مرحوم آیتالله العظمی شیخ یوسف صانعی در همایش حقوق مردم و حکومت دینی در اندیشه امام که در سال ۹۴ برگزار شد به بیان حقوق مردم در اسلام اشاره کرده و در لابلای سخنان خود دو داستان از ائمه علیهم السلام نسبت به رعایت ریزترین حق مردم نقل کردند.
به گزارش خبرنگار جی پلاس، مرحوم آیت الله العظمی شیخ یوسف صانعی در همایش حقوق مردم و حکومت دینی در اندیشه امام که در سال ۹۴ برگزار شد، به حقوق مردم در اسلام اشاره کرده و فرموده اند:
امید است مطالبی که گفته می شود مورد رضایت خداوند قرار بگیرد و نفعی برای مردم داشته باشد. مخصوصا آن چیزی که در مورد امام مطرح است آن معنویت خاص امام است، واقعیت امام است که باعث می شود تیرگی ها و آلودگی را رفع کند. هر چند که ممکن است گاهی تیرگی ای ایجاد شود ولی به برکت معنویت ایشان خیلی زود مرتفع می شود. ما به این قضیه اعتقاد داریم و داشته ایم. ممکن است که در متن روایات به این صورت نیامده باشد ولی با توجه به روایات متعدد در این زمینه می شود چنین معنایی را از آن ها بیرون کشید. ما در این جا رسائل می خواندیم. تابستان محل نرفتیم و اصفهان ماندیم. مرحوم والد به ما گفت این جا ماندید؟ گفتیم بله قصد کردیم همینجا بمانیم. گفتیم می خواهیم در تابستان هم مشغول درس و بحث باشیم. تشویقمان کردند و گفتند به مجلس درس آشیخ محمد حسن عالمی نجف آبادی بروید. ایشان از بزرگان علم اصفهان و در زهد و تقوا بسیار معروف و مشهور بودند.در هر هفته یک تخم مرغ غذای پخته می خوردند و بقیه روزها را غذاهای خام می خوردند. در واقع پولشان بیشتر از این اجازه نمی داد که خرج کنند. با این حال از سهم امام هم استفاده نمی کردند. بیشتر هم منبر می رفتند. به پدر گفتیم ایشان دارند لمعه می گویند. ما الان داریم مکاسب می خوانیم. ما که لمعه را خواندیم و رد شدیم. دیگر چه نیازی است که دوباره آن را بخوانیم؟ پدرم فرمودند: پای درسش بروید که لااقل نفسشان به شما بخورد! نفس او در توفیقات قطعا موثر است و موجب برکت درسشان می شود. ما هم به توصیه پدر همان یکی دو ماهی که در اصفهان بودیم پای درس ایشان رفتیم و از وجودشان استفاده کردیم.
آقای شیخ عبدالکریم حائری یزدی قطع نظر از توان علمی شان آدم بسیار خوبی بود و نفسشان بسیار تاثیر گذار بود. ایشان انسان های بسیار وارسته ای را تربیت کردند و تحویل جامعه دادند که در رأس همه آنها امام امت امام خمینی(س) بوده است. پس می شود نتیجه گرفت که نفس انسان های شریف و صاحب زهد و تقوا در روح افراد می تواند عمیقا اثر بگذارد. اما کسانی هم بودند که در تابستان به بلاد مختلف سفر می کردند ولی هیچ اثری از آنها به جا نمانده است. چرا که در نزد کسانی درس خوانده اند خود او در علمیتش مغرور بوده. فلذا نتوانسته با نفسش در متعلمینش اثر جدی بگذارد. مثلا یکی از همین معلمین نقل می کنند که در زمانی در جلسه درس از سر غرور گفته بود: کجاست امام صادق(ع) که در همین قلت های استصحاب کفایه او را گیر بیندازم؟! خود این معلم در کارش موفق نبوده. شاگردانش نیز در کارشان موفق نبودند. شاگردان شاگردانش نیز به همین منوال.
