گزارش؛
مینهایی که هنوز جان کودکان ایران را می گیرند/ 84 درصد اراضی ایلام آلوده به مین هستند/ تلفات مین؛ 348 نفر جان باخته، 613 نفر مجروح طی 33 سال
از سال 2010 تا 2018 ایران با پاکسازی 623 کیلومتر از میادین مین بیشترین پاکسازی در جهان را به خود اختصاص داد. البته در سال 2018 اعلام شد هنوز ایران بیش از صدهزار هکتار منطقه آلوده دارد، هم در دریا، هم خشکی. به گفته نماینده ایلام در مجلس برای سال 1401 مرکز مینزدایی به 200میلیارد تومان اعتبار نیاز دارد. این در حالی است که در لایحه بودجه تنها 60میلیارد تومان در نظر گرفته شده است.
جی پلاس؛ هیولای خفته زیر خاک با صدای مهیبش خبر از بیدارشدنش داد. اهالی به سمت چراگاه میدویدند. خبری از صدای بچهها نبود و این یعنی خبر بد برای پدر و مادرها. «یادم نندازید.» دوباره غم سر ریز میشود و چشمانش را تَر میکند. «بالای سرشان که رسیدیم همهچیز خون بود.»
روزنامه شهروند نوشت: صدای مهیبی دلشوره انداخت به جان «مهران» و ساکنانش که زیر چادرها ساعات روز پنجشنبه را پشتسر میگذاشتند. صدای مهیب خبر از سر باز کردن یک زخم قدیمی میداد. همان دُملهای چرکین و زخمهای ناسور زیر پوست «مهران». زخمهایی که به فراخور زمان و مکان برای قربانیان دام پهن میکنند. زمانی دستی میگیرند و گاهی پایی میبرند گاهی اوقات هم سوی چشمی را برای همیشه میگیرند. زمانی هم هوس میکنند تا نفسی را بَند بیاورند.
چادرهای سیاه روی دشتهای میان «ایلام» و «مهران» چمبره زده بودند. صدای زنگوله بزغالهها طنین انداخته بود میان دشت. هیاهوی پسربچهها هم بود، همآوا با صدای پایکوبی گلهها؛ همه بیخبر از هیولای بیشاخ و دُم گز کرده زیر زمین. هیولاهای خاموش به یادگار مانده از دوران میدان جنگ. گوسفندان شکمهایشان را کمی آنطرفتر از چادرها سیر کردند.
پسرها گوشه چشمی به گوسفندان داشتند و همزمان پی شیطنتهای کودکیشان. گلهای گوش به هیهی «ذوالفقار» و «عرفان» داده بود؛ دو برادر از طایف «فرضیها». گلهای هم حواسش به چوبگردانی چوپانهایش «سالار» و «ذوالفقار» بود؛ پسرانی از طایفه «مرداخانیها».
هر دو هوس تَری آب کردند برای گوسفندان گلهشان. عقربههای ساعت روی سه و نیم شاید هم چهار بعدازظهر ایستاده بودند که سرنوشت جور دیگری رقم خورد. یکی از هیولاها سر از زمین بیرون آورد به شیطنت، «ذوالفقار» وسوسه شد برای لمس هیولا. همهچیز در چند ثانیه رقم خورد. انگشتان «ذوالفقار»، صورت و یکی از چشمانش تاوان این وسوسه شدند.
گفتند بچهها را مین کشته
صدای هیولای فلزی سرد تن چادرهای سیاه دشت را به لرزه انداخت. اهالی سراسیمه در جستوجوی صدا. زمزمه میان اهالی خبر از انفجار مین میداد. «گفتن بچهها را مین کشته.» خبر هولناک برای خانواده «فرضی» و «مرادخانی».
غم و ناباوری آن پنجشنبه سیاه هنوز بر دلشان سنگینی میکند. غمی که وقت و بیوقت اشک به چشمان پدرها میآورد. «امامعلی فرضی» پدر «ذوالفقار» و «عرفان» هنوز گریههایش بند نیامده. چشم به زخمهای «ذوالفقار» در بیمارستان امام حسین تهران دارد و دلواپس «عرفان» در بیمارستان امامخمینی ایلام است.
