از مجاهدین افراطی، در ۶ شعبان ۱۳۲۵ هـ. ق. در شهرستان خوی، شیخ ابراهیم دنبلی خویی را به همراه آقا ضیا، خواهرزاده وی، در منزل شیخ به ضرب گلوله به شهادت رساند.[۵۱][۵۲][۵۳][۵۴][۵۵]

آری! شیخ، بدون هیچ گناهی به دست یک نابخرد، به شهادت رسید!

 

 پس از شهادت

با توجّه به اوضاع نابسامان آن روز، که بر شهر خوی حاکم بود، جنازه آن مرد بزرگ، تشییع نشد بلکه نماز توسط آقا سیّد علی‌اکبر موسوی خویی (سیّد علی‌اکبر موسوی خویی در سال ۱۲۸۵ هـ ق. در خوی متولّد و در سال ۱۳۰۷ هـ ق. به نجف اشرف رفت. بعد از تحصیلات مجدداً به شهر خود بازگشت، و در سال ۱۳۷۱ هـ ق. برای زیارت راهی عتبات شد و در آن‌جا دار فانی را وداع و بعد از اقامه نماز توسط آقا بزرگ تهرانی در حرم امام علی (علیه‌السّلام) مدفون شد.[۵۶]

 پدر مرحوم آیت‌الله سیّد ابوالقاسم خویی بر جنازه ایشان اقامه شد و در حسینیه میرزا ابراهیم آقا که به نام این مرحوم نام‌گذاری شده و توسط وی ساخته شده بود، مدفون گردید.

پس از گذشت چهار سال، هنگامی که خواستند جسم شریفش را بنا بر وصیّتش، به نجف منتقل کنند، در کمال حیرت سالم یافتند به طوری که مامورین مرزی عراق، مانع ورود جنازه شده. گفتند: ما اجازه ورود جنازه تازه فوت شده را نداریم! با دادن مبلغی پول به مامورین جسم شریفش در مقبره‌ای در وادی السلام نجف، کنار بقعه علی بن میرزا خلیل تهرانی، که خود قبلاً آماده کرده بود، مدفون گردید.[۵۷][۵۸][۵۹]

محمدعلی اردوبادی (متوفی ۱۳۳۳) قصیده‌ای به زبان عربی در رثای او سروده‌ است. [۶۰]

 

 فهرست منابع‌

(۱) آقا بزرگ طهرانی، محمدمحسن، الذریعة الی تصانیف‌الشیعه، چاپ علی‌نقی منزوی و احمد منزوی، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.

(۲) آقا بزرگ طهرانی، محمدمحسن، طبقات‌ اعلام‌ الشیعه: نقباءالبشر فی القرن الرابع عشر، مشهد، قسم ۱ـ۴، ۱۴۰۴.

(۳) امینی، عبدالحسین، شهداء الفضیلة، قم ۱۳۵۲ش.

(۴) اوبن، اوژن، ایران امروز، ۱۹۰۷ـ ۱۹۰۶، ترجمه و حواشی و توضیحات از علی‌اصغر سعیدی، تهران ۱۳۶۲ش.

(۵) ثقة‌الاسلام تبریزی، علی‌ بن موسی، مرآة‌الکتب، چاپ محمدعلی حائری، قم ۱۴۱۴ـ.

(۶) حبیب‌آبادی، محمدعلی، مکارم‌الآثار، ج‌۴، اصفهان ۱۳۵۲ش.

(۷) حرزالدین، محمد، معارف‌الرجال فی تراجم العلماء و الادباء، قم ۱۴۰۵.

(۸) سمعانی.

(۹) مجتهدی، مهدی، رجال آذربایجان در عصر مشروطیت، به کوشش غلامرضا طباطبائی مجد، تهران ۱۳۷۷ش.

(۱۰) مدرس تبریزی، محمدعلی، ریحانة‌الادب، تهران ۱۳۶۹ش.

(۱۱) مرسلوند، حسن، زندگینامه رجال و مشاهیر ایران، ج‌۱، تهران ۱۳۶۹ش.