در دوران مشروطه بین آخوند و سید بر سر مسائل مختلف اختلاف زیاد بود. در همان زمان ما در آن جا کسی را داشتیم که خیلی خوش استعداد و خو ش قریحه بود و حراف خیلی خوبی بود. او طرفدار آخوند و به نوعی سخنران او بود و طبیعی است که هر کس از جبهه مقابلش بد می گوید و در عوض از محبوب خودش خوب می گوید. در همین رابطه مرحوم والد من نقل می کرد: در محل ما کسی از خوانین بود که اهل خوانده اش می گفتند او از ما نیست. در اصفهان هم اعتقاد دارند کسی که حرام زاده باشد و روز عرفه به حرم حضرت ابوالفضل(ع) وارد شود خون دماغ می شود. در حالی که اصلا همچون چیزی صدق ندارد. چون که ما در روایت داریم که می فرماید حرامزاده موفق به زیارت حرم حضرت اباعبدالله(ع) نمی شود. این فرد چندین ماه قبل از عرفه برای رفع تهمت از خودش به نجف می رود تا در روز عرفه خود را به زیارت امام حسین(ع) برساند و نشان بدهد که خون دماغ نشده و نهایتا اثبات کند که حلال زاده است. در نجف خدمت آقا سید محمد کاظم یزدی(رض) می رسند. آقا سید از آن روحانی سراغ می گیرد. می گویند او نزدیک به سه سال است که درس خارج شرکت می کند. در آن زمان اگر کسی سه سال درس خارج شرکت می کرد خیلی ابهت پیدا می کرد. با این حال آقا سید بعد از احوال پرسی فقط یک جمله گفته بود: امیدوارم از روحانی بودنش خیر نبیند! این روحانی در سن 45 سالگی بر اثر سرطان فوت شد. پسر او که هم دوره پدر ما بود، در دوران پهلوی لباس روحانیت را کنار گذاشت و کلاهی شد و به کار دفترداری مشغول شد. نوه او هم همدوره ما بود. یکی دو سالی با هم بودیم. اما بعد از گذشت مدتی او هم درس را رها کرد و به تهران آمد. در حقیقت هیچ یک از خاندان آن روحانی بعد از نفرین آقا سید نتوانستند از کسوت روحانیت استفاده ببرند.
غرض از گفتن همه این مطالب این بود که بگویم نفس افراد می تواند تاثیر بگذارد. حال امام خمینی(س) که با آن جایگاه رفیع در صدر موثرین قرار می گیرند. لذا هر چه که به نام ایشان باشد، به برکت نامشان آن چیز برکت می باشد. در مجموع امید است این همایش که به نام ایشان مزین شده موجبات رضای خدا را فراهم بیاورد و برای همه مردم و اقشار جامعه نفع داشته باشد. من از این فرصت به دست آمده استفاده می کنم و همه دست اندر کاران این حرکت را دعا می کنم و آرزوی خیر و سلامتی دارم. زنده نگه داشتن نام امام، یعنی زنده نگه داشتن یک نهضت و حرکت و یک فکر پاسخ دهنده به افکار جوامع بشری و رسوخ وارستگی به عمق جوامع انسانی و در نهایت زنده نگه داشتن نام امام امت یعنی زنده نگه داشتن فضائل انسانی.
همان طور که در جاهای مختلف من عرض کردم اسلام بعد از عبادات همه چیزش با حقوق مردم گره خورده است. یعنی دین اسلام در زمینه حقوق مردم هیچ کمبودی ندارد. به عنوان مثال در فقه و درباب احکام سیاسی، اجتماعی و اقتصادی همه مطالب به مردم برمی گردد. حتی در باب مسائل عبادی هم اصل خطاب با مردم است. ولو این که پیاده سازی آن احکام منوط به تعبد است. همانطور که خداوند می فرماید: «وَلله عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا[1]».
