جی پلاس/ به مناسبت سالروز رحلت؛

جهانگیرخان قشقایی که بود؟/چرا وی راهی حوزه شد؟/علت اینکه او در لباسش تغییری نداد چه بود؟/وی فلسفه را چگونه تدریس می کرد؟/رابطه او با علمای معاصرش چگونه بود؟

آیت الله جهانگیرخان قشقایی، فیلسوف و عارف مشهور در ۱۲۴۳ قمری به دنیا آمد. وی را اجراکننده مکتب فلسفی اصفهان نامیده اند. او شاگردان بسیاری پرورش داد. سرانجام در اصفهان رحلت کرد و در تخت فولاد به خاک سپرده شد.

لینک کوتاه کپی شد

به گزارش خبرنگار جی پلاس، در راستای شناساندن بزرگان اندیشه دینی در این صفحه بر آنیم که این شخصیت های ارجمند جهان اسلام و تشیع را به مخاطبان معرفی کنیم و مطالب منتشرشده قطره ای است از دریای زندگی این بزرگواران که به قدر وسعمان است. باشد که مفید فایده افتد. این قسمت به زندگی عارف ربانی میرزا جهانگیر خان قشقایی اختصاص دارد.

 

میرزا جهانگیرخان قشقایی(1243-1328ق) فیلسوف و عارف ربانی قرن سیزدهم هجری و احیا کننده مکتب‌ فلسفی‌ اصفهان‌ در دوران قاجاریه است. وی توانست با بهره گیری از محضر علامه محمد رضا قمشه ای نقش بسزایی را در رشد و پویایی فلسفه اصفهان ایفا کند و شاگردانی همچون حاج آقا رحیم ارباب، سید حسین طباطبایی بروجردی، سید حسن مدرس، شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی در پرتو علم و دانش وی درجات علمی را طی کردند.

 

در همین رابطه بخوانید:

علامه اقبال لاهوری که بود؟/آیا اقبال تنها به شاعری اکتفا کرد؟/علت فوتش چه بود؟

سهراب سپهری که بود؟/علت سفرهای پی در پی سهراب چه بود؟/سهراب از کدام شاعران بیشترین اثر را گرفته بود؟

سلار دیلمی که بود؟/چرا به وی ابویعلی می گفته اند؟/علت فتوای وی بر تحریم نماز جمعه در مقطعی از زمان چه بود؟

ابن زهره که بود؟/ چگونه او رهبر شیعیان حلب شد؟/تنوع آثار به جای مانده از وی نشانه چیست؟/تاثیر خاندان ابوزهره بر شیعیان حلب چگونه خودنمایی کرد؟

ملا علی علیاری که بود؟/چرا وی را از اکابر قرن چهاردهم به حساب می آورند؟/کدام بزرگان افتخار شاگردی اش را داشتند؟/وی در کدام علوم متبحر بود؟

محمدتقی شریعتی مزینانی که بود؟/ هدف وی از تاسیس کانون نشر حقایق اسلامی چه بود؟/او چگونه با کمونیستها مبارزه کرد؟

 

اطلاعات فردی

نام کامل جهانگیرخان قشقایی

زادروز 1243 قمری

زادگاه اصفهان

وفات 1328 قمری

مدفن اصفهان، تخت فولاد

اساتید محمدرضا صهبا قمشه‌ای،...

شاگردان حاج آقا رحیم ارباب، سید حسین طباطبایی بروجردی، سید حسن مدرس،....

آثار شرح نهج البلاغه، دیوان شعر،...

 

 

زندگینامه جهانگیرخان قشقایی 

تولد

جهانگیرخان قشقایی در سال 1243 هـ.ق در خانواده‌ای تحصیل کرده به دنیا آمد. پدرش محمدخان نام داشت و از ایل قشقایی، طایفه دره شوری، تیره جانبازلو و از ساکنان «وردشت» سمیرم[۱] و مادرش اهل «دهاقان»، از شهرهای تابع سمیرم بود.

 

تحصیل

جهانگیرخان از هنگام تولد، در کنار مادرش می‌زیست و در اوایل کودکی خود از کوچ کردن با ایل، ممنوع بود. شوق بسیاری به تحصیل داشت. چندی که از عمرش گذشت و بزرگ شد، با ایل در کوچ کردن ییلاق و قشلاق، همراه شد، پدرش معلم خصوصی برایش استخدام کرده بود که در سفر به آموزش وی می‌پرداخت. استعداد و قابلیت وی در کسب علم تا حدی بود که احساس کرد ماندن در ایل و حرکت با آن ها در کوچ زمستانی و تابستانی، با تحصیل او سازگاری ندارد، بنابراین تصمیم گرفت از آن ها جدا شود و در اصفهان بماند و به تحصیل بپردازد.[۲]

 

ورود به حوزه علمیه

درباره چگونگی گرایش و نحوه ورود حکیم جهانگیرخان قشقایی به حوزه علمیه، سخنانی گفته شده است که در خور توجه است. استاد قدسی به نقل از جلال الدین همایی، فرزند طرَب، درباره جریان آشنایی حکیم قشقایی با همای شیرازی در ابتدای ورودش به اصفهان می‌نگارد:

