آیت الله العظمی سید علی حسینی سیستانی در سیزدهم مرداد سال ۱۳۰۹در مشهد مقدس به دنیا آمدند. ایشان از شاگردان ملاعلی نهاوندی، شیخ مجتبی قزوینی و... بود. پس از رحلت آیت الله خویی، نگاه ها برای مرجعیت به سمت ایشان معطوف شد.

به گزارش خبرنگار جی پلاس، در راستای شناساندن بزرگان اندیشه دینی در این صفحه بر آنیم که این شخصیت های ارجمند جهان اسلام و تشیع را به مخاطبان معرفی کنیم و مطالب منتشرشده قطره ای است از دریای زندگی این بزرگواران که به قدر وسعمان است. باشد که مفید فایده افتد. این قسمت به زندگی آیت الله العظمی سید علی سیستانی اختصاص دارد.

 

 

زندگی‌نامه آیت الله سید علی سیستانی

 ولادت وتربیت

آیت الله سید علی سیستانی در نهم ربیع‌ الاول سال 1349 هجری قمری در خانواده‌ای متدین و مشهور به علم و دانش در مشهد مقدس رضوی به دنیا آمد. پدرش «سید محمّد باقر»عالمی مقدّس، و مادرش علویه‌ای والا مقام ، فرزند «علاّمه سیّد رضا مهربانی سرابی» بود. جدّ وی عالم جلیل ‌القدر «سید علی سیستانی» بود که علامه شیخ آقا بزرگ تهرانی در کتاب طبقات اعلام الشیعه در باره‌اش چنین آورده است:

 

"وی از شاگردان ملاعلی نهاوندی در نجف اشرف، و از شاگردان مجدّد شیرازی در سامرّا بود. و پس از آن در زمره خواص سید اسماعیل صدر در آمد و در حدود سال 1318 هجری به مشهد امام رضا (علیه السلام) بازگشت و در آن‌ جا رحل اقامت افکند و با بهره وافری که از دانشِ و پارسایی و صلاح برده بود، به جایگاه بلندی دست یافت."

 

در میان شاگردان نام‌ آور او می‌توان از فقیه بزرگ شیخ محمد رضا آل‌ یاسین (قدس‌ سره) یاد نمود.

خاندان حضرت استاد (دام‌ ظله) که از سادات علوی حسینی هستند، سده یازدهم هجری در اصفهان می‌زیستند. از سرشناسان آن خاندان در روزگار یادشده می توان به فیلسوف پرآوازه (محمد باقر داماد) صاحب کتاب قبسات اشاره نموده یکی از نوادگان وی به نام «سید محمد» در عهد پادشاهی سلطان حسین صفوی به مقام شیخ‌ الاسلامیِ سرزمین سیستان رسیده و به آن دیار انتقال یافته و از آن پس، او و خانواده‌اش در همان‌ جا سکنا گرفته‌ اند. نخستین فرد از این خاندان که به مشهد رضوی رهسپار شد، مرحوم «سید علی» بود که برهه‌ای را در مدرسه مرحوم ملا محمد باقر سبزواری ماند و برای ادامه تحصیل، ابتدا به نجف اشرف رفت و سپس رهسپار سامرّا شد.

 

استاد ما (دام ‌ظله) در زادگاه خود پرورش یافت و دروس ابتدایی و مقدمات را همان جا فرا گرفت. وی در پنج ‌سالگی به  فراگیری قرآن پرداخت و پس از آن به یادگیری خواندن و نوشتن و دروس ابتدایی، به مدرسه دار التعلیم دینی رفت و همزمان با تحصیل در آن مدرسه، هنر خوشنویسی را نزد استادش «میرزا علی آقای ناظم» آموخت.

 

در نخستین ماه‌های سال 1360 هجری قمری با راهنمایی پدر بزرگوارش به فراگیری مقدمات علوم حوزوی پرداخت و شماری از کتاب‌های ادبی مانند شرح الفیه سیوطی، مغنی ابن‌ هشام، مطوّل تفتازانی، مقامات حریری، و شرح نظام را نزد مرحوم ادیب نیشابوری و دیگر استادان فن خواند و شرح لمعه و قوانین را از مرحوم سید احمد مدرّس یزدی معروف به «نهنگ» فرا گرفت. تعدادی از کتب سطوح عالیه همچون مکاسب و رسائل و کفایه را از آیت‌ الله میرزا هاشم قزوینی آموخت و چند کتاب فلسفی مانند شرح منظومه سبزواری و شرح حکمة‌ الاشراق و اسفار را در محضر مرحوم ایسی خواند. شوارق‌ الالهام را از شیخ مجتبی قزوینی فرا گرفت و برای تحصیل معارف وحیانی در حوزه درس مرحوم آیت ‌الله میرزا مهدی اصفهانی (متوفای اواخر سال 1365 هجری قمری) حاضر شد. وی همچنین در حوزه درس خارج میرزا مهدی آشتیانی صاحب تعلیقه بر شرح منظومه و مرحوم آیت ‌الله میرزا هاشم قزوینی (قدس‌ سرهما) حضور یافت.

 

ایشان در اواخر سال 1368 هجری قمری راهی حوزه علمیه شهر مقدس قم شد و در بحث‌های خارج فقه و اصول مرجع بزرگوار آیت‌ الله سید حسین طباطبائی بروجردی (قدس سرّه) شرکت نمودند و بسیاری از مهارت‌های فقهی و دیدگاه‌های رجالی و حدیثی را از ایشان فرا گرفتند و افزون بر این، از حوزه درس فقیه بزرگوار سید محمد حجت کوه ‌کمره‌ای (قدس سره) نیز بهره فراوان بردند.

