کیومرث صابری معروف به گل آقا در هفتم شهریور ۱۳۲۰ در صومعه سرا به دنیا آمد. روزگار کودکی و نوجوانی اش در فقر گذشت اما این سختی ها او را از تحصیل باز نداشت. وی پس از انقلاب اسلامی در مناصب مختلف خدمت کرد اما بعدها از این منصب ها فاصله گرفت. او در ۱۱ اردیبهشت سال ۸۳ رحلت کرد.

به گزارش خبرنگار جی پلاس، در راستای شناساندن بزرگان اندیشه و ادب این مرز و بوم و کسانی که کارنامه پر افتخار ادبی شان مایه مباهات سرزمین ایران است، در این صفحه بر آنیم که این شخصیت های شاخص عرصه ادبیات را به مخاطبان معرفی کنیم و مطالب منتشرشده قطره ای است از دریای زندگی این بزرگواران که به قدر وسعمان است. باشد که مفید فایده افتد. این قسمت به زندگی کیومرث صابری (گل آقا)، نویسنده و طنزپرداز نامی معاصر اختصاص دارد.

 

زندگینامه کیومرث صابری (گل آقا)

کیومرث صابری فومنی (گل‌آقا) ادیب و طنزپرداز معاصر، هفتم شهریور ۱۳۲۰، زمان حضور ارتش متفقین جنگ دوم جهانی در ایران، در صومعه‌سرا ـ یکی از شهرهای استان گیلان در شمال ایران ـ به دنیا آمد.

 

پدرش که کارمند وزارت دارایی و اصلاً اهل رشت بود، در سال ۱۳۱۷ به اداره دارایی صومعه‌سرا منتقل شد. در سال ۱۳۲۱ به اداره دارایی فومن انتقال یافت و چند ماه بعد در همان شهر درگذشت.

 

 در همین رابطه بخوانید: 

سیمین دانشور که بود؟/تاثیر او بر ادبیات فارسی/سیمین و آل احمد چگونه آشنا شدند؟/چرا او عبای امام را بوسید؟/ماجرای قصه نویسی کوچه پس کوچه ای چه بود؟

قیصر امین پور که بود؟/مهمترین ویژگی شعر قیصر چیست؟/شعر او چگونه با نوجوانان ارتباط برقرار می کند؟

علامه اقبال لاهوری که بود؟/آیا اقبال تنها به شاعری اکتفا کرد؟/علت فوتش چه بود؟

شیخ محمد بهاری همدانی که بود؟/تمجید ملاحسینقلی همدانی از وی چه بود؟/ منظور از خراباتی و مناجاتی چیست و شیخ محمد جزو کدام دسته بود؟/علت تدفین وی در ایران چیست؟

ملا علی علیاری که بود؟/چرا وی را از اکابر قرن چهاردهم به حساب می آورند؟/کدام بزرگان افتخار شاگردی اش را داشتند؟/وی در کدام علوم متبحر بود؟

سلار دیلمی که بود؟/چرا به وی ابویعلی می گفته اند؟/علت فتوای وی بر تحریم نماز جمعه در مقطعی از زمان چه بود؟

محمدعلی بهمنی کیست؟/ورود او به عرصه شاعری چگونه بود؟/مهمترین استادش که بود؟/او درباره سهراب سپهری چه می گوید؟

 

خانواده او بسیار فقیر بودند. مادر صابری فرزند یک روحانی از سادات ترک و مورد احترام مردم بود اما این احترام که سادات عمدتاً از آن برخوردار بودند، جنبه معنوی داشت و آنها همچنان در فقر و ناداری به سرمی‌بردند. مادر صابری که از معدود زنان باسواد شهر بود، در مکتبخانه قرآن تدریس می‌ کرد و اینکه تنها ممر معاش خانواده پس از مرگ پدر بود، تکافوی زندگیشان را نمی‌داد. پس، برادرش که در آن زمان ۱۵ ساله بود، تحصیل را رها کرد تا با کار خود، به معیشت خانواده کمک کند.