«دستش را بریدن. دو دستش را از مچ.» دیگر توان ادامهدادن ندارد. بیاعتنا به اطراف بلندبلند گریه سَر میدهد و میان هقهق گریه از بدبختشدنش میگوید. «بدبخت شدم. صورتش داغون شده. چشمش تحت مراقبت است.»
معلوم نبود آدماند یا تکهای درخت یا سنگ
هیولای خفته زیر خاک با صدای مهیبش خبر از بیدارشدنش داد. اهالی به سمت چراگاه میدویدند. خبری از صدای بچهها نبود و این یعنی خبر بد برای پدر و مادرها. «یادم نندازید.» دوباره غم سر ریز میشود و چشمانش را تَر میکند. «بالای سرشان که رسیدیم همهچیز خون بود.»
چشمها بهتزده به زمین خیره شده بودند، همهچیز رنگ سرخی خون گرفته بود، هرچند نالههای بیجان هم بودند. «بالای سرشان که رسیدیم اصلا چیزی معلوم نبود. معلوم نبود آدم هستند یا تکهای درخت یا سنگ. همهچیز خونی بود.» مادر کمی دیرتر و سراسیمهتر بالای سر پسرها رسید. پدر یکی از پسرها را در آغوش کشید و مادر دیگری را. «با ماشین شخصی راه افتادیم سمت بیمارستان. آمبولانس وسط راه جلویمان آمد.»
پای «عرفان» شکسته بود و تعدادی از انگشتانش را دیگر نداشت. هرچند تَرکش مین صورتش را هم زخم زده بود. اما حال «سالار» بهتر از دیگران بود. پسری ریزنقش با چشمهای قهوهای که حالا زیر چادرشان در بستر آرمیده و دل نگران برادر و دوستانش است. «همهچیز در بیمارستان امام حسین تهران رایگان است. باید خیلی اینجا بمانم. مشاوره بردیم، میگویند چشمش خوب میشود، اما دستهایش.»
بیمارستانهای 15خرداد، شهید مطهری و … پذیرش نمیکنند
زمان ایستاده بود. همهچیز برایشان گنگ و ناباورانه بود. در آمبولانس کنار پسرهایشان نشسته بودند و به صورت خونیشان خیره مانده بودند. دلشوره قلبشان را از سینه بیرون میزد؛ دلواپس تشخیص پزشکان بودند. «مهران هیچی ندارد. همین که بچهها را دیدند، گفتند ببرید ایلام.» کمی باندپیچی و مرهم گذاشتن بر سر و صورتی که از داغی مین سوخته بود. «نیمساعت بیمارستان امام حسین مهران بودیم، بعد رفتیم ایلام.»
دوباره سوار بر آمبولانس راه ایلام را در پیش گرفتند. دلشورههایشان بیشتر از قبل بود. چشمهای ورمکرده پسرها و انگشتانی که به دستها نبودند. «ایلام هم کاری نتوانستند انجام دهند. ساعت 2ونیم شب راه افتادیم تهران.» 13ساعت پراسترس سهم پدرهایی بود که گله را سپرده بودند به پسرها. «ساعت 10ونیم صبح رسیدیم تهران. همان موقع پذیرش کردند.» «عرفان» بیمارستان امام خمینی ایلام بستری شد برای جراحی پایش.
هرچند داییاش خبر از به تاخیر انداختن جراحی میدهد. «گفتند نیاز به پیوند پوست و عضله دارد. بچه فقط هشت سال دارد.» «عرفان» هشت ساله، سه انگشت دست راستش را هم بعد از این نخواهد داشت. «بیمارستانهای 15خرداد، شهید مطهری و … هیچکدام پذیرش نمیکنند. میگویند بماند برای شنبه.» دایی هم به اندازه پدر و مادر سراسیمه و دلنگران نورچشمی خواهر است. «بیمارستان امام ایلام میگوید به ضمانت خودتان «عرفان» را ترخیص کنید ببرید تهران. مگر شدنی است؟!»
