حسنین هیکل، روزنامه نگار معروف مصری در بیست و هشتم آذر ماه سال ۵۸ با امام دیدار کرد.
به گزارش خبرنگار جی پلاس، حسنین هیکل، روزنامهنگار و نویسنده مشهور مصری در بیست و هشتم آذر ماه سال ۵۸ در قم به حضور امام خمینی (س) رسید و درباره دخالت های امریکا به بحث و گفتگو پرداختند. متن این گفت و گو در ادامه آمده است:
سؤال:[تا سه روز دیگر یک سال از آخرین دیدار با شما در پاریس میگذرد.]
امام:بله
ــ[و در این سال چیزهای زیادی گذشت.]
ــالحمدللّه. انشاءاللّه ... امیدواریم از این به بعد هم چیزهای زیادی بگذرد.
ــ[در نظر شما مهمترین چیزی که در سال گذشته رخ داد چه بود و چه رویدادهایی را انتظار میکشید؟]
ــ بسماللّه الرحمن الرحیم: مهمترین چیزی که در سال گذشته برای ملت ما حاصل شد، قطع ایادی ابرقدرتها از کشور و قطع ظلمی که بر اینها در سالهای طولانی میشد، آن بزرگتر چیزی بود که بر ما گذشت. و بزرگتر چیزی که ما آرزو داریم این است که در این سال انشاءاللّه ممالک اسلامی به ما متصل بشوند و ملتهای مسلمین بیدار بشوند و متوجه به این بشوند که این تبلیغاتی که ابرقدرتها کردند و خودشان را آسیبناپذیر معرفی کردند، اینها حقیقت نداشته است. دیدند ملتها که ملت ما بزرگتر آسیب را به بزرگتر رژیم وارد کرد و الآن هم مشغول است که آسیبها را پشت سر آسیبها وارد کند و آن بت بزرگی که برای دنیا درست کرده بودند،[1] ملت ما شکست آن را و میشکند. آرزوی بزرگ ما این است که ملتهای دیگر هم با ما متصل بشوند و همانطور که اسلام دستور داده است که مؤمنین اخوه هستند،[2] همان مسائل در پیش روی ملتها باشد. البته من از دولتها باید بگویم مأیوسم. لکن ملتها اینطور نیستند. ملت مصر یک حکم دارد و آقای سادات[3] هم یک حکم. و همینطور سایر ملتها نسبت به دولتها. کمی از دولتها هست که امیدی به آنها هست و الاّ اکثراً امید بر آنها نیست. و ما آرزوی بزرگمان این است که ملتها این معنایی که در ایران واقع شد و دیدند آن چیزهایی که به نظرشان امکان نداشت تحقق پیدا کرد، آنها هم توجه داشته باشند که غیرممکنها با ارادۀ ملتها، ارادهای که تبع ارادۀ خداست، ارادهای که برای خداست، غیرممکنها ممکن میشود و محالها واقع.
ــ[در سال گذشته چیزهای زیادی رخ داد و چیزهای زیادی هم شنیدیم و الآن که من آمدم اینجا، میبینم مشکلات زیادی در عین پیروزیهای زیاد در کشور ایران موجود است. مثلاً اجانب، تبلیغات، حملۀ تبلیغاتی و حملههای دیگری میکنند و ممکن است که یک وقت منجر به حملۀ نظامی هم بشود. کما اینکه حملههای اقتصادی هم دارند به ایران و در آینده چیزهای زیادی رخ خواهد داد. آیا ممکن است در مورد آینده سؤالی از شما بکنم و آن اینکه شما دربارۀ روابط با امریکا چه در نظر دارید. مثلاً، من باب مثال در روابط با امریکا و مثلاً دربارۀ مسائل و مشکلات دیگری که متوجه ملت ایران و انقلاب ایران خواهد شد، شما چه در نظر دارید و میخواهید چه عملی انجام بدهید؟ دیروز کارتر چیزی گفت که شبیه به تهدید جنگ بود که این تهدید اول ایشان نیست.]
