جی پلاس؛

در ۶ بهمن ۶۰ در آمل چه اتفاقی افتاد؟/واکنش امام در برابر آن چه بود؟

طرح سقوط شهر آمل و سپس جداسازی استان مازندران از دولت جمهوری اسلامی در دستور کار مارکسیست _لنینیست ها قرار گرفته بود که منجر به حماسه آمل شد.

لینک کوتاه کپی شد

به گزارش خبرنگار جی پلاس، پس از اعلام مبارزه مسلحانه مخالفان نظام نوپای اسلامی در تاریخ سی ام خرداد 1360، اتحادیه کمونیست های ایران متشکل از مارکسیست _ لنینیست های چپ با شناسایی موقعیت جغرافیایی جنگل های آمل، برای عملیات چریکی در آنجا استقرار یافته و با طرح سقوط شهر آمل در مرحله اول و دیگر مناطق استان مازندران و جداسازی آن از دولت مرکزی در مرحله دوم، قصد ایفای نقشی بسیار مهم در ساقط کردن جمهوری اسلامی را داشتند. 

 

این درگیری ها که از چهارم بهمن آغاز شده بود با سنگربندی مردم دلاور شهر آمل و مقابله با آرایش نظامی دشمن در ششم بهمن به اوج خود رسید و تا غروب همان روز با کشته شدن 34 نفر از کمونیست ها و به جای گذاردن چندین مجروح و 30 اسیر و نیز اهدای 40 شهید سرفراز از شهر هزار سنگر آمل به انقلاب نوپای اسلامی؛ غائله کمونیست ها به پایان رسید.

 

امام خمینی (س) در سخنرانی چند روز بعد خود که در دهم بهمن ماه 60 در جمع سرپرستان هیأت های عازم به کشورهای خارجی ایراد کردند، به سپاسگزاری از مردم غیور آمل پرداختند. 

 

"شما ملاحظه فرمودید که اینها در داخل تبلیغات زیاد می‌ کردند، به خارج هم که رفتند تبلیغات زیاد می‌ کنند، به اینکه مردم در اختناق‌اند، و خودشان همه مخالف‌اند با جمهوری اسلامی، در صد شش تا موافق دارد جمهوری اسلامی، یا فوقش ده تا، ولی سایرین همه موافق منفی و مخالف هستند. و دیدند که همۀ آمالشان را به شمال دوخته بودند و بیشتر تبلیغات این بود که شمال دیگر تقریباً صد در صد مخالف با جمهوری اسلامی هستند. و اینها همۀ قوایشان را جمع کردند و به آمل آن حملۀ وحشیانه غافلگیرانه را کردند، به امید اینکه مردم آمل هم با آنها همدست بشوند، و آمل را مرکز استان قرار بدهند و بعد مازندران و جاهای دیگر و رشت و همۀ جاها را بگیرند و جلو بروند. اینها به خیال خودشان با دست ملت می‌ خواستند که ـ همان ملتی که آنها تراشیدند که مخالفند با جمهوری اسلامی ـ با اینها بیایند و مرکز را هم بگیرند و حکومت را تغییر بدهند و بعد هم هر طوری که دلشان می‌ خواهد عمل بکنند، مرتجعین را هم از بین ببرند! وقتی مواجه شدند با مخالفت مردم ـ مهم مخالفت مردم بود ـ[شکست خوردند] و ما باید تشکر کنیم از شهر آمل و آن مردم فداکار که مع‌الأسف، خوب عده‌ ای را هم شهید دادند، لکن خوب این مطلب را ثابت کردند که آنجایی که شما تمام آمالتان به آنجا بود با شما مخالفند؛ حالا شما می‌ خواهید بیایید قم؟ می‌ خواهید بیایید تهران، جاهای دیگر؟ مع‌ذلک، رسانه‌های گروهی گذشتند از آن، همین طوری یک چیزی ذکر کردند و از آن گذشتند و بنایشان هم بر همین است. یک مطلبی اگر پیش می‌ آید، یک کلمه‌ ای می‌ گویند و می‌ گذرند از آن طرف که به ضد ما یک کلمه‌ ای می‌ گویند، بعد پُف می‌ کنند بهش؛ شروع می‌ کنند به هر چه دلشان می‌ خواهد می‌ گویند.".

صحیفه امام؛ ج ۱۶، ص ۲ 

 

ایشان همچنین در دیدار با خانواده شهدای این حادثه، کارکنان وزارت امور خارجه و پرسنل هوانیروز  در تاریخ 24 اسفند 60 به این حماسه تاریخی اشاره کرده و فرمودند:

 

"اگر این عده ای که در جنگل بودند اسلام را فهمیده بودند، حمله به آمل نمی کردند. این حمله در عین حالی‌که برای ما تأسف انگیز بود و عده ای از برادرهای ما را از دست ما گرفت، لکن فهماند به این دسته های غیرانسانی که این‌طور نیست که شما خیال می کنید که اگر یک صدایی بلند کنید، مردم با شما هستند. چطور یک مردم مسلمانی که دل بسته اند به اسلام و دل بسته اند به قرآن، و شهادت را برای خودشان افتخار می دانند و هرکس شهیدی دارد برای خانمان خودش یک افتخاری می داند و هست، چطور امکان دارد که چند تا دزد سرگردنه و چند تا اشخاصی که هیچ از قرآن و اسلام اطلاع ندارند و هیچ ایمان ندارند، بیایند و یک شهر مؤمن را بخواهند به هم بزنند؟ این معنا واضح شد که مسأله آن‌طور نیست که این‌ها فکر کردند."

صحیفه امام؛ ج ۱۶، ص ۱۰۵

 

اهمیت حماسه مردم آمل در ششم بهمن ماه 60 برای امام، خود را حتی در وصیتنامه ایشان هم نشان می دهد آنجا که به این مطلب اشاره و مرقوم کرده اند:

 

"اکنون که شما فریب خوردگان در عشق آن رژیم (شوروی) جان می دهید، مردم مظلوم شوروی و دیگر اقمار او چون افغانستان از ستمگری های آنان جان می سپارند، و آن گاه شما که مدعی طرفداری از خلق هستید، بر این خلق محروم در هر جا که دستتان رسیده چه جنایاتی انجام دادید و با اهالی شریف آمل که آنان را به غلط طرفدار پر و پا قرص خود معرفی می کردید و عده بسیاری را به فریب به جنگ مردم و دولت فرستادید و به کشتن دادید، چه جنایت ها که نکردید."

صحیفه امام؛ ج ۲۱، ص ۴۳۹ (وصیتنامه سیاسی – الهی)

 

دیدگاه تان را بنویسید