 

صابری تحصیلات دبستانی خود را در شهر فومن گذراند. برادر بزرگ او که چهارده سال از او بزرگتر بود، به سختی می‌توانست مخارج خانواده را تأمین کند. به همین جهت، ادامه تحصیل برای صابری دشوار شد. او پس از پایان تحصیلات ابتدایی، به شاگردی در یک مغازه خیاطی پرداخت ولی در اواخر مهرماه همان سال، به اصرارِ مادر و دوستانش، تحصیل در دبیرستان را آغاز کرد. به دلیل فقرِ مادی، بعد از اتمام دوره اول دبیرستان (۹ سال تحصیل)، مجدداً به مغازه خیاطی رفت و آن‌طور که خودش می‌گفت، پیشرفتهایی هم در این رشته داشت. ناگفته نماند که او در طول تحصیلات ابتدایی و متوسطه در مغازه برادرش که تعمیرکار دوچرخه بود، شاگردی می‌کرد.

 

در شانزده سالگی (۱۳۳۶) در امتحان ورودی دانشسرای کشاورزی ساری که از شهرستان فومن فقط یک نفر را می‌پذیرفت، قبول شد. دو سال در آنجا ـ که شبانه‌روزی هم بود ـ تحصیل کرد و پس از قبولی در امتحانات، در سن هجده سالگی (۱۳۳۸) به عنوان معلم یک دبستان روستایی، به «کَسما» از توابع صومعه‌سرا رفت و یک سال در آنجا معلم بود. سال بعد از آن (۱۳۳۹) به دهی به نام «کوچه چال» از توابع «ماکلوان» در نزدیکی فومن منتقل شد. او مدت یک سال، مدرسه چهار کلاسه آنجا را به تنهایی اداره می‌کرد.

 

در بیست سالگی (۱۳۴۰) در رشته ادبی، به طور متفرقه امتحان داد و دیپلم گرفت. همان سال، در کنکور رشته سیاسی دانشکده حقوق دانشگاه تهران پذیرفته شد و همزمان با تدریس در دبستان و دبیرستان، به تحصیل پرداخت. او جز چند ماهی در سال اول تحصیل که با دستگیری او در تظاهرات سیاسی دانشگاه تهران مقارن بود، در کلاس درس حاضر نشد و فقط موقع امتحانات به دانشگاه می‌رفت. با این حال پس از چهار سال (۱۳۴۴) توانست لیسانس حقوق سیاسی خود را از دانشکده مذکور، دریافت دارد و این در شرایطی بود که در سال ۱۳۴۱ پس از یک دوره برکناری از کار معلمی، مجدداً و پس از محاکمه اداری، به کار معلمی برگشت و در دبستانی در شهرستان فومن به تدریس پرداخت. او هر ماه یک بار به مدت دو روز به دانشکده می‌آمد تا جزوه‌های درسی را از دانشجویان دیگر بگیرد و از روی آن نسخه بردارد.

 

صابری اولین شعرش را در چهارده سالگی هنگامی‌که کلاس هشتم دبیرستان بود، برای درج در روزنامه دیواری مدرسه‌شان سرود که یک غزل هشت بیتی با عنوان یتیم بود. علت این نامگذاری کاملاً مشخص بود. او می‌گفت: «از چهارده سالگی تا شانزده سالگی جمعاً نه شعر سرودم که تمام آنها یا عنوان یتیم داشت یا درباره یتیم بود!»

 

اولین نوشته صابری، بین سالهای ۱۳۳۹ـ۱۳۳۶ در مجله امید ایران چاپ شد. عنوان آن شعر هم یتیم بود!

 

صابری در اولین سال تحصیل در دانشکده (۱۳۴۰) در تظاهرات دانشجویی شرکت کرد و مضروب و دستگیر شد. گردن او از ضربات باتوم به شدت آسیب دیده بود. او شعری به طنز و سیاسی سرود و با امضای «گردن شکسته فومنی» برای توفیق ارسال کرد.

 

پس از چاپ این شعر در چند شماره بعد توفیق، صابری به طنزنویسی کشیده شد. او تا سال ۱۳۴۵ گهگاه اشعاری برای توفیق می‌فرستاد.

 

سال ۱۳۴۵ با کمک «حسین توفیق» به تهران منتقل شد و در یکی از دبیرستانهای تهران به تدریس پرداخت. او عصرها، همکار ثابت توفیق بود و پس از مدت زمانی کوتاه، به معاونت حسین توفیق که سردبیری توفیق را به عهده داشت، رسید.

