مجری پیشکسوت، اعتقاد دارد زیاد شدن شبکه‌های سیما و برنامه‌سازی‌های تکراری و مشابه، باعث شد تلویزیون ایران، رقیب خودش شود و به تدریج، مخاطبان را دل‌زده کند. او تاکید می‌کند برنامه‌های تلویزیونی باید به سمتی بروند که مردم، بیشتر از گذشته خودشان را در آن‌ها ببینند.

جی پلاس،‌ ۲۶ سال پیش در چنین روزهایی، شهریور ۱۳۷۳، شبکه یک، شاهد پخش برنامه‌ای زنده به نام «صبح بخیر ایران» شد که تا آن زمان در تلویزیون ایران سابقه نداشت.

خبرآنلاین نوشت؛ هم‌زمان با آغاز پخش این برنامه متفاوت، یک مجری پا به تلویزیون گذاشت که با همکاران و هم صنف‌های پیش از خود، تفاوت‌های زیادی داشت؛ اقبال واحدی، نه ریشی بر صورت داشت، نه کتابی و رسمی سخن می‌گفت و نه مثل دیگر مجریان قبلی لباس می‌پوشید. «صبح بخیر ایران» و اقبال واحدی، در زمان خود، مخاطبان زیادی پیدا کردند و تا سال‌ها توانستند بینندگان خود را حفظ کنند.

در اوایل دهه ۷۰، در حالی که تنها چند سال از پایان جنگ و دوران سخت اقتصادی گذشته بود، «صبح بخیر ایران»، برنامه‌ای با طراوت بود که می‌توانست بسیاری را پای خود بنشاند. ولی این تازگی و تفاوت، به مرور زمان رنگ باخت و در رقابت با دیگر رسانه‌ها و فضای مجازی، مخاطبانش را هم از دست داد.

اقبال واحدی، در دو دهه گذشته، برنامه‌های دیگری را هم روی آنتن تلویزیون برده است که البته چون «صبح بخیر ایران»، مشهور و فراگیر نشده‌اند.

گفت‌وگوی ما با این مجری با سابقه تلویزیون را پس از گذشت ۲۶ سال از روزی که مقابل دوربین تلویزیون قرار گرفت، بخوانید:

وقتی در شهریور ۷۳، برای نخستین بار مقابل دوربین برنامه زنده «صبح بخیر ایران» قرار گرفتید، کسی شما را نمی‌شناخت و تازه‌کار بودید. با این‌حال، از همان آغاز، خیلی زود در خانه‌های مردم پذیرفته شدید و اجرای‌تان گل کرد. چه پیشینه‌ هنری در این عرصه به شما کمک کرد؟

پدر من روحانی بود و همان‌طور که می‌دانید، عموهایم (سیدعبدالحسین و سیدمحمد واحدی) شهید شدند. برای همین، فعالیت فرهنگی و هنری علیه رژیم شاه در خانواده وجود داشت و با آن بیگانه نبودم. همان پیش از انقلاب، عکاسی و خوشنویسی می‌کردم و از جمله کارهایم، شعارنویسی روی دیوارها بود. سال ۵۶ و ۵۷ هم که سرباز بودم، در چاپخانه نیروی زمینی ارتش در لویزان خدمت می‌کردم و همان جا اعلامیه و طرح‌های انقلابی چاپ و توزیع می‌کردیم.

یعنی زمان شاه در چاپخانه نیروی زمینی، کارهای انقلابی انجام می‌دادید؟

واقعیتش را بخواهید، برای این کارها خیلی مشکل نداشتیم، بیشتر بدنه ارتش هم انقلابی بودند. من بهمن ۵۷ خدمتم تمام شد و ماه‌های آخر، خیلی علنی و راحت این فعالیت‌های انقلابی را در نیروی زمینی انجام می‌دادیم.

درست، ولی این‌ کارها هیچکدام ربطی به مجری‌گری ندارد.

بالاخره فعالیت‌های هنری و فرهنگی در شاخه‌های مختلف به هم کمک می‌کنند. البته شاید مُکبر بودن من در مسجد محله نارمک (محل سکونت کودکی) هم باعث شده بود رویم با جمعیت باز شود و بتوانم با مردم روبه‌رو شوم.

از طرف دیگر، ارتباط من با دیگران، همیشه گرم و صمیمی بود که همین خصلت را در اجرای تلویزیونی هم ادامه دادم. 

زمانی که مجری برنامه «صبح بخیر ایران» شدید، ۳۸ سال داشتید. پیش از آن کجاها مشغول به کار بودید؟

من ابتدا، کارمند آموزش و پرورش بودم. در سال ۱۳۵۸، مربی پرورشی شدم و کارهای هنری می‌کردم. در اداره آموزش و پرورش منطقه هشت تهران مشغول بودم. سال ۶۰ از آموزش و پرورش درآمدم و رفتم وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.

