رزاق کریمی، کارگردان مستند «بانو قدس ایران» گفت: ما به سادگی داخل بیت امام نشدیم، کلی زمان برد تا به شخصیت‌ها نزدیک شویم و صحبت کنیم. پرسیدند قصد شما چیست؟ گفتم اندرونی و صحبت با منسوبین درجه یک. مثال آوردم. گفتم وقتی پدر یا مادری داخل اتاق عمل است و سؤال مهمی پیش می‌آید پزشک سراغ منسوبین درجه یک می‌رود و از آنها می‌پرسد که می‌توانم ادامه عمل را انجام بدهم؟ 5، 6 نفر بیرون اتاق عمل هستند و یک نفر به صورت سمبلیک می‌گوید اجازه بدهید از خانواده بپرسم و بعد پاسخ می‌دهد که بله، عمل را انجام بدهید. منسوبین درجه یک خیلی مهم بودند. به آنها اطمینان دادم که به دنبال جنجال نیستم و قرار نیست سیاسیون حرف بزنند.

جی پلاس؛ روزنامه ایران نوشت: «بانو قدس ایران» که در یازدهمین جشنواره بین‌المللی «سینماحقیقت» از آن رونمایی شد طی مسیری پرفراز و نشیب به اکران آنلاین در سامانه «هاشور» رسیده است. مصطفی رزاق کریمی در این مستند روایتی دست اول از زندگی بانو خدیجه ثقفی همسر امام راحل، تصویر کرده است. بانویی که با وجود تجربه‌های مرفه کودکی، 60 سال زندگی پرتلاطم را در کنار رهبر فقید انقلاب تجربه می‌کند. این مستند ضمن وفاداری به مهمترین فرازهای تاریخ جمهوری اسلامی، تلاش می‌کند به ورطه سیاست نیفتد و قصه‌ را از منظری زنانه و مادرانه روایت کند. با مصطفی رزاق کریمی در باره این مستند که تندیس بهترین فیلم جشنواره «سینماحقیقت» و منتخب سی و ششمین جشنواره جهانی فیلم فجر را دارد، به گفت‌وگو نشسته‌ایم.

رفتارشناسی و خصایل خانم خدیجه ثقفی این گونه روایت می‌شود که دارای کاریزمای قوی، شخصیت محکم و بااراده بود. این انگاره‌های مثبت قبل از تصمیم به ساخت اثر در ذهن شما بود یا در مرحله تحقیق و پژوهش شکل گرفت؟

شالوده کاری من بر این باور استوار است که من مستندساز هرگز نباید دروغ بگویم و تحریف نکنم. مبنای کار من بر تحقیق است. فکر سناریو را هم نمی‌کنم و تأکیدم بر پژوهش است؛ تحقیقی بدون احساسات و بر مبنای جست‌وجوی واقعیت. مستند «بانو قدس ایران» نیاز به تحقیق اساسی داشت و این مرحله حدود یک سال و نیم طول کشید. یک بار هم تحقیقات را کامل کردیم؛ اما به نظرم رسید که باید از اول شروع کنیم، چرا که فیلم مربوط به شخص من نیست و مربوط به همسر امام است و بخش کارگردانی در مرحله بعد قرار داشت. باید مسیر را مرحله به مرحله درست می‌رفتیم، مطالعه، تحقیق، سناریو و ... همه با دقت انجام می‌شد. بعد از تأیید همه‌جانبه بیت امام ساخت فیلم شروع شد.