«در برخوردی که بین همای شیرازی (پدربزرگ جلال الدین همایی که نام کامل او رضاقلی و متخلص به همای شیرازی بود) با حکیم قشقایی پیش می‌آید. حکیم قشقایی از مرحوم همای شیرازی نشانی تارساز را جویا می‌شود. ایشان ضمن راهنمایی وی به سوی تارساز، در اثنا سؤال و جواب متوجه می‌شود که (این مرد میان سال) آیتی از هوش و درایت و ذکاوت است. به وی می‌گوید: با این استعداد حیف است ضایع شوی. میل داری درس بخوانی؟ جهانگیرخان پاسخ می‌دهد: از خدا می‌خواهم. بدین ترتیب حکیم قشقایی (به راهنمایی همای شیرازی در چهل سالگی راهی مدرسه طلاب می‌گردد و در سلک دانشوران علوم دینی جای می‌گیرد)».[۳]

 

صفای باطن و فطرت پاک آن حکیم الهی بود که چنین تحول غیرقابل تصوری را خداوند در زندگی وی به وجود آورد. حکیم جهانگیرخان بعد از نصیحت «هما» به او می‌گوید: «نیکو گفتی و مرا از خواب غفلت بیدار نمودی. اکنون بگو چه باید کنم که خیر دنیا و آخرت در آن باشد؟»[۴] آن عارف فرزانه چنان که گفته شد، وی را توصیه به فراگیری دانش می‌کند.[۵] همت بلند حکیم قشقایی سبب می‌شود که بعد از گذشت 40 سال ـ که بهار جوانیش در ایل قشقایی سپری شده بود ـ بقیه عمر شریفش را به یادگیری علوم مختلف ـ به ویژه فلسفه، حکمت، عرفان، فقه، اصول، ریاضی و هیئت، بگذراند.[۶]

 

همچنین نقل می‌ کنند: «در حالی که متأثر از گفته شخص راهنما بوده است؛ در بازار (اصفهان) مشاهده می‌کند جماعتی در اطراف شخصی، با خضوع و خشوع حرکت می‌کنند و ادای احترام می‌نمایند. علت را جویا می‌شود؟ می‌گویند: وی یکی از علمای اصفهان است. حکیم جهانگیرخان در اراده‌اش مصمم‌تر می‌شود و با جدیت پی تحصیل دانش می‌رود».[۷]

 

استاد همایی در خصوص ارتباط پدرش میرزا ابوالقاسم محمد نصیر ـ که متخلص به «طرَب» بود ـ با حکیم جهانگیرخان می‌نویسد: «طرب با جهانگیر خان رابطه دوستی و ارادتمندی داشت که پیوند اصلی آن موروثی بود. به دلالت این که همای شیرازی (عارف، شاعر) از جهت هدایت و تشویق و ترغیب جهانگیرخان به تحصیل و ترک زندگانی ایلی بر وی حقی بود».[۸]

 

مورخ دیگری چنین نوشته است: «در یکی از تابستان‌ها که ایل قشقایی به ییلاق سمیرم آمده بود، جهانگیرخان نیز مانند سایر افراد ایل که برای خرید و فروش و رفع حوائج شخصی خود به اصفهان می‌آمدند، او هم به اصفهان آمد؛ و در ضمن تارش هم خراب شده بود و می‌خواست آن را تعمیر نماید. از شخصی سراغ تارساز را گرفت و او یحیی ارمنی، تارساز معروف مقیم جلفا(ی) اصفهان را به او نشان داد. ضمناً به او گفت: برو پی کار بهتری و علم بیاموز، از تار زدن بهتر است. گفته آن شخص به جهانگیرخان خیلی اثر کرد. او در مدرسه صدر حجره‌ای برای خود گرفت و با یک عشق و علاقه مفرطی پی تحصیل رفت و رتبه‌اش به جایی رسید که یکی از بزرگان از حکما و فقها و مدرسین اصفهان شد».[۹]

 

تحصیل در اصفهان

حکیم قشقایی در قسمت شرقی مدرسه صدر بازار اصفهان، حجره شماره دوم بعد از ایوان سکونت داشت.[۱۰] او با آخوند کاشی (متوفا: 1332 هـ.ق) هم مباحثه بود. آنان ارتباط قلبی خاصی با هم داشتند. هر دو از شاگردان آقا محمدرضا قمشه‌ای بودند. بعد از رحلت حکیم قشقایی، حکیم خراسانی و سپس آیت الله صادقی در این حجره تدریس می‌کردند.[۱۱]

 

هجرت به تهران

جهانگیرخان که سال ها شاگرد علامه آقا محمدرضا قمشه‌ای بود، پس از هجرت استادش از اصفهان، به شوق استفاده از محضر وی به تهران می‌رود. او درباره استادش می‌گوید: «همان شب اول خود را به محضر او رساندم. وضع لباس های او علمایی نبود، به کرباس فروش های سِدِهْ می‌ماند. حاجت خود را به دو گفتم. گفت:‌ میعاد من و تو فردا در خرابات. خرابات محلی بود در خارج خندق قدیم تهران. در آن جا قهوه‌خانه‌ای بود که درویشی آن را اداره می‌کرد. روز بعد اسفار ملاصدرا را با خود بردم. او را در خلوتگاهی دیدم که بر حصیری نشسته بود. اسفار را گشودم. او آن را از برمی‌خواند. سپس به تحقیق مطلب پرداخت. مرا آن چنان به وجد آورد که از خود بی‌خود شدم، می‌خواستم دیوانه شوم. حالت مرا دریافت. گفت: آری! قوت می، بشکند ابریق را».[۱۲]