ــپشت سر هر انقلابی در عالم اینطور آشفتگیها هست. و من باید بگویم که انقلاب ما انقلاب بزرگی بوده است و در حد خودش بالاترین انقلاب بوده است. با وضعی که حاضر است و ما شاهد بودیم و پشت سر آن آشفتگیهایش ناچیز است. آنطوری که انقلابهای دیگر بودند که بعد از پنجاه سال، شصت سال، بعد از چند سال باز گرفتار هستند، ما آن گرفتاریها را نداریم. و مهم هم این است که انقلاب ما اسلامی است و ملی. ملت مسلم قیام کرده است برای اسلام و هر قیامی که اینطور باشد پشت سرش آنطور خونریزیها، آنطور وحشیگریها پیدا نمیشود. شما مطلع هستید که در این انقلابات یک میلیون و یک میلیون و نیم مقتول داشتند. پس از پیروزی، فلان کسی که پیروز شده است میگوید من تا این سیگار را کشیدم هر چه میتوانید بکشید. و آنطوری که الآن برای من یعنی چند روز پیش از این، صورت آوردند از ممالکی که در آن یک انقلابی واقع شده و صورتی که از حبسیها دادند، از مقتولین و اینها دادند عددها، عددهای زیادی مثل یک میلیون، یک میلیون و نیم، دو میلیون بود. و کشور ما بعد از اینکه انقلابش پیروز شد، یک نفر هم حتی بیگناه کشته نشد. آن اشخاصی که در محکمه بردند و ثابت شده است به اینکه اینها مفسد بودهاند و فساد ایجاد کردهاند و قتلعامها کردهاند، امر به قتلعامها کردهاند، آنها یک عدۀ معدودی بودند که بعد از اینکه محاکمه شدند به جزای خودشان رسیدند. بعد از انقلاب ما، یک آزادی داده شد. تمام مرزها باز و تمام فرودگاهها باز و تمام احزاب و تمام نویسندگان آزاد. در صورتی که بعد از انقلاب، شما میدانید که تمام اینها به روی دنیا بسته میشود. انقلاب ما، غیر از انقلاب جاهای دیگر است. انقلاب وقتی متکی بر اسلام شد و ملت متعهد به اسلام بودند این انقلاب نمیتواند آنطور خسارت را داشته باشد. ما هر چه خسارت دیدیم در حالی بوده است که با شاه، شاه مخلوع و دارودستۀ او برخورد داشتیم و حالا هم هر چه مقتول هست آنهایی هستند که آنها دارند جنایت میکنند و باز هم ناچیز هست، چیزی نیست در نظر ما. اما قضیۀ تشرهای آقای کارتر. نمیدانم شما این مثل را میدانید. من حیفم میآید که مثل بزنم به شیر، که میگویند وقتی که مقابل یک دشمن میایستد هم فریاد میزند و هم از آن طرفش چیزی بیرون میآید و هم دمش را حرکت میدهد. فریاد میزند برای اینکه طرف را بترساند. میترسد، از این جهت از او چیزی هم صادر میشود. دمش را حرکت میدهد برای اینکه میانجی پیدا کند. آقای کارتر را من حیفم میآید که بگویم شیر، لکن یک موجودی است که همین کارها را دارد میکند. این هیاهو و این فریادها و آن ترساندن ماها را از اقدام نظامی، و دخالت نظامی، اینها کهنه شده است و لهذا یک دفعه یک چیزی میگوید فوراً بعدش یک چیزی دیگر میگوید خلاف آن. اینها همان فریادهایی است که آن حیوان میزد برای اینکه بترساند طرفش را. الآن ملتهای اسلامی و ملتهای غیراسلامی هم توجهشان به اینجاست و دلهایشان با ماست. شما این را بدانید که اگر چنانچه سرنیزۀ سادات از روی مصر برداشته بشود، ملت مصر با ماست. برای اینکه ما اسلام را میخواهیم، مصر هم اسلام را میخواهد. ما میخواهیم یک حکومت اسلامی باشد، ملت مصر هم همین را میخواهند. ما میخواهیم یک ملت اسلامی باشد، ملت عراق هم همین را میخواهند، ملتهای دیگر هم، ترکیه هم همین را میخواهد. هر جا که