همانطور که در جای دیگری می فرماید: «وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا[2]». با استفاده از همین دو آیه می فهمیم که قرآن تا چه اندازه بر روی حقوق مردم اعم از هر نوع دین و مسلکی که دارند به جدیت و ظرافت تاکید دارد. یا مثلا با مراجعه به کتاب الجهاد می بینیم که مالکیت برای همه مردم است. به استناد این کتاب در می یابیم که در حین جنگ ]قبل از درگیری[ هیچ کدام از دو طرف حق ندارند به اموال همدیگر به اسم جنگ تعرض کنند و مالک شوند. البته اگر تعرض شد مال هم حکم جان را پیدا می کند و می توان آن را به غنیمت گرفت ولی قبل از آن کسی مجاز به همچون کاری نیست. یعنی اموالی که متعرضین با خودشان در میدان جنگ آورده اند قابل تصرف است. ولی ما دیگر حق نداریم خانه ها و اموال آنهایی که در میدان جنگ نیستند را به اسم جنگ تصرف کنیم. حال اگر پیغمبر اسلام در روایتی فرموده اند «حرمة مال المسلمین کحرمة دمه» کلمه اسلام در این جا قیدیت ندارد. کلمه مسلمان برای ضمانت اجراست. والا مال هر کس و جمعیتی برای خودش است و کسی حق تعرض به آن را ندارد. درست مثل آیه های بسیاری که در قرآن مبنی بر همین مضمون وجود دارد. بعضی خطاب ها مربوط به مومنین است. اما در واقع می خواهد عموم مردم را مورد خطاب قرار دهد. مثل: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ[3]». وفای به عهد یک مطلب ملی، انسانی و فطری است و به هیچ وجه مختص یک قومیت و گروه و جنسیت خاص نمی باشد. در مسائل اقتصادی هم اسلام ورود کرده است و دستورات لازم در مورد حفظ حریم مردم را صادر کرده است. طبق آیین اسلام مردم دارای هر آیین و مذهبی که باشند عرضشان محترم و مغتنم است و هیچ کسی حق بردن آبروی او را ندارد. ما طبق قوانین اسلام نمی توانیم به کسی که مثلا مسیحی است افتراء بزنیم و بگوییم زن یا دختر فلان کاره است. این در اسلام حد دارد. حد افتراء مختص به مسلم و مسلمه نیست. این حد به هر کسی که افتراء بزند جاری می شود. متاسفانه نمی دانم چه اتفاقی افتاده است که از سر بعضی مسائل برخی از فقهای ما خیلی زود رد شدند و بعضی دیگر هم خیلی افراط کرده اند.
مثلا در باب غیبت نه یعنی محض بد گویی بلکه همان طور که محقق ثانی (قدس سره) می فرماید این است که انسان از کسی انتقادی کند که در آن غرض شخصی وجود داشته باشد و عمدا و با نیت قبلی قصد بردن آبروی طرف را داشته باشد. طبق گفته ایشان این حرکت زشت ریشه در حسادت دارد. به عبارتی فردی می خواهد فرد دیگری را به لحاظ اجتماعی تخریب کند تا خودش مقام و منزلت بیابد. وگرنه با یک بررسی خواهید دید اگر مواردی که از غیبت مستثنی شده اند را جدا شود دیگر چیزی برای غیبت کردن نمی ماند.
در کشف الریبه شهید ثانی و شیخ با همه زهدش در باب هایی به این امر پرداخته اند و به جزئیات گناه اشاره داشته اند. آقایان گفته اند غیبت حرام است ولی در ادامه بحثشان مواردی را نام برده و گفته اند که آنها جز غیبت حرام نیست. اما بنا بر حرف محقق ثانی غیبت آن جایی که حرام است، حرام است و جای هیچ استثنایی ندارد. در واقع اگر من طبق روایت با غرض شخصی و به قصد تخریب وجهه اجتماعی فردی غیبت او را کنم این فعل حرام است. اما اگر من قصد روشنگری سیاسی و اجتماعی داشته باشم. والا در روایات ما فراوان دیده می شود از این دست غیبت هایی که از زبان مبارک ائمه معصومین سلام الله علیهم اجمعین جاری شده است. یا مثلا در جایی اگر بیان می شود فلان مذهب باطل است یا فلانی اعلم نیست یا فلانی مجتهد نیست، اگر از روی حسادت و تخریب وی نباشد غیبت محرم محسوب نمی شود. واقعا اگر کسی با نیت خیر بخواهد مطلبی را بگوید و غرض شخصی در آن نباشد آن حرف غیبت مستثنی است نه غیبت محرم. غرض از این مثال ها این بود که دوباره بگویم غیبت یعنی انتقاد فردی از فردی دیگر با قصد و غرض شخصی و نیت سوء که ریشه آن در حسادت است. والا اگر حرفی زده بشود که داخل در این شرایط نباشد غیبت محسوب نمی شود.البته بعضی از فقها استثنائاتی برای غیبت قائل شده اند که مثال آنها ذکر شد. ولی اصل حرف حفظ حریم و حرز مردم در همه جا و به هر شرایطی است. با این تفسیر جناب مقدس اردبیلی فرموده اند غیبت، غیبت است. اگر حکم غیبت برای شیعه مذهب صدق می کند برای حنفی مذهب هم حکم می کند. همان طور که برای حنبلی مذهب هم حکم می کند. بنده هم در مکاسب محرمه همین طور استدلال کرده ام. اما حضرت امام می فرمایند غیبت سنی ها مانعی ندارد و غیبت حرام، فقط شامل غیبت شیعه می شود. بنده بالاتر از مقدس اردبیلی معتقد هستم که غیبت از هیچ انسانی اعم از کافر و دهری مذهب هم جایز نیست.
