جی پلاس/به مناسبت سالروز ولادت؛
رهی معیری که بود؟/او تحت تاثیر کدام شاعر نامی بود؟/علت مرگش چه بود؟
محمدحسن معیری متخلص به رهی از شاعران توانا و نویسندگان ایرانی است که در دهم اردیبهشت سال ۱۲۸۸ در تهران به دنیا آمد. چندین غزل معروف او همچون "شد خزان"، "شب جدایی" از زمزمه های ایرانی هاست.
به گزارش خبرنگار جی پلاس، در راستای شناساندن بزرگان اندیشه و ادب این مرز و بوم و کسانی که کارنامه پر افتخار ادبی شان مایه مباهات سرزمین ایران است، در این صفحه بر آنیم که این شخصیت های شاخص عرصه ادبیات را به مخاطبان معرفی کنیم و مطالب منتشرشده قطره ای است از دریای زندگی این بزرگواران که به قدر وسعمان است. باشد که مفید فایده افتد. این قسمت به زندگی ترانه سرا و غزلسرای معاصر، محمد حسن رهی معیری اختصاص دارد.
محمدحسن «بیوک» معیری (زادهٔ ۱۰ اردیبهشت ۱۲۸۸ در تهران – درگذشتهٔ ۲۴ آبان ۱۳۴۷ در تهران) با تخلص رهی از غزلسرایان معاصر ایران و از ترانهسرایان و تصنیفسرایان بنام است. از ترانههای سروده شده توسط وی می توان «شد خزان»، «شب جدایی»، «کاروان»، «مرغ حق» و «جوانی» را نام برد.
اطلاعات فردی
رهی معیری
زادهٔ ۱۰ اردیبهشت ۱۲۸۸ تهران
درگذشت ۲۴ آبان ۱۳۴۷ (۵۹ سال) تهران
آرامگاه مقبره ظهیرالدوله شمیران
ملیت ایرانی
سبک غزل
عنوان «زاغچه»، «شاه پریون» ، «گوشهگیر» و «حقگو» «رهی»
مذهب اسلام
والدین فرزند محمدحسنخان مؤید خلوت
نوه معیر الممالک (نظام الدوله)
او از دودمان معیرالممالک بود که از زمان نادر شاه افشار وزیر ضرابخانه و خزانه دار بوده اند تا زمان قاجار.
جد اعلای او از روستای ابرسج از شهر بسطام شهرستان شاهرود بوده است (طبق نوشتهٔ حاشیهٔ کتاب مطلع الشمس صفحهٔ ۶۷).
در همین رابطه بخوانید:
قیصر امین پور که بود؟/مهمترین ویژگی شعر قیصر چیست؟/شعر او چگونه با نوجوانان ارتباط برقرار می کند؟
علامه اقبال لاهوری که بود؟/آیا اقبال تنها به شاعری اکتفا کرد؟/علت فوتش چه بود؟
سهراب سپهری که بود؟/علت سفرهای پی در پی سهراب چه بود؟/سهراب از کدام شاعران بیشترین اثر را گرفته بود؟
زندگینامه رهی معیری
محمدحسن «بیوک» معیری فرزند محمدحسنخان مؤیدخلوت و نوهٔ دوستعلیخان نظامالدوله در دهم اردیبهشت ۱۲۸۸ خورشیدی در تهران، گلشن چشم به جهان گشود. پدرش قبل از تولد رهی درگذشته بود. رهی معیری تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در تهران به پایان برد؛ آنگاه وارد خدمت دولتی شد و در مشاغلی چند خدمت کرد. از سال ۱۳۲۲ به ریاست کل انتشارات و تبلیغات وزارت پیشه و هنر - وزارت صنایع - منصوب شد. رهی پس از بازنشستگی نیز در کتابخانه سلطنتی مشغول به کار بود.
رهی از اوان کودکی به شعر و موسیقی و نقاشی دلبستگی فراوان داشت و در این هنرها بهرهای بسزا یافت. هفده سال بیش نداشت که اولین رباعی خود را سرود:
کاش امشبم آن شمع طرب میآمد وین روز مفارقت به شب میآمد
آن لب که چو جان ماست دور از لب ماست ای کاش که جانِ ما به لب میآمد
در آغاز شاعری، در انجمن ادبی حکیم نظامی که به ریاست حسن وحید دستگردی تشکیل می شد شرکت جست و از اعضای مؤثر و فعال آن بود و نیز در انجمن ادبی فرهنگستان از اعضای مؤسس و برجسته آن به شمار می رفت. رهی همچنین در انجمن موسیقی ایران عضویت داشت. اشعار رهی در بیشتر روزنامه ها و مجلات ادبی نشر یافت و آثار سیاسی، فکاهی و انتقادی او در روزنامه باباشمل و مجله تهران مصور چاپ می شد. در شعرهای فکاهی و انتقادی از نام مستعار «زاغچه»، «شاه پریون»، «گوشهگیر» و «حق گو» استفاده می کرد.
رهی معیری در سال های آخر عمر در برنامه گلهای رنگارنگ رادیو، در انتخاب شعر با داوود پیرنیا همکاری داشت و پس از او نیز تا پایان زندگی آن برنامه را سرپرستی می کرد. رهی در همان سال ها سفرهایی به خارج از ایران داشت از جمله: سفر به ترکیه در سال ۱۳۳۶، سفر به اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۳۳۷ برای شرکت در جشن انقلاب کبیر، سفر به ایتالیا و فرانسه در سال ۱۳۳۸ و دو بار سفر به افغانستان، یک بار در سال ۱۳۴۱ برای شرکت در مراسم یادبود نهصدمین سال درگذشت خواجه عبدالله انصاری و دیگر در سال ۱۳۴۵. عزیمت به انگلستان در سال ۱۳۴۶ برای عمل جراحی، آخرین سفر معیری بود.