مسلم است ملتش مایل است که یک رژیم اسلامی، یک رژیم عدل باشد. بلکه اگر ما تبلیغاتمان برسد به دنیا و ما به مردم دنیا حالی کنیم که اسلام چه چیز است. اسلام اصلاً شناخته نشده است. تا حالا اصل اسلام شناخته نشده است. کسی نمیداند چیست. تا حکومت میگویند، به نظرشان حکومت محمدرضا میآید و سادات و کارتر میآید. تا رژیم گفته میشود، این رژیمها به نظرشان میآید. ما هر چه هم بخواهیم به آنها بفهمانیم، تا نتوانیم درست پیاده کنیم آن چیزی را که موافق رضای خدا و رسول خداست، نمیتوانیم ادعا کنیم که ما یک رژیم اسلامی داریم. ما الآن در آستانۀ این واقع شدهایم که یک رژیم اسلامی متحقق بشود و انشاءاللّه متحقق بشود. لکن اگر دنیا بفهمد که این اسلام چیست، حکومت اسلام چه جوری است، چه وضعی دارد، حاکم اسلام و رئیس اسلام با محکومین و با اشخاصی که به آنها حکومت میکند چه وضعی داشتهاند، سردارهای اسلام در صدر اسلام با مردم چه وضعی داشتهاند، سرداری که یک نفر آدم بازاری، سُوقی به او فحاشی میکند، نشناخته و بعد او راه میافتد میرود بعد به او میگویند که این مالک اشتر ظاهراً بود، فهمیدی چه کردی؟ فهمیده و میدود دنبالش که میبیند رفته مسجد. میگوید که من آمدم مسجد دعا کنم برای تو. این یک فرم حکومتی است که دنیا ندیده است. یعنی تا حالا در دنیا نشده است پیاده بشود. زمان حضرت امیر و زمان پیغمبر اکرم و خلفا یک مقداری، آنطوری که میخواستند یک مقداری شد والاّ آنطوری که آنها میخواستند نشده است تا حالا. بعد از آن هم که بنیامیه آمدند و بنیعباس آمدند و حکومتهای ایرانی و نمیدانم بومی و اینها بودند که دیگر بدتر شد مصیبتها. اگر بتوانیم و شما نویسندههایی که مسئول هستید، همۀ شما مسئول هستید، همۀ نویسندگان اسلام مسئول هستند، همۀ گویندگان اسلام مسئول هستند که معرفی کنند اسلام را به مردم. حکومت اسلام را معرفی کنند به ملتهای خودشان که حکومت این است وضعش. نه آنی که محمدرضا داشت و نه آنی که سادات دارد و نه آنی که سایر سران قوم دارند. آنها اصلش اجنبی است از اسلام. ربطی به اسلام ندارد. اگر ما معرفی کنیم اسلام را به دنیا، همۀ دنیا با ما موافق میشوند. همۀ قلوب دنیا میخواهند عدالت باشد، این جور عدالتی که در اسلام هست. لکن خوب، ما یک اشخاص، ملت ضعیفی هستیم. تبلیغات نداریم در دنیا. دنیا بر ضد ما دارد تبلیغات میکند. همۀ قلمهای خارج به ضد ماست. همۀ رادیوهای خارج تبلیغات برخلاف ما میکنند. معذلک یک معجزهای است که در عین حالی که همه دارند برخلاف عمل میکنند باز هم این قافله دارد جلو میرود و جلوتر خواهد رفت. پس این معنا که شما میگویید که تشر زده آقای کارتر و ما را خواسته بترساند، این نظیر همان تشری است که آن حیوان میزند و ما هم بنا نداریم بترسیم. یک قومی میترسند که برایشان مردن یک مسئله باشد. شما یک مقداری باشید توی این مردم. همینهایی که اینجا الآن فریاد دارند میزنند. یک مقداری توی اینها باشید ببینید که اینها منطقشان چیست؟