 

در سال‌های اقامت در قم، با مرحوم علاّمه سید علی بهبهانی عالم معروف شهر اهواز که از پیروان مکتب فقهی محقق تهرانی بود، پیرامون برخی از مسائل قبله ‌شناسی، نامه‌نگاری‌هایی انجام داد و در نامه‌ های خود، به رغم دفاع سید بهبهانی از دیدگاه‌های محقق تهرانی، برخی از دیدگاه‌های وی را به نقد کشید. این مکاتبات تا آن ‌جا ادامه یافت که مرحوم سید بهبهانی طی نامه‌ای در 7 رجب 1370 هجری قمری، به حضرت استاد (دام ‌ظله) که در آن تاریخ جوانی بیست‌ و یک ساله بود نوشت و در آن مهارت علمی وی را با تعبیر «عمدة العلماء المحققین و نخبة الفقهاء المدققین» ستود و ادامه بحث در خصوص موضوع قبله را به دیدار حضوری با ایشان در هنگام تشرّف به زیارت امام رضا (علیه‌ السلام) موکول کرد.

 

در اوایل سال 1371 هجری قمری حضرت استاد (دام ‌ظله) شهر مقدّس قم را به قصد اقامت در نجف اشرف کانون علم و فضیلت حوزه‌های علمیه  ترک کرد. ایشان سالگرد اربعین امام حسین(علیه‌ السلام) را در کربلا ماندند و آن‌گاه راهی نجف شدند و در مدرسه علمیه بخارائی اقامت گزیدند. در نجف اشرف، حوزه درس فقه و اصول دو تن از بزرگان یعنی آیت ‌الله سید ابو القاسم موسوی خوئی (قدس ‌سره) و شیخ حسین حلّی (قدس ‌سره) را درک کردند و زمانی طولانی را در محضر ایشان گذراند و در همان ایام، از مباحث برخی دیگر از سرشناسان حوزه از جمله مرحوم آیت الله حکیم (قدس ‌سره) و مرحوم آیت الله شاهرودی (قدس ‌سره) نیز بهره برد.

 

هوشمندی علمی

آیت ‌الله سیستانی (دام‌ ظله) در حلقه درس استادان خویش، با طرح اشکالات قوی، درک سریع مطلب، تحقیق و تتبّع بسیار و تلاش پیگیر علمی و آگاهی از دیدگاه‌های گوناگون در زمینه‌های مختلف علوم حوزوی، درخششی چشمگیر یافت. گواه این مطلب آن است که ایشان در سال 1380 هجری قمری در حالی که سی‌ ویک ساله بود، موفق به دریافت گواهی اجتهاد مطلق از سوی دو استاد خود یعنی آیت ‌الله خوئی (قدس‌ سره) و شیخ حسین حلّی (قدس‌ سره) شد. این در حالی بود که از یک سو، آیت ‌الله خوئی، جز برای اندکی از شاگردان خود هرگز چنین اجازه‌ای صادر نفرموده است که یکی از آن‌ها آیت ‌الله سیستانی و دیگری مرحوم آیت ‌الله میرزا علی فلسفی از علمای مشهد مقدس بوده و از سوی دیگر تنها کسی که موفق به دریافت اجازه اجتهاد مطلق از شیخ حسین حلّی شده ، حضرت آیت‌ الله سیستانی است.

 

علامه شیخ آقا بزرگ تهرانی (قدس‌ سره) استاد محدثان روزگار خویش نیز در نوشته ای به تاریخ 1380 هجری قمری ، مهارت و توانمندی ایشان در علم رجال و حدیث را گواهی کرده است.

 

آثار علمی

آیت الله سیستانی از اوایل سال 1381 هجری درس خارج فقه خود را بر مبنای کتاب مکاسب شیخ انصاری ( قدّس سرّه) آغاز کرد و پس از آن به شرح کتاب عروه الوثقی پرداخت و شرح کتاب طهارت، بخش زیادی از کتاب صلاة، بخشی از کتاب خمس، تمام کتاب صوم و اعتکاف را به پایان برد و شرح کتاب زکات را شروع کرد.

 

در همان سال‌ها، به درس‌های فقهی دیگری پیرامون مباحث کتاب قضا و بحث‌های «ربا» و «قاعده الزام» و «قاعده تقیه» و دیگر قواعد فقهی نیز پرداخت و مباحث رجالی شامل «حجیّت مراسیل ابن ابی‌عمیر» و «شرح مشیخه تهذیبین» = (تهذیب و استبصار) و غیر آن را نیز در برنامه خود قرار داد.

 

درس خارج علم اصول را از شعبان سال 1384 هجری قمری آغاز کرد و دوره سوم آن را در شعبان سال 1411 هجری به پایان برد.

 

در طول سال‌های یادشده، بسیاری از فضلای برجسته در بحث‌های پربار و ارزنده ایشان شرکت نمودند که برخی از آنان در شمار استادان بحث خارج شمرده می‌شوند؛ مانند حضرات آیات شیخ مهدی مروارید، سید مرتضی مهری ، مرحوم سید حبیب حسینیان، سید احمد مددی ، شیخ مصطفی هرندی، سید هاشم هاشمی و تنی چند از دیگر اساتیدی که در حوزه‌های علمیه به تدریس اشتغال داشته و دارند.

 

شیوه‌های بحث و تدریس:

درس و بحث حضرت آیت ‌الله با سبک تدریس بسیاری از استادان حوزه و صاحبان کرسی درس خارج متفاوت است.

