جی پلاس؛
روایت متفاوت سردار شهید همدانی از مرصاد/منافقان و شناسنامه هایشان/چرا مرصاد؟
پس از پذیرش قطعنامه به وسیله جمهوری اسلامی، سازمان منافقان به پشتیبانی رژیم بعث عملیات پوشالی فروغ جاویدان را برای تسخیر ۲۴ ساعته تهران راه اندازی کردند و مرصاد پاسخی بر این خیال خام بود.
به گزارش خبرنگار جی پلاس، عملیات پیروزمندانه مرصاد که در پنجم مرداد ماه سال ۶۷ انجام شد، پاسخی بر خیال خام منافقان بود. سردار شهید حسین همدانی به روایتی متفاوت از این عملیات پرداخته است. این روایت در گنجینه تاریخ شفاهی مرکز اسناد انقلاب اسلامی ثبت و ضبط شده است و اما روایت:
بعد از درگیری های سنگین جنوب در کنار جاده خرمشهر- اهواز و آرام شدن منطقه، برای یک جلسه هماهنگی به همدان آمدم، چون مقر اصلی سپاه سوم در همدان بود، صبح به شهر همدان رسیدیم و دیدم که اوضاع در داخل سپاه آشفته است. از برادر عسگری که سرپرستی سپاه همدان را برعهده داشتند، سؤال کردم چه خبر است؟ گفت: میگویند منافقین حمله کرده و به چارزبر رسیدهاند، گفتم: این خبر صحیح نیست، تماس دارید؟ گفتند: بله با رئیس ستاد لشکر انصارالحسین برادر میرزا محمد سلگی ارتباط داشتیم.
با سلگی تماس گرفتم و گفتم: چه خبر؟ ایشان هم همان خبر را داد. گفتم: خودت دیدی؟ گفت: نه برادران اطلاعات لشکر گزارش دادهاند. برادر سلگی هر دو پایش مصنوعی بود چون در فاو ترکش خورده و هر دو پایش قطع شده بود. گفتم: باید خودتان بالای ارتفاعات بروید و ببینید. ایشان رفت و گزارش داد که صحیح است. به برادر عسگری گفتم: شما هرچه میتوانید نیرو اعزام کنید و به بسیجیان اسلحه بدهید و با اتوبوس به سمت چارزبر بفرستید. خودم نیز با یک تویوتا وانت همراه راننده و یک برادر بسیجی به نام حسن یوسفی عازم منطقه شدیم تا به چارزبر رسیدیم.
در مسیر راه می دیدیم که مردم مضطرب هستند. از سوی دیگر چارزبر اردوگاه لشکر انصار در غرب کشور بود که دو سوم دیگر نیز به جنوب رفته بودند، تنها سلگی با سه گردان که آماده حرکت به جنوب بودند مانده بود، که این سه گردان را به بالای ارتفاع و سمت چپ تنگه و یال تنگه برده و مستقر کردیم. البته به خاطر آن دستوری که به سلگی داده بود و او رفته و برگشته بود که از پاهایشان خون جاری شد، واقعاً شرمنده شدم که به این برادر جانباز این دستور را دادم.
ما به اتفاق برادر احمدی مقدم به بالای ارتفاع رفتیم و آرایش نیروهای نفاق را مشاهده کردیم که آنها پشت تنگه چارزبر تا تنگه حسنآباد به ستون پشت سر هم هستند و قصد عبور از تنگه چارزبر را دارند. با بعضی از فرماندهان گردانهای لشکر انصار تماس گرفتیم، که آنها نیز درخواست نیروهای کمکی را داشتند و میگفتند که به شدت زیر فشار هستیم و تعدادی شهید و مجروح داریم. بنده گفتم که مقاومت کنید، الان نیروی کمکی می رسد. ضمن اینکه هنوز نیرویی نرسیده بود. برادر بهرام مبارکی که فرمانده گردان 154 حضرت علیاکبر بود به اندازهای مقاومت کرد تا به شهادت رسید.