بعد از تأیید مرحله همه می‌دانستند قرار است چه بگویند و در واقع مسیر مشخص بود؟ هیچ کدی نمی‌دادید که قرار است چنین ترسیمی از شخصیت ایشان داشته باشیم؟

تأکید می‌کنم تحقیق باید آنقدر کامل باشد و مطالعه کرده باشیم که مسیر مشخص باشد. پس از این مرحله برای من محرز بود که منسوبین درجه یک و نزدیک‌ترین‌ افراد خانواده، آنچه را از رفتار خانم دیده‌اند، بیان کنند. اولین بار بود که در بیت امام باز می‌شد و دوربین یک مستندساز وارد حریم آن می‌شد. آنقدر شناخت کافی داشتیم که با درصدی خطا می‌دانستیم که چه کسی کجا و در کدام بخش خانه بنشیند و حرف بزند. با حضور در آن اتاق بخشی از خاطره‌ها برای آن شخص روشن می‌شد. خیلی‌ها از جمله دخترشان بعد از مدت‌ها وارد ساختمان شده بودند اما من تأکید داشتم که اول گفت‌وگو‌هایمان را انجام بدهیم، بعد خانه و یادگاری‌ها را ببینند. من مصاحبه‌گر نیستم، درد دل می‌کنم. به دنبال سؤال جنجال‌بر‌انگیزی نبودم، در هیچ‌کدام از کارهایم نبودم، به دنبال زندگی هستم. مبنای یک فیلم، مخصوصاً فیلم مستند باید زندگی‌بخش باشد؛ بنابراین هر آنچه بیان شد، خودجوش بود؛ به این معنا که آنچه در دل بود بیان شد، تزریقی نبود.

همان طور که اشاره کردید، این مستند برای اولین بار به اندرونی بیت رفته، جایی که نهانخانه یک شخصیت بزرگ است. اول اینکه چطور مورد اعتماد قرار گرفتید و این اعتماد را از خانواده ایشان جلب کردید و در نهایت چگونه بین حفظ حریم و عدم سانسور تعادل ایجاد کردید؟

برای پاسخ به این سؤال باز هم باید به مرحله پژوهش برگردم چون تمام فیلم‌های من بر همین مبناست. ما به سادگی داخل بیت امام نشدیم، کلی زمان برد تا به شخصیت‌ها نزدیک شویم و صحبت کنیم. پرسیدند قصد شما چیست؟ گفتم اندرونی و صحبت با منسوبین درجه یک. مثال آوردم. گفتم وقتی پدر یا مادری داخل اتاق عمل است و سؤال مهمی پیش می‌آید پزشک سراغ منسوبین درجه یک می‌رود و از آنها می‌پرسد که می‌توانم ادامه عمل را انجام بدهم؟ 5، 6 نفر بیرون اتاق عمل هستند و یک نفر به صورت سمبلیک می‌گوید اجازه بدهید از خانواده بپرسم و بعد پاسخ می‌دهد که بله، عمل را انجام بدهید. منسوبین درجه یک خیلی مهم بودند. به آنها اطمینان دادم که به دنبال جنجال نیستم و قرار نیست سیاسیون حرف بزنند. آدم‌هایی که در بطن زندگی هستند، صحبت می‌کنند. من به دنبال زندگی بودم چون ابعاد سیاسی امام در تمام دنیا فراگیر است. پس از پیشنهاد ساخت این کار از سوی عروج فیلم، وقتی چند کتاب درباره‌شان خواندم، دیدم که حرف‌های تازه‌ای درباره شخصیت این زن بسیار محترم وجود دارد و اعلام کردم برای تحقیق حاضر هستم. اول قرارداد فیلم نمی‌بندم بلکه قرارداد تحقیق می‌بندم. اگر به نتیجه رسید، می‌روم  مرحله بعدی. تیم تحقیق خیلی تلاش کرد. برای مصاحبه که رفتیم، خانواده احساس می‌کردند که راحت هستند و بازیچه نیستند. برخی اوقات، بعضی از مستندساز‌ها، برای رسیدن به اهداف خود، در مقابل دوربین انسان‌ها را ابزار می‌کنند. نه فقط برای این مستند بلکه برای هر فیلمی شدیداً با این رفتار، مخالف هستم. هیچ وقت در مستند‌هایم انسان‌ها ابزار نشدند. انسان شخصیت دارد و تا جایی که دوست دارد، می‌تواند نظر بدهد و حرفش را بزند. مستندساز هم باید اراده و صبر داشته باشد. اراده من برای این کار خیلی جدی بود و می‌دانستم که صبر بسیار هم می‌طلبد. ساخت این کار 3 سال و نیم طول کشید، نه ادعایی داشتم و نه ناراحت می‌شدم،  منتظر بودم. قبول کرده بودم که در این فیلم منسوبین درجه یک حضور دارند و فیلم مال آن‌هاست نه من. دوست داشتم بازنگری بر زندگی مشترک امام با خانم داشته باشم. خانمی که استقلال خودش را داشت. در کتابخانه ایشان کتاب‌های متعددی دیدم که به ذهنم نمی‌رسید. از صادق هدایت گرفته تا جلال آل احمد و نویسنده‌های فرانسوی. ایشان ادبیات فاخری داشت، برای نوشتن وقت می‌گذاشت. یک بار چرک‌نویس می‌کرد، یک بار پاک‌نویس و بعد هم آن پاک‌نویس را ویرایش می‌کرد. حاج احمد آقا هم برای ویرایش کمکش می‌کرد. در صندوقی که متعلق به ایشان است، انباری از کتاب و‌ یافته‌ها و نوشته‌هایشان قرار دارد. با این شناخت واقعاً نسبت به ساخت مستندی درباره‌شان علاقه‌مند شدم. هنوز هم علاقه‌مندم برای این بیت و خانواده کار کنم. آقا مصطفی شخصیت بسیار بزرگی است. ما خیلی کم به این موضوع‌ها پرداخته‌ایم یا اینکه آن را سفارشی دیده‌ایم. من هیچ وقت به صرف سفارش کار نمی‌کنم. اگر هم قبول کردم، در نهایت دغدغه خودم را اعلام کردم. دغدغه من قصه‌ای است که زندگی در آن جاری باشد.

