امام جواد علیه السلام در آخرین روز ماه ذیقعده سال ۲۲۰ هجری قمری در حالی که ۲۵ سال از عمر شریفشان گذشته بود، به وسیله سمی که دشمنان ایشان به وسیله ام فضل، همسر امام علیه السلام به ایشان خوراندند، به شهادت رسیدند.
در این گفت و گو مرحوم طباطبایی به سبک زندگی امام علیه السلام اشاره کرده و گفته است: امام جواد(ع) امامی بودند که ظواهر ملاقات با مردم را خیلی رعایت میکردند و درون مبارکشان مملو از زهدی بود که از سوی پدر بزرگوارشان نصیب حضرت شده بود.
وی افزوده است: امام جواد(ع) ام فضل را به همسری برگزیدند تا شیعیان خود را از گزند دشمن در امان بدارد. در زمان امامت امام جواد(ع) عدهای دشمنی بسیار با شیعه پیدا کردند و میخواستند آنها را بکشند، امام جواد(ع) به واسطه این ازدواج جان بسیاری از شیعیان را نجات دادند.
مرحوم طباطبایی گفته است: درباره تعداد فرزندان امام جواد(ع) اختلاف است ولی مشهور است فرزندان حضرت به ترتیب امام علیالنقی(ع) و سیدمحمد و موسی مبرقع که از سادات برقع قم بودند هستند، حضرت دخترانی به نام بهجت و دختری به نام فاطمه نیز داشتند.
ایشان بیان داشته اند: امام جواد(ع) از لحاظ مادی مرفه بودند؛ روزی مهمانی از بغداد به محضر امام جواد(ع) رسید و زندگی ایشان را شیرین دید، تعجب کرد و در ذهنش سؤال ایجاد شد تا خواست سؤالش را بیان کند وجود نازنین امام جواد(ع) صدایش زدند و فرمودند «فلانی! به خداقسم! نان جو و نمک ساییده کنار قبر جدم از اینها بهتر است».
مرحوم طباطبایی گفته اند: امام جواد(ع) با افکار منحرف زمان خودشان بسیار با صراحت، راحت و مستقیم برخورد میکردند، یکی از این گروهها و فرقهها واقفیه بودند، آنها بسیار مقدسمآب و درعین حال دشمن اهل بیت(ع) بودند و و آن را علنا آشکار میکردند و امامت امام رضا(ع) را هم نپذیرفتند.
ایشان ادامه داده اند: این نشاندهنده این است که ائمه معصومین(ع) برای حفظ دین و مذهب هرکاری لازم باشد انجام میدهند، گاهی طعم فقر را میچشند، گاهی به زندان رفتند و در نهایت به درجه رفیع شهادت رسیدند.
این استاد اخلاق ادامه داده اند: در همین رابطه روایتی هست که امام کاظم(ع) در دوران خود رنج زندان را به جان خریدند تا شیعیان حضرت عذاب نشوند و با خدا پیمان بستند که من زندان بروم ولی شیعیان محفوظ باشند، این نشانه فداکاری تمام است.
وی درباره ملاقات امام جواد(ع) با مأمون گفته اند: ماجرای ملاقات امام جواد(ع) با مأمون اولین بار در بغداد رخ داد. مأمون به شکار رفت و ماهی را در دست داشت در بین راه امام جواد(ع) را دید و گفت: چه چیزی در دستم هست؟ امام جواد(ع) فرمودند «تو با این کارت میخواهی حجت خدا را ابطال کنی»، بعد از این مأمون به فکر فرو رفت و به راهش ادامه داد. امام جواد(ع) با این حرکت به مأمون فهماند که نباید سؤال بیجا بپرسد.
مرحوم طباطبایی ادامه داده اند: در زمان امام جواد(ع) یحییبناکثم که سنی مذهب بود و به فقاهت شیعه نیز علم داشت و فردی فاضل بود به نیت منکوب کردن امام جواد(ع) مباحثهای راهانداخت تا خود را مطلوب حکومت و دربار جلوه دهد که در انتها با شکست روبرو شد.
ایشان تشریح کرده اند: اکثم سؤال خود را اینگونه آغاز کرد که اگر کسی در حال احرام صیدی انجام بدهد طبق احکام شرع چه مجازات و کفارهای برای وی قایل میشوید؟ اینجا بود که امام جواد(ع) فرمودند «فرد در روز صید کرده یا در شب؟ در سفر اول بوده یا سفر چندم؟ آیا این فرد میدانسته یا نمیدانسته؟ زن بوده یا مرد ؟ در حرم بوده یا بیرون حرم؟ آن صید پرنده بوده یا چرنده؟» امام جواد(ع) در ادامه به این سؤالات پاسخ دادند و یحیی بن اکثم با سکوت کامل و بدون هیچ اظهار نظری شکست خود را در این قصد شوم پذیرفت.
این استاد درگذشته اخلاق در پایان درباره فضیلت نگهداری حرز امام جواد(ع) گفته اند: انگشتر حرز امام جواد(ع) از لحاظ ثواب دارای ثواب و اجر خاصی نیست اما آنچه در روایات به آن اشاره شده این است که حرز امام جواد(ع) انسان را از بلایا و حوادث غیرمنتظره حفاظت میکند.