آیت الله العظمی سید حسین طباطبایی بروجردی در ۱۲۵۴ شمسی در بروجرد متولد شد. ایشان نزد آخوند خراسانی، جهانگیر خان قشقایی، سید محمد کاظم یزدی شاگردی کرد و پس از سال ها مرجعیت و زمامداری مسلمین در دهم فروردین سال ۱۳۴۰رحلت کرد.
آیت الله العظمی حاج آقا حسین طباطبایی بروجردی در سال ۱۲۵۴ هجری شمسی در بروجرد متولد شد. پدر او مرحوم آقا سید علی طباطبایی و مادر صالحه عابده اش بیگم طباطبائی هر دو از دودمان سید محمد طباطبایی و خاندان آنها، خاندان علمی و دینی بوده اند.
به گزارش خبرنگار جی پلاس، در راستای شناساندن بزرگان اندیشه دینی در این صفحه بر آنیم که این شخصیت های ارجمند جهان اسلام و تشیع را به مخاطبان معرفی کنیم و مطالب منتشرشده قطره ای است از دریای زندگی این بزرگواران که به قدر وسعمان است. باشد که مفید فایده افتد. این قسمت به زندگی آیت الله العظمی سید حسین طباطبایی بروجردی اختصاص دارد.
زندگینامه آیت الله بروجردی
آیت الله العظمی حاج آقا حسین طباطبایی بروجردی (۱۲۵۴-۱۳۴۰ ش)، مرجع عام و علی الاطلاق تشیع در زمان حیات خویش بود. ایشان علاوه بر تدریس و تالیف کتاب در مبارزه و بیدارگری مردم علیه رژیم پهلوی تلاش فراوان کرد.
اطلاعات فردی
نام کامل: سید حسین طباطبایی بروجردی
زادروز ۱۲۵۴ شمسی
زادگاه بروجرد
وفات دهم فروردین ۱۳۴۰ شمسی
مدفن قم
اساتید آخوند خراسانی، جهانگیر خان قشقایی، سید محمدکاظم یزدی
شاگردان امام خمینی، مرتضی مطهری، فاضل لنکرانی
آثار توضیح المناسک، توضیح المسائل، جامع احادیث الشیعه
ولادت و خاندان
آیت الله العظمی حاج آقا حسین طباطبایی بروجردی در سال ۱۲۵۴ هجری شمسی در بروجرد متولد شد. پدر او مرحوم آقا سید علی طباطبایی و مادر صالحه عابده اش بیگم طباطبائیه هر دو از دودمان سید محمد طباطبایی و خاندان آنها، خاندان علمی و دینی بوده اند.
تحصیلات و استادان
آیت الله فقید در هفت سالگی در بروجرد، مقدمات علمی را فرا می گیرد. سپس در سال ۱۲۷۱ هجری شمسی با صلاحدید پدرشان روانه اصفهان می شوند تا در حوزه علمیه آنجا معلومات خود را تکمیل کند. سید حسین اندک اندک بالید، جامع المقدمات، سیوطی، منطق و گلستان سعدی را در مکتب آموخت و نحو، صرف، بدیع، عروض، فقه و اصول بخشی از دستاوردهای سال های مدرسه نوربخش شمرده می شد.[۱] سالهایی که سید حسین سخت کوشید و در پناه عنایت های ویژه الهی به پیشرفتی چشمگیر دست یافت.
در همین رابطه بخوانید:
از زندگی عالم برجسته سید اسماعیل نوری طبرسی چه می دانید؟/وی در محضر کدام بزرگان شاگردی کرد؟
آیت الله العظمی یوسف مدنی که بود؟/عنایت علامه طباطبایی به وی چه بود؟/چه کسی بر وی نماز خواند؟
آقا نوح الدین، پسر عموی سید حسین، در مدرسه صدر روزگار می گذراند؛ دانشجوی سخت کوش بروجرد یکسره نزد پسرعمویش شتافت و در حجره او اقامت گزید. آقا نوح الدین در روزهای آغازین به سید حسین گفت: اگر می خواهی در دانش اندوزی و تدریس کامروا شوی باید در محافل علمی سخن بگویی و در درس اشکال کنی و اگر نه تا پایان عمر چون من گمنام می مانی.[۲]
در سال ۱۲۸۰ هجری شمسی عازم نجف اشرف میشوند. از بدو ورود به نجف مورد توجه خاص مرحوم آیتالله آخوند ملا محمدکاظم خراسانی واقع می شوند. پس از نه سال اقامت در نجف اشرف به بروجرد بازمیگردند. هنگام بازگشت به وطن به دریافت اجازه عالی اجتهاد مطلق از رئیس مراجع و فقهای عصر یعنی استادش آیت الله آخوند خراسانی نائل می شوند.