مشخص است که تحت تأثیر شخصیت مرحوم مصطفی خمینی قرار گرفته‌اید. البته اشاراتی که در مستند هم می‌شود برای مخاطب جالب است از جمله جایی که روحانیون نجف از مدرسه رفتن دختر آقامصطفی خمینی گلایه دارند و ایشان با تمام ارادت و حمایت‌هایی که نسبت به پدر و مادرش دارد، می‌گوید من اسمم مصطفی است و شما روح‌الله. ما دوتاییم. خیلی جاها می‌شنویم که آقا مصطفی برای خانم همه چیز بود، علاقه‌اش قابل وصف نیست و... یا حتی اینکه مرگ او سنگین‌ترین حادثه زندگی خانم بوده است و بعد از فوت امام و احمدآقا آن شکنندگی را ندارد. این‌ پرداخت‌ها به خاطر تأثیری است که خودتان از شخصیت ایشان گرفتید؟

من در زمان تحقیق با این موضوع مواجه شدم. عموماً قبل از مصاحبه، موشکافی نمی‌کنم، فقط نمونه‌برداری و شناخت کلی است. ترجیح می‌دهم بقیه چیزها جلو دوربین اتفاق بیفتد چون برای من هم تازگی دارد. در مورد آقامصطفی هم اصلاً نمی‌دانستم که همسرش کجاست. حتی یک عکس هم نداشتند. ماه‌ها طول کشید تا از خانم (معصومه) حائری خواهش کردیم که جلو دوربین بیاید. آمدن به محل مصاحبه هم برایشان سخت بود. اتفاقاً همان اول کار هم گفت که چرا  باید به شما اعتماد کنم؟ گفتم ظاهراً اغلب به من اعتماد می‌کنند و شما هم یکی از آن‌ها هستید. خندید و گفت که شروع کنید، دوست دارم صحبت کنم.  هر حرفی که راجع به آقامصطفی مطرح می‌کند، حرف دلش است. من کسی را به زور وادار نمی‌کنم. وظیفه من این است که برای بخش کارگردانی و فیلمبرداری نظم بدهم و در حین ساخت انتهای فیلم و اینکه بیننده چگونه با آن ارتباط برقرار می‌کند را ببینم؛ اینکه جلو دوربین چه اتفاقاتی خواهد افتاد را من تعیین نمی‌کنم. فیلم مستند زندگی را مرور می‌کند و باید زندگی در آن جریان داشته باشد، در آن صورت بیننده‌اش نسبت به آن وفادار خواهد بود.

