جی پلاس؛

شهید تندگویان چگونه نقشه رئیس زندان را برای عدم برپایی نماز خنثی کرد؟

رئیس زندان قصر دستور داده بود تنها کسانی می توانند نماز صبح بخوانند که سن شان بالاتر از ۴۵ سال است. شهید تندگویان به زیبایی این نقشه را خنثی کرد.

لینک کوتاه کپی شد

به گزارش خبرنگار جی پلاس، در خاطراتی که از روزهای اسارت شهید محمد جواد تندگویان در زندان های رژیم شاه نقل شده، چنین آمده است:

 

در یکی از روزهای تابستان از سوی رئیس زندان قصر - سرگرد زمانی که بعدها به درجه سرهنگی رسید و پس از پیروزی انقلاب اسلامی به دست انقلابیون دستگیر و توسط دادگاه انقلاب اسلامی به اعدام محکوم شد- اعلام شد که از این پس تنها کسانی حق دارند برای اقامه نماز صبح برخیزند که سن آن ها بالاتر از 45 سال باشد. طبیعی بود که این دستور مضحک نمی توانست مورد توجه زندانیان مسلمان قرار گیرد.

 

 از بامداد روز بعد، نگهبانان بند به گونه ای غیرعادی مواظبت می کردند که جز افراد مسن، دیگران برای اقامه نماز صبح برنخیزند. جواد، یکی از نخستین کسانی بود که از جا برخاست و برای گرفتن وضو به سمت دستشویی رفت. واکنش مأمور زندان خیلی سریع بود، اسم جواد را پرسید و به او تذکر داد که نباید از خواب برخیزد. جواد نام خود را گفت و بی اعتنا به راهش ادامه داد. سایر زندانیان مسلمان نیز برخاستند و نماز خواندند. مأموران اسم آن ها را نوشتند، یکی دو ساعت بعد بلندگوی زندان نام عده ای را اعلام کرد که جواد نیز در بین آن ها بود. این عده را به نگهبانی بردند و بعد از کتک مفصلی که به آن ها زدند، دست هایشان را به میله آهنی سالن ملاقات زندانیان بستند و تا ساعت ها در همان حال آنان را رها کردند. غروب آن روز، جواد و دیگران درحالی که به شدت اذیت شده بودند، به داخل بند برگشتند. هدف رئیس زندان از این کار زهرچشم گرفتن از دیگران بود. به نظر می رسید که رئیس زندان در تصمیم خود جدّی است و برای روزهای دیگر نیز تصمیم دارد به این کار ادامه دهد.

 

 جواد آن شب پیشنهاد کرد که برای آن که این طرح عملی نشود، باید تمامی زندانیان همراه با هم، از جای برخیزند تا مأموران نتوانند اسم کسی را بنویسند.

 

مشکل اصلی این بود که عده زیادی از زندانیان، مذهبی نبودند و نماز نمی خواندند. جواد گفت: ما باید با آن ها صحبت کنیم که اگر نماز هم نمی خوانند، حداقل می توانند به عنوان وضو گرفتن از جا برخیزند؛ کافی است که فقط یک روز این کار صورت گیرد.

 

 صبح روز بعد، تقریبا تمامی زندانیان در یک زمان معین از خواب برخاستند. ولوله ای برپا شد. مأموران زندان جا خورده بودند و نمی دانستند چه باید بکنند. با این که اسم چند نفر را یادداشت کرده بودند، اما بعداً اقدام خاصی صورت نگرفت و مسأله جلوگیری از اقامه نماز صبح منتفی شد.

 

دیدگاه تان را بنویسید