آیت الله سید حسین همچنین در درس استاد گرانقدر آقا سید محمدباقر درچه ای شرکت جست. دانشور درچه ای، که نور الهی در دیدگان داشت، بزودی گوهر یگانه بروجرد را بازشناخت، او را به خود نزدیک کرد و از عنایات ویژه خود برخوردار کرد. حضرت آیت الله ملا محمد کاشی، مجتهد وارسته میرزا ابوالمعالی کلباسی، دانشور گرانمایه سید محمدتقی مدرس و حکیم برجسته میرزا جهانگیر قشقایی از دیگر استادان ستاره تابناک بروجرد شمرده می شدند.
استادان گرانمایه ای که هر یک به گونه ای سید حسین را از عنایت خویش بهره مند کردند و در شکل گیری شخصیت گوهر گرانبهای خاندان طباطبایی دخالت داشتند. سید دانش پژوهان بروجردی در بامداد یکی از روزهای ربیع الاول ۱۳۱۴ سرمست از باده دانش و حکمتی که استادان نامور حوزه سپاهان در کام روانش می ریختند، در برابر حجره اش نشسته بود که پیکی نامه پدر را به وی سپرد.
هر چند نامه پدر سید حسین را در شادی فروبرد ولی این سرور دیری نپایید زیرا پدر او را به وطن فراخوانده بود. ستاره بروجرد با این اندیشه که شاید پدر می خواهد او را به نجف گسیل دارد رنج سفر و بریدن از درس را به جان خرید و به زادگاهش برگشت ولی پدر اندیشه ای دیگر در سر داشت. او با پافشاری برخواسته خویش مقدمات ازدواج فرزند را فراهم آورد. بدین ترتیب دانشجوی جوان بروجردی در ۲۲ سالگی ازدواج کرد،[۳] دو یا سه ماه در زادگاهش ماند و سپس با خانواده سمت اصفهان رهسپار شد.[۴]
اما سال ۱۳۱۹ ق. برای گوهر یگانه بروجرد سال تحول بود. نامه پدر به دستش رسید و او را آماده سفر کرد. پدر چنان نوشته بود که می خواهد وی را به نجف گسیل دارد. بنابراین پس از نه سال زندگی سراسر تلاش و پژوهش در اصفهان به زادگاهش بازگشت. اندکی در آن سامان توقف کرد و سپس همراه برادر کوچکش، سید اسماعیل، رهسپار نجف شد.[۵]
برادران بروجردی در ۱۳۲۰ به حریم پاک امیرمؤمنان علیه السلام گام نهادند. سید حسین، که ۲۸ سال داشت و مجتهدی جوان شمرده می شد، به درس حضرت آیت الله العظمی محمدکاظم خراسانی شتافت و خود را در برابر تابش مستقیم آفتاب دانش آن مرجع وارسته جای داد. بزودی نظرهای بجا و قابل تأمل دانشور تازه وارد توجه استاد بزرگ حوزه نجف را جلب کرد و میان آن ها پیوندی ناگسستنی پدید آورد. به گونه ای که اگر پس از درس آخوند خراسانی، سخنی بر زبان نمی آورد، استاد وی را مخاطب قرار می داد و می فرمود: آقا نظری ندارید؟
اندک اندک ارج سید حسین بر شاگردان محفل آخوند نیز آشکار شد. آن ها از او خواستند تا پس از خروج استاد از محفل، درس وی را با شرح و توضیح فزونتر بازگو کند. بدین ترتیب یکی از برنامه های مجتهد بروجردی تقریر درس استاد شد.[۶]
آن بزرگمرد هشت سال در حریم حضرت علی علیه السلام اقامت گزید. علاوه بر آخوند خراسانی از بزرگانی چون حضرات آیات شیخ الشریعه اصفهانی و سید محمدکاظم یزدی بهره کافی برد، گروهی از دانشجویان را از درس فصول (در علم اصول) خویش کامروا کرد، سرانجام در اواخر ۱۳۲۸ به اصرار پدر راه بروجرد پیش گرفت و در ۱۳۲۹ با استقبال پرشور مردم به زادگاهش گام نهاد.[۷]
او بر آن بود که پس از اقامتی کوتاه در وطن دیگر بار سمت نجف بال گشاید و به آستان مقدس علوی پناهنده شود. ولی بیماری و مرگ پدر سفرش را به تأخیر انداخت. در این سوگ نامه صاحب کفایه الاصول سبب تسلای خاطرش شد. آخوند خراسانی ضمن تسلیت وفات حاج سید علی از اشتیاق وافر خویش برای دیدار مجتهد بروجرد پرده برداشته بود. این نامه مهرآمیز سید دانشوران بروجرد را بر آن داشت که امور خانواده را سامان دهد و به نجف شتابد. چند ماه بعد همه چیز برای سفر آماده بود که خبر رحلت استاد گرانقدرش وی را در اندوه فروبرد. آن بزرگمرد پیوسته می گفت: مرگ دو پدر در مدت کوتاه کمتر از ۶ ماه بسیار بر من سنگین و ناگوار بود.[۸]
خبر مرگ استاد اشتیاق سفر را در وجودش میراند. زندگی در نجف بی حضور استاد خراسانی برایش دشوار بود. پس اندیشه هجرت از سر برون کرد و در بروجرد بساط تدریس و ارشاد مردم گسترد. اندک اندک مؤمنان شهر ارج ستاره خاندان طباطبایی را دانستند و زمام امور معنوی خود را به وی سپردند. ارادت حضرت آیت الله حاج شیخ محمدرضا دزفولی به سید مجتهدان بروجرد بر شهرت و اعتبارش افزود. پس از رحلت فقیه دزفولی انبوه مقلدانش به آن مجتهد وارسته رجوع کردند و مرجعیت آن بزرگمرد در منطقه گسترش یافت.[۹]
شاگردان
حضرت آیت الله العظمی بروجردی (ره) در طول حیات علمی اش شاگردان بسیاری را تربیت کرد که هر کدام از آنها منشأ خیر و برکات فراوانی برای حوزه های علمیه، کشور اسلامی ایران و جهان اسلام شدند. برخی از شاگردان ایشان از مراجع طراز اول و برجسته جهان تشیع شدند. همانند حضرات آیات امام خمینی (س)، سید علی سیستانی، صافی گلپایگانی، فاضل لنکرانی، مکارم شیرازی، مرتضی مطهری، جعفر سبحانی، شبیری زنجانی و ... .