[4] اینها میگویند که ما میخواهیم که شهید بشویم. همین امروز که در روزنامه من دیدم این عیال مرحوم آقای مفتح[5] میگوید که ما افتخار میکنیم که یک شهید دادیم. یک مردمی که بانوانش اینطور باشند که به شهادت سرپرستشان آن هم یک چنین سرپرستی افتخار بکنند و بسیاری از این زنها که جوانشان را از دست دادند میآیند پیش من میگویند که ما باز هم داریم. باز هم داریم که تقدیم کنیم. یک چنین ملتی را آقای کارتر از نظامی میترساند؟! از نظامی باید خودش را بترساند که به آن طرف اعتقاد ندارد. آنهایی که دعا را میخواهند وسیلۀ ریاست قرار بدهند، ناقوس را میخواهند وسیله و بلندگویشان باشد برای ریاست. ما از چه میترسیم؟ مایی که معتقدیم که از اینجا که برویم به یک جای بهتر میرسیم چرا باید بترسیم؟ پس ما از نظامیشان نمیترسیم. ما مهیا هستیم، تا آن اندازه که میتوانیم مقابله کنیم. اگر نتوانستیم شهید میشویم. کاری نیست این. اولیای ما هم همین طور بودند. لکن من به شما میگویم که اصلاً این اسلحه پوسیده است. این اسلحه، اینکه ما مداخلۀ نظامی میکنیم، یک اسلحۀ پوسیدهای است که سابقاً اگر یک چنین چیزی میگفتند در ایران، خوفی بود. اما ایران الآن از این چیزها خوفی ندارد و این اسلحه پوسیده است. اصلاً اسلحه در دنیا پوسیده است. مسخره میکند دنیا این حرف را. این حرفی که ما مداخلۀ نظامی میکنیم. این حرفی است که دنیا مسخرهاش میکند. لکن حالا اگر دیوانگی کردند و یک چنین کاری کردند ما هم حاضریم. ما ابایی از این نداریم. البته ما حتیالامکان میخواهیم که بشر انسان باشد و مثل سباع[6] به هم نریزند. اما اگر سباعی به ما حمله کرد ما دفاع میکنیم تا آن حد که میتوانیم. اما قضیۀ اقتصادی و اینها. اینهم همانطور است. از همان قماش است که کهنه شده این اسلحهها. آقای کارتر خیال میکند که ماها از دنیا اصلاً بیخبر هستیم، هیچ اطلاعی از دنیا نداریم. ایشان را هم به آنطور حالا میشناسیم که ابرقدرت هست و دارای کذا و چقدر نمیدانم لشکر و چقدر سلاح و امثال ذلک و همۀ دنیا هم. ما عقیدهمان مثلاً این است که تا ایشان بگویند که «محاصره اقتصادی» در دنیا به روی ما بسته میشود. این هم از آن خیالاتی است که ایشان کردند پیش خودشان. در آن کاخ سفید قهوه خوردند و یا اگر میخوردند و پاهایشان را روی هم انداختند این فکر را کردند. ما پیشمان این حرفها مطرح نیست. ما این را گفتیم که ما خودمان از این زمین خدا، روزی خودمان را درمیآوریم. و علاوه کی گوش میدهند مردم به این حرفها؟ دولت خودشان هم در یکی دو دفعه تا حالا دو سه دفعه تا حالا گفتهاند که این حرف صحیح نیست، محاصرۀ اقتصادی صحیح نیست، بکلی نمیشود. ممالک دیگر هم که تابع ایشان نیستند. بلی آقای سادات تبعیت دارد، تابع است. او چشم و گوش بسته مثل شاه ما تسلیم است. و من چقدر باید تأسف بخورم که یکی که در یک مملکت اسلامی دارد میگوید «من رأس این مملکت هستم» با دو نفر که هر دو دشمن اسلام هستند، دشمن اسلام هستند نه دشمن یک طایفهای، رژیم اسرائیل دشمن اسلام است نه دشمن ما، نه دشمن شما. کارتر هم برادر اوست. اینها سر یک میز بنشینند و با هم معاهده کنند بر ضد اسلام و ما بنشینیم گوش کنیم. ملت مصر هم بنشیند گوش کند. شما نویسندهها هم بنشینید گوش کنید. این چقدر تأسف دارد و چقدر من باید متأسف باشم به این وضع اینکه اینها یک چنین پیوندهایی دارند با دشمنهای اسلام. با کسانی که به روی مسلمین آتش کشیدند. اینها بنشینند با هم سر یک میز و با هم قرارداد کنند بر ضد مسلمین[7]و از آن بدتر اینکه همۀ مسلمین بنشینند نگاه کنند. دولتهای اسلامی هم بنشینند نگاه کنند. ملتها هم بنشینند نگاه کنند.