کشف کالک عملیاتی منافقین
بنده به قرارگاه آمدم که برادر شمخانی، شوشتری و صیاد شیرازی آنجا بودند. گفتند شما سریع به داخل تنگه بروید چون آنها قصد دارند از تنگه عبور کنند. ما رفتیم و نیروهای پراکنده و گروههای چند نفری را داخل تنگه جمع کردیم و برادر علیمردان جانمحمد مسئول پشتیبانی غرب، تعدادی کامیون مهمات موشک آر.پی.جی فرستاده بودند که آنها را تقسیم کردیم. در این زمان فشار تیپهای منافقین برای عبور از تنگه شروع شد؛ اولین تیپ به نام سوسن میخواست عبور کند، چون بیسیمهای آنها شنود میشد و فارسی هم مکالمه داشتند، لذا به محض اینکه دستور میدادند ما برای دفاع آماده میشدیم.
بعضی از برادران بسیجی در اثر شلیک پیدرپی موشک آر.پی.جی از گوششان خون جاری بود. به دنبال فشار منافقین اولین خودرو وانت آنها از تنگه عبور کرد که پشت سر آنها هم خودروهای زرهی کامکاول بود که برادرها از طرف به این خودرو با رگبار مسلسل حمله کردند که در نتیجه واژگون شد. مدارکی که از این خودرو به دست آمد، کروکی و کالک اهداف ارتش سازمان مجاهدین خلق بود که مسیر آنها را از چارزبر به کرمانشاه سپس به همدان، سه راهی بوئینزهرا، کرج و میدان آزادی مشخص کرده بود…
در این میان نقش برادر ارجمند شهید صیاد شیرازی که مثل یک بسیجی هر کاری که میتوانست انجام میداد، بسیار ارزشمند بود. با آمدن لشکرهای سپاه از جنوب از دو محور یعنی جاده پلدختر به سمت اسلامآباد و جاده کرمانشاه به سمت اسلامآباد خیلی سریع عملیات طراحی شد و سپس عملیات مرصاد به اجرا درآمد... از طرف دیگر از طریق صداوسیما اعلام شد که مردم به جبهه بشتابند، ضمن اینکه نیروهایی که در جنوب داشتیم توسط محسن رضایی تعدادی از آن یگانها با هلیکوپتر به جاده اسلامآباد منتقل و مسیر منافقین را میبندند و از دیگر سو هم پشت تنگه حسنآباد را بستند و تمام منطقه محاصره شد. به همین دلیل «مرصاد» گفته شد یعنی کمینگاه. در این محاصره منافقین قتلعام شدند، عناصر محدودی هم که متواری شدند توسط روستاییان طی روزهای بعدی دستگیر شدند.
نقش طلاب همدانی در عملیات مرصاد
در عملیات مرصاد اولین گروه اعزامی از همدان تعدادی از طلبههای حوزه همدان بودند که با لباس رزم، کلاه آهنی، یک قمقمه آب و بدون اسلحه آمده بودند و عجله داشتند که ما آنها را مسلح کنیم و جلو بفرستیم. هر کدام از آنها را به عنوان کمک تیربارچی و کمکی یک رزمنده قرار دادیم و گفتیم بروید وقتی که یک نفر از منافقین کشته شد، اسلحهاش را بردارید. بعد از عملیات آمدند و گفتند که شما به ما اسلحه ندادید، ما هر کدام یک اسلحه نو، یک قطبنما و یک کولهپشتی که پر از مواد غذایی بود، به غنیمت گرفتیم...
خوشخیالی جلادان دهه 60
مورد دیگر اینکه، در داخل کولهپشتی زنان و مردان منافقین، شناسنامههایشان بود، وقتی که از اسیران سوال کردیم که برای جنگیدن شناسنامه به همراه آوردهاید؟ گفتند به ما گفته شده که سر راه شما نیروی زیادی نیست مردم به استقبال شما میآیند و این آخرین سفر شماست که به وطن بازمیگردید، لذا ما نیز شناسنامه و همه وسایل خود را به همراه آوردهایم.
در پاکسازی اطراف شهر اسلامآباد در محور یک مرغداری متوجه شدیم که چندین بشکه دویست لیتری به صورت عمودی است، ما نیز یک لحظه تردید کردیم و آنها را به رگبار گرفتیم، که دیدیم منافقین در داخل این بشکه مخفی شدهاند که به محض اینکه ما رسیدیم تیراندازی کنند.
دیدگاه تان را بنویسید