 

شیوه زندگی

حکیم قشقایی از هنگامی که وارد حوزه علمیه اصفهان شد، تا موقعی که خاکیان را بدرود گفت، با همان لباس ساده ایل قشقایی شامل کلاه پوستی، موهای نسبتاً بلند[۱۳] سر و صورت و پالتو پوست، زندگی را در حجره سپری کرد و در همان حجره دعوت حق را لبیک گفت و به دیار باقی شتافت. شاید او برای تأسی به استادش، آقا محمدرضا قمشه‌ای این گونه لباس می‌پوشید. بعضی از شاگردان حکیم قشقایی مثل حاج آقا رحیم ارباب و شیخ غلامحسین ربانی چادگانی نیز تغییر لباس ندادند.

حکیم قشقایی هنگام اقامه نماز جماعت ـ به علت استحباب گذاشتن عمامه در موقع نماز ـ کلاه از سر برمی‌گرفت و با شال‎کمر عمامه‌ای درست می‌کرد و بر سر می‌نهاد.[۱۴]

 

عدم استفاده از سهم امام(ع)

«حکیم قشقایی از مال‌الاجاره زمینی که داشته است؛ روزگار می‌گذرانده.[۱۵] و از سهم امام و شهریه استفاده نمی‌کرده است. مال‌الاجاره زمین کشاورزی متعلق به وی در شهر دهاقان سالی 40 تومان و از زمین روستای آغداش، 15 الی 20 تومان، برای وی می‌فرستاده‌اند».[۱۶]

 

استادان

1. معروفترین استاد حکیم قشقایی، فیلسوف نامی و حکیم صمدانی، محمدرضا صهبا قمشه‌ای (متوفا: 1306 هـ.ق) از حکما و عرفای اصفهان بوده است. استاد شهید مطهری درباره‌ او می‌نویسد: «وی مردی به تمام معنی وارسته و عارف مشرب بود، با خلوت و تنهایی مأنوس بود و از جمع گریزان. در جوانی ثروتمند بود و خشکسالی 1288 هـ.ش تمام مایملک منقول و غیرمنقول خود را صرف نیازمندان کرد و تا پایان عمر درویشانه زیست. حکیم قمشه‌ای در اوج شهرت آقا علی حکیم مدرس زنوزی و میرزا ابوالحسن جلوه به تهران آمد و با آن که مشرب اصلیش صدرایی بود، کتب بوعلی را تدریس کرد و بازار میرزای جلوه را که تخصصش در فلسفه بود، شکست؛ به طوری که معروف شد: جلوه از جلوه افتاد. حکیم قمشه‌ای در تهران از دنیا رفت و در شهر ری و در گورستان مشهور به ابن بابویه، نزدیک مزار حاجی آخوند محلاتی مدفون شد».[۱۷]

 

2. مولی حسین علی تویسرکانی (متوفا: 1286 هـ.ق) یکی دیگر از استادان حکیم قشقایی، حاج مولی حسین علی تویسرکانی است.[۱۸] که در حوزه علمیه اصفهان به تدریس مشغول بود و بسیاری از مردم مقلد وی بودند. کشف الاسرار (11 جلد) در شرح شرایع، شرح بر جامع عباسی، فصل الخطاب در اصول و رساله‌ای در رد اخباریه از آثار اوست. وی در اصفهان از دنیا رخت بربست و به دیار باقی شتافت و در تخت فولاد اصفهان، در ایوان بقعه تکیه آقا حسین خوانساری مدفون شد.[۱۹]

 

3. حاج شیخ محمدباقر نجفی مسجد شاهی، وی از شاگردان سید محمدباقر شفتی در اصفهان و شیخ مرتضی انصاری در نجف بود.[۲۰]

 

4. ملا حیدر صباغ لنجانی (متوفی 1288 هـ.ق): حکیم جهانگیرخان قشقایی علوم عقلی را نزد او فراگرفت.[۲۱]

 

5. میرزا محمدحسن نجفی (متوفا: 1317 هـ.ق) حکیم قشقایی شرعیات را نزد این مجتهد عالی مقام فراگرفت. میرزا محمدحسن نجفی از شاگردان سید ابراهیم قزوینی، شیخ مرتضی انصاری و میرزای شیرازی بود.[۲۲]

 

6. ملا اسماعیل اصفهانی درب کوشکی (متوفا: 1304 هـ.ق).[۲۳]

7. میرزا عبدالجواد حکیم خراسانی (متوفا: 1327 هـ.ق).[۲۴]

 