(۱۲) مشار، خانبابا، فهرست کتابهای چاپی عربی، تهران ۱۳۴۴ش.

(۱۳) موسوعة مؤلفی‌الامامیة، قم: مجمع الفکر الاسلامی، ۱۳۷۸ـ۱۳۷۹ش.

(۱۴) Eug (ne Aubin, La Perse d’aujourd’hui: Iran, Mésopotamie, Paris ۱۹۰۸.

 

 پانویس

۱.  تبریزی، علی‌ بن موسی، مرآة‌الکتب، ج‌۱، ص‌۱۱۰.    

۲. آقا بزرگ طهرانی، محمدمحسن، طبقات‌ اعلام‌ الشیعه: نقباءالبشر فی القرن الرابع عشر، ج‌۸، ص‌۱۱۲.

۳. آقا بزرگ طهرانی، محمدمحسن، طبقات‌ اعلام‌ الشیعه: نقباءالبشر فی القرن الرابع عشر، قسم ۱، ص‌۱۳.

۴.  ر. ک: اخگر، ایرج، مرگ هست و بازگشت نیست، ص۱۳۳ - ۱۳۴.

۵.  آقاسی، مهدی، تاریخ خوی، ص۶ - ۷.

۶.  آقاسی، مهدی، تاریخ خوی، ص۴۶۶.

۷. تبریزی، علی‌ بن موسی، مرآة‌الکتب، ج۱، ص۱۰۹.    

۸.  حبیب‌آبادی، محمدعلی، مکارم‌الآثار، ج‌۴، ص‌۱۳۰۷.

۹.  اوبن، اوژن، ایران امروز، ج۱، ص‌۸۴، پانویس ۲۵.

۱۰.  سمعانی، عبدالکریم، الانساب، ج‌۵، ص۳۸۱.    

۱۱. مجتهدی، مهدی، رجال آذربایجان در عصر مشروطیت، ج۱، ص‌۴۷.

۱۲.  آقاسی، مهدی، تاریخ خوی، ص۴۶۵.

۱۳.  صدرایی، علی، سیمای خوی، ص۱۷۸.

۱۴.  صدر حاج‌ سیدجوادی، احمد، دایرة المعارف تشیّع، ج۷، ص۳۴۴.

۱۵.  دنبلی خویی، ابراهیم، ملخص المقال، ص آخر کتاب.

۱۶.  واعظ خیابانی، محمّدعلی، علماء معاصرین، ص۹۱.

۱۷.  اوژن اوبن، ایران امروز، ترجمه علی‌اصغر سعیدی، ص۸۴.

۱۸.  ریاحی، محمّدامین، تاریخ خوی، ص۲۴۹.

۱۹.  تبریزی، علی‌ بن موسی، مرآة‌الکتب، ج‌۱، ص‌۱۰۹.    

۲۰.  حرزالدین، محمد، معارف‌ الرجال فی تراجم العلماء و الادباء، ج‌۱، ص‌۳۶.

۲۱.  آقا بزرگ طهرانی، محمدمحسن، طبقات‌ اعلام‌ الشیعه: نقباءالبشر فی القرن الرابع عشر، قسم ۱، ص‌۱۳.

۲۲.  حرزالدین، محمد، معارف‌ الرجال فی تراجم العلماء و الادباء، ج‌۱، ص‌۳۷.

۲۳.  موسوعة مؤلفی‌ الامامیة، ج‌۱، ص‌۲۰۲.

۲۴.  آقاسی، مهدی، تاریخ خوی، ص۴۶۴.

۲۵.  ریاحی، محمّدامین، تاریخ خوی، ص۲۴۹.

۲۶.  صدر حاج‌ سیدجوادی، احمد، دائرة المعارف تشیّع، ج۷، ص۳۴۴.

۲۷.  بصیری، حسن، کرامات و حکایات پندآموز، ص۳۰.

۲۸. تبریزی، علی‌ بن موسی، مرآة‌الکتب، ج‌۱، ص‌۱۱۰.    