اضافه شدن بخش‌هایی مثل گفت‌وگو با خانم فاطمه طباطبایی و دختر کوچک امام که در نسخه جشنواره سینما حقیقت نبود احیاناً برای ایجاد تعادل نبود؟ اینکه خیلی به حاج آقا مصطفی نپردازیم و بخش‌های دیگر را هم ببینیم؟

نه. این بخش‌ها در زمان تحقیق مشخص بود. قرار بود همه آن‌ها از هر جای ایران که هستند برای گفت‌وگو به اندرونی بیت بیایند. سخت هم بود. بالاخره سنی از برخی‌شان گذشته است. خانم دکتر طباطبایی هم مشغله زیادی داشت. ایشان و خانم دکتر زهرا مصطفوی به زمان فیلمبرداری نرسیدند اما ما باید فیلم را به جشنواره سینما حقیقت می‌رساندیم. ایام جشنواره روی سن هم گفتم که این فیلم ناقص است چون این دو نفر نیستند. سه ماه بعد از جشنواره سینما حقیقت این دو بزرگوار جلو دوربین آمدند. برای فیلمبرداری همین بخش‌ها، خانم دکتر طباطبایی ساعت 11ونیم شب به اندرونی بیت رسید. گروه فیلمبرداری از ظهر منتظر بودند اما مشغله‌های خانم طباطبایی زیاد بود؛  تدریس و پژوهشکده و... هر چند گفت‌وگو با ایشان کوتاه بود اما بسیار کلیدی بود. درباره خانم مصطفوی هم در تحقیق پی برده بودم که خیلی به امام نزدیک بود، به همین خاطر دوست داشتم ایشان حتماً باشد. واقعاً چنین چیزی بر من تحمیل نشد که از چه کسی مصاحبه بگیریم یا نگیریم. حاج حسن آقا خمینی هم از یک جایی پشتیبان فیلم بود. مرحله به مرحله و قدم به قدم ایشان را در جریان می‌گذاشتم، می‌گفتم مطالعه کنید اگر جایی لازم است، بحث کنیم، نه اینکه به من بگویید چه چیزی گفته شود چه چیزی نه. همکاری‌اش فوق‌العاده بود.

بازخوردی که از نسل جوان می‌گیرید و شناخت‌شان نسبت به این خانواده چطور است؟ فکر می‌کنید کدام بخش بیشتر برایشان جذاب بوده است؟

برای نسل جوان امروز اگر از آقا مصطفی یا حاج احمدآقا خمینی بگوییم، نمی‌شناسد. دارند تبدیل به تاریخ می‌شوند. این مستند برای نسل جوان نگاهی تازه بود. برایم عجیب است که بارها در همین ایام جشنواره از آنها شنیدم که فکر می‌کردند اسم همسر امام بتول است. برای اغلب آنها خیلی جذاب بود که چنان زن مقتدری چطور بیش از 60 سال با همسر سیاسی و عارف خود زندگی کرده، با ثبات شخصیتی رشد کرده، زبان فرانسه بلد بوده و زبان عربی را هم تکمیل کرده است. برای مخاطب قدرت و استقلال این زن فوق‌العاده جذاب بود، مخصوصاً برای جوان‌ها و بویژه خانم‌ها. خیلی‌ها همسر رهبر فقید انقلاب را اصلاً نمی‌شناختند. در این فیلم، او خودش را معرفی می‌کند و با آن اعتماد به نفس خاص می‌گوید که من کی هستم. هر آنچه هست، همان است. کلیشه‌ای هم ندارد. امام به ایشان خیلی احترام می‌گذاشتند. زن و شوهری که عاشق و معشوق بودند؛ اما خانم می‌دانست که همسرش در مسأله سیاست مسیر خودش را می‌رود و تصمیم هم با خود اوست. او صادق‌ترین همراه یک مرد انقلابی بود و مدیریت تمام خانه با خودش بود. دختر‌های باسوادی تربیت کرده است. با کتاب‌های حجیمی که در کتابخانه‌اش بود، دختر‌ها همیشه منتظر بودند تا ببینند مادر چه کتاب جدیدی معرفی می‌کند.