تألیفات
مرجع روشن بین شیعه در کنار تدریس و کارهای روزانه به تحقیق نیز می پرداخت و نتایج پژوهش های خویش را ثبت می کرد. آن بزرگوار در پاسخ علاقه مندانی که در پی بهره گیری از نگاشته هایش بودند فرمود: زیاد چیز نوشته ام... بعضی از آنها بر اثر نقل و انتقال از بروجرد به قم مفقود شده است. ذکر نام بخشی از آثار علمی آن دانشور وارسته می تواند نشانه تلاش فراوان وی در این باره باشد:
تجرید اسانید الکافی
تجرید اسانید التهذیب
اسانید کتاب من لایحضره الفقیه
اسانید رجال کشی
اسانید الاستبصار
اسانید کتاب خصال شیخ صدوق
اسانید کتاب امالی
اسانید کتاب علل الشرایع شیخ صدوق
تجرید فهرست شیخ طوسی
تجرید رجال نجاشی
حاشیه بر کفایه الاصول (الحاشیة علی الکفایه)
حاشیه بر نهایه شیخ طوسی
حاشیه بر عروه الوثقی
حواشی و مستدرکات فهرست شیخ منتجب الدین رازی
حواشی کتاب مبسوط
رساله ای درباره سند صحیفه سجادیه
اصلاح و مستدرک رجال طوسی
بیوت الشیعه
جامع احادیث الشیعه
تقریرات ثلاث
آن بزرگوار از سال های زندگی در بروجرد همواره در اندیشه نگارش مجموعه ای بود که فقیهان را در استنباط احکام یاری دهد و آنها را از مراجعه به کتاب های روایی متعدد بی نیاز کند. چون به قم گام نهاد و شاگردان خبره تربیت کرد این اندیشه را با آنها در میان گذاشت و به یاری گروهی از آنان در مدت هشت سال اثر بیست جلدی «جامع احادیث الشیعه» را آماده چاپ کرد.[۱۰]
فقیه یگانه جهان اسلام در کنار تلاش های علمی و اجتماعی فراوان به پاسداری از میراث دانشوران پیشین نیز ارج می نهاد در فرصت های گوناگون آثار علمی مخطوط و کمیاب را به چاپ می رساند. کتابخانه های کوچک و بزرگ بنیاد می نهاد و آثار دانشمندان را از این راه در اختیار جویندگان دانش می گذاشت. کتابخانه بزرگ آن فقیه نستوه در کنار مسجد اعظم قم نشانه توجه مرجع شیعه به این امر خداپسندانه است.
فعالیتهای فرهنگی
۱. توسعه حوزه علمیه قم؛
۲. تربیت شاگردان خبره؛
۳. تالیف و انتشار کتب؛ آیت الله بروجردی به یاری شاگردانش در مدت هشت سال اثر بیست جلدی جامع احادیث الشیعه را آماده چاپ کرد ودر فرصتهای گوناگون آثار علمی خطی و نایاب را به چاپ رساند.
۴. گنجاندن درس تعلیمات دینی در کتب درسی آموزش و پرورش؛
۵. اقدام برای رسمی شدن مذهب تشیع؛
۶. تحول در اجتهاد و تعمیق فقاهت؛
۷. اعزام مبلغ و نماینده مذهبی به کشورهای خارجی؛
۸. توجه به مسئله وحدت اسلامی و حسن تفاهم و تقریب بین مذاهب اسلامیه.
فعالیتهای سیاسی
همزمان با اوج گیری اعتراض های مؤمنان علیه رضاخان و هجرت اعتراض آمیز روحانیان کشور به قم، سرور فقیهان بروجرد به مرز ایران گام نهاد. مزدوران دربار، که از پیوستن او به مهاجران و رساندن پیام مراجع نجف به معترضان می هراسیدند در مرز قصر شیرین وی را دستگیر کردند و به پایتخت بردند.