(شخصی داشت به مکه مشرف می شد. ناخدای کشتی به آن کس گفت حاجی ما المذهب؟ یعنی مذهبت چیست؟ آن بنده خدا هم که بلد نبود جواب بدهد گفت: لا مذهب!) به اعتقاد بنده فرد لامذهب هم چه در جان و چه در مال و چه در همه حوزه های شخصی و اجتماعی دارای حرمت است. همه این ها در فقه آمده است. خود بنده هم اشاراتی در مکاسب محرمه کرده ام و در جاهای دیگر به تفصیل در این مورد بحث کرده ام.
همان طور که استدلال می شود ایفای به عهد مختص به مسلمانان ندارد و مطلق است این جا هم استدلال می شود که غیبت از هر فردی و هر انسانی حرام است. جایز نیست. حتی در کتاب الجهاد آمده است اگر کسی در حین جنگ اموالی از طرف مقابلش را به نفع خودش بردارد حکم دزدی بر آن بار می شود. این حکمی است که در مورد جنگ آمده است. پس وقتی در جنگ حقوق طرف مقابل محترم است و باید به رسمیت شناخته و به آنها احترام گذاشته شود در مورد غیبت هم همین طور است و باید حریم همه انسان ها را اعم از جنسیت و رنگ و مذهبی محترم شمرد. یا اگر در جایی دیگر گفته شده است که نگه داشتن حرمت مال مسلم واجب است، در این جا مسلم ضمانت اجرای این حکم است. وگرنه حکم در حالت کلی در مورد همه صدق می کند.
چه این که در ابتدای تسری اسلام مسلمان و مومن یکی بوده اند و بعد در زمان ائمه این دو از هم جدا شدند. قرآن می فرماید:« قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا[4]». یعنی احکامی که در ابتدا بر کل مسلمانان بار می شده است. مثلا اگر فردی یهودی می خواهد گوسفندی ذبح کند، اگر شرایط آن را رعایت کرد و بالای سر مذبوح نام خدا را برد فرد مسلمان می تواند از آن گوشت استفاده کند و مانعی ندارد. پس واقعا جا نداشت که مدت های مدید این ها(یهودی ها) را نجس می دانستیم، تفکر درستی نبوده است. در واقع بنده در این جا هم معتقدم که همه انسان ها پاک هستند. این حکمی هم که آقایان صادر می کنند در مورد یهودی ها و مسیحی های آن زمان است. نه در مورد تمام جوامع غیر مسلمان امروزی. البته اگر کسی می داند که اسلام به حق است و با این وجود با اسلام مخالفت می کند مثل کسروی (علیه اللعنه) باید از از او فاصله گرفت چون که حکم نجاست بر او بار می شود. در باب ازدواج کجا آورده شده که باید دختر و پسر هم فرقه باشند. همانطور که پیغمبر فرمود دخترت را به کسی بده که اخلاق و دین خوب داشته باشد. تاکید نکرده اند که حتما به شیعه دختر بدهید و به غیر شیعه دختر ندهید. حتی من در مورد ازدواج با غیر هم دین هم گفتم که هیچ ایرادی در این جا وجود ندارد که دو نفر غیر هم دین با هم دیگر ازدواج کنند. بعضی ها طبق آیه قرآن گفتند که با مشرکین ازدواج نکنید و از جایی که این نص صریح قرآن است دیگر نیازی به توضیح و تفسیر ندارد. من عرض کردم باید به ادامه آیه هم توجه کرد که می فرماید: با مشرکین ازدواج نکنید چون شما را به سمت آتش (یعنی پیروی از غیر اسلام و عناد با آن) می کشانند. گفتم حالا چه کسی از ازدواج کردن دنبال همچون مقاصدی است؟
مرحوم میرزای قمی کتابی با نام قوانین محشی دارند که در قسمتی از آن می فرمایند: نجاست عقوبت است. و برای مثال می فرمایند سگ مصلحتاً نجس قرار داده شده است.ولی عقوبتی بر آن بار نیست. اما به کفار که می رسد می گوید آنها نجس هایی هستند که عقوبت دارند.