تدریس

آیت الله جهانگیرخان قشقایی در علوم نقلی و عقلی، به ویژه در حکمت به مرحله کمال رسید و در مدرسه صدر[۲۵] به تدریس پرداخت. بزرگان از اهل علم و ادب برای استفاده از مکتب متعالی وی شتافتند. حکیم قشقایی گاه در شبستان مسجد جارچی[۲۶] تدریس می‌کرد.[۲۷]

 

او روزهای پنجشنبه و جمعه، به تدریس ریاضی و هیئت می‌پرداخت. وی گاهی به تدریس نهج البلاغه می‌پرداخت و آن را با حکمت، تحلیل می‌کرد.[۲۸] نزدیک به 130 نفر در درس شرح منظومه وی شرکت می‌کردند.[۲۹]

 

وی سطوح مختلف دروس حوزوی ـ حتی رتبه عالی درس خارج را ـ تدریس می‌کرد. او کتاب های اسفار و شفا و شرح منظومه را با بیانی شیوا تدریس می‌ کرد.[۳۰] آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی در درس خارج او شرکت کرده بود.[۳۱]

آیت الله بروجردی فرمود: «ما در زمان جوانی، در حوزه علمیه اصفهان نزد مرحوم جهانگیرخان، اسفار می‌خواندیم؛ ولی مخفیانه. چند نفر بودیم و در خفا به درس ایشان می‌رفتیم.[۳۲]

 

حکیم قشقایی جزو نامدارترین مدرسان حوزه علمیه تهران بود. «در مدرسه سپهسالار تهران شهرت بود که در مدرسه صدر اصفهان، دو نفر فاضل معمر بی‌نظیر ایران، آخوند ملا محمد کاشی و جهانگیرخان قشقایی هستند».[۳۳]

 

شیخ عباس قمی می‌نویسد: «جهانگیرخان در علم و عمل به جایی رسید که از اقطار بلاد به حوزه درسش آمدند».[۳۴]

 

آقا بزرگ تهرانی می‌نویسد: «جهانگیرخان چنان کوشید که به اعلی درجات علم دست یافت... و از سایر بلاد به قصد استفاده از او به حوزه درسش ‌شتافتند.[۳۵] مورخ دیگری می‌نویسد: «میرزا جهانگیرخان قشقایی در مدرسه صدر اصفهان تدریس می‌کرد و بیشتر استادان معقول خوشه چین خرمن دانش او بوده‌اند».[۳۶]

چو لطف خدا با جهانگیر شدجهانگیر نامش جهان‌گیر شد[۳۷]

 

شهید مطهری در مورد ایشان می فرماید: «مرحوم خان علاوه بر مقام علمی و فلسفی در متانت و وقار و انضباط اخلاقی و تقوا نمونه بوده است. تا آخر عمر در همان لباس عادی اولی خود باقی بود و فوق العاده مورد ارادت شاگردان و آشنایان قرار داشت».

 

آیت الله ارباب نیز در مورد ایشان می فرماید: «مرحوم خان، در اتقان، مردی بود کم نظیر که من مثل او را ندیدم. جامع حکمت، معقول و منقول، بسیار خوش اخلاق، نسبت به طلاب بسیار مهربان و در تربیت آنها کوشا بود. روز چهارشنبه درس ایشان به وعظ و اخلاق اختصاص می یافت. مردی بود منیع الطبع، از کسی پول قبول نمی کرد حتی هنگامی که نیاز داشت یا مقروض بود. از عرفان بهره های کافی و وافی داشت و خود عارفی وارسته بود».

 

رونق دهنده فلسفه

عناد متحجرین نسبت به فلسفه در زمان حکیم قشقایی به قدری زیاد بود که استاد جلال الدین همایی می‌نویسد: «مرحوم قشقایی فلسفه را در اصفهان از تهمت خلاف شرع و بدنامی کفر و الحاد نجات داد. سهل است که چندان به این علم رونق بخشید که فقها و متشرعان نیز آشکارا با میل و علاقه روی به درس فلسفه نهادند؛ و آن را مایه فضل و مفاخرت می‌شمردند».[۳۸]

 

و در «دیوان طَرَبْ» اصفهانی آمده است: «جهانگیرخان در اثر شخصیت بارز علمی و تسلم مقام قدس و تقوی و نزاهت (پاکدامنی) اخلاقی و حسن تدبیر حکیمانه که همه در وجود وی مجتمع بود؛ تحصیل فلسفه را که بین علما و طلاب سخت موهون (سست) و با کفر و الحاد مقرون بود؛ از آن بدنامی به کلی نجات داد و آن را در سرپوش درس فقه و اخلاق چندان رایج و مطلوب ساخت که نه فقط دانستن و خواندن آن موجب ضلالت و تهمت بی‌دینی نبود؛ بلکه مایه افتخار و مباهات محسوب می‌شد. وی معمولاً یکی دو ساعت از آفتاب برآمده در مسجد جارچی سه درس پشت سر هم می‌گفت؛ که درس اولش شرح لمعه (فقه) و بعد از آن شرح منظومه (حکمت) و سپس درس اخلاق بود و به این ترتیب فلسفه را به مانند «حشو جوز[۳۹] و قند و لوزینه[۴۰] فقه» با اخلاق به خورد طلاب می‌داد.[۴۱] این مثال کنایه از این است که وی فلسفه را در میان دروس فقه و اخلاق، به سبک شیوایی تدریس می‌کرد».