در تهران رضاخان به دیدارش شتافت. او که در پی یافتن فردی برای رویارویی با شیخ عبدالکریم حائری بود با سید مهربانی کرده، گفت: چیزی از من بخواه. فقیه بروجردی اظهار بی نیازی کرد ولی در برابر پافشاری شاه ناگزیر لب گشاده، فرمود: وقتی در ارکان حرب بودم مقدار جیره غذایی سربازان را ناکافی دیدم، اگر می خواهید کاری کنید فرمان دهید جیره آنها فزون یابد.
آن گاه در پاسخ رضاخان، که مسأله نادیده گرفتن جایگاه آیت الله العظمی حائری و پیروی دولتیان از مجتهد بروجردی را مطرح کرد، فرمود: خیر، شما با ایشان تماس بگیرید، من هم اگر کاری داشتم از طریق آن جناب با شما در میان می نهم.
آن گاه وی را به همراهی با روحانیت و عمل به دستورات الهی فراخوانده، چون می دانست اجازه سفر به قم و بروجرد به او نمی دهند، فرمود بر آنم به مشهد سفر کنم. اندکی پس از خروج رضاخان، تیمورتاش پنجاه هزار تومان نزد آن مرجع وارسته آورد. فقیه بروجردی از پذیرش هدیه دربار خودداری کرد[۱۱] و بامداد روز بعد راه خراسان پیش گرفت.
آیت الله بروجردی زمانی که برای اسلام و مسلمانان احساس خطر می کرد در عرصه سیاست وارد عمل می شد. با کارهایی که از ناحیه دولت یا مجلس انجام می گرفت یا در شرف انجام گرفتن بود و برخلاف موازین اسلامی بود مخالفت می کرد. در این موارد ملاحظه هیچ چیز و هیچ کس را نمی کرد و تا آن مقدار که قدرت داشت، اقدام می کرد.[۱۲] البته از دخالت حوزه در سیاست ممانعت می کرد. هدف ایشان ایجاد حوزه علمیه قوی و کارآمد بود. وی بر این باور بود که عموم طلاب باید به درس و بحث بپردازند. یعنی حوزه محیط علمی باشد و تنها بزرگان حوزه در امور سیاسی دخالت کنند.[۱۳] تلاش آیت الله در دور داشتن حوزه از سیاست تا آنجا پیش میرود که در ۱۳۲۸ نشستی برای ممنوع کردن مداخله علما در سیاست تشکیل داد. وی با اعمال فشار آرام به دولت به منظور رسیدن به مقاصد محدود، مخالف نبود و گهگاه با دربار تماس هایی داشت. ایشان هرگاه از دولت های وقت گله داشتند و دولت کسی را برای رضایت ایشان به قم می فرستاد، بسیار صریح و با صدای بلند می فرمودند: «نمی پذیرم».[۱۴] در ذیل به پارهای از عملکردهای ایشان در رابطه با وقایع سیاسی می پردازیم:
۱. مخالفت با ماجرای کشف حجاب: آیت الله به وسیله تلگراف اعتراض خود را به دولت وقت اعلام کرد.[۱۵] بعد از سقوط رضاشاه اولین خواستهی علما مسئله عدم تحمیل بی حجابی بود. آیت الله بروجردی در ملاقات با شاه به وی تذکر دادند که مسائل اسلام را بیشتر رعایت کند.[۱۶]
۲. مخالفت با احیای آتش پرستی: در مراسم چهارشنبه سوری در زمان رضاشاه سعی شد سنت های ایران قبل از اسلام احیا شود اما بعد از سقوط رضاشاه در شهریور ۱۳۲۰ به دلیل مشکلات داخلی، جنگ و ضدیت با رضاشاه بسیاری از این سنت ها منسوخ شدند. در دورهی محمدرضا شاه تلاشهایی در جهت احیای مراسم آتش بازی صورت گرفت. در این زمینه آیت الله متأثر شده و در تماس هایی که با شاه برقرار کرد مراسم ها را ملغی کرد.[۱۷]
۳. عدم صدور فتوای جواز ازدواج شاه با دختر ایتالیایی مسیحی.[۱۸]
۴. برخورد با بهاییت: در مورد بهاییت آیت الله بروجردی از محمدرضا شاه می خواهد جلوی فعالیت این فرقه را بگیرد. با تلاش وی روحانیت اجازه می یابد در رادیو علیه بهائیان سخنرانی کنند. هر چند به علت فشارهای بین المللی و... محمدرضا شاه در این زمینه سیاست خود را تغییر می دهد و روابط فی ما بین کمی به سردی می گراید. آیتالله بروجردی در مصاحبه با روزنامه کیهان نقطه نظرات خود را نسبت به مسئله بهائیت چنین اعلام کرد که باید حضیرة القدس را ویران نمود و ساختمان جدید در تصرف انجمن خیریه ای باشد، و کلیه بهائیان از ادارات دولتی و بنگاه های ملی هر چه زودتر طرد شوند و دولت از مجلس بخواهد که طرحی از مجلس بگذراند که تمام بهائیان از کشور خارج شوند. در نتیجه تلاش وی ساختمان حضیرة القدس با دستور محمدرضا شاه به کتابخانه تبدیل شد.[۱۹]