در همان دوره، سال ۶۱ با گروهی از وزارت ارشاد رفتیم لبنان و آن‌جا هم در زمینه عکاسی و خوشنویسی و دیوارنویسی فعالیت کردم.

یادم می‌آید از قبل از انقلاب، پای هر دیوارنویسی، از امضای حزب‌الله استفاده می‌کردم که در لبنان همین رویه را ادامه دادم. در دره بقاع و بعلبک وقتی روی دیوار می‌نوشتم حزب‌الله، لبنانی‌ها خیلی با این کلمه آشنا نبودند و درباره‌اش سوال می‌کردند. من هم توضیح می‌دادم حزب‌الله را می‌نویسم چون فراتر از هر گروه سیاسی است و مرزها را از میان برمی‌دارد. آن زمان گروه حزب‌الله در لبنان وجود نداشت و سازمان امل تنها گروه فعال میان شیعیان بود. 

بعد از بازگشت از لبنان، در مدت جنگ، با عنوان عکاس خبری، جبهه هم می‌رفتم و دیگر کارهای فرهنگی و هنری را هم انجام می‌دادم.

پیوستن شما به تلویزیون با برنامه «صبح بخیر ایران» بود؟

نه. بعد از پایان جنگ، سال ۶۷ یا ۶۸، شروع به انجام کارهای تلویزیونی کردم. انیمیشن می‌ساختم و تدوین، فیلمبرداری و عکاسی هم می‌کردم. با پخش شبکه یک و برنامه کودک هم همکاری داشتم.

و چه شد که یک‌باره مجری شدید؟

در سال ۷۳، آقای رادمنش که نماینده صدا و سیما تو آلمان بود، به ایران برگشته و طرح ساخت برنامه زنده صبحگاهی به تقلید از شبکه‌های اروپایی را داده بود. ایشان مدیر کانال صبحگاهی در شبکه یک شد که در واقع یک مجموعه برنامه شامل اخبار، کارتون، گفت‌وگو، سرگرمی و ... بود و قرار شد زنده روی آنتن تلویزیون برود.

من چند ماه قبل از اجرا در «صبح بخیر ایران»، محاسن خودم را زده بودم. اما وقتی اجرا به من پیشنهاد شد، دیگر نخواستم ظاهرسازی کنم و دوباره محاسن بگذارم. برای همین با صورت تراشیده، لباس رنگی و پیراهن آستین کوتاه رفتم جلوی دوربین

در آن دوره می‌شود گفت تلویزیون پوست انداخته بود؛ شبکه سه به‌تازگی راه افتاده و استودیوی برنامه صبحگاهی شبکه یک هم فعال شده بود و انگار همه چیز آماده بود تا مجری‌ها هم تغییر شکل بدهند (با خنده). این شد که اجرای این برنامه به من پیشنهاد شد.

و شما هم از نظر چهره، رفتار، گفتار و پوشاک با مجریان قبلی فرق داشتید.

من چند ماه قبل از اجرا در «صبح بخیر ایران» محاسن خودم را زده بودم. اما وقتی اجرا به من پیشنهاد شد، دیگر نخواستم ظاهرسازی کنم و دوباره محاسن بگذارم. برای همین با صورت تراشیده، لباس رنگی و پیراهن آستین کوتاه رفتم جلوی دوربین.

ولی به نظرم مهم‌تر از این‌ها، دلیل موفقیت اجرای من، این بود که جلوی دوربین، واقعا خودم بودم. همان صمیمیت و همان گویشی را که پشت دوربین و در زندگی واقعی داشتم، در اجرایم گنجاندم.

این باعث شده بود بسیاری از خانواده‌ها که بیننده‌های «صبح بخیر ایران» بودند، من را از خودشان بدانند. این محرمیت ایجاد شده، بعدها در برنامه سفرهایم به شهرستان‌ها، به من خیلی کمک کرد.

همان «سفرنامه صبا» که خیلی مشهور شد.

بله، ولی ابتدا اسمش «همسفر» بود و پس از چند قسمت شد «سفرنامه صبا». واقعا هر جا سفر می‌رفتیم، مردم ما را مثل فامیل خودشان می‌دانستند. دلیل اصلی این استقبال، صمیمت ایجاد شده بین برنامه و مخاطبان بود.

با سفر به شهرستان‌ها و نقاط دورافتاده کشور، ما تلویزیون را ازتهران خارج و به معنای دقیق کلمه، سراسری کردیم. هنرمندان زیادی چون زنده‌یاد ناصر عبدالهی یا استاد شیرمحمد اسپندار را به جامعه معرفی کردیم که تا پیش از آن، در تلویزیون دیده نشده بودند.

جاهایی رفتیم و برنامه زنده پخش کردیم که تا پیش از آن، سابقه نداشت. از صحن حرم امام رضا (ع)، جزیره ابوموسی، نیروگاه اتمی بوشهر، اسکله‌های نفتی و ... برنامه زنده روی آنتن بردیم که خیلی خیلی مورد استقبال قرار گرفتند.