 

مکتب فلسفی صدرایی

«بعد از ملاصدرا (متوفی: 1050 هـ.ق) دو مکتب فلسفی در اصفهان ـ که پایتخت کشور و مرکز علمی ایران در آن زمان بود ـ تشکیل شد:

1. مکتب موافقان فلسفه ملاصدرا که بیشتر آن ها اهل ذوق و عرفان بودند.

2. مکتب مخالفان فلسفه ملاصدرا که توسط استاد ملا رجبعلی تبریزی اداره و تدریس می‌شد. شاگردان این مکتب عبارتند از: علی قلی خان بن قرچقای خان، آقا جمال خوانساری، ملا اسماعیل خاتون آبادی و بسیاری دیگر از بزرگان فلسفه و کلام.[۴۲]

 

فلسفه ملاصدرا گسترش یافت و میراث این مکتب در قرن 12ـ13 هـ.ق توسط میر ابوالقاسم مدرس خاتون آبادی (متوفی: 1202 هـ.ق) از آقا محمد بیدآبادی (متوفی: 1197ـ1198 هـ.ق) به آقا علی نوری اصفهانی (متوفا: 1246 هـ.ق) رسید که بزرگترین مدرس فلسفه ملاصدرا در اصفهان بود. مدتی حدود 6ـ10 سال متوالی به این خدمت اشتغال داشت و شاگردان معروف و برجسته‌ای مانند ملا اسماعیل اصفهانی، ملا جعفر لنگرودی و میر سید رضی لاریجانی (متوفی: 1270 هـ.ق) استاد آقا محمدرضا قمشه‌ای اصفهانی (متوفی: 1289 هـ.ق) و ملا عبدالله زنوزی و سرانجام حاج ملا هادی سبزواری (متوفی: 1289 هـ.ق) از حوزه درس او برخاستند و آن امانت علمی را به اخلاف تحویل دادند.

در اوایل قرن 13 هـ.ق حوزه ‌تدریس و تعلیم فلسفه صدرایی حدود نیم قرن در اصفهان به وسیله دو استاد نامدار:

1. علامه بزرگوار آخوند ملا محمد کاشانی 2. حکیم جهانگیرخان قشقایی، گرمی و رونقی بسزا داشت، چندان که طلاب این علم را از بلاد دور و نزدیک از ممالک مجاور برای درک محضر ایشان به اصفهان می‌شتافتند و سالیان دراز نام «آخوند» (آخوند ملا محمد کاشانی معروف به کاشی) و خان (حکیم جهانگیرخان قشقایی) ورد زبان علما و محصلان علوم قدیم بود».[۴۳]

 

در مقابل مشروطه

آیت الله حاج آقا رحیم ارباب فرمود: «پس از اعلام مشروطیت، در جلسه علمای اصفهان، مخصوصاً روحانیون مسجد شاهی (مثل حاج نورالله و برادرش) جهانگیرخان مشروطه را از اصالت مبرا دانست و آن را تا حدودی زاییده دسایس استعمارگران فرهنگ خواند، تا جایی که فرمود: اگر چه توده مردم به مشروطه دل بسته‌اند و جان‎ها باخته‌اند؛ ولی این ریشه در استبداد دارد. شاید هم می‌خواهند دین مردم را بدزدند و سپس گفت: آقا رحیم چنین نیست؟ من سکوت کردم. فرمود: آقا رحیم سکوت کن، سکوت اسلم است.[۴۴]

 

ارتباط با عالمان معاصر

آخوند کاشی از دوستان صمیمی و یار باوفای حکیم جهانگیرخان قشقایی بود. جهانگیرخان از هنگامی که در مدرسه صدر بازار اصفهان به تحصیل و تدریس مشغول بود، هم مباحثه آخوند کاشی بود. هر دو از شاگردان آقا محمدرضا قمشه‌ای بودند. هر دو تا پایان عمر در آن مدرسه می‌زیستند. آخوند ملا محمد کاشی مدت 84 سال عمر کرد و در این مدت همچون حکیم قشقایی مجرد بوده و همسر اختیار ننمود.[۴۵]

 

آخوند کاشی از نوادر اعصار بود و در علم، زهد، تقوا و تدریس، از اسوه‌های علم و عمل بود. حکایات عجیب از این عارف صمدانی و متأله ربانی نقل می‌کنند؛ از جمله این که: «روزی پس از پایان درس، یکی از طلاب به محل درس آن بزرگوار (آخوند کاشی) آمد و گفت: آقا این شیخ می‌گوید: دیشب به وقت سحر دیدم که از در و دیوار صدای «سبّوح قدّوس ربّ الملائکه والرّوح» برمی‌آید و چون در نگریستم، دیدم که آقای آخوند به سجده افتاده و این ذکر را می‌گوید. آخوند کاشی فرمود: این در و دیوار به ذکر من متذکر گشته باشند، امری نیست؛ بلکه مهم آن است که او از کجا محرم این راز گشته است؟! در این خصوص، آقای جابری انصاری (یکی از شاگردان حکیم قشقایی و آخوند کاشی) می‌گوید: هر نیمه شب، با سوز و گداز نماز می‌خواند که بدنش به لرزه می‌افتاد و از بیرون حجره صدای حرکت استخوان هایش احساس می‌شد».[۴۶]