۵. حمایت از فلسطین: با تشکیل دولت اشغالگر اسرائیل در سال ۱۳۲۶ و وقوع جنگ اعراب و اسرائیل آیت الله بروجردی طی صدور بیانیه ای برای پیروزی مسلمانان و شکست اشغالگران دعا کرد.[۲۰]
۶. نهضت ملی شدن صنعت نفت: در روند ملی شدن صنعت نفت و کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، بروجردی، هیچ گونه مداخلهای نه در حمایت و نه در مخالفت نکرد؛ قضیه ملی شدن نفت برای ایشان - به مانند مشروطه- روشن نبود و به نتایج آن مطمئن نبودند، لذا در این زمینه فعالیتی نکردند و فرمودند: «من در قضایایی که وارد نباشم و آغاز و پایان آن را ندانم و نتوانم پیش بینی کنم وارد نمی شوم. این قضیه ملی شدن صنعت نفت را نمی دانم چیست؟ چه خواهد شد و در آینده در دست چه کسی خواهد بود؟ البته روحانیت به هیچ وجه نباید با این حرکت مخالفت کند.»[۲۱] و به درخواست روحانیون درباری که خواهان محکوم کردن دولت مصدق و نهضت ملی شدن صنعت نفت بودند ایشان توجهی نکرد و دولت مصدق را مورد انتقاد قرار نداد.[۲۲]
۷. فدائیان اسلام: آیتالله بروجردی از فعالیت های سیاسی که در خارج از حوزه توسط روحانیون انجام می شده از قبیل فعالیت های آیت الله کاشانی و فدائیان اسلام حمایتی نمی کرد و در مورد آنان معتقد بود که: «دعوت به مبارزه برای اسلام بدین صورت نیست و با تهدید و غصب اموال نمی شود مبارزه کرد.»[۲۳] طرفداران اندک فدائیان اسلام در حوزه قم به شدت تحت فشار قرار می گرفتند و اگر متوجه می شدند از طلبه ها کسی عضو این جمعیت است، شهریه وی را قطع می کردند.[۲۴] وقتی بعد از جریان کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ رهبران این گروه دستگیر می شوند تلاش چندانی از طرف حوزه و آیت الله بروجردی برای رهایی آنان صورت نمی گیرد و وقتی خبر اعدام آنان منتشر می شود هیچ گونه عکس العملی در حوزه مشاهده نمی شود و حتی مجلس ترحیم عمومی نیز برگزار نمی شود. در کل موضع آیت الله بروجردی و حوزه علمیه قم در مقابل جمعیت فدائیان اسلام در راستای استراتژی دوری از سیاست و سیاست زدگی روحانیون و تلاش جهت رونق و توسعه حوزه علمیه استوار بود لذا برای حرکت در این مسیر سعی آیت الله بروجردی بر این بود با تمام چالش ها و عوامل بیرونی برخورد تعاملی و انعطاف پذیر داشته باشد.[۲۵]
۸. حمایت از آیت الله کاشانی: آیتالله بروجردی نسبت به حکم فقها احترام و ادب زیادی داشتند و حکم فقیه را متنفذ می دانستند. زمانی که بنا شد آیت الله کاشانی را محاکمه کنند ایشان اجازه ندادند و فرمودند: «...فقیه می تواند مطابق استنباط و اعتقادش حکم کند و نباید برای این حکمش محاکمه شود.»[۲۶]
۹. تعیین نمایندگان مجلس: محمدرضا شاه در انتخابات مجلس نظر آیت الله بروجردی را تأمین می کرد. در خاطرات مهدی حائری یزدی فرزند عبدالکریم حائری آمده است: «ایشان سعی میکرد حداقل نمایندگان قم، بروجرد، اراک، شاید هم خرمآباد و توابع آن حدود، همه را با نظر ایشان (آیت الله بروجردی) تعیین کند البته نه این که رسما و به طور صریح. به طور پیغام، مثلا (آیت الله بروجردی) به شاه یا به دولت پیغام می داد که فلان کس مورد نظر من است و بایستی که انتخاب شود.»[۲۷]
۱۰. مسئله آذربایجان: برای حل قضیه آذربایجان به خواست قوام السلطنه انتخابات مجلس تحریم شد. مهدی حائری نقل می کند که: «آیت الله بروجردی افراد را فرستاد به تمام شهرستان های ایران. از علمای آنجا خواست که به ایشان تلگراف بکنند تا آذربایجان آزاد نشده، انتخابات را دولت شروع نکند... انتخابات را تحریم کرد و با دولت همکاری کرد تا مسئله آذربایجان حل شود.»[۲۸]
۱۱. مقابله با کمونیسم: از نقاط مشترک شاه و حوزه علمیه مقابله هر دو با کمونیسم است. روحانیت کمونیسم را خطری برای اسلام می دانست و خواهان آن بود که جلوی فعالیت آنها گرفته شود.
