خرمشهر در حال سقوط بود. همه فرمانده ها جمع شده بودند. بنی صدر هم بود. قرار بود یک جوان کم سن و سال گزارش دهد... .
جی پلاس: از فرمانده شهید، سردار حسن باقری، مغز متفکر و نابغه نظامی ایران در دوران دفاع مقدس خاطرات بسیاری ذکر شده است که در ادامه چند نمونه از آن آورده شده است:
ریز به ریز اطلاعات و گزارشها را روی نقشه می نوشت.اتاقش که می رفتی، انگار تمام جبهه را دیده باشی. چند روزی بود که دو طرف به هوای عراقی بودن سمت هم می زدند. بین دو جبهه نیرویی نبود. باید الحاق می شد و نیروها با هم دست می دادند. حسن آمد و از روی نقشه نشان داد.
بنی صدر هم او را تشویق کرد
خرمشهر داشت سقوط می کرد. جلسه ی فرمانده ها با بنی صدر بود. بچه های سپاه باید گزارش می دادند. دلم هرّی ریخت وقتی دیدم یک جوان کم سن و سال، با موهای تکو توکی تو صورت و اورکت بلندی که آستین اش بلندتر از دستش بود کاغذ های لوله شده را باز کرد و شروع کرد به صحبت. یکی از فرمانده های ارتش می گفت «هرکی ندونه، فکر می کنه از نیروهای دشمنه.» حتی بنی صدر هم گفت «آفرین! » گزارشش جای حرف نداشت. نفس راحتی کشیدم.
نوکر شما بسیجی ها
دیدم از بچه های گردان ما نیست، ولی مدام این طرف و آن طرف سرک می کشد و از وضع خط و بچه ها سراغ می گیرد. آخر سر کفری شدم با تندی گفتم «اصلا تو کی هستی آن قدر سین جیم می کنی؟» خیلی آرام جواب داد «نوکر شما بسیجی ها.»