در زمینه بحث‌های اصولی باید به این ویژگی‌های حوزه ایشان اشاره کرد:

1ـ سخن از پیشینه تاریخی مباحث و آشنایی با ریشه‌های آن : چندان که گاه مانند مسأله «بسیط و مرکب بودن مشتق» باید پس‌زمینه‌های آن را در مسائل فلسفی جست‌وجو کرد، و گاه مانند بحث «تعادل و تراجیح» باید با چالش‌های عقیدتی و سیاسی آشنا بود. استاد در مبحث یادشده چنین تبیین فرموده‌اند که ماجرای اختلاف احادیث ناشی از کشمکش‌های عقیدتی و فکری آن روزگار و شرایط سیاسی حاکم بر دوران زندگانی ائمه (علیهم‌ السلام) بوده است؛ از این رو، روشن است که آگاهی از پیشینه مباحث ، بر زوایای این مسائل پرتو خواهد افکند و ما را با واقعیت دیدگاه‌های مختلف آشنا خواهد کرد.

 

2ـ پیوند میان دیدگاه‌های حوزوی و اندیشه‌های معاصر: ایشان در بحث خود پیرامون «معنای حرفی» و در بیان فرق میان «معنای حرفی» و «معنای اسمی» و این که آیا این تفاوت ذاتی است یا اعتباری؟ رویکرد صاحب‌ کفایه مبنی بر اعتباری و لحاظی بودن تفاوت را برگزیده‌اند، اما بنیاد این گزاره را بر یک انگاره نوین فلسفی که عبارت از تکثر ادراکی در فعالیت و خلاقیت ذهن آدمی است گذاشته‌اند که می‌گوید اندیشه انسان در آنِ واحد می‌تواند یک مطلب را به دو شکل تصور کند: یک بار به صورت «استقلالی» و «به ‌وضوح» که از آن تعبیر به «اسم» می‌شود و یک بار به شکل «آلی» و «در خفا» که آن را «حرف» می‌نامند.

 

ایشان با ورود به بحث «مشتق» و سخن از کشمکش میان علما در معنای اسم زمان ، «زمان» را با نگاه فلسفی نوینی مطرح کردند که عبارت از انتزاع زمان از مکان (= زمکان) همانند انتزاع مفهوم روز و شب از تعاقب نور و ظلمت است.

 

در مبحث «مدلول صیغه و ماده امر» و بحث از«تجرّی» نیز به نظریه برخی از جامعه‌ شناسان مبنی بر تقسیم «طلب» به «فرمایش» و «خواهش» و «پرسش» پرداختند که بسته به حقیقت درخواست «خواهان» و ویژگی وی از جهت «فرادستی»، «برابری» یا «فرودستی» نسبت به طرف مقابل تفاوت می‌کند.

 

ایشان همچنین معیار مجازات و عنوان سرکشی «عبد» و سرپیچی وی از دستور «مولا» را مبتنی بر تقسیم‌ بندی طبقاتی جوامع کهن بشری دانسته‌اند که در آن جوامع عناوینی مثل «مولا و عبد» و «فرادست و فرودست» و لایه‌هایی اجتماعی از این دست وجود داشته است؛ بنابر این، به نظر ایشان، دیدگاه یادشده را باید از اندیشه‌های بازمانده از فرهنگ‌هایی باستانی دانست که با زبان حقوقی مبتنی بر منافع همگانی بشر بیگانه است و با زبان طبقاتی سخن می‌گویند.

 

3ـ اهتمام به بحث‌های اصولی کاربردی در فقه؛ طلاب حوزه علمیه با علمای بسیاری روبه ‌رو هستند که گاه چنان در بحث‌های اصولی فرو می‌روند که تنها مایه فرسایش اندیشه و فکر است و فقیه را در روند فقاهت وی هیچ بهره‌ای نمی‌ افزاید. از این شمار مباحث باید به مبحث «وضع» و اعتباری یا تکوینی بودن آن ، و این که آیا «حقیقت وضع» بر مبنای «تعهد» است یا «تخصیص»، و بحث‌های مربوط به موضوع علم و تعریف فلاسفه از عوارض ذاتی علم و مباحثی از این قبیل یاد کرد.

 

در برابر این رویکرد فراگیر، هر که در درس‌های حضرت استاد (دام‌ ظله) بنگرد، خواهد دید که ایشان به مباحث اصولی کاربردی در استنباط ، نظیر مباحث «اصول عملیه» و«تعادل و تراجیح» و «عام و خاص» تمام تلاش خود را چنان به کار می‌بندند که پایه‌های علمی استواری برای آن بنا کنند. اما در بحث‌های دیگر از آن قبیل که نام بردیم، تنها به همان اندازه که در دیگر مباحث علمی سودمند افتد یا ثمره‌ای در فقه داشته باشد، بسنده می‌کنند.

 

4ـ نوآوری و ابتکار:بسیاری از استادان توانمند حوزه از روحیه نوآوری بی‌بهره‌اند و تمام تلاش خود را به حاشیه‌ نویسی بر آثار دیگران معطوف می‌ دارند و به جای پرداختن به جوهر و درونمایه مباحث، تنها به زیباسازی ظاهر آن می‌کوشند، بدین گونه که نخست آرا و دیدگاه‌های موجود را بیان می‌کنند، سپس بر پاره‌ای از آن‌ها حاشیه می‌زنند و سرانجام نظری را که به باور خودشان درست‌تر است، انتخاب می‌کنند، روش حضرت استاد اما از نوعی دیگر است. ایشان می‌کوشد تا متناسب با نیاز بحث، مطلب را در قالب جدیدی ارائه دهند، مثلاً در بحث از «استعمال لفظ در چند معنا»، که اصولی‌ها آن را به عنوان یک گزاره بی‌ثمر عقلی فلسفی، از نگاه «امکان و استحاله» به بحث می‌کشند، حضرت استاد آن را از نگاه «وقوع و عدم وقوع» که قوی‌ترین دلیل امکان است، یا از جهت «ظهور یا عدم ظهور لفظ در چند معنا» مطرح نموده است.