۱۲. مقابله با انقلاب سفید و اعتراض به تقسیم اراضی در برنامه اصلاحات ارضی: از جمله فعالیتهای سیاسی آشکار آیت الله با حکومت در برنامه تحدید مالکیت اراضی کشاورزی به عنوان اقدامی خلاف شرع بود.[۲۹]
مرجع مؤید
با رحلت مرجع بزرگوار حضرت آیت الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی مرجعیت گوهر یگانه بروجرد فراگیر شد و مؤمنان از هر سو به آن فقیه وارسته مراجعه کردند. ناگفته پیداست که عنایات و تأییدات الهی در رویکرد عمومی به آن فقیه وارسته نقشی سبز داشت. خاطره ها و سخنان برجای مانده از دانشوران آن روزگار نشان می دهد که آفتاب رخشان سلسله طباطبایی زیر باران پیوسته امدادها و عنایت های فرا مادی قرار داشت. برای مثال حضرت آیت الله حاج شیخ علی اکبر نهاوندی، که خود از بزرگان روحانیت شیعه به شمار می آمد، پس از وانهادن محراب خویش به مرجع بروجردی به نجف شتافت.
مرجع شیعیان جهان، حضرت آیت الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی، که از بیماری رنج می برد، جناب نهاوندی را مأمور اقامه جماعت کرد. شیخ نهاوندی دنباله این ماجرا را چنین بیان کرده است: شب اولی که به جای ایشان برای خواندن نماز جماعت رفتم، وقتی بر سجاده قرار گرفتم، آوایی شنیدم که گفت «عظمت ولدی عظمتک» ـ فرزندم را بزرگ داشتی من نیز تو را بزرگ داشتم ـ برگشتم، به همه سو نگاه کردم، مردم در صف های جماعت نشسته بودند، کسی جز من پیام غیبی را در نیافته بود.[۳۰]
علاوه بر گفتار دانشمند گرانمایه حضرت شیخ علی اکبر نهاوندی- کردار آن مرجع وارسته به ویژه در سال های زندگی قم دلیل روشنی بر معنویت و همراهی پیوسته تأییدات الهی با فقیه فروتن بروجردی است. کرداری که شاگردانش از آن پرده برداشتند و برای همیشه در سینه تاریخ به یادگار نهادند:
۱. همسر یکی از دانشجویان باردار بود. هنگام زایمان او را نزد پزشکی به نام اسماعیل موسوی برد. پس از زایمان، پزشک به پدر نوزاد گفت: این پسرت را من نجات دادم، اگر من نبودم می مرد، دوست دارم نامش را اسماعیل بگذاری. دانشجوی جوان نیز نام کودک را اسماعیل نهاد ولی دریغ که نوزاد از نخستین روز تولد در بیماری و درد فرو رفت. تلاش های شبانه روزی پدر و مادر و مراجعه به پزشکان گوناگون سودمند واقع نشد و کودک میان دنیا و برزخ سرگردان ماند. دانشجو، که دستش از همه جا کوتاه می نمود، نزد استاد وارسته حوزه حضرت آیت الله العظمی بروجردی سفره دل گشاد و گفت: آقا، خداوند نوزادی به من داده که از نخستین روز تولد تاکنون پیوسته بیمار است، نمی دانم چه کنم: استاد مهربان فرمود: نامش را عوض کنید خوب می شود. دانشجو، که هرگز داستان سفارش پزشک و نامگذاری نوزاد را برای استاد نگفته بود، شگفت زده به خانه رفت، نام کودک را «امیر» نهاد و او برای همیشه از بیماری و رنج رهایی بخشید.[۳۱]
۲. دانشجویی دیگر داستان دلدادگی اش به استاد را چنین باز گفته است: وقتی تازه به قم آمده بودم، آقا برایم شهریه فرستاد. من نپذیرفتم و گفتم: زمینی در شمال دارم که درآمدش مرا کافی است. پس از چندی خشک سالی شمال را دربرگرفت. من برای گذران زندگی به قرض روی آوردم. چون میزان بدهی ها زیاد شد، ناگزیر فرش های خانه را جمع کردم و یکی از بازاریان را به خانه بردم تا آن را بخرد. مرد بازاری بهایی اندک برای فرش بر زبان آورده، بهایی که برای پرداخت بدهی هایم کافی نبود. بازاری دیگری را به خانه بردم، اما او بهایی کمتر از اولی پیشنهاد کرد. من سرگردان و مردد بودم که ناگهان صدای در مرا به خود آورد، شتابان سمت در دویدم؛ حاج احمد، خادم استاد، پشت در بود. او پاکتی به من سپرد و گفت: این را آقا برای شما فرستاده. به پاکت نگریستم، اثری از پول در آن نبود. چون گشودم چکی در آن یافتم. چکی که مبلغ آن درست به اندازه بدهی ام بود. شگفتی وجودم را فراگرفت زیرا جز من و خداوند هیچ کس از میزان کامل بدهی ام خبر نداشت.[۳۲]
خدمات
مرجع پاکدلان با روشن بینی خاص خویش آستین همت بالا زد و در کنار تدریس روزانه به اصلاحات اساسی دست یازید. سامان دادن به وضعیت درسی حوزه، رسیدگی به مسایل مالی دانش پژوهان، برقرار ساختن ارتباط با دارالتقریب بین المذاهب الاسلامیه و محافل رسمی برادران اهل سنت برای ایجاد وحدت میان گروه های مسلمان،[۳۳] گسیل کردن نمایندگانی به اروپا و امریکا[۳۴] برای شناساندن اسلام واقعی به مردم آن مناطق، بخشی از اقدامات آن آفتاب فروزان به شمار می رود.