چه این که دزدی از خانه عالمی جلیل القدر بالا برود. چه این که از خانه یک فرد معمولی یا هر شخص دیگری. یعنی در هر حال خون فردی که به دزدی خانه فردی دیگری می رود مهدور الدم است و می توان حرمتش را شکست. در مورد احکام قضایی هم به همین منوال است. طوری که تحقیقا می شود گفت در این دست موارد فقها با هم اتفاق نظر دارند. مثلا در موردی که یک فرد مسلمان با فرد غیر مسلمان دیگری به مشکل می خورد و نزد قاضی مسلمانی می روند قاضی مسلمان مخیر است که بین این دو فرد با دو دین مختلف، بنا به دین و آیین هر کدام از آنها، بینشان حکم کند. متاسفانه در این زمینه باید گفت که در کلام امام الهام بخشی هایی وجود دارد که بسیار بسیاری از افراد نتوانسته اند به عمق و جان مطالب راه پیدا کنند و در سطح قشر کلام امام باقی مانده اند.
امام بحثی در صحیفه دارند که در آن جا تعبیر می کنند اگر مردم نظام شاهنشاهی را بخواهند ما مردم را آزاد می گذاریم که خودشان حکومت مورد نظرشان را انتخاب کنند. به عبارتی امام می فرمایند ما نمی توانیم به ضرب سر نیزه آن ها را مقید کنیم که نظام اسلامی را بپذیرند. به عبارت روشن تر امام در مقابل رای مردم و حفظ حقوق مردم رای و نظر خودش را دخالت نمی دهد و اصالت را حتی در تعیین نظام به مردم می دهد. حتی آن نظامی که ایشان سرسختانه و مجدانه با آن مخالف است. حتی حضرت امیر(ع) با این که منصوب از طرف خداوند تبارک و تعالی هستند هم وقتی می بینند مردم در شرایطی او را نمی خواهند خودش را به مردم تحمیل نمی کند و گوشه خانه را انتخاب می کند. ما آیه های بسیاری در قرآن کریم داریم که در آن به آزادی در انتخاب افراد و پرهیز از زور و اجبار اشاره کرده است. لذا در دین اسلام همه انسان ها در تمام حقوق برابرند و همه جوانب عدالت در آن دیده شده. نه تنها عدالت رعایت شده بلکه مماثلت رعایت شده. فقط یک جا هست که عدالت هست ولی مماثلت نیست. در آن جا عدل بر مماثلت مقدم است. در کل فقه اسلامی فقط یکجا چنین چیزی دیده می شود. آن جا هم در بعضی موارد مربوط به ارث است که در آن ارث مرد را دو برابر ارث زن قرار داده است. در این جا به قول شهید مطهری تساوی(به معنای عدل) وجود دارد اما تماثل وجود ندارد. علامه طباطبایی و دیگران در این باب صحبت های فرموده اند جواب هایی داده اند و گفته اند در چنین مواردی عین عدل همان است که وضع شده. وگرنه در هیچ جای دیگر دیده نمی شود که حقوق زن نادیده گرفته شود.