 

ایشان در هنگام بحث از «تعادل و تراجیح» ، بر این باور است که راز و رمز آن در زمینه‌های اختلاف میان احادیث نهفته است ، پس وقتی وارد بحث شدیم و زمینه‌های اختلاف نصوص شرعی را جست‌ وجو کردیم، مسأله دشواری که ذهن فقیهان و هر محقق و پژوهشگر نصوص اهل بیت (علیهم‌ السلام) را به خود مشغول کرده است حل می‌شود و دیگر نیازی نمی‌ماند که همانند صاحب کفایه روایات ترجیح و تخییر را حمل بر استحباب کنیم.

 

این بحث را البته دیگران نیز به گونه عقلی صِرف مطرح کرده‌اند، اما حضرت استاد آن را با شواهد تاریخی و حدیثی فراوانی در آمیخته و از لابلای آن، قواعد مهمی را برای حل اختلاف احادیث بیرون آورده و از همان قواعد در مباحث فقهی خود سود جسته‌اند.

 

5ـ بررسی تطبیقی مکاتب: در میان اساتید معروف است که بحث‌های علمی خود را تنها در مرزهای یک مکتب یا یک گرایش خاص به پیش می‌برند ، اما آیت ‌الله سیستانی مباحث خود را همواره با اندیشه‌های مکتب مشهد و افکار مکتب قم و دیدگاه‌های مکتب نجف اشرف تطبیق داده، از یک سو آرای عالم مشهد مرحوم میرزا مهدی اصفهانی (قدس ‌سره) را مطرح کرده، از سوی دیگر نظریات آیت ‌الله بروجردی (قدس‌ سره) را به مثابه زبان گویای مکتب قم متعرّض شده اند و سرانجام دیدگاه‌های آیت ‌الله خوئی (قدس‌ سره) و شیخ حسین حلّی (قدس‌ سره) را به عنوان نظریه‌ پردازان مکتب نجف اشرف به میان کشیده است. این گرایش چند وجهی گوشه‌ هایی تازه از بحث را در برابر ما می‌ گشاید و دیدگاه روشن و نمایانی از واقعیت‌ های علمی را پیش روی ما می‌نهد.

 

در خصوص روش فقهی نیز معظم‌ له سبک ویژه‌ای را دنبال می‌کند که درس و بحث فقه ایشان را از دیگران متمایز می‌سازد. این روش از ویژگی‌های زیر برخوردار است:

 

1ـ مقایسه تطبیقی میان فقه شیعه و فقه دیگر مذاهب اسلامی : زیرا آگاهی از تفکرات فقهی اهل ‌سنت در زمان صدور فتوا، همانند اطلاع از موطّأ مالک و فتاوی ابو یوسف و آرای دیگر فقهای ایشان، اهداف ائمه (علیهم‌ السلام) و دیدگاه‌های پیشوایان شیعه از صدور احکام را نمایان می‌سازد.

 

2ـ بهره‌ گیری از علم حقوق در برخی از موارد فقهی :مانند مراجعه به قانون اساسی عراق و مصر و فرانسه به هنگام طرح مباحث مربوط در کتاب‌های بیع و خیارات. روشن است که آگاهی گسترده از دیدگاه‌های حقوقی معاصر، انسان را از مهارتی حقوقی برخوردار می‌کند که در پرتو آن می‌تواند قواعد فقهی را تحلیل کند و مدارک و مستندات و موارد اجرایی آن را توسعه بخشد.

 

3ـ نظریه‌ پردازی‌ های نو گرایانه : بیشتر علمای سرشناس ما به پاره‌ای از قواعد فقهی با همان ساختاری که پیشینیان مطرح کرده‌اند می‌نگرند و جز پیرامون صحت و سقم اسناد آن، و بود و نبود مدارک و مستندات دیگر درباره آن، چیزی بر آن نمی‌ افزایند، اما آیت‌ الله سیستانی همواره می‌کوشد تا ساختار برخی از قواعد فقهی را ترقی بخشد ، به عنوان نمونه ، در خصوص «قاعده الزام» که برخی از فقها از جهت مصلحت به آن نظر می‌کنند، بدین معنا که مسلمان مؤمن می‌تواند در تحقق شماری از خواسته‌ های شخصی خویش ، به بعضی از قوانین دیگر مذاهب استناد کند ، هر چند مورد تأیید مذهب خودش نباشد، آیت‌ الله سیستانی آن را بر پایه احترام مطرح می‌کند و به همین اعتبار یعنی حرمت دادن به دیدگاه‌ها و قوانین دیگران و از رهگذر آزادی اندیشه ، آن را «قاعده احترام» می‌نامد. بر این اساس، قاعده‌های «هر قومی آیین ازدواج خود را دارند»، و «ازدواج مشرکان با یکدیگر جایز است» در همین راستا می‌گنجد.

 

در خصوص قاعده «تزاحم» نیز که فقها و اصولیان آن را به سان قاعده‌ای عقلی یا عقلایی صِرف مطرح می‌کنند، حضرت استاد آن را ذیل قاعده «اضطرار» می‌شمارند که قاعده‌ای است شرعی و نصوصی همچون « چیزی نیست که خدا آن را حرام کرده باشد، مگر آن که به دلیل اضطرار آن را حلال کرده است» بر آن دلالت دارد ، اما این نکته را بر آن می‌ فزایند که مفهوم دو قاعده «اضطرار» و «تزاحم» تنها با انضمام عنصری به نام «متمم جعل تطبیقی» به هم نزدیک می‌شوند.