چرا از این دست علاقه مندی‌ها و  وجهه فرهنگی ایشان نشانی در مستند نیست؟ آن طور که مشخص است ایشان ادبیات فاخری داشت اما حتی از دستنوشته‌هایی که گویا به درخواست حاج احمد آقا خمینی بوده هم کمتر استفاده شده است.

ببینید در فیلم حتی شش عکس بیشتر از خانم نداریم. برای پرداختن به همه چیز وقت نبود. خیلی چیز‌ها وجود دارد که می‌توان در باره آنها مفصل گفت. در تحقیقات‌مان تمام این‌ها وجود دارد و شاید روزی چاپ شود؛ اما در ساختار  فیلم همراه با موضوع پیش رفتیم و فشاری وارد نکردیم که این قسمت بیشتر باشد و آن قسمت کمتر. برای پرداختن به همه این‌ها در قالب یک مستند وقت نبود. «بانو قدس ایران» یک تلنگر است. می‌توان فیلم‌های بیشتری درباره ایشان ساخت. متأسفانه درباره شخصیت‌ها، چون شخصیت هستند فیلم‌ها اصولاً کلیشه‌ای می‌شوند. گم می‌شوند. در این فیلم من دچار شیفتگی نبودم، دچار این بودم که شخصیت را بشناسم. دنبال کلیشه‌ نبودم، دنبال فراز و نشیب‌ زندگی بودم. اینکه همذات پنداری ایجاد شود، مخاطب بگوید می‌توانست این اتفاق برای من هم بیفتد. دیگری بگوید من هم دوست داشتم خانمی این‌چنین باشم. یکی بگوید من هم این طوری هستم. این کلیشه نیست ولی یک الگوی خوب است بخصوص به عنوان یک زن روحانی که اغلب این طور دیده نشده‌اند.

جالب اینکه از فیلم شباهت‌هایی بین خانم ثقفی و خانم حائری دریافت می‌کنیم. هر دو مصرانه می‌گویند از ازدواج با آخوند یا به تعبیر خودشان ملا پرهیز داشتند و...

کاملاً همین طور است. خانم حائری خیلی جلوی دوربین راحت بود. خودش بود. من جلوی دوربین هول می‌شوم؛ اما پشت دوربین حواسم هست که انسان را ببینم، دنبال جنجال و جوایز نباشم، دنبال ارتباط باشم. گاهی احساس می‌کنید فرد جلوی دوربین راحت نیست، فیلم هم در آمده، خوش به حال کارگردان اما حواسش نبوده که به قول یکی از مستند‌ساز‌های بزرگ آلمانی در آثار مستند انسان‌ها «حضور» دارند، مجری نیستند. در سینما می‌توانند اجرا کنند اما در مستند حضور دارند. ما تحقیق کتابخانه‌ای مفصل داشتیم و تحقیق میدانی هم. وقتی با آدم‌ها آشنا می‌شوید، دیگر به عنوان یک کارگردان قدم پیش نمی‌گذارید به عنوان یک دلسوز زندگی، وارد کار می‌شوید و نمی‌خواهید جنجال درست کنید. تمام فیلم‌های من درباره موسی کلانتری، اصغر قندچی، علامه جعفری و... همین‌طور بود. پسر علامه جعفری، علیرضا، گفت که پدر من همین بود. رسیدن به این شاخصه هم تنها به اراده و صبر برمی‌گردد.