در اسلام به صراحت تاکید موکد شده است که زن باید با حجاب باشد. این امر برای جلوگیری از ایجاد تحریک است. نه چیز دیگر. طبیعتا اگر مردی هم به واسطه حجاب و پوششی که دارد باعث تحریک می شود باید لباس و پوشش خود را اصلاح کند و به طرز مناسب تری لباس بپوشد. اگر مردی زیباروست می داند که می تواند طوری لباس بپوشد که جذاب نباشد و باعث تحریک شود باید همین کار را کند. به هر حال مقصد اسلام جلوگیری از بی عفتی و بی عصمتی و ترویج پاکدامنی است. اما اگر کسی خودش خواست تن به بی عفتی و بی عصمتی بدهد باید چه کرد؟ من در این مورد قبل از پیروزی انقلاب با امام صحبتی داشتم و عرض کردم: تکلیف ما در مورد زنانی که موهایشان باز است چه باید کنیم؟ آیا نباید به آن ها تذکر داد که موهایشان را بپوشانند؟ امام فرمودند بله، باید گفت. ولی فعلا جرات چنین کاری نیست. یعنی چون عامه مردم این امر را نمی پذیرند لذا نمی توان هر زنی را با این وضعیت دید به او تذکر داد: « لانهنم اذا تناهوا لا یتناهون». البته که وظیفه هر زن و مرد مسلمانی است که خود را بپوشاند و به صورت تحریک آمیزی بیرون نیاید.
امام در زمانی(سال 41 یا 42) که بنا بود زن ها را به عنوان سرباز به سربازخانه ها ببرند گفتند: ممکن است در این کار بی عفتی و بی حیایی پیش بیاید پس بهتر است که از آن پرهیز بشود. نفرموده که نفس این کار حرام است بلکه تعلیل کرده اند ممکن است در این کار مفسده وجود داشته باشد. این که بعضی ها می گویند امام در بعضی نظراتش اختلاف دارد این اصلا مانعی محسوب نمی شود. کما این که بزرگانی چون شیخ طوسی و علامه طباطبایی هم در کتاب هایی اختلاف دارند. ولی اما در اصول کلیشان اختلافی نداشتند. در این همین مورد هم امام می فرمایند زن ها را نباید به سربازی ببرند چون ممکن است به فساد و فحشا کشیده بشوند. نمی گویند نفس این که به سربازی بروند حرام است بلکه شرایطی برای حرمت قائل می شوند. بعد از این که انقلاب پیروز شد شاهد بودیم که گفتند زنها بیایند در مجلس و در سایر پستها و سمت ها حضور فعال داشته باشند. پس از این نظر می فهمیم که ایشان به تساوی زن و مرد اعتقاد داشته اند. ولی به شرایطی برای حضور زنان معتقد بودند که در نهایت موجبات سلامت خودشان را فراهم می آورد. البته بعضی از جاها هم ممکن است به دلیل شرایطی مثل حاکمیت روح تعبد، و پیش آمدن شرایط بحرانی جنگ و ناسلامتی، ایشان ]نتوانست[ که آن فقه نورانی اسلام را آن طور که بایسته و شایسته بود اشاعه دهد. همان طور که طبق استفتائی که خودم از ایشان در زمان حضورم در شورای نگهبان کردم ایشان در جواب فرمودند: اگر ترس نبود، مطالب دیگر هم بود که می گفتم.
در رابطه با حقوق دو داستان در ذهنم هست که از کتاب اصول کافی شریف به تعبیر امام آمده است. یکی از این داستان ها در باب برّالوالدین آمده است. دیگری در باب العشره هست.