 

او در کنار این کار، صفحه‌بندی و گاهی اصلاح و آماده چاپ کردن مطالب اعضای هیأت تحریریه را نیز برعهده داشت. خود او بعدها ستون ثابتی را با عنوان «هشت روز هفته» می‌نوشت و تا زمان توقیف توفیق (۱۳۵۰) همکار ثابت آن بود. امضاهای او در توفیق، عبارت بودند از: میرزاگل، عبدالفانوس، ریش سفید، لوده، گردن شکسته فومنی و...

 

پس از تعطیلی توفیق، صابری به تدریس ادامه داد. او گهگاه اشعار جدی می‌سرود که جز به ندرت، چاپ نمی‌کرد. او بعدها مجموعه اشعار جدی‌اش را از بین برد چراکه معتقد بود شاعر متوسطی است. او متوسط بودن را دوست نداشت.

 

صابری بعدها در هنرستان صنعتی کارآموز تهران، با شهید محمدعلی رجایی که بعد از انقلاب اسلامی به نخست‌وزیری و ریاست‌جمهوری رسید، آشنا شد. این آشنایی به دوستی صمیمانه این دو انجامید و تا زمان شهادت محمدعلی رجایی (هشتم شهریور ماه ۱۳۶۰) ادامه یافت.

 

«برداشتی از فرمان حضرت علی (ع) به مالک اشتر»، عنوان پایان‌نامه مقطع لیسانس صابری است که آن را بین سالهای ۱۳۴۴ـ۱۳۴۳ نوشته است. به پیشنهاد شهید رجایی، این پایان‌نامه به صورت کتابی درآمد و اوایل سال ۱۳۵۷ به چاپ رسید. ویرایش این کتاب را همکار دیگر این دو، حجت‌الاسلام سیدمحمد خامنه‌ای (برادر بزرگ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر انقلاب) برعهده گرفته بود. لازم به ذکر است که این کتاب، قبل از این تاریخ، تا مدتی به صورت کپی، بین دانش‌آموزان و مردم پخش می‌شد.

 

صابری در دهه پنجاه، بیشتر وقت خود را صرف مطالعه و تدریس کرد و در سال ۱۳۵۷ موفق به اخذ فوق لیسانس ادبیات تطبیقی از دانشگاه تهران شد.

 

پس از انقلاب در زمان نخست‌وزیری شهید رجایی به مقام مشاور فرهنگی و مطبوعاتی نخست‌وزیر منصوب شد. در زمان ریاست‌جمهوری شهید رجایی به مشاور فرهنگی رئیس‌جمهور رسید و تا زمان شهادت رجایی در این سمت باقی بود و هنگام ریاست‌جمهوری آیت‌الله خامنه‌ای در همان سمت ابقا شد.

 

مشاغلی که صابری از بعد از انقلاب برعهده داشته است، عبارتند از:

 عضو هیأت مؤسس انجمن موسیقی

مشاور وزیر مسکن و شهرسازی

مدیرکلی دفتر آموزش بازرگانی و حرفه‌ای وزارت آموزش و پرورش (۱۳۵۸ تا ۱۳۵۹)

 تدریس در کلاسهای حضوری دانشکده مکاتبه‌ای

تدریس در دانشکده روابط بین‌الملل

 تدریس در مرکز اسلامی آموزش فیلمسازی

همکاری با معاونت امور بین‌الملل وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در سمت مشاور افتخاری (۱۳۶۳ تا ۱۳۶۹)

 عضو منتخب شورای عالی انقلاب فرهنگی در کمیته نامگذاری

 عضو هیأت ایرانی در کنفرانس سران کشورهای غیرمتعهد (دهلی نو ۱۳۶۱)

 

او همچنین به هند، شوروی سابق، الجزایر، سوریه، ایتالیا، فرانسه، سوئیس، تایلند، ترکیه، اتریش، مالزی، سنگاپور، کنیا و آلمان سفر کرده و سه بار (۱۳۷۴ و ۱۳۶۴ و ۱۳۶۳) به زیارت خانه خدا مشرف شده بود.