همان طور که گفتید، فقط چند عکس و یک پلان چند ثانیه‌ای از صدای خانم خدیجه ثقفی را می‌شنویم. به لحاظ آرشیوی منابعی در دسترس نبود، یعنی کسی در این سال‌ها از ایشان فیلم نگرفته و نخواسته که خاطراتش جلوی دوربین ثبت شود؟

همه چیز‌های موجود را که البته محدود بود در اختیار ما گذاشت. حتماً فیلم‌های شخصی دارد؛ ولی فیلم خانوادگی‌شان است و نباید حریم‌شان را شکست. لابد در خانواده عکس یادگاری گرفته‌اند  اما من هیچ وقت به دنبال چنین چیز‌هایی نیستم. ما در کشوری هستیم که تاریخ مذهب یکتا‌پرستی داریم، از قبل از اسلام؛ در نتیجه خانواده‌ها راضی نیستند که عکس‌های خصوصی‌شان را نشان دهند. عکس‌هایی بود که در اختیار گروه گذاشتند؛ ولی فیلم زیاد نبود. خانم دکتر طباطبایی از امام و همسرشان فیلم‌هایی گرفته بود که در مستند استفاده کردیم. ایشان درس فلسفه را نزد امام یاد گرفت و می‌توانست با خانواده راحت‌تر باشد، بویژه در فیلم گرفتن چون کسی با امام شوخی نداشت که بخواهد فیلم بگیرد. فیلم‌هایی که گرفته بود، به تیم تولید داد و ما هم از آن‌ها استفاده کردیم. یکی‌اش همان بخشی است که خانم بعد از رحلت امام در اتاق امام نشسته‌ است. 10 ثانیه هم بیشتر نیست و آخر فیلم دیده می‌شود؛ ولی همین‌ها بود و من هم معترض نبودم. فیلم و عکس از زندگی شخصی آدم‌ها گرفتن، به عموم ربطی ندارد، به منِ کارگردان هم ربط ندارد، همان گونه که من هم لازم نمی‌بینم عکس بچه‌ام و خانواده‌ام را به همه نشان دهم.

نگاه و سلیقه‌ای که خانواده نسبت به کار داشتند چطور بود؟ چقدر کارشناسانه بود؟ نظراتی که داشتند به معیارهای سینمایی نزدیک بود؟

بله. نظرات حاج حسن آقا خیلی. من‌ یافته‌های خودم را می‌گویم. ایشان فرد بسیار تیزهوشی است. موضوعات اجتماعی و سینما را خیلی خوب و از ریشه می‌شناسد. این طور بگویم که تحلیلگر خوبی است بخصوص برای سینمای مستند. چند باری به قم رفتم و در کتابخانه‌اش صحبت کردیم، اصلاً فکرش را نمی‌کردم که این طور باشد. ارتباط خوبی با ایشان داشتم، ولی الآن فکر نمی‌کنم دوست داشته باشد حتی یک بار دیگر من را ببیند. آنقدر که هی سراغش ‌رفتم و سؤال پرسیدم. خانم زهرا مصطفوی که فیلم را دید، نکات بسیار ظریفی گفت. کتابی هم به من هدیه داد؛ ولی می‌دانم که همه‌شان را خیلی خسته کردم.

یکی از تکان‌دهنده‌ترین اتفاق‌های زندگی خانم ثقفی، لحظه مرگ آقا مصطفی و حاج احمد آقاست اما در عین حال یک تفاوت عمده در واکنش ایشان نسبت به این دو اتفاق می‌بینیم. بار اول حس مادرانه‌ای است که برای همه باورپذیر است اما در زمان مرگ احمد آقا انگار نگاه و باورش با همسرش یکی شده است.