ــ[من یک چیزهایی دارم احساس میکنم و میبینم که از داخل نهضت است، از داخل ایران است و از خارج نیست. مثل قضایای آذربایجان و اکراد و کردستان که شکل مسلح گرفت و مثلاً قضیۀ دانشجویانی که این گروگانها را گرفتند. این از داخل ملت شروع شد. مثلاً آیا دولت ایران با اینها موافق بود و آیا با آنها همکاری میکرد و دلش میخواست یک چنین چیزی بشود؟ من میخواهم رأی امام را ببینم دربارۀ قضایایی که در داخل کشور و از اندرون آن بروز میکند و تراوش میکند نه آن چیزی که از خارج میآید، چه نظری شما دارید و چه تفسیری بر این قضایا دارید؟ حکومتهایی آمدند و رفتند. وزیر خارجهای آمد، وزیر خارجهای رفت.[8]چیزهای دیگری هست احتمال میدهم یک فشارهای اقتصادی داخلی هم باشد که ما اطلاع نداریم این تغییراتی که دارد میشود. نظر امام، تفسیر امام برای قضایا چیست؟ اینها از کجا میشود؟]
ــ قضایایی که در ایران واقع شده است اینها ریشهاش از خارج و یک مقداری هم از ریشههایی که رژیم سابق دارند و طرفدارانشان است. امت اصیل، نه کرد و نه آذربایجانی با ما مواجه نیستند. البته یک تبلیغاتی در کردستان همان اشخاص خارجی کردند که خیال کردند که یک تفرقهای بین مثلاً اکراد و غیراکراد، بین اقلیتهای اینجا و غیر آن هست. و این برای این است که اسلام را درست نمیگذارند ما معرفی کنیم. من امید این را دارم که اگر اسلام آنطوری که ما میخواهیم در اینجا تحقق پیدا کند، پیاده بشود، نه کرد و نه لر و نه ترک و نه سایر قشرها که هستند هیچ یک از اینها اصلاً نخواهند که خودشان علیحده باشند. علیحده بودن روی این زمینه است که یک دولت مرکزی بخواهد بر آنها یک تحمیلاتی بکند. مثل همین است که اول هم گفتم که تا گفته میشود رژیم، دولت و اینها، مردم توی ذهنشان همان رژیم سابق و همان دولتهای سابق میآید که در تهران نشسته بودند و تحمیل میکردند به همۀ قشرهای ایران زور میگفتند و آنها را محروم میکردند و تمام ذخایرشان را به دیگران میدادند و در خوزستان مردم گرسنگی میخوردند و نفت زیر پایشان برای خارج صادر میشد. اینها اگر حکومت اسلامی را ببینند و بدانند که چه خواهیم کرد و چه میل داریم انجام بدهیم، آن روزی که حکومت اسلامی پیدا بشود تمام این قشرهایی که هستند این مسائل پیش آنها دیگر طرح نمیشود. طرح اینکه ما میخواهیم خودمان حکومتمان باشد. ما میخواهیم شهرداری، خودمان باشد. اینها روی این زمینه است که از دولتهای سابق ضربه خوردند. آن ضربهای که از دولتهای سابق خوردند و تلخیای که در ذایقۀ همۀ قشرها هست این اسباب این شده است که اینها خیال کنند که این حکومت اسلامی هم مثل حکومت شاهنشاهی است. همانطور که حکومت شاهنشاهی همۀ ذخایر را میبرد و کردستان در حال فقر بود و عرض بکنم که بیمارستان نداشتند و دانشگاه نداشتند و هیچ چیز، و فرض کنید که بلوچستان هم همینطور، بختیاری هم همینطور، اینطور بود. الآن هم که میشنوند حکومت، اصلاً در ذهنشان بیش از آن حکومتی که در رژیم سابق بود، نمیآید. از این جهت این حرفها را میزنند و ما هم گفتیم که ما الآن حرفهای همۀ شما را میشنویم