 

مشاغل سیاسی نمی‌توانست صابری را ارضا کند، به همین علت به تدریج از مشاغل سیاسی کناره گرفت و بعد فرهنگی کار خود را وسعت بخشید.

 

او که مسؤولیت مجله رشد ادب فارسی را برعهده داشت، گهگاه مطالبی برای روزنامه اطلاعات می‌نوشت. سفرنامه شوروی او که بعداً با عنوان «دیدار از شوروی» به صورت کتاب منتشر شد، از این دست مطالب بود.

 

او مدتها طرح ایجاد یک ستون طنز سیاسی را در خاطر داشت. صابری در سال ۱۳۶۳ به حج مشرف شد. در بعثه امام خمینی ـ رضوان‌الله تعالی علیه ـ روزانه، بولتنی برای صد و پنجاه هزار حاجی ایرانی منتشر می‌شد که شامل بیان مناسک و اخبار ایران و جهان و مکه و مدینه بود. او برای خواندنی‌تر کردن این بولتن، ابتدا در مدینه و سپس در مکه، هر روز ستونی به طنز با عنوان «داستانهای جعفرآقا» در خبرنامه می‌نوشت که در میان حجاج ایرانی هواداران بسیار پیدا کرده بود.

 

صابری هنگام نقل خاطرات حج، می‌گفت: «در مکه، به کعبه رفتم و در جوار کعبه، قلمم را درآوردم و رو به کعبه کردم و گفتم: من این قلم را در خانه‌ خدا، با خدا معامله کردم. خدایا تو شاهد باش که من در راه اعتلای دین تو و کشورم گام برمی‌دارم. مرا از لغزش‌ها مصون بدار و قلمم را از انحرافات حفظ کن.»

 

او پس از بازگشت از حج، مدتی روی طرح ستون طنز خود کار کرد. از میان چند عنوان، نام «دو کلمه حرف حساب» را برگزید و همچنین با نظر داشتن به یکی از اسامی مستعار خود در توفیق (میرزاگل) اسم مستعار «گل‌آقا» را برای خود انتخاب کرد.

 

اولین دو کلمه حرف حساب گل‌آقا، بیست و سوم دی ماه ۱۳۶۳ در روزنامه اطلاعات به چاپ رسید. طنز سیاسی که تقریباً از سال ۱۳۵۹ به این سو تعطیل شده بود، با شکل‌گیری این ستون طنز، دوباره به بار نشست و جان تازه‌ای گرفت.

 

با گذشت مدت زمانی کوتاه از آغاز انتشار «دو کلمه حرف حساب»، صابری به عنوان مهم‌ترین منتقد حکومت در داخل کشور، مطرح شد. قدرت قلم و جسارت صابری در بیان واقعیت‌های سیاسی و اجتماعی، موجب شده بود که او را سوپاپ دولت قلمداد کنند، ولی صابری بدون توجه به نظرات دلسردکننده‌ای که برخی عنوان می‌کردند، به کار خود ادامه داد و ظرف مدت کوتاهی، توانست توجه بسیاری از مردم، مقامات، ادبا، نویسندگان و رسانه‌های داخلی و خارجی را به خود جلب کند. استاد محمدعلی جمالزاده از اولین کسانی بود که با ارسال چندین نامه، صابری را به ادامه راه تشویق کرد و طنز صابری را ستود.

 

صابری با اینکه مقام بالایی در نظام سیاسی احراز کرده بود، کار طنز سیاسی را بیشتر جدی گرفت و بدون اعتنا به سختی‌های کار، به راه خود ادامه داد.

 

پس از گذشت نزدیک به شش سال از انتشار اولین دو کلمه حرف حساب، صابری که پیش از آن تقاضای انتشار یک هفته‌نامه جدی به نام «فصل جدید» کرده و امتیازش را نیز گرفته بود، به دلایلی از انتشار آن منصرف شد و تقاضای امتیاز هفته‌نامه طنز با نام «گل‌آقا» را کرد و توانست در آبان ماه ۱۳۶۹ اولین شماره هفته‌نامه گل‌آقا را منتشر کند. استقبال مردم از این مجله، غیرقابل تصور بود. تمامی نسخه‌های اولین شماره هفته‌نامه گل‌آقا، در سراسر تهران ظرف کمتر از نیم‌ساعت به فروش رفت (شماره‌های سال اول گل‌آقا بعداً در تیراژ وسیع تجدید چاپ شد).