 

ایشان گاه قاعده‌ای را توسعه می‌دهند و مثلاً در قاعده «لاتُعاد» که فقها آن را به دلیل وارد شدن نص خاص، مختص نماز می‌دانند ، صدر روایت را که دربردارنده قول حضرت با عبارت «لا تعاد الصلاة الا من خمسة» است، تنها یک مصداق برای کبرایی دیگر می‌شمارند که در ذیل متن یادشده آمده و حضرت فرموده‌اند: «و لاتنقض السنة الفریضة». بنابراین قاعده فوق ، افزون بر نماز، دیگر واجبات را نیز شامل می‌شود. از این رو، معیار تقدیم فریضه بر سنت است، خواه در نماز باشد یا دیگر واجبات، و از مصداق‌های آن می‌توان به تقدیم وقت و قبله بر دیگر اجزا و شرایط استحبابی نماز اشاره کرد، زیرا وقت و قبله از واجبات هستند.

 

4ـ نگرش اجتماعی به متون : فقهایی هستند که تنها به حروف و الفاظ بسنده می‌کنند ، بدین معنا که بدون هیچ تلاشی برای گسترده کردن دلالت‌های متن، خود را در مرزهای الفاظ نص نگه می‌دارند، اما در برابر این دسته، فقیهانی نیز با در نظر گرفتن فضا و شرایط پیرامونیِ متن، به شناخت دیگر اوضاع تأثیرگذار در دلالت نصوص می‌پردازند، به عنوان مثال، در رویارویی با این روایت که رسول‌خدا (صلی‌ الله‌ علیه‌ وآله) در روز خیبر، خوردن گوشت الاغ را تحریم کرد، اگر به فهم تحت‌ اللفظی بسنده کنیم باید قائل به حرمت یا کراهت خوردن گوشت الاغ شویم، اما اگر از نگرشی اجتماعی پیروی کنیم، خواهیم دید که متن یادشده به شرایط دشوار نبرد با یهود خیبر نظر دارد، زیرا هر جنگی نیازمند ابزاری برای حمل اسلحه و جنگ‌ افزار است، و در آن دوران هم برای این کار وسیله‌ ای جز چهار پایان و از جمله الاغ نبوده است . بنابراین، حکم یادشده یک نهی حکومتی و مدیریتی و تنها برای رعایت مصلحت در یک موضوع خاص بوده است که شرایط آن زمان اقتضای آن را داشته و نمی‌توان تشریع حرمت یا کراهت را از آن استفاده کرد. حضرت استاد در برخورد با متون، شیوه دوم را برگزیده است.

 

5ـ آگاهی از مقدمات استنباط : آیت ‌الله سیستانی همواره بر این نکته تأکید دارد که هیچ فقیهی جز با آگاهی گسترده از زبان عربی و ادبیات و شعر و آرایه‌های ادبی عرب به مفهوم کامل فقاهت دست نخواهد یافت، و تنها از این راه است که می‌تواند به جای تشخیص موردی، به تشخیص ظهور موضوعی نص نایل شود. ایشان بر این باور است که فقیه باید دامنه اطلاعات خود از فرهنگنامه‌های زبان عرب و فضای زندگی نویسندگان آن‌ها و سبک نگارش آنان را گسترش دهد و بداند که این امر در استناد یا عدم استناد وی بر سخن زبان‌ شناسان و لغویان دخالت دارد. به اعتقاد ایشان، یک فقیه احاطه‌ای تفصیلی به احادیث اهل‌ بیت (علیهم ‌السلام) و راویان داشته باشد، زیرا برای هر مجتهدی، در راستای کسب اطمینان کامل از صلاحیت مستندات استنباط فقهی خود ، علم رجال یکی از ضروریات به شمار می‌آید. معظم‌ له در این زمینه دیدگاه‌های ویژه‌ای، ناهمسو با نظریات مشهور معاصر دارد ، به عنوان نمونه معروف است که حضرت استاد در مورد انتساب کتاب ابن غضائری به وی تردیدهای ناروا به دلیل نکوهش‌های  فراوان را نکوهیده‌ اند، و کتاب منسوب به او را ازآنِ وی دانسته و یادآور شده‌اند که در مقام جرح و تعدیل، بیش از نجاشی و شیخ و امثال آن‌ها می‌توان بر ابن‌غضائری اعتماد کرد. ایشان همچنین در تشخیص راوی و توثیق او و شناخت مسند یا مرسل بودن احادیث وی، همانند آیت ‌الله بروجردی (قدس‌ سره) از روش طبقه‌ بندی رُوات پیروی می‌کند.

 

استاد شناخت کتاب‌های حدیثی و اختلاف نسخه‌ها و آشنایی با چگونگی ثبت و ضبط مؤلفان و سبک‌های تألیفی آنان را ضروری می‌ دانند و این ادعا را که صدوق در ضبط احادیث دقیق‌ تر از شیخ طوسی عمل کرده است، قبول ندارند، بلکه به گواهی قرینه‌ های موجود ، شیخ را در نقل از کتاب‌هایی که نزد وی بوده است، بازگو کننده‌ای امانت‌ دار می‌ شمارند.

 

نکات که گذشت از مسائلی است که بسیاری از فقها در مقام استنباط آن را نادیده گرفته، و برخی از آنان بی‌توجه به گردآوری قرائن مختلف برای تشخیص ظهور موضوعی، به ظهور موردی بسنده کرده، و چه بسا بدون پژوهش درباره مؤلفان و سبک‌ نگارشی آنان، با نقل سخن زبان ‌شناسان به آن تکیه نموده اند و پاره‌ای از ایشان نیز از زمینه‌ های شناخت نسبت به علم رجال و آگاهی از کتاب‌های آنان بهره چندانی ندارند.