امکانات خوبی هم در اختیارتان قرار می‌گرفت.

بله اما در واقع از طرف تلویزیون نبود، چون وزیران، مدیران و مسوولان استان‌ها و شهرستان‌ها، برای حضور در برنامه ما رقابت داشتند، خودشان امکانات را پای کار می‌آوردند. در کل ارتباط مردم و مسوولان و مدیران با برنامه ما خیلی خوب بود و «صبح بخیر ایران» ویترینی برای فعالیت‌های کشور به شمار می‌آمد.

و سفر هم بخشی از زندگی شما شده بود.

هنوز هم همین‌طوری است. والله، من هنوز که هنوز است، وقتی تهران باشم، انگار در زندان هستم. زندگی من با سفر عجین شده است و پس از «صبح بخیر ایران» هم تلاش داشتم و دارم برنامه‌هایم بر پایه سفر باشد.

طرح‌های خوب و برنامه‌های خوبی بعد از «سفرنامه صبا» داشته‌اید، ولی واقعا هیچ‌کدام مثل «صبح بخیر ایران»، اوج نگرفتند. در کل هرچه از دهه ۷۰ که برای تلویزیون درخشان بود، جلوتر آمدیم، برنامه‌های موفق هم کم‌تر شدند.

خب زمانه عوض شد. ماهواره آمد و فضای مجازی هم رشد کرد. الان شبکه‌های اجتماعی، خیلی از نیازهای مردم را برآورده می‌کنند و لازم هم نیست حتما زمانی خاص از روز را پای آن بنشینی، کنترل دست خودت است. این دو مورد را البته همه در توضیح این‌که چرا برنامه‌های تلویزیون مثل گذشته مخاطب ندارند، خواهند گفت. ولی به نظر من، یک اشتباه هم خودمان کردیم؛ این‌که تلویزیون ایران، خودش رقیب خودش شد. شبکه‌ها را زیاد کردیم و همه تهیه‌کننده‌ها، از روی دست هم شروع به برنامه‌سازی کردند. برنامه‌های مشابه با ورژن‌های نازل‌تر، پشت سرهم ساخته شدند و به تکرار افتادیم. این روش غلطِ برنامه‌سازی که نوآوری در آن کم بود، باعث شد مخاطبان دلزده شوند.

برنامه «هنرستان ایران زمین» را هم در راستای این نوآوری روی آنتن بردید؟

بله و البته با همان هدف اصلی برنامه‌های قبلی که انسان محور بودند. نزدیک کردن مردم به هم، تاکید بر زندگی خانوادگی و توجه به فرهنگ و هنر مناطق مختلف کشور از جمله رویکردهای این برنامه بود که متاسفانه به دلیل همه گیری کرونا پس از پخش ۲۰ قسمت ناتمام ماند.

یک اشتباه ما این‌که بود که تلویزیون ایران، خودش رقیب خودش شد. شبکه‌ها را زیاد کردیم و همه تهیه‌کننده‌ها، از روی دست هم شروع به برنامه‌سازی کردند. برنامه‌های مشابه با ورژن‌های نازل‌تر، پشت سرهم ساخته شدند و به تکرار افتادیم. این روش غلطِ برنامه‌سازی که نوآوری در آن کم بود، باعث شد مخاطبان دلزده شوند

این برنامه را در شبکه «شما» راه انداختیم که فضای بازتری داشت و ممیزی کم‌تر. در ادامه کار می‌خواستیم تور راه بیندازیم و مثلا با خانواده‌ها راه بیفتیم طبیعت‌گردی و صنعت‌گردی تا مردم در تلویزیون خودشان را ببینند.

چون فضای این شبکه اجازه می‌داد، می‌خواستیم به آرزوی قدیمی‌ام که پرداختن به موسیقی نواحی کشور است، بپردازیم و یک دوری در کشور بزنیم و با استادان و فعالان این عرصه دیدار کنیم.

اشاره به فضای بازتر شبکه «شما» داشتید و گفتید اجازه پرداختن به موسیقی نواحی را هم می‌دهد. در این شرایط، هیچگاه فکر نکردید از شبکه نمایش خانگی یا شبکه‌های اجتماعی که ممیزی‌ها در آن‌ها خیلی کم‌تر است برای برنامه‌سازی بهره بگیرید.

این جاها اسپانسر باید پشت کار بیاید.

شما چهره‌ای شناخته شده هستید و نباید مشکلی برای جذب اسپانسر داشته باشید.

(با خنده) من عددی نیستم، من هیچم. از طرفی من واقعا کار تجاری بلد نیستم. به قول شما من را می‌شناسند و اگر بخواهند می‌توانند پیشنهاد دهند و پیش‌قدم شوند و آن وقت من هم در خدمت هستم.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.