ناگفته پیداست که فقیه فرزانه ای چون وی هرگز نمی توانست در برابر رویدادهای داخلی بی تفاوت باشد. او چنان می اندیشید که «اگر مردم عالم شوند و دین هم به طور صحیح و معقول به آنها تعلیم گردد، هم دانا خواهند شد و هم متدین»[۳۵] پس در کنار رسیدگی به وضع دانشجویان علوم دینی و حوزه ها دبستان ها و دبیرستان های دولتی را نیز کمک های نقدی خویش بهره مند کرد و در رونق آنها کوشید.[۳۶]
او پیوسته مراقب بود تا بی گناهی به زندان اتهام نیفتد و مؤمنی ناخواسته در دام اهریمنان جای نگیرد. بنابراین چون از مسأله متهم شدن یک مسلمان بی گناه به قتل فردی بهایی آگاه شد در نگرانی فرو رفت. چند بهایی یکی از همکیشان خود را کشته، با نیرنگ جوانان مؤمن را به قانون سپردند. یکی از این جوانان به اعدام محکوم شد و حکم باید در روز نیمه شعبان به اجرا درمی آمد. این خبر مرجع پارسای قم را در نگرانی فرو برد. بی درنگ نامه هایی خطاب به شاه، نخست وزیر و آیت الله بهبهانی نوشته، به تهران گسیل داشت، سپس به هر که سودمند می دانست تلفن زده، قضیه را دنبال کرد تا سرانجام نیمه شب خبر لغو حکم اعدام را به وی رساندند. با شنیدن این خبر اشک از دیدگانش روان شد و پروردگار را بسیار سپاس گفت. در این لحظه یکی از نزدیکان به اتاقش آمد و پرسید: شما هنوز بیدارید؟ مرجع بزرگ شیعه پاسخ داد: خیلی مهم بود ولی به خیر گذشت. هر وقت فکر می کردم خون مسلمان بی گناهی ریخته می شود، همه بدنم می لرزید و متحیر می ماندم که فردای قیامت جواب خداوند عالم را چه بگویم.[۳۷]
آن چه گذشت در کنار خدمات رفاهی فقیه بروجردی به مسلمانان سراسر جهان، که تأسیس بیش از هزار مسجد، مدرسه، بیمارستان، کتابخانه، گرمابه و دبستان در ایران، عراق، لبنان، آفریقا و اروپا[۳۸]، نمونه کوچکی از آن شمرده می شود، مرجع شیعیان را از محدوده مرزهای کشور فراتر برد و به شخصیتی جهانی تبدیل کرد. شخصیتی که شاعران و نویسندگان اهل سنت در شعرها و مقاله های خویش وی را می ستودند[۳۹] و شاهان شیعه و سنی برایش هدیه فرستادند. برای مثال زمان ملک سعود، پادشاه حجاز، یک چمدان بزرگ حاوی پانزده نسخه قرآن کریم، قطعاتی از پرده خانه خدا و چیزهای گرانبهای دیگر نزد آن دانشمند وارسته گسیل داشت.