گویند وقتی جهانگیر خان در گذشت آخوند کاشی در گوشه ای از مدرسه صدر نشسته بود و آه می کشید و ناله می کرد و می گفت: «کمرم شکست»[۴۷]

 

شاگردان

ملا محمدجواد آدینه‌یی (متوفی: 1339 هـ.ق): وی از مدرسان حکمت، هیئت و نجوم و... در مدرسه صدر اصفهان بود. قبر وی در تخت فولاد اصفهان است.[۴۸]

سید محمدعلی ابطحی سدهی (متوفی: 1371 هـ.ق): وی 50 کتاب نوشته است، از جمله شرح فارسی بر کفایه، تعلیقه بر فرائد و ختام الغرر.[۴۹]

میرزا محمود ابن الرضا (1285ـ1355 هـ.ق): وی جزوِ شاگردان آخوند کاشی و میرزا محمدهاشم چهارسوقی خوانساری در اصفهان و سید محمدکاظم یزدی، آخوند خراسانی و شریعت اصفهانی در نجف اشرف بود.[۵۰]

آقا ضیاءالدین عراقی (1278ـ1361 هـ.ق): وی از نام آوران علم اصول است. مقالات الاصول و شرح تبصره علامه از آثار اوست.[۵۱] زندگی این فقیه بزرگ در همین مجموعه گلشن ابرار آمده است.

حاج آقا رحیم ارباب (1297ـ1396 هـ.ق): وی سطوح عالی فلسفه و حکمت (مثل شرح اشارات و شفا) و نهج البلاغه و یک دوره اخلاق را نزد جهانگیرخان قشقایی و قسمت اعظم علوم عقلی را نزد آخوند کاشی فراگرفت و مدتی طولانی در درس خارج فقه علامه سید محمدباقر درچه‌ای شرکت کرد.[۵۲] شرح حال وی در همین مجموعه گلشن ابرار آمده است.

عبدالله اشراق (1235ـ1345 هـ.ق).[۵۳]

میرزا مصطفی جعفر طیاری (متوفی: 1335).[۵۴]

سید ابوالحسن اصفهانی (1284ـ1365 هـ.ق): آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی در روستای «مَدیسِهْ» از توابع لنجان اصفهان به دنیا آمد، پدرش (سید محمد) همراه سید عبدالحمید (پدر خود) از بهبهان به اصفهان و سپس به کربلا مهاجرت کرده بودند، آیت الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی تا پایان عمر در نجف به تدریس و انجام امور مسلمانان اشتغال داشت. وی در کاظمین دیده از جهان فانی فروبست و در صحن مطهر امیرالمؤمنین در کنار قبر فرزند شهیدش سید محمدحسن مدفون شد.[۵۵]

شیخ حسنعلی اصفهانی، معروف به شیخ نخودکی (1279ـ1361 هـ.ق): وی فلسفه را نزد حکیم قشقایی فراگرفت. او دارای کرامات بسیاری بوده است. هزاران بیمار ممتنع العلاج با دعای او، شفا پیدا کردند.[۵۶]

میرزا محمدباقر امامی (متوفی: 1364 هـ.ق): وی از سادات امامی اصفهان، عالم، ‌حکیم، فاضل، زاهد و از شاگردان جهانگیرخان قشقایی، آقا سید محمدباقر درچه‌ای و آخوند کاشی بود. او کتاب گرانسنگی در حکمت و کلام تألیف کرده است.[۵۷]

حسین امین جعفری دهاقانی (1295ـ1369 هـ.ق)

اسدالله ایزد گشسب (1303ـ1366 هـ.ق): وی دارای تألیفات بسیاری است.[۵۸]

سید حسین بروجردی (متوفی: 1380 هـ.ق): وی زعیم جهان اسلام، حضرت آیت الله العظمی بروجردی از شاگردان نامی حکیم قشقایی است. محل دفن وی مسجد اعظم قم است.[۵۹]

علی بافقی (1336 هـ.ق)

محمد حسن بیچاره بیدختی (1308ـ1386 هـ.ق)[۶۰]

میرزا مهدی بیدآبادی اصفهانی (متوفی: 1365 هـ.ق): وی دارای تألیفات بسیار است از جمله: ‌ابواب الهدی و اعجاز قرآن.[۶۱]

سید صالح توسلی منجیلی طارمی (متولد: 1292 هـ.ق)[۶۲]

سید حسن چهارسوقی (متولد: 1294 هـ.ق)[۶۳]

میرزا حسن خان جابری انصاری (1287ـ1376 هـ.ق)[۶۴] از این ادیب و مورخ توانا، 24 اثر علمی ـ ادبی باقی مانده است.