 

صابری بعد از آن، امتیاز انتشار دو نشریه دیگر را هم گرفت. انتشار اولین شماره ماهنامه گل‌آقا در مردادماه ۱۳۷۰ و همچنین انتشار اولین سالنامه گل‌آقا در اواخر همان سال، نشان داد که صابری با چنته‌ای پُر، پا به عرصه طنز کشور گذاشته است و مردم ایران نیز با استقبال کم‌نظیر خود، مشوق او در این راه شدند.

 

نشریات گل‌آقا که از هر قشری خواننده دارند، گرچه اصطلاحاً «مردمی» اند، اما در عرصه طنز ـ به عنوان شاخه‌ای از ادبیات فارسی ـ جایگاه والایی دارند و مورد پسند و تأیید صاحبنظران و اهل تحقیق‌اند. به عنوان مثال: در اولین نمایشگاه مطبوعات که در اردیبهشت ۱۳۷۱ که همزمان و پیوسته با «چهارمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران» برگزار شد، گل‌آقا از میان تمامی نشریات کشور، حائز مقام اول شد و به دریافت جایزه اول نمایشگاه مطبوعات (لوح بلورین و تقدیرنامه) مفتخر شد. در دومین نمایشگاه مطبوعات (اردیبهشت ۱۳۷۲) نیز جایزه دوم نمایشگاه را از بین تمام نشریات کشور نصیب خود کرد.

 

در اردیبهشت ۱۳۷۳ در سومین نمایشگاه و اولین جشنواره مطبوعات، مقام اول و جایزه اول جشنواره مطبوعات کشور (لوح زرین) به گل‌آقا اهدا شد و کمیته آیین نگارش اولین جشنواره مطبوعات، متشکل از اعضای گروه نگارش فرهنگستان ایران، گل‌آقا را به عنوان نشریه برتر در زمینه درست‌نویسی و حراست از حریم زبان و ادب فارسی تأیید و برای احراز مقام اول به هیأت‌داوران جشنواره مطبوعات معرفی کرد.

 

مشکلات انتشار هفته‌نامه، ماهنامه، سالنامه و کتاب‌های گل‌آقا، از فعالیت صابری در اطلاعات کاست و نهایتاً در سال ۱۳۷۲و پس از نُه سال به تعطیلی موقت ستون دو کلمه حرف حساب در اطلاعات انجامید.

 

آشنایی علمی و توأم کیومرث صابری با سیاست و ادبیات، موجب شد که نوشته‌های او، هم از حیث قالب و هم از حیث محتوا، غنی و درخور تأمل باشد. او نویسنده‌ای فرم‌گرا و در نظیره‌سازی از منابع غنی ادبیات فارسی، فوق‌العاده توانا بود. شیوه نگارش صابری، سهل و ممتنع و غیرقابل تقلید بود.

 

صابری در سال ۱۳۴۵ ازدواج کرد. ثمره این ازدواج، یک پسر و یک دختر بود. پسرش آرش در سال ۱۳۶۴، بر اثر یک سانحه اتومبیل درگذشت. درگذشت او که سال دوم دانشگاه را می‌گذراند، بر قلب صابری داغی جانکاه گذاشت، اما باعث نشد که او از هدفش که شادی‌آفرینی و مقابله با مفاسد بود، دست بردارد.

کیومرث صابری توانست با سرمایه‌گذاری روی جوانان، نسل آینده طنز کشور را تربیت کند. او بی‌شک تأثیرگذارترین طنزنویس کشور بر دیدگاههای طنز است.

 

طنز گل‌آقایی، آمیزه‌ای است از: انتقاد، تجاهل، شفقت، انصاف، ادب، تدین، ایجاز، رندی حافظانه، امیدبخشی و شادی‌آفرینی.

 

شخصیت گل‌آقا در «دو کلمه حرف حساب» شخصیتی بود دانا به امور، یک دنده، مستبد، جدی و مدیر که همیشه حرف اول را می‌زد و گوشش به حرف هیچ‌کس بدهکار نبود. عینک و عصا و قلم، از ملزومات شخص گل‌آقا بود.