مینهایی که نه پاکسازی شدند، نه علامتگذاری
«امامعلی» پدر «ذوالفقار فرضی» شبها را میهمان بیمارستان امیرعلم است. «یکجایی دادند برای استراحت. شبها کمی استراحت میکنم و برمیگردم پیش ذوالفقار.» همان روز که پایشان به تهران میرسد «ذوالفقار» بستری میشود. «روز بعدش جراحی کردند. نمیدانم میشد پیوند زد یا نه، از مچ دستهایش را قطع کردند. خدا را شکر چشمش اما یکم دید دارد.» «ذوالفقار مرداخانی» اما در بیمارستان فارابی بستری است برای مرهم گذاشتن بر چشمانش. «چشمهایش دچار مشکل شده. یک جراحی انجام داده، یکی دیگر هم باید انجام دهد.» این را «محمد مرداخانی» پدر «ذوالفقار مرادخانی» میگوید، اما با بغضی که قادر به فروخوردنش نیست. «من برگشتم مهران. عمویش پیش «ذوالفقار» مانده.» مینها یادگار جنگاند. یادگاریهایی که پدرها از آنها شنیدهاند، اما پسرها هیچ ذهنیتی از آنها ندارند. «پاکسازی نکردند حتی علامتگذاری هم ندارد.»
84درصد اراضی ایلام آلوده به مین
سال 85 بود که مرکز مینزدایی کارش را زیر نظر وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح شروع کرد. این مرکز ماموریت خنثیسازی میادین مین و مهمات عملنکرده را به عهده گرفت. هرچند از سال 67 تا 77 مسئولیت پاکسازی میادین مین با ارتش و سپاه شد. البته از سال 78 تا 81 این مسئولیت با وزارت کشور بود و از سال 82 تاکنون به وزارت دفاع سپرده شده. به گفته نماینده ایلام در مجلس از سال 85 عملا مرکز مینزدایی کشور تحتنظر وزارت دفاع بود و برخی شرکتهای خصوصی طرف قرارداد آن مسئول اصلی این مهم بودند.
طبق اعلام عراق در طول 8ساله جنگ، 20میلیون مین در خاک ایران کاشته است. ایران بعد از مصر با 22میلیون مین در رتبه دوم قرار دارد. به گفته سارا فلاحی میزان آلودگی مناطق کشور، چهار میلیون و 200هزار هکتار است. یکمیلیون و 500هزار هکتار در خوزستان، 700هزار هکتار در کرمانشاه است. هرچند سهم کردستان 150هزار هکتار و سهم آذربایجانغربی 150هزار هکتار است. در این میان ایلام حدود یکمیلیون و 700هزار هکتار منطقه آلوده به خود میبیند. به گفته عضو کمیسیون امنیت ملی مجلس ایلام به تناسب مساحتش تقریبا با بیش از 84درصد اراضی آلوده روبهرو است.
تلفات مین؛ 348 نفر جان باخته، 613 نفر مجروح
از سال 2010 تا 2018 ایران با پاکسازی 623 کیلومتر از میادین مین بیشترین پاکسازی در جهان را به خود اختصاص داد. البته در سال 2018 اعلام شد هنوز ایران بیش از صدهزار هکتار منطقه آلوده دارد، هم در دریا، هم خشکی. به گفته نماینده ایلام در مجلس برای سال 1401 مرکز مینزدایی به 200میلیارد تومان اعتبار نیاز دارد. این در حالی است که در لایحه بودجه تنها 60میلیارد تومان در نظر گرفته شده است.
بودجهای که به گفته فلاحی معلوم نیست چه میزان آن تخیصص داده شود. «در طول 15 سال تنها 540میلیارد تومان اعتبار دریافت کردهاند که بسیار کم است.» به گفته عضو کمیسیون امنیت ملی مجلس از شهریور 67 تا دی 1400 حدود 961 نفر در ایلام با مین برخورد کردهاند. البته از این تعداد 348 نفر جان باخته و 613 نفر مجروح شدهاند. « 38قربانی آن یا نظامی بودند یا مینروب. 12 نفر کودک و 60 نفر هم زن بودند. از این تعداد اکثرا روستایی، عشایر و مرزدار بودهاند.»
دیدگاه تان را بنویسید