سید عبدالرسول حجازی (1260ـ1358 هـ.ق)

سید محمد حقایق کشفی اصطهباناتی

حاج میرزا محمدعلی حکیم الهی سلطان آبادی (1274ـ1325 هـ.ق)

محمد حکیم خراسانی (متوفی: 1355 هـ.ق)

محمدعلی حکیم الهی فریدنی (1284ـ1384 هـ.ق)

محمدعلی خوانساری (متوفی: 1350 هـ.ق)

سید فخرالدین خوانساری (متوفی: 1348 هـ.ق)

سید محمد داعی الاسلام لاریجانی (1295ـ1370 هـ.ق)

میرزا فتح‎الله درب امامی (1301ـ1377 هـ.ق)

ضیاءالدین درّی (متوفی: 1375 هـ.ق)

فرج الله درّی (متوفا: 1382 هـ.ق)

حسن وحید دستگردی (1298ـ1321 هـ.ق)

میرزا مهدی بن هادی دولت آبادی (1288ـ1334 هـ.ق)

سید علی محمد دولت آبادی (1285ـ1341 هـ.ق)

شیخ نورالله دهاقانی، معروف به نورالشرق (متوفی: 1371 هـ.ق)

سید عباس صفی دهکردی[۶۵]

آقا رحیم دهکردی (متوفی: 1368 هـ.ق)[۶۶]

غلامحسین ربّانی چادگانی

سید محمد رضوی کاشانی (متولد: 1291 هـ.ق)

شیخ ابوالفضل ریزی (متوفی: 1339 هـ.ق)[۶۷]

محمدعلی زاهد قمشه‌ای، معروف به ابوالمعارف (متولد: 1290 هـ.ق)[۶۸]

تألیفات

شرح نهج البلاغه

دیوان شعر[۶۹]

جابری انصاری که از شاگردان جهانگیرخان بوده است، می‌نویسد: «در مدرسه صدر خدمت آن بزرگوار نهج البلاغه می‌خواندم و شرحی بر آن کتاب مستطاب می‌نوشت».[۷۰]

 

مؤلف «زندگانی حکیم جهانگیرخان قشقایی» آورده است: «در کتب متعددی از شرح نهج البلاغه منسوب به حکیم قشقایی سخن رفته است، لکن به نظر می‌رسد که منبع و مأخذ اصلی همان کتاب «تاریخ نجف و حیره» بلاغی، ص 82 باشد که آقا بزرگ تهرانی در کتاب نقباء البشر، ص 344 و الذریعه، ج 14، ص 122 و عمر رضا کحّاله هم در کتاب معجم المؤلفین، ج 3، ص 230 و آسید مصلح الدین مهدوی در کتاب رجال اصفهان، ص 39 و اخیراً آقای رضا استادی در کتابنامه نهج البلاغه، ص 41، از آن نام برده‌اند».[۷۱]

 

ولی تاکنون شرح نهج البلاغه منسوب به حکیم به دست نیامده است.[۷۲] در کتاب «طبقات المؤلفین» و کتاب «رجال اصفهان» نامی از «دیوان شعر» منسوب به حکیم قشقایی نیامده است بلکه در کتاب طبقات این عبارت است: (وله شعرٌ فارسیّ)؛ او دارای شعر فارسی است. داشتن شعر به معنای داشتن دیوان نیست.[۷۳] این شعر منسوب به حکیم قشقایی است:

 

دوش عشقت برد آرام از دل و از چشم خواب   یاد رویت بود کارم تا برآمد آفتاب

دل گرفت از مدرسه یاران کجا کوی حبیب  جان فسرد از وسوسه، ساقی بده جام شراب.[۷۴]

 

وفات

آیت الله جهانگیرخان رمضان سال 1328 هـ.ق در سن 85 سالگی در اصفهان وفات کرد. و در تخت فولاد اصفهان مدفون شد.

 

پانویس

۱. سمیرم نام یکی از شهرهای استان اصفهان و در 180 کیلومتری اصفهان واقع شده است.

۲. حدیقه الشعراء، ج 1، ص 388.

۳. شعوبیه، ص 113.

۴. زندگانی حکیم جهانگیرخان قشقایی، ص 23.

۵. تاریخ حکما، ص 84.

۶. اصفهان، لطف الله هنرفر، ص 299.

۷. فصلنامه عشایری ذخایر انقلاب، شماره 4، سال 1367، ص 127.

۸. دیوان طرب، مقدمه، ص 69.

۹. شرح حال رجال ایران، مهدی بامداد، ج 1، ص 284.

۱۰. نشریه انجمن فلسفه، سال اول، شماره 2، ص 57 و 63.

۱۱. زندگانی حکیم جهانگیرخان قشقایی، ص 45 و 54.

۱۲. خدمات متقابل اسلام و ایران، ج 2، ص 220 و 221.

۱۳. تاریخ حکما و عرفا و متأخرین صدرالمتالهین، ص 85.

۱۴. تاریخ اصفهان و ری، ص 315.

۱۵. سیمای فرزانگان، ج 3، ص 42.

۱۶. تاریخ حکما، ص 85.

۱۷. مجله یادگار، سال سوم، شماره اول، ص 77.

۱۸. اصفهان، ص 229.

۱۹. دانشمندان و بزرگان اصفهان، ص 307.