تا وقتی فهمیدید حکومت چیست. وقتی گفتید حکومت، دیگر خودتان هم حرفتان را پس میگیرید و ما در داخل از خود ملت، از خود داخل چیزی نداریم. ملت همهشان با ما هستند. آنهایی که الآن صدا درمیآورند در این قشرها، اینهاییاند که از خارج الهام میگیرند نه از داخل. و آنها هم بسیارشان متوجه مسائل نیستند و بعضیشان هم البته کذا هستند. والاّ نه این است که ما، شما خیال کنید که در داخل با یک مشکلاتی الآن مواجه هستیم و مردم در داخل نمیگذارند چه بشود نه، مسائل اینطور نیست. البته یک قضیه که واقع میشود قلمهای دشمنهای ما به راه میافتد و یک قضیۀ کوچکی را بزرگش میکنند الی ماشاءاللّه. یک قضیه در آذربایجان مثلاً پیش میآید، قضیۀ جزئی که قابل ذکر خیلی نبود. آذربایجان مخالفتی با اسلام نداشت. این را در خارج بزرگش میکنند و در رادیوها سر و صدا درمیآورند که حکومت آذربایجان چه میخواهد بشود و جمهوری آذربایجان چه و این حرفها نیست در کار. این حرفها تبلیغات است همهاش، واقعیت ندارد. شما الآن میبینید بازارهای ایران باز است و هیچ خبری نیست. همه جا صحیح و سالم و مثل آن نهضتها و آن انقلابات نیست که الآن انقلابی باشد. ما انقلابمان باز یک سالش نشده است و انقلابی که باز یک سال نشده است و پیروزیاش چند ماه است، شما متوقعید که تا این سد شکسته شد تمام امور همچه آسوده و راحت است. خوب، یک سی و پنج میلیون حبسی از حبس بیرون آمدند، ما یک محبس داشتیم ایران اسمش بود. سی و پنج میلیون جمعیت هم توی آن محبوس بودند. اختناقها بود و فشارها بود. یک دفعه یک سدی شکسته شد سی و پنج میلیون ریختند بیرون. شما میخواهید سی و پنج میلیون که بیرون میریزند، تویشان هم یک عدهای هستند که اینها جاهل هستند. یک عدهای هم هستند که آنها ملهم از خارج هستند. شما میخواهید که فوراً همۀ سر و صداها بخوابد و اینها. شما خاطر جمع باشید که این سر و صداها چیزی نیست و یک چیزی که پیش ما یک اهمیتی داشته باشد نیست. اینها مثل همان سر و صداهای آقای کارتر است، که هیچ خبری نیست در اینجا. دشمنهای ما برای ما خبر خیال میکنند، میخواهند درست بکنند. و اما قضیۀ اینجایی که شما اسمش را سفارت میگذارید و ما اسمش را جاسوسخانه میگذاریم، این قضیه را یک دسته از جوانهای ما رفتند و آنجا را گرفتند و دیدند که محل جاسوسی است اینجا. اصلاً یک سفارتخانه نیست؟ با اسم سفارتخانه یک محلی را درست کردند برای جاسوسی و توطئه در منطقه نه توطئه تنها برای ایران. اینها هم که دیدند در آنجا هستند، آنها هم جاسوس هستند، اصلاً مأمور سیاسی، ما در ایران برایمان ثابت نیست که یک مأمور سیاسی امریکا داشته باشد. امریکا ما را یک دولت سیاسی نمیدانسته که یک مأمور سیاسی بخواهند بفرستند. دولت اینجا هم آن وقتی که بود، رژیمی که بود نوکرش بود، هر کاری میخواست میکرد. میخواست چه کند؟ یک دیپلمات بیاورد اینجا. مگر مواجه بود با یک مملکتی که مثل خودش بود؟ یک مملکتی بود که در قبضۀ او بود و همه چیز آن دست او بود. این دیگر دیپلمات نمیخواست. این اینجا میخواست که یک مرکزی درست بکند و عمدۀ نظرش خارج بود. دشمنان خارجی او بود. عمده نظر آقای کارتر در این محل که این چیزها را درست میکرد شوروی بود نه اینکه ایران برایش یک چیزی بود. خوب، ایران در مشتش بود. کاری به او نبود. عمده نظر این بود که اینجا پایگاهی درست کنند. در مقابل یک قدرت بزرگی پایگاه نظامی درست کرده. پایگاه همه چیز و پایگاه جاسوسی هم درست کرد، که این مرکز است جوانهای ما رفتند، کشف کردند که مرکز، مرکزِ جاسوسی است. افراد، افرادِ جاسوس و یک موجودی که، یک انسانی که، یک آدمی که دیپلمات باشد و عرض بکنم که از اجزای سفارتخانه ـ به اینکه سفارت باشد معلوم نیست ـ در اینجا باشد. بنابراین همۀ ملت ما هم دنبال اینها هستند. دولت هم نمیتوانست خلاف بکند. دولت اینجا هم، ملت هست، همه چیز دست ملت است. دولت هم مخالفت نمیکرد برای اینکه دولت هم وقتی ببیند که یک مرکزی مرکز جاسوسی است که نمیتواند بپذیرد که به عنوان یک مرکز دیپلماتیک. وقتی اینطور شد راجع به آن را نگذارید پهلوی آن شلوغهایی که کردهاند، آنها یک مسائلی است، این مسئله دیگر است این یک مسئله ملی است که ملت ما همهشان با هم موافقاند در اینکه این لانه باید از بین برود. و ما دیگر اجازۀ این را نمیدهیم که در مرکز ما، در محل ما یک مرکز جاسوسی برای جاهای دیگر بشود. این اجازه را نخواهیم داد. ملت هم نخواهد داد. دولت هم نخواهد داد. پس قضیۀ گرفتن جوانها آنجا را، این را حساب نکنید که اینهم جزو شلوغیهاست. این اساسی است که برای رهایی یک ملت است نه اینکه جزو شلوغیهاست که شما کردستان را یا چیز را یک چیز حساب میکنید. آذربایجان را اینجا، همردیف او، ردیف او نیستند. یک مسئله است آن یک مسئله است، آنها هم چیزی نیست. نه اهالی کردستان با ما مخالفند و نه اهالی آذربایجان. همهشان اعلام همبستگی به جمهوری اسلامی کردند. آخر چطور امکان دارد این معنا که یک طایفهای از مسلمین با اسلام بد باشند، یک طایفهای که میروند نماز میخوانند، یک طایفهای که قبلهشان مکه است، یک طایفهای که کتابشان قرآن است همه اینها را بگویند لکن شمشیر بکشند بر روی اسلام؟ این معقول نیست یک چنین چیزی. آنها که این کارها را میکنند یک اشخاصی هستند که اغفال میکنند یک دستهای را. توجه به مسائل دیگر نمیگذارند پیدا بکنند. اینها هم مهم نیستند. اینها چیزی است که قابل حل است و شما از این جهت هم متأسف نباشید.
والسلام علیکم و رحمةاللّه و برکاته
1 ـ ایالات متحده امریکا.
2 ـ اشاره به آیۀ 10 سورۀ حجرات.
3 ـ محمد انورسادات، رئیس جمهور مصر.
4 ـ اشاره به جمعیتی که از شهرهای دور و نزدیک برای دیدار با امام خمینی به قم آمده و در کوچههای اطراف منزل امام اجتماع کرده بودند.
5 ـ شهید محمد مفتح که همراه محافظینش به دست گروهک تروریستی فرقان به شهادت رسید.
6 ـ سباع: درندگان.
7 ـ قرارداد منعقده بین انورسادات، رئیس رژیم مصر، و مناخیم بگین، نخستوزیر رژیم اشغالگر قدس، در کمپ دیوید امریکا. براساس این قرارداد، رژیم اسرائیل از سوی دولت مصر به رسمیت شناخته شد.
8 ـ استعفای آقای صادق قطبزاده و انتصاب آقای ابراهیم یزدی به جای او.