 

«شاغلام» ـ آبدارچی گل‌آقا ـ نماینده قشر عامی و آسیب‌پذیر بود که با بیانی عوامانه و بدون تحلیل، سیاست‌های داخلی و خارجی دولت را زیر سؤال می‌برد و عجیب است که همیشه توی خال می‌زد! گل‌آقا «تجاهل» می‌کرد ولی شاغلام فطرتاً «عوام» بود و به همین علت، مدام مورد تنبیه شخص گل‌آقا قرار می‌گرفت. عصا بر کله شکانیدن، دود دادن سبیل، کشیدن و پیچاندن گوش، یک لنگ پا کنار در ایستادن، دست به دیواره سماور چسباندن و... از بلاهایی است که گل‌آقا در هنگام ناراحتی، بر سر شاغلام می‌آورد.

 

ممصادق نماینده مردم کوچه و بازار بود. او هرازچندگاهی به گل‌آقا نامه می‌نوشت و با بیان مشکلات وانتقاداتش از گل‌آقا «رهنمود» می‌خواست. «کمینه» ـ عیال ممصادق ـ سخنگوی زنان در «دو کلمه حرف حساب» بود. او نیز با نامه نوشتن به گل‌آقا، از بعضی مسائل مربوط به زنان یا فراتر از آن انتقاد می‌کرد.

 

«مش‌رجب» پیرمردی دهاتی و کلاه‌نمدی بود که تا پیش از خلق «شاغلام» در ستون دو کلمه حرف حساب، شخصیت مطرحی بود. بعدها نقش او در مجله گل‌آقا ـ و نیز در ستون دو کلمه حرف حساب در اطلاعات ـ کمرنگ شد و به تدریج حذف شد.

 

«غضنفر» بی‌سواد مسؤول روابط عمومی گل‌آقا بود. او بی‌ذوق‌ترین عضو آبدارخانه شاغلام بود و به همین جهت، کارهای اجرایی را به او سپرده بودند. گاه داخل بحثهای «شاغلام» و «گل‌آقا» می‌شد یا خودش چیزهایی می‌نوشت ولی این کاره نبود!

 

صابری خالق این جمع دوست‌داشتنی بود و از دهان این افراد، مشکلات و انتقادات جمعیت شصت میلیونی کشورش را بیان می‌کرد.

 

شخصیت جدی و معنوی کیومرث صابری، به مراتب از شخصیت طنز او والاتر و درخور ستایش‌تر بود. کمک‌های او به مطبوعات، مدارس، افراد بی‌بضاعت، آسایشگاههای معلولین و سالمندان، بیماران کلیوی و تالاسمی، آوارگان عراقی، ستم‌دیدگان بوسنی و هرزگوین و... درخور تأمل و قابل ملاحظه بود.

 

آثار گل آقا

آثاری که تابه‌حال از صابری منتشر شده، عبارتند از:

۱ـ برداشتی از فرمان حضرت علی (ع) به مالک اشتر (۱۳۵۷)

۲ـ تحلیل داستان ضحاک و کاوه آهنگر

۳ـ مکاتبات شهید رجایی و بنی‌صدر

۴ـ اولین‌ استیضاح در جمهوری اسلامی ایران

۵ـ دیدار از شوروی

۶ـ گزیده دو کلمه حرف حساب (جلد اول)

۷ـ گزیده دو کلمه حرف حساب (جلد دوم)

۸ـ گزیده دو کلمه حرف حساب (جلد سوم)

۹ـ گزیده دو کلمه حرف حساب (جلد چهارم)

 

صابری در آبان ماه ۱۳۸۱ و همزمان با آغاز سیزدهمین سال انتشار هفته‌نامه گل‌آقا، انتشار آن را متوقف کرد. وی که علت این توقف ناگهانی را دلایل شخصی ذکر کرد، تا آخرین لحظه روزه سکوت خود را در این‌باره نگشود.

 

گل‌آقای ملت ایران سرانجام در صبح روز جمعه یازدهم اردیبهشت ماه ۱۳۸۳ پس از طی یک دوره بیماری به ملکوت اعلی پیوست.

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
2 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.