۲۰. تاریخ علمی و اجتماعی اصفهان در دو قرن اخیر، سید مصلح الدین مهدوی، ج 1، ص 313.

۲۱. تاریخ اصفهان، جابری انصاری، ج 3، ص 71.

۲۲. دانشمندان و بزرگان اصفهان، ص 226.

۲۴. همان، ص 135.

۲۵. همان، ص 68.

۲۶. مدرسه صدر مشهورترین بنای تاریخی از دوره حکومت حاج محمدحسین خان صدر اصفهانی است. این بنا در بازار بزرگ اصفهان واقع شده است. درختان کهن کاج صفا و طراوت مخصوصی به این مدرسه داده است. (گنجینه آثار تاریخی اصفهان، ص 57) با اندکی تصرف.

۲۷. مسجد جارچی در بازار بزرگ اصفهان و نزدیک مدرسه صدر واقع شده است. بانی آن، سلطان جارچی باشی شاه عباس اول است. (آثار اصفهان، ص 524).

۲۸. گلزار معانی، حسین مدرس رفسنجانی، ص 632.

۲۹. اصفهان، ص 320.

۳۰. گلزار معانی، ص 632.

۳۱. زندگانی حکیم جهانگیرخان قشقایی، ص 58.

۳۲. مجله نور علم، شماره 7، دوره سوم، شماره 28، ص 98.

۳۳. مهر تابان، سید محمد حسینی تهرانی، ص 61.

۳۴. تاریخ جرائد ایران، محمد هاشمی، ج 1، ص 238.

۳۵. فوائد الرضویه، ص 88.

۳۶. طبقات اعلام الشیعه، ج 1، ص 344.

۳۷. تاریخ مشاهیر ایران و عرب، ص 32.

۳۸. زندگانی حکیم جهانگیرخان قشقایی، احمد گرسیوز، ص10.

۳۹. دو رساله همایی، ص 18.

۴۰. هلو یا شفتالوی خشک شده که درون آن را با مغز جوز (گردو) پر می‌کنند.

۴۱. یک نوع شیرینی که با مغز بادام، پسته، گلاب و شکر درست می‌کنند.

۴۲. دیوان طرب، مقدمه، ص 70.

۴۳. دو رساله همایی، ص 21 و 22.

۴۴. زندگانی حکیم جهانگیرخان قشقایی، ص 77 و 78.

۴۵. از مضراب تا محراب، خسرو احتشامی، ص 34.

۴۶.دانشمندان و بزرگان اصفهان، ص 7.

۴۷. تاریخ و حکما، ‌عرفان و...، ص 75.

۴۸. تخت فولاد، سید احمد عقیلی، ص 151

۴۹. دانشمندان و بزرگان اصفهان، ص 241.

۵۰. همان، ص 185.

۵۱. گنجینه دانشمندان، محمد شریف رازی، ج 5، ص 55.

۵۲. زندگینامه رجال و مشاهیرایران، ص 110.

۵۳. زندگانی حکیم جهانگیرخان قشقایی، ص 91.

۵۴. بزرگان جهرم، محمد کریم اشراق، ص 10.

۵۵. زندگانی حکیم جهانگیرخان قشقایی، ص 92.

۵۶. گلشن ابرار، ج 2، ص 589.

۵۷. زندگانی حکیم جهانگیرخان قشقایی، ص 101.

۵۸. دانشمندان و بزرگان اصفهان، ص 73.

۵۹. همان، ص 130.

۶۰. زندگانی حکیم جهانگیرخان قشقایی، ص 108.

۶۱. صالحیه، ملا علی گنابادی.

۶۲. تاریخ علمای خراسان، ص 254.

۶۳. زندگانی حکیم جهانگیرخان قشقایی، ص 110.

۶۴. زندگانی آیت الله چهارسوقی، سید محمدعلی روضاتی.

۶۵. دانشمندان و بزرگان اصفهان، ص 271.

۶۶. تاریخ حکما، ص 88، شماره 11.

۶۷. دانشمندان و بزرگان اصفهان، ص 115.

۶۸. نقباءالبشر، شماره 667.

۶۹. سالنامه فرهنگ شهرضا، سال 1366، ص 49.

۷۰. معجم رجال الفکر والادب فی النجف، محمدهادی امینی، ص 352 به نقل از زندگانی حکیم قشقایی، ص 65.

۷۱. تاریخ اصفهان، جابری انصاری، ج1، ص56.

۷۲. زندگانی حکیم جهانگیرخان قشقایی، مهدی قرقانی، ص 63 و 64.

۷۳. همان، ص 65.

۷۴. همان.

۷۵. حدیقه الشعراء، ج 1، ص 388.

 

منابع

مجموعه گلشن ابرار، جلد3، زندگی نامه "جهانگیر خان قشقایی" از مهدی قرقانی.

معصومه اسماعیلی، سالروز درگذشت میرزا جهانگیرخان قشقایی، مجله نامه جامعه، شهریور1387، شماره48.

تخت فولاد، سید احمد عقیلی، سازمان فرهنگی، تفریحی شهرداری اصفهان، چاپ هفتم ، 1393

 

دیدگاه تان را بنویسید