سرور فقیهان شیعه تنها قرآن ها و پرده کعبه را پذیرفت و باقی را همراه نامه ای به ملک سعود بازگرداند و گفت چون هدیه نمی پذیرم این را نیز نمی توانم قبول کنم ولی ناگزیر قرآن و پرده کعبه را می پذیرم و باقی را به رسم هدیه به شما بازمی گردانم تا هنگام دعا به یادم باشید.[۴۰]
وفات
اندک اندک شوال ۱۳۸۰ ق. فرارسید و بیماری بر پیکر مرجع نود و سه ساله جهان اسلام پنجه افکند. بیماری دشواری که با دیگر رنجوری های استاد فقیهان تفاوت داشت. در چنین روزهایی گروهی از ارادتمندان به عیادتش شتافتند. استاد، که بسیار اندوهگین می نمود، سربلند کرد و گفت: خلاصه عمر ما گذشت ما رفتیم و نتوانستیم چیزی برای خود از پیش بفرستیم و عمل باارزشی انجام دهیم. یکی از حاضران گفت: آقا، شما دیگر چرا؟ بحمدالله این همه آثار نیک از خود برجای نهاده اید شاگردان پرهیزگار تربیت کرده اید، کتاب های پر ارزش به رشته نگارش کشیده اید. مسجدها و کتابخانه ها ساخته اید. ما باید چنین سخنی بر زبان برانیم. فقیه پارسای شیعه فرمود: «خَلِّصِ العَمَل فَانَّ الناقِدَ بصیر بصیر؛ باید کردارت را خالصانه برای خدا انجام دهی زیرا او به همه چیز بیناست و از انگیزه های بشر آگاه است.» این سخن حاضران را بسیار تحت تأثیر قرار داد.[۴۱]
چند روز پس از این گفتگو پیکر استاد رنجورتر شد و سرانجام در سیزدهم شوال ۱۳۸۰ هـ.ق برابر با دهم فروردین ۱۳۴۰ هـ.ش، برای همیشه چشم از جهان فروبست و در مسجد اعظم قم، که خود بنیاد نهاده بود، به خاک سپرده شد.[۴۲]
پانویس
۱. همان.
۲. همان کتاب، ص ۲۳ ـ ۲۶.
۳. زندگینامه آیه الله بروجردی، علی دوانی، ص ۵۳ ـ ۵۲.
۴. خاطرات زندگانی آیت الله بروجردی، ص ۲۷.
۵. همان، ص ۲۹.
۶. همان، ص ۳۱ و ۳۲.
۷. همان، ص ۳۲ ـ ۳۵.
۸. همان، ص ۳۲ ـ ۳۵.
۹. همان، ص ۳۶ ـ ۳۷.
۱۰. مجله نور علم، شماره دوازده، آبان ۱۳۶۴، ص ۸۷ ـ ۸۹.
۱۱. مجله حوزه، سال هشتم، ش ۱ و ۲، ص ۳۳۶ و ۳۴۴ و ۳۳۷ و ۲۷۷.
۱۲. چشم و چراغ مرجعیت، به کوشش مجتبی احمدی و دیگران، چاپ اول، قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، ۱۳۷۹، ص۵۶.
۱۳. علیآبادی، محمد لک؛ الگوی زعامت، قم، عصمت، چاپ اول، ۱۳۷۸، ص ۲۰۱.
۱۴. قمری، محمدرضا؛ پیشین، ص۱۱۷-۱۱۶.
۱۵. همان، ص ۲۳۹.
۱۶. همان، ص ۱۲۱.
۱۷. همان، ص ۱۲۸.
۱۸. شکوه فقاهت، پیشین، ص ۲۳۹.
۱۹. علیآبادی، محمد لک؛ پیشین، ص۲۳۰.
۲۰. قمری، محمدرضا؛ پیشین، ص۱۳۲.
۲۱. همان، ص۱۳۹.
۲۲. همان، ص۲۰۸.
۲۳. همان، ص۱۴۴.
۲۴. کرباسچی، غلامحسین؛ تأسیس حوزهی علمیهی قم به روایت خاطره، ویژهنامهی یاد، شمارهی ششم، (پائیز ۱۳۶۶)، ص۴۳.
۲۵. همان، ص۶۶- ۶۵.
۲۶. علی آبادی، محمد لک؛ پیشین، صص۲۱۲-۲۱۱.
۲۷. لاجوردی، حبیب؛ خاطرات مهدی حائری یزدی، تهران، کتاب نادر، ۱۳۸۲، ص۶۵.
۲۸. همان، ص۶۷.
۲۹. کدیور، جمیله؛ تحول گفتمان سیاسی شیعه در ایران، تهران، طرح نو، ۱۳۷۸، ص۳۵۸.
۳۰. همان، ص ۶۵ ـ ۷۱.
۳۱. خاطره از استاد معظم حضرت آیت الله حرم پناهی دام ظله.
۳۲. همان.
۳۳. زندگینامه آیت الله بروجردی، ص ۱۷۰ ـ ۱۷۱.
۳۴. خاطرات زندگانی آیت الله بروجردی، ص ۸۹ و ۱۲۶.
۳۵. مجله نور علم، شماره ۱۲، آبان ۱۳۶۴، ص ۹۷.
۳۶. همان.
۳۷. خاطرات زندگانی آیت الله بروجردی، ص ۸۵ ـ ۸۱.
۳۸. زندگی نامه آیت الله بروجردی، ص ۱۳۹.
۳۹. همان کتاب، ص ۱۷۲ ـ ۱۷۳.
۴۰. همان، ص ۱۱۳ ـ ۱۱۴.
۴۱. مجله نور علم، ص ۹۸ ـ ۹۹.
۴۲. همان.
منابع
مجموعه گلشن ابرار، جلد 2، زندگی نامه "آیت الله بروجردی" از عباس عبیری.
فریبا مرادی، آیت الله بروجردی، پژوهشگاه باقرالعلوم علیه السلام، بازیابی: 14 اسفند 1392.