رهی معیری در سال ۱۳۴۷ خورشیدی در تهران بر اثر سرطان در ۵۹ سالگی درگذشت. او در گورستان ظهیرالدوله شمیران به خاک سپرده شده است.
آثار
مجموعه ای از اشعار رهی معیری با عنوان سایه عمر در سال ۱۳۴۵ به چاپ رسید. رهی بیتردید یکی از چند چهره ممتاز غزلسرای معاصر است. سخن او تحت تأثیر شاعرانی چون سعدی، حافظ، مولوی، صائب و گاه مسعود سعد سلمان و نظامی است؛ اما دلبستگی و توجه بیشتر او به زبان سعدی است. این عشق و شیفتگی به سعدی سخنش را از رنگ و بوی شیوه استاد برخوردار کرده است، و حتی گفته اند که همان سادگی و روانی و طراوت غزلهای سعدی را از بیشتر غزلهای او می توان دریافت.
گاهگاه تخیلات دقیق و اندیشه های لطیف او شعر صائب و کلیم و حزین و دیگر شاعران شیوه اصفهانی را به یاد می آورد و در همان لحظه زبان شسته و یکدست او از شاعری به شیوه عراقی سخن می گوید.
رنگ عاشقانه غزل رهی، با این زبان شسته و مضامین لطیف تقریباً عامل اصلی اهمیت کار اوست، زیرا جمع میان سه عنصر اصلی شعر - آن هم غزل- از کارهای دشوار است.
از شعرهای معروف او، خزان عشق (به عبارتی همان تصنیف مشهور «شد خزان گلشن آشنایی» که بدیعزاده آن را در دستگاه همایون اجرا کرد)، نوای نی، دارم شب و روز، شب جدایی، یار رمیده، یاد ایام، بهار، کاروان، مرغ حق است. یکی از اشعار زیبا و معروف او خلقت زن است که در مذمت زنان سروده شده است. گزیدهای از این شعر در ادامه آورده شده است.
شعر یاد ایام
یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم در میان لاله و گل آشیانی داشتم
گِردِ آن شمع طرب میسوختم پروانهوار پای آن سرو روان اشک روانی داشتم
آتشم بر جان ولی از شِکوه لب خاموش بود عشق را از اشک حسرت ترجمانی داشتم
چون سرشک از شوق بودم خاکبوس درگهی چون غبار از شُکر سر بر آستانی داشتم
در خزان با سرو و نسرینم بهاری تازه بود در زمین با ماه و پروین آسمانی داشتم
درد بیعشقی ز جانم برده طاقت ورنه من داشتم آرام تا آرام جانی داشتم
بلبل طبعم «رهی» باشد ز تنهایی خموش نغمهها بودی مرا تا همزبانی داشتم
شعر بهار
نوبهار آمد و گل سرزده چون عارض یار ای گل تازه، مبارک به تو این تازه بهار
با نگاری چو گل تازه روان شو به چمن که چمن شد ز گل تازه چو رخسار نگار
لالهوش باده به گلزار بزن با دلبر کز گل و لاله بُوَد چون رخ دلبر گلزار
زلف سنبل شده از باد بهاری درهم چشم نرگس شده از خواب زمستان بیدار
چمن از لالهٔ نورُسته بُوَد چون رخ دوست گلبن از غنچهٔ سیراب بُوَد چون لب یار
روز عید آمد و هنگام بهار است امروز بوسه ده ای گل نورُسته، که عید است و بهار
گل و بلبل همه در بوس و کنارند ز عشق گل من، سر مکش از عاشقی و بوس و کنار
گر دل خلق بُوَد خوش که بهار آمد و گل نوبهار منی ای لالهرخ گلرخسار
خلق گیرند ز هم عیدی اگر موقع عید جای عیدی، تو به من بوسه دهای لالهعذار
شعر خلقت زن
الهی در کمند زن نیُفتی و گر اُفتی، به روز من نیفتی
دلم از خوی او، دمساز درد است زن بد خو، بلای جان مرد است
زنان چون آتش اند از تندخویی زن و آتش، ز یک جنس اند گویی
نه تنها نامراد آن دل شکن باد که نفرین خدا بر هر چه زن باد
جهان داور چو گیتی را بنا کرد پی ایجاد زن، اندیشهها کرد
مهیا تا کند اجزای او را ستاند از لاله و گل، رنگ و بو را
ز دریا عُمق و از خورشید گرمی ز آهن سختی، از گلبرگ نرمی
فریب از مار و دوراندیشی از مور طراوت از بهشت و جلوه از حور
ز گرگ تیزدندان، کینه جویی ز طوطی، حرف ناسنجیده گویی
نه دل مفتون دلبندی، نه جان مدهوش دلخواهی نه بر مژگان من اشکی، نه بر لبهای من آهی
نه جان بینصیبم را پیامی از دلارامی نه شام بیفروغم را نشانی از سحرگاهی
نیابد محفلم گرمی، نه از شمعی، نه از جمعی ندارد خاطرم الفت، نه با مهری، نه با ماهی
کیام من؟ آرزوگمکردهای تنها و سرگردان نه آرامی، نه امّیدی، نه همدردی، نه همراهی
منابع
دکتر امید مجد، دیوان کامل رهی معیری، انتشارات تمشیه، ص. مقدمه
سایه، مجموعه اشعار رهی معیری. امیرکبیر، ۱۳۴۵.
دیدگاه تان را بنویسید