 

سیمای شخصیتی

هر کسی که با آیت ‌الله سیستانی معاشرت نموده و با ایشان نشست و برخاست داشته باشد، در وجود ایشان شخصیتی یگانه با ویژگی‌هایی معنوی و آرمانی را خواهد دید که اهل ‌بیت (علیهم‌ السلام) بدان سفارش کرده‌اند. همین ویژگی‌ها است که از وی و علمای مخلصی همانند ایشان، نمادهای آشکاری برای تعبیر «عالم ربانی» و این سخن امام (علیه‌ السلام)پدید آورده است که فرمود: «جریان کار باید در دست عالمانی باشد که امانت‌دار حلال و حرام الهی هستند».

 

برای تبیین بیشتر مطلب، در این‌جا چند مورد از برخوردهای درخشانی را که در حلقه‌های درس و هم‌نشینی با ایشان، شخصاً با آن روبه‌ رو بوده‌ام، یادآور می‌شوم:

1ـ عدالت‌ ورزی و احترام به نظر دیگران : در برخورد با ایشان شما آیت ‌الله سیستانی را انسانی خواهید یافت که در پرتو شیفتگی به علم و معرفت و نیل به حقیقت و مقدس شمردن آزادی سازنده بیان و اندیشه، مطالعه فراوانی دارد و کتاب‌ها و جستارها و دیدگاه‌های مختلف، حتی نظریات کسانی غیر از اساتید خود یا اندیشه‌ های برخی از شخصیت‌ های ناشناخته دریای پهناور حوزه علمیه را پی می‌گیرد. گاه می‌بینید که ایشان در بحث خود به نکته ظریفی از شخصیتی فاضل مانند شیخ محمد رضا مظفر در کتاب اصول‌ الفقه اشاره می‌کند، و با این که وی از استادان ایشان نبوده است، دیدگاه‌ هایش را باز می‌ گوید و به نقد می‌ کشد، کاری که سیمای نمایانی از انصاف و احترام به اندیشه دیگران را در وجود معظم‌ له باز می‌ تاباند.

 

2ـ ادب گفت‌وگو : حلقه‌ های درس نجف به مباحثه‌ های داغ میان همدرسان یا میان استاد و شاگرد شهرت دارد. گو این که نفسِ این کار بر گستره آگاهی‌ های طلاب و توان علمی آنان می‌ افزاید، اما با اصرار بر این امر در مباحثه‌ ها گاه جدال‌ های بیهوده‌ ای شکل می‌گیرد که نه تنها به هیچ دستاورد علمی نمی‌ انجامد، بلکه کارکرد آن فقط به قدرت‌ نمایی طرفین مباحثه و ابراز توانمندی‌ های علمی آنان در مناظره خلاصه می‌ شود، و این کاری است که وقت گرانبهای طالب علم  را تلف می‌کند و با بیرون بردن وی از فضای معنوی علم‌ آموزی و مباحثه، او را بی‌ هدف، در گردونه‌ای ژرف رها می‌سازد. درس‌های آیت ‌الله سیستانی (دام‌ ظله) اما به‌راستی از جدال‌ هایی این گونه دور است. ایشان در نقد سخن استادان خویش و دیدگاه‌های دیگران همواره از واژه‌هایی آمیخته‌ با ادب استفاده می‌کند، تا حتی اگر نظریات آنان سستی نمایانی داشته باشد و نتوان از آن دفاع کرد، جایگاه و عظمت علما حفظ شود. هر گاه یکی از طلاب نیز پرسشی را مطرح می‌کند با رویی گشاده و روحیه‌ ای سرشار از روشنگری و راهنمایی با وی سخن می‌گوید و اگر طلبه‌ ای بخواهد بحث را از گفت‌ وگوی هدفمند به منازعات بی‌ محتوا بکشاند، حضرت استاد می‌ کوشد تا نخست پاسخ را به گونه‌ ای عالمانه بازگو کند و در صورت پافشاری طلبه، ایشان سکوت و خاموشی را بر ادامه سخن ترجیح می‌دهد.

 

3ـ اخلاق آموزشی : تدریس در حوزه‌ های علمیه، مسئولیتی رسمی و برنامه‌ ریزی‌ شده نیست که استاد به ازای دریافت دستمزد به آن بپردازد ، زیرا این نگرش، مدرّس را از تحکیم بنیادهای علمی در شاگرد و توجه به پرورش او برای ارتقای سطح دانش وی تا مرزهای شکوفایی باز می‌دارد. وانگهی، در فرایند تربیت طلاب، تدریس تنها به آموزش‌های علمی خلاصه نمی‌شود، بلکه حوزه تدریس مسئولیت سنگینی است که پرداختن به آن نیازمند روحیه عشق و مهربانی به دانشجو و تشویق وی به علم‌ آموزی و رعایت آداب علم نیز هست. اگر گاه در حوزه و دیگر مراکز آموزشی استادانی دیده می‌ شوند که در مسئولیت تدریس و آموزش، جنبه‌ های اخلاص را نادیده می‌گیرند، باید توجه داشت که در همین حوزه‌ها استادانی نیز هستند که اشتغال به تدریس را رسالتی والا می‌ شمارند که باید با روحیه مهرورزی و عنایت کامل به روند علمی و عملی طلاب بدان پرداخت. آیت ‌الله حکیم (قدس ‌سره) نمونه درخشانی از رعایت خلق و خوی تربیتی در ارتباط با شاگردان و طلاب خود بود، و همان گونه که آیت ‌الله خوئی (قدس ‌سره) همین رفتار را با شاگردان خود داشت، من همین اخلاق را در شخصیت آیت ‌الله سیستانی (دام ‌ظله) نیز متبلور یافته‌ ام که ایشان در پایان وقت درس همواره شاگردان را به پرسشگری و انتقاد تشویق می‌کرد و می‌فرمود : «باید بپرسید، حتی اگر در باره شماره صفحه بحث خاصی باشد یا نام کتابی ، تا به گفت‌ وگو با استاد و ارتباط علمی با وی خو بگیرید». ایشان همچنین ما شاگردان خود را به مقایسه بحث‌های خویش با پژوهش‌ های چاپ‌ شده و اطّلاع از نقاط ضعف و قوت آن وامی ‌داشت و پیوسته در مورد گرامیداشت علما و پایبندی به رعایت ادب در نقد سخنان ایشان تأکید می‌کرد و از اساتید خود با احترام و اهتمامی ویژه نام می‌برد. نکات یادشده تنها چند نمونه از اخلاق برجسته ایشان است.