۲۹. حرزالدین، محمد، معارف‌ الرجال فی تراجم العلماء و الادباء، ج‌۱، ص‌۳۷.

۳۰. مرسلوند، حسن، زندگینامه رجال و مشاهیر ایران، ج‌۱، ص‌۲۵۴.

۳۱. موسوعة مؤلفی‌ الامامیة، مجمع الفکر الاسلامی، ج‌۱، ص‌۲۰۲.

۳۲. انصاری، مرتضی، زندگانی و شخصیّت شیخ انصاری، ص۲۰۵.

۳۳. مدرس تبریزی، محمدعلی، ریحانة‌ الادب، ج‌۲، ص‌۱۹۴.    

۳۴. آقا بزرگ طهرانی، محمدمحسن، طبقات‌ اعلام‌ الشیعه: نقباءالبشر فی القرن الرابع عشر، قسم ۱، ص‌۱۴.

۳۵. امینی، عبدالحسین، شهداء الفضیلة، ج۱، ص‌۳۴۳.

۳۶. واعظ خیابانی، محمّدعلی، علماء معاصرین، ص۹۱.

۳۷. آقاسی، مهدی، تاریخ خوی، ص۴۶۶.

۳۸. بصیری، حسن، کرامات و حکایات پندآموز، ص۲۸-۳۰.

۳۹. تبریزی، علی‌ بن موسی، مرآة‌الکتب، ج‌۱، ص‌۱۱۰.    

۴۰. آقا بزرگ طهرانی، محمدمحسن، طبقات‌ اعلام‌ الشیعه: نقباءالبشر فی القرن الرابع عشر، قسم ۱، ص‌۱۳.

۴۱. بصیری، حسن، کرامات و حکایات پندآموز، ص۳۰.

۴۲. صدرایی، علی، سیمای خوی، ص۱۱۰.

۴۳. بصیری، حسن، کرامات و حکایات پندآموز، ص۲۹.

۴۴. بصیری، حسن، کرامات و حکایات پندآموز، ص۳۱ - ۳۲.

۴۵. بصیری، حسن، کرامات و حکایات پندآموز، ص۱۶۱.

۴۶. بصیری، حسن، کرامات و حکایات پندآموز، ص۳۹۴.

۴۷. بصیری، حسن، کرامات و حکایات پندآموز، ص۲۵۵.

۴۸. ریاحی، محمّدامین، تاریخ خوی، ص۴۳۸ و ۴۳۹.

۴۹. صدرایی، علی، سیمای خوی، ص۹۹ - ۱۰۰.

۵۰. کسروی، احمد، تاریخ مشروطه، ص۴۷۰- ۴۷۲.

۵۱. معین، محمّد، فرهنگ فارسی، ج۶، ص۱۹۸۲.

۵۲. اوژن اوبن، ایران امروز، ص۸۴.

۵۳. آقاسی، مهدی، تاریخ خوی، ص۴۶۶.

۵۴. ریاحی، محمّدامین، تاریخ خوی، ص۲۵۰.

۵۵. ریاحی، محمّدامین، تاریخ خوی، ص۴۴۹.

۵۶. تبریزی، علی‌ بن موسی، مرآة‌الکتب، ج‌۱، ص‌۱۱۰.    

۵۷. صدرایی، علی، سیمای خوی، ص۱۶۸.

۵۸. صدرایی، علی، سیمای خوی، ص۱۸۲.

۵۹. تبریزی، علی‌ بن موسی، مرآة‌الکتب، ج‌۱، ص‌۱۱۰.

۶۰. آقا بزرگ طهرانی، محمدمحسن، طبقات‌ اعلام‌ الشیعه: نقباءالبشر فی القرن الرابع عشر، ج‌۱، ص‌۴۰۹.

 

منبع

 دانشنامه جهان اسلامی، برگرفته از مقاله «محمدابراهیم دنبلی خویی»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۹/۱۲/۱۶.    

 پایگاه اطلاع‌رسانی حوزه، برگرفته از مقاله «میرزا ابراهیم دنبلی خویی»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۹/۱۲/۱۷.    

 

 

دیدگاه تان را بنویسید