محمد مهدی همت سه روزه شد که پدر از منطقه برای سرکشی به خانواده به خانه برگشت اما بی آنکه سراغش را بگیرد، از همسرش پرسید: ژیلا جان چیزی لازم داری بروم بگیرم.

جی پلاس - منصوره جاسبی: او(۱) به هر سختی(۲) بود به نبودن های آقا ابراهیم(شهید همت) (۳) عادت کرده بود، چه آن روز که نوعروس بود و با هزاران امید به داماد بله گفته بود هر چند که می دانست زندگی با همت اصلا زندگی عادی نیست و خود نیز همان گونه بود، همتی دیگر که برای زندگی عادی آفریده نشده بود، چه بعدها که کودکی را در خود حمل می کرد و چه حالا که مادری سه روزه بود. اما بیان این سختی ها تنها به زبان آسان است و در راه خدا شیرین می شود وگرنه تا عمق استخوان را می سوزاند و آب می کند.

 

حوالی ساعت سه پس از نیمه شب در حالی که بانو ژیلا برای شیر دادن نوزاد سه روزه اش، محمد مهدی بیدار بود، صدایی آشنا و دوست داشتنی توجهش را جلب کرد. سرش را به طرف در چرخاند و دید حاج ابراهیمش جلوی در ایستاده و صدایش می کند: ژیلا جان، ژیلا جان بیداری؟

 

بانو که از فرط خوشحالی زبانش به لکنت افتاده بود، او را به داخل دعوت کرد و حاج ابراهیم همت بی آنکه سراغ نوزادش برود، با نگاهی که مهربانی در آن موج می زد و دل تنگی هایش را فریاد، گفت: تو خوبی ژیلا جان؟ خواب نبودی؟ کم و کسری نداری بروم تهیه کنم؟

 

بانو لبخندی به نشانه تشکر زد و گفت: آخر این موقع شب کجا می خواهی بروی خرید کنی جان جانان، همین که خودت را به ما رسانده ای برایم از هزاران خرید بالاتر است.

 

حاج همت گفت: خب بله اگر چیزی لازم داری می روم زود می خرم و بر می گردم.

 

ژیلا گفت: نه حاجی جان تو خودت همه چیز هستی برای ما.

 

بعد نگاهی به محمد مهدی کوچولو - که لبانش را برای پیدا کردن شیر مادر باز و بسته می کرد - کرد و گفت: حاجی جان سراغ بچه مان را نمی گیری؟!

 

حاجی گفت: نه تا از جانب تو خیالم راحت نشود با او کاری ندارم، اول تو، بعد او.

 

دقایقی به صحبت میان او و ژیلا بانو گذشت که مادرش با رختخوابی به دست از در وارد شد و گفت ابراهیم جان جایت را پهن می کنم که استراحت کنی، از راه آمده ای و خسته ای، حتما در منطقه هم هیچ وقت خواب و خوراک درستی نداری که حاجی گفت: نه مادر جان زحمت نکشید من دلم می خواهد بعد از مدت ها دوری، امشب را کنار زن و بچه ام بیدار بمانم.

 

بعد کنار ژیلا نشست و به شیر خوردن ها و ملچ و مولوچ کردن های محمد مهدی نگاه کرد، نگاهی که مهربانی اش تا عمق وجود ژیلا نفوذ می کرد، نگاهی که ژیلا همیشه از آن محروم بود و در همه سال، تنها چند روزی آن نگاه مهمان اتاق کوچکش می شد و حالا این مهمان عزیز کنارش بود اما دقایقی نگذشت که از شدت خستگی پلک هایش روی هم آمد و خواب مهمان چشمانش شد و زیبایی اش با آرامشی که در خواب داشت، دو چندان شد.

 

 

۱. بانو ژیلا بدیهیان، همسر شهید همت.

۲. مادر شهید همت در میان سخنانش به سختی هایی که بانو ژیلا بدیهیان، همسر شهید همت کشیده اشاره کرده و گفته است:

 سختی هایی که همسر شهید همت کشید، فکر نکنم در زمان ما کسی کشیده باشد، خودش می گفت: خدایا من چه کنم با این همه تنهایی (روزها، ماه ها) و دزد (چند بار در نبود همت) و عقرب (یک روز 25 عقرب کشتم حتی در رختخواب کودکم) و موشک (خانه شان در معرض موشک باران و او تنها در شهر دزفول غریب بود). امّا در پرتو زندگی با همّت که اینچنین با محبت بود، می گفت: «در اوج تمام آن سختی ها، محرومیت ها، ترس ها و حتی ناامیدیها، خودم را خوشبخت ترین زن دنیا می دانستم.".

 

۳. شهید حاج محمد ابراهیم همت، فرمانده لشکر ۲۷حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله دردوازدهم فروردین سال ۳۴ در شهرضا و در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد.

در سال 1352 مقطع دبیرستان را با موفقیت پشت‌ سر گذاشت و پس از اخذ دیپلم با نمرات عالی در دانشسرای اصفهان به ادامه تحصیل پرداخت. پس از دریافت مدرک تحصیلی به سربازی رفت  به گفته خودش تلخ ترین دوران عمرش همان دو سال سربازی بود  در لشکر توپخانه اصفهان مسئولیت آشپزخانه به عهده او گذاشته شده بود.

در سال 1356 دوران سربازی شهید همت به پایان رسید و او پس از بازگشت، شغل شریف و مقدس معملی را برگزید. او در روستاهای محروم کشور به تدریس مشغول شد و به تعلیم فرزندان این مرز و بوم همت گماشت. شهید همت در روزگار معلمی خود با تعدادی از روحانیون متعهد و انقلابی آشنا شد و در اثر همنشینی و مجالست با علما و روحانیون اسلامی با شخصیت ژرف حضرت امام خمینی  (سلام الله علیه) آشنایی بیشتری کسب، و نسبت به آن بزرگوار معرفتی عمیق پیدا کرد.

... هوشیاری و کاردانی شهید همت زبانزد خاص و عام بود. وی در زمان جنگ برای شناسایی دشمن تا پشت سنگرهای دشمن پیش می رفت و گاهی نیز همراه نیروهای تحت فرمان خود تا مقابل سنگرهای دشمن نفوذ می کرد. او با تمام قدرت و درایت، گردان‌های تحت فرمان خود را بدون کمترین اشکال و مانعی راهی میدان کارزار می کرد. وی در بستن راه‌ های نفوذی دشمن و غافلگیر کردن دشمن مهارتی بی نظیر داشت.

با شروع عملیات رمضان در تاریخ 24/4/1361 در منطقه شرق بصره، شهید همت فرماندهی تیپ محمد رسو‌ل‌الله (صلی‌الله علیه و آله) را برعهده داشت و در عملیات خیبر با نیروهای تحت امر خود با صولت و سطوتی شگرف وارد میدان کارزار شد و تحولی عظیم در منطقه طلاییه به وجود آورد و پس از رشادت‌ ها و فتوحاتی شگرف حفظ جزایر مجنون را بر عهده گرفت. وی با تمام هستی و توان نظامی خود با لشکر کفر و الحاد به مقابله ایستاد و هرگز صحنه نبرد را رها نکرد.

 

شهید همت در سال 1360 ازدواج کرد و ثمره این ازدواج، دو یادگار او به نام های محمد مهدی و محمد مصطفی پا به عرصه وجود گذاشتند.

این عارف مجاهد سرانجام در هفدهم اسفند ماه سال ۶۲ در عملیات خیبر و در جزیره مجنون به آرزوی خود رسید و شاهد مقصود را در آغوش کشید.

 

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
8 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.