 

4ـ پارسایی : در میان بسیاری از علما و بزرگان به شکلی نمایان مرسوم است که می‌کوشند تا خود را از مواضع جنجالی و فتنه‌ انگیز دور نگه دارند. شاید کسانی باشند که این رویکرد پرهیز کارانه را نوعی موضعگیری منفی قلمداد کرده و آن را گریز از رو به‌ رو شدن با واقعیت‌ها و فرار از اظهارنظر آشکاری بشمارند که شرع مقدس بدان حکم فرموده است، ولی با اندکی درنگ نمایان می‌شود که برای پاسداشت منافع عمومی، گاه همین سکوت و دم فرو بستن، موضعی مثبت و بایسته است، و ورود به صحنه واقعیت و موضعگیری شرعی به شرایط مساعد و زمینه‌هایی سازگار با آن اوضاع نیاز دارد، مثلاً اگر در صحنه جوامع اسلامی یا حوزه‌های علمیه جوسازی‌ها و شبهه‌ افکنی‌هایی پدید آید که به مفاهیم بنیادین آیین اسلام آسیب وارد آورد، پیش از هر کسی، علما هستند که باید برای تبیین واقعیت‌ها و برطرف‌سازی شبهه‌ ها وارد عمل شوند ،زیرا به تعبیر حدیث شریف، «هر گاه بدعتی رخ نماید عالم است که باید دانش خود را نمایان سازد و اگر از این کار پرهیز کند نور ایمان از او گرفته خواهد شد».اما اگر فرایند فتنه روندی کاملاً شخصی داشته باشد و فضایی آکنده از افزون‌ خواهی و تعصّب‌ های نژادی و فردی نسبت به یک مرجع خاص یا یک گرایش مشخص پدید آید یا آتش جنگ تبلیغاتیِ دو سویه‌ای با منشأ کینه و حسادت شعله‌ ور شود، علمای حوزه و از جمله آیت ‌الله سیستانی (دام‌ ظله) همواره خود را پایبند به سکوت و آرامش و پرهیز از این غوغا سالاری‌ ها می‌دانند.

 

از این‌ها که بگذریم، زهد و پارسایی ایشان در پوشاک ساده و خانه کوچک استیجاری و اثاثیه ناچیز برای زندگی، امری مثال‌ زدنی است.

 

5ـ دستاورد فکری : آیت ‌الله سیستانی تنها یک فقیه نیست، بلکه بزرگمردی فرهیخته و آگاه به اندیشه‌های معاصر و آشنا با دیدگاه‌های تمدنی گوناگون است که به زمینه‌های اقتصادی و سیاسی در معادلات جهانی نگاهی ژرف دارد و همسو با پیشرفت‌های نمایان بشری و اوضاع کنونی، نظریه‌های برجسته مدیریتی و اندیشه‌های اجتماعی تازه‌ای را ارائه داده است، به گونه‌ای که در نظر ایشان، «فتوا» کارکرد شایسته‌ای در نیل جامعه مسلمان به خیر و صلاح دارد.

 

نماز جماعت

در 29 ربیع الثانی سال 1409 هجری، هنگامی که استاد بزرگوارشان مرحوم آیت‌ الله خوئی (قدس‌ سره) دچار بیماری شده و حضرت استاد بر بالین ایشان بود، آن مرحوم از ایشان خواستند که به جایشان، نماز جماعت را در مسجد خضرا اقامه کند. پس از عدم موافقت اولیه ایشان، آیت ‌الله خوئی بر خواسته خود پافشاری کرد و فرمود: «اگر می‌توانستم، مانند مرحوم حاج آقا حسین قمی، به لزوم پذیرش این دستور بر شما حکم می‌کردم». با این جمله، ایشان چند روز فرصت خواستند و سرانجام خواسته ایشان را پذیرفته و از روز جمعه 5 جمادی الثانی 1409 هجری تا آخرین جمعه ماه ذوالحجه سال 1414 هجری، که درهای مسجد یادشده از طرف رژیم بعث بسته شد، امامت نمازگزاران را بر عهده داشتند.

 

در صحنه مبارزه

رژیم بعثی از نخستین سال‌های حاکمیت خود بر عراق، به هر بهانه‌ ای می‌کوشید تا حوزه علمیه نجف اشرف را به نابودی بکشاند، در همین راستا، به عملیات اخراج گسترده علما و فضلا و طلاب غیر عراقی از عراق پرداخت و در این ماجرا، حضرت استاد (دام‌ ظله) رنج بسیاری را به جان خرید و خود ایشان نیز بارها تا آستانه اخراج پیش رفت، و در چند مرحله، بسیاری از شاگردان و طلاب حوزه درسی وی از عراق بیرون رانده شدند. پس از آن، به رغم شرایط دشوار حاکم در روزهای جنگ عراق با ایران، ایشان اصرار داشتند که در نجف بمانند و با ایمان به ضرورت ادامه حیات استقلالی حوزه از دولت، و به منظور پیشگیری از پیامدهای منفی ناشی از نادیده گرفتن این استقلال، تدریس در حوزه علمیه مقدسه را پی گرفتند.