شما اولین نفر هستید که این نکته مهم را دیده‌اید و خوشحالم که به این نکته اشاره کردید. دقیقاً همین است. این زوج واقعاً همدیگر را دوست داشتند. امام هم می‌گفت وقتی کسی را دوست دارید، به او بگویید. این یک فیلم عاشقانه است؛ ولی از یک جایی، مخصوصاً از نجف و فوت آقا مصطفی اتفاق‌های تازه‌ای شکل می‌گیرد. خانم دکتر طباطبایی کتاب زیبایی دارد و آنجا نوشته که در روز فوت آقا مصطفی خانم چه عکس‌العمل‌هایی داشته است. از یک دوره‌ای به بعد اما انگار روح خانم با امام یکی شده است. وقتی آقای هاشمی رفسنجانی وارد حیاط می‌شود و جسم بی جان احمدآقا را جلوی پنجره می‌بیند، گریه می‌کند اما خانم می‌گوید: این گریه‌ها دیگر بس است. خدا امانتی را به ما داد و از ما گرفت. این حرف، حرف امام بود. خانم، حاج احمد آقا را خیلی دوست داشت. احمد آقا تمام وقت به او سر می‌زد؛ به کار‌های خانم می‌رسید همیشه هم پای پله‌ها می‌گفت: مادر کاری ندارید؟ در فیلم هم به آن اشاره شده است؛ اما با وجود این همه علاقه‌مندی به این فرزند واکنش‌اش به مرگ او متفاوت می‌شود. از یک جایی دیگر روح‌شان با امام یکی شده بود. بعد از فوت امام هم خانه را دست نخورده باقی گذاشت. هیچ چیز به آن اضافه نکرد. خیلی لطف داشتند و به من اعتماد کردند و گنجه، کمد‌ها و همه چیز را نشانم دادند. هیچ چیز به خانه اضافه نشده است. یک نکته خیلی مهم که برایم جالب بود اینکه دختر‌ها ازدواج کردند و ممکن است زندگی‌شان از نظر مالی متفاوت باشد؛ ولی این پدر و دو پسر هیچ چیز از مال دنیا نداشتند. خیلی غریب و تکان‌دهنده است. اگر قرار باشد فیلم بعدی را بسازم، خیلی حرف‌ها برای گفتن داریم. شب هفتم امام، پسرش احمدآقا نمی‌دانست چگونه پول تهیه کند. تمام دنیا برای او عزاداری می‌کردند؛ ولی پسرش نمی‌دانست پول مراسم داخل خانه‌اش را چگونه تهیه کند. این پدر و دو پسر از این دنیا هیچ نداشتند. این حرف من احساسی نیست. با تحقیقات می‌گویم. تمام داشته آقا مصطفی در نهایت یک خانه 45 متری در محله معمولی نجف بود. داستان‌های عجیب و غریبی وجود دارد که در جریان تحقیق، یک جاهایی من را می‌گرفت. می‌گفتم چطور می‌شود؟ می‌توانی همه چیز داشته باشی، ولی هیچ چیز نداری!

مستند با جای خالی حاج احمد آقا خمینی شروع می‌شود و با جای خالی آقا مصطفی خمینی و صحبت‌های همسرش خانم حائری تمام می‌شود.  چطور به این انتخاب رسیدید؟

حاج احمد آقا یک سمبل است. چون به امام خیلی نزدیک بود و بعد از رحلت پدر همیشه در آن خانه بود. نریشن می‌گوید آن‌ها رفتند. همه رفتند. هیچ کس نمانده است. فقط آن فرش مانده است. از قم به نجف، از نجف به ایران؛ با این فرش هم‌نشین و هم سفره شدیم. بر این  اساس نشان دادن حاج احمد آقا در آغاز فیلم طبیعی است. آقا مصطفی خیلی برای خانم عزیز بود و حسن آقا هم می‌گوید که فوت پدر بزرگ و فوت حاج احمد آقا، هیچ کدام به اندازه فوت آقا مصطفی شکننده نبود. بر همین مبنا آخر فیلم به یاد مصطفایی است که کسی او رانمی‌شناسد.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.