داستان اول در باب برّالوالدین آمده است. مردی مسیحی آمد خدمت امام صادق(ع) مسلمان شد. بعد به حضرت گفت پدر و مادرم مسیحی هستند و من مسلمان شده ام. الان تکلیف من چیست. حضرت فرمودند: آیا گوشت خنزیر می خورند. آن فرد گفت: نه. حضرت فرمودند: وظیفه تو این است که بسیار خوب و درعین صلاح با آنها رفتار کنی. وقتی به خانه برگشت مادرش متوجه تغییر رفتار فرزندش شد. دید که نسبت به قبل بسیار بیشتر به حقوق مادری و فرزندی احترام می گذارد. به پسرش گفت چه اتفاقی افتاده که تو چنین شده ای و بهتر از سابق مراعات می کنی؟ گفت من رفتم پیش یکی از رهبران دینی و در آن جا مسلمان شده ام. در نهایت هم به من سفارش کرد که با مادرت بهتر از سابق رفتار کن. و از این جهت من دارم توصیه او را رعایت می کنم. مادرش گفت: آیا آن فرد پیغمبر بود؟ گفت: نه. نوه پیغمبر بود. بعد از این که تمام صحبت های امام را برای مادرش شرح داد گفت من می خواهم مسلمان بشوم. در همان روز مادر آن فرد مسلمان شد و بعد از خواندن نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا از دنیا رفت.
حرف این جاست که امام صادق به فرزند مسلمان یک مادر مسیحی می فرماید تو موظفی که حقوق مادرت به نهایت و کمال و بهترین وجه و بهتر از قبل رعایت کنی. زیرا در نگاه ایشان رعایت حقوق مادر مثل رعایت حقوق و احکام یک حکومت کوچک درون خانه است و اساسا پایه ای برای حفظ و تشکیل حقوق اجتماعی در سطح کلان است.
داستان دوم در ابواب العشره آمده. روزی امیرالمومنین(ع) در حال راه رفتن بودند که یک مسیحی از ایشان پرسید کجا می روید؟ ایشان فرمودند می خواهم به کوفه بروم. آن فرد گفت من هم می خواهم به کوفه بروم. در مسیر به یک دو راهی رسیدند. سر دوراهی آن فرد گفت من می خواهم از این طرف بروم. در حالی که راه کوفه از طرف دیگری بود. آن فرد به حضرت عرض کرد مسیر کوفه که از این طرف نیست. شما چرا از این سمت می آیید؟ حضرت در جواب فرمودند می دانم مسیرم از آن طرف است ولی پیغمبر به من یاد داده است که از جمله حقوق همسفر این است که چند قدم او را بدرقه کنیم. من هم به عنوان ادای تکلیف و برای بدرقه دارم با تو می آیم. این مسیحی تا این حرکت با فضیلت را از حضرت دید اسلام آورد. چه حقوق درشتی که از نظر ما گذشته و به آن بی اعتنا بوده ایم. ولی امیرالمومنین(ع) نسبت به ریزترین آنها توجه ویژه داشته اند.
همان طور که می دانید مشهور این است که نقل قرآن به غیر مسلمان است. حتی اگر به او ارث هم رسیده باشد باید با پرداخت پول آن را از آن فرد خریداری کرد. اما امام در این رابطه می فرماید نقل کتاب آسمانی به دیگران گاهی مستحب و مجاز و مباح است. سر این حرف در این است که بنای اسلام در دعوت همه افراد به دین مبین اسلام است.با این تفسیر اگر کسی از مسیحیت گفت من می خواهم مسلمان بشوم. حالا می خواهم ببینم برنامه شما در مورد زندگی چیست. تمام برنامه ما هم در قرآن است. حال با این حکم باید با او بگوییم ما نمی توانیم به تو قرآن بدهیم چون تو مسیحی هستی! لذا امام می فرماید اصلا دلیلی مبنی بر حرام بودن این فعل وجود ندارد. چون که اسلام اساسا برای دعوت به حق آمده است. در حالی که با این رفتار نه این که آن فرد به اسلام رو نمی آورد بلکه از اسلام هم زده می شود.
«ما برای وصل کردن آمدیم نی برای فصل کردن آمدیم»
در این راستا ما باید تلاش کنیم با تبعیت از صاحب جواهر و شیخ انصاری و امام امت طوری از فقه برداشت کنیم که پاسخگوی نیازهای واقعی جامعه بشری امروز باشد تا در نهایت بتوانیم اسلام را به حقیقت به هدف عالی آن یعنی همه گیری در همه جای دنیا برسانیم.
منبع: ویژه نامه همایش حقوق مردم و حکومت دینی در اندیشه امام، ص 23
[1]. سوره آل عمران، آیه 97
[2]. سوره بقره، آیه 83
[3]. سوره مائده، آیه 1
[4]. سوره حجرات، آیه 14