 

در سال 1411 هجری هنگامی که رژیم بعثی، «انتفاضه شعبانیه» را سرکوب کرد، حضرت استاد (دام‌ ظله) همراه جمعی از علما، از جمله «شهید شیخ مرتضی بروجردی» و «شهید میرزا علی غروی» بازداشت شدند و در هتل «‌السلام» و اردوگاه «رزازه»و بازداشتگاه «رضوانیه» مورد ضرب و جرح و بازجویی قرار گرفتند، تا این که خداوند به برکت اهل‌ بیت (علیهم‌ السلام) موجبات رهایی آنان را فراهم آورد.

 

در سال 1413 هجری ، پس از درگذشت حضرت آیت ‌الله خوئی (رضوان‌ الله‌ علیه) و تصدّی مرجعیت از سوی حضرت استاد، نیروهای رژیم سابق کوشیدند تا روند مرجعیت دینی در نجف اشرف را دستخوش دگرگونی کنند و بدین منظور هر چه در توان داشتند به کار بستند تا از موقعیت و جایگاه برجسته حضرت استاد در میان مراجع بکاهند و تلاش کردند تا با بهره‌ گیری از راهکارهای گوناگون، از جمله به تعطیلی کشاندن مسجد خضرا در اواخر سال 1414 هجری قمری ، در میان مؤمنان تفرقه و جدایی بیندازند.اسناد کشف‌ شده از سازمان‌ های اطلاعاتی نیز حاکی از آن است که به دنبال ناکامی رژیم دراین کوشش‌ ها، نقشه ترور حضرت استاد از صحنه را در سر می‌ پرورانده است. «مکروا و مکر الله و الله خیر الماکرین»

 

بدین سان، حضرت استاد (دام ‌ظله) از اواخر سال 1418 هجری به حصر در خانه خود محکوم شد، به گونه‌ای که در این سال‌ها حتی از تشرّف به زیارت جدّ بزرگوارشان حضرت امیرالمؤمنین (علیه‌ السلام) نیز محروم ماندند. ایشان همواره از سوی سازمان‌ های اطلاعاتی و مزدوران رژیم تحت فشار قرار داشت، ولی در برابر همه این زورگویی‌ها پایداری کرد تا این که خداوند با فروپاشی نظام، بر عراقی‌ ها منت نهاد.

 

مرجعیت

  در واپسین سال‌ های زندگی حضرت آیت ‌الله خوئی (رضوان ‌الله‌ علیه) میان بسیاری از فضلا، دغدغه‌ های فراوانی برای یافتن شخصی به عنوان جانشین آیت ‌الله خوئی (قدس ‌سره) و انتخاب مرجعی برای شیعیان مطرح بود که بتواند با حمایت از حوزه علمیه و استقلال مرجعیت دینی را پاس دارد و به شایستگی‌ های علمی و پارسایی و تقوا و حکمت و تدبیری که از ضرورت‌های بایسته برای یک مرجع تقلید است، آراسته باشد.

 

بدین سان، نگاه بسیاری از فضلا به حضرت استاد (دام‌ ظله) معطوف شد، کسی که آیت‌ الله خوئی (قدس ‌سره) وی را برای امامت جماعت به جای خود در مسجد خضرا برگزیده، و آوازه این اقدام در میان توده‌ های مردم پیچید. این در حالی بود که از یک ربع قرن پیش از آن، در محافل علمی و حوزوی از ایشان به عنوان استادی توانا در بحث خارج یاد می‌شد.

 

با درگذشت آیت ‌الله خوئی در 8 صفر 1413 هجری، گروهی از علمای اعلام و پیشاپیش همه آنان، آیت ‌الله سیدعلی بهشتی (قدس ‌سره) و  آیت‌ الله شیخ مرتضی بروجردی (قدس ‌سره) علما و فضلا مردم را به تقلید از استاد ارجاع دادند و در پی آن بود که بسیاری از مؤمنان در عراق و ایران و کشورهای خلیج فارس و پاکستان و هندوستان به تقلید از معظم‌له روی آوردند. با رحلت آیت ‌الله العظمی سید عبد الاعلی سبزواری در 27 صفر 1414هجری، بیشتر مقلّدان آن مرحوم در عراق و خارج از آن کشور نیز به ایشان رجوع کردند و پس از ارتحال آیت ‌الله العظمی سید محمد رضا گلپایگانی (قدس‌ سره) در 24 جمادی الثانی 1414 هجری ، تقلید از حضرت استاد (دام‌ ظله) شتابی افزون‌تر و دامنه‌ ای گسترده‌تر از سرزمین‌های اسلامی را فرا گرفت و بیشتر مؤمنان در عراق و احساء و قطیف و ایران و لبنان و کشورهای خلیج فارس و پاکستان و هندوستان و مسلمانان مهاجر در اروپا و آمریکای شمالی و جنوبی و استرالیا و دیگران به تقلید از ایشان روی آوردند و با فوت آیت ‌الله العظمی شیخ محمدعلی اراکی (قدس ‌سره) و آیت ‌الله العظمی سید محمد روحانی (قدس ‌سره) رجوع به ایشان قلمروی گسترده‌تر یافت، به گونه‌ ای که حضرت استاد (دام‌ ظله) امروزه مرجع اعلای طایفة امامیه به شمار می‌آیند. خداوند بر طول عمر پر برکت ایشان افزوده واسلام و مسلمانان را از وجود ایشان بهرمند سازد.

 

 

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.