بابک کریمی گفت: متاسفانه ما در جامعه تحمل شنیدن یک نقد، یک حرف مخالف یا حتی یک حرف متفاوت با نظر خود را نداریم؛ یعنی یک فرهنگ لمپنیزم داریم که روی آن کت و شلوار پوشیدهایم و این نشان میدهد که هنوز در خیلی چیزها، خیلی عقب هستیم.
به گزارش جی پلاس،بابک کریمی این روزها فیلم «یلدا» به کارگردانی مسعود بخشی را روی پرده سینماها دارد. او که آخرین فیلمش در سینما «هجوم» شهرام مکری بود، پیش از تعطیلی سینما و تئاتر در اسفند سال ۹۸ با شیوع کرونا ویروس، اولین نمایش خود را در مقام کارگردان در کارگاه نمایش تئاتر شهر روی صحنه برده بود.
کریمی در ابتدا در پاسخ به اینکه آیا قصد دارد با بازگشایی سالنهای تئاتری نمایش خود را دوباره روی صحنه ببرد؟ گفت: خیلی دوست داشتم اجرای این نمایش ادامه پیدا کند منتها این تعطیلی آنقدر طولانی شد که بخشی از گروه در پروژههای دیگری مشغول شدند، خود من هم یک قرارداد فیلم سینمایی بستم و الان از نظر تشکیلاتی برای اجرا مشکل داریم. ضمن اینکه آن سالنی که در تئاتر شهر اجرا میکردیم به دلیل کوچک بودن فعلا تعطیل است و مجوز اجرا ندارد، اما اگر برای جای دیگری هم هماهنگ کنیم باز دغدغه حضور تماشاگر را در این شرایط نمیتوان کنار گذاشت.
او افزود: خود من به عنوان مخاطب فکر میکنم اگر عزیزترین دوستم از من دعوت کند تا تئاترش را تماشا کنم، برایم سخت است که در سالنی حضور پیدا کنم چون متاسفانه خیلی از افراد توصیهها و مسائل بهداشتیِ این روزها را رعایت نمیکنند. هر گوشهای از شهر را میبینیم که مردم زیادی در تردد هستند، اما یک ماسک ساده نمیزنند و بهانه میآورند که خسته و کلافه میشوند. برای من این سوال است که اگر کسی به خودش فکر نمیکند، آیا به خانوادهاش هم فکر نمیکند؟ متاسفانه این توهم بین مردم ایجاد شده که قضیه کرونا تمام شده اما واقعیت این است که اینطور نبوده و نیست.
نگرانی آدمها از برچسب کرونایی شدن
وی با اشاره به تجربهای شخصی از برخی اطرافیان ادامه داد: علاوه براین غفلت و بیتوجهی، یک نکته خیلی مهم درباره کسانی است که به کرونا مبتلا میشوند ولی دوست ندارند کسی بداند یا به نحوی پنهان میکنند. این هم برای خودش داستانی شده که آدمهای مبتلا نگران واکنش و برخورد دیگران هستند و اینکه برچسب "کرونا" بخورند برای خیلیها ترس ایجاد میکند، در حالی که به هر حال کرونا یک بیماری است و اگرچه بیماری خطرناکی است اما ممکن است خیلیها از انفولانزای زمستانی هم که برایمان عادی شده، بمیرند.
کریمی گفت: متاسفانه ما بلد نیستیم با بحران، منطقی برخورد کنیم، مدام نگران این هستیم که آبرویمان نرود یا پشت سرمان حرفی زده نشود، به همین دلیل من اطمینان ندارم در یک سالن نمایشی حضور پیدا کنم و نمیتوانم این مسئولیت را قبول کنم که یک سری افراد را هر روز درگیر کنم، بویژه آنکه به رعایت موارد بهداشتی در سالنها هم اطمینانی ندارم. البته ترس من از سالن نیست بلکه از مسئولیت اجتماعی است که نداریم. اینجا مملکتی است که خانه هر کسی بروید، اصلا فرقی نمیکند طرف میلیاردر باشد یا فقیر، وقتی وارد خانهاش میشوید کفش خود را در میآورد، دستانش را میشوید و خانه و حیاط تمیز است، اما همان آدم، چه پولدار چه فقیر، وقتی یک خوراکی کوچک در خیابان میخورد یا سیگار میکشد آشغال خوراکی و تهسیگارش را در خیابان میاندازد یا وقتی به پارک و طبیعت میرود زبالههای خود را رها میکند و بر میگردد. اینها همان آدمها هستند ولی برای اموال عمومی و اجتماع احترامی قائل نیستند. فقط به خودشان احترام میگذارند بنابراین با وجود آنکه خیلی دوست دارم نمایشم را دوباره روی صحنه ببرم مخصوصا بخاطر نقدهای خوبی که برایش گرفتیم، حتی حاضرم در خانه مخاطبانم اجرا بروم ولی از اینکه همه آنها با همه این توضیحاتی که دادم، به سالن بیایند ترس دارم چون نگران عواقبش هستم.
بازیگر فیلمهای «خانه دختر»، «جدایی نادر از سیمین» و «فروشنده» که معمولا نقشهای خود را با حساسیت انتخاب میکند درباره «یلدا» و تاثیرش در بازتاب اتفاقهای اجتماعی بویژه با توجه به این نکته که فیلم هنگام نمایش در جشنواره فجر واکنشهای چندان مثبتی نداشت و برخی آن را بخاطر شباهت با یک برنامه تلویزیونی جذاب نمیدانستند در حالی که در جشنوارههای خارجی بازخوردهای مثبتی داشت، گفت: اصولا معتقدم شما به عنوان یک روزنامهنگار وقتی پیشرفت میکنید که جرات و جسارت داشته باشید تا ضعفهای خود را در حرفهتان ببینید، درباره آن حرف بزنید، مشورت کنید و جلو بروید. بهترین تیم ورزشی هم وقتی پیشرفت میکند که بتواند و جسارت داشته باشد ضعفهای خود را بفهمد و بپذیرد؛ همینطور یک جامعه زمانی پیشرفت میکند که این جسارت را داشته باشد تا بتواند ضعفهای خود را نگاه کند، درباره آن حرف بزند، بفهمد که احتمالاً درگیر چیست و خود را برتر نداند. اگر جوامعی مثل جوامع آمریکایی و اروپایی در این مسائل پیشرفت می کنند به این دلیل است که درباره آنها صحبت میکنند، گرچه آنجا هم مقاومت زیاد است ولی به هر حال باید مقاومت شکسته شود تا بتوانیم خودمان را در آینه ببینیم. وقتی یک نویسنده یک دغدغه اجتماعی دارد و نسبت به آن چیزی را می نویسد یا بازیگری آن را بازی میکند، بخاطر این است که به عنوان شهروند دغدغههایی دارند و ما آنچه را در کار میپذیریم گاهی وقتها دغدغه خود ماست. یک فیلم نمیتواند چیزی را عوض کند اما میتواند تلنگر بزند.
وی ادامه داد: ما (در سینما) نه قدرت سیاسی داریم و نه قدرتی دیگر که بخواهیم مردم را به کاری وادار کنیم، ولی میتوانیم از این طریق دیگران را به فکر کردن وادار کنیم. میتوانیم سنگی در یک باتلاق بیاندازیم تا موج ایجاد شود. ممکن است بگویند فیلم خوب درنیامده ولی این ارزش را داشت و دارد که درباره یک موضوع صحبت کنیم. چند وقت قبل که درباره رابطه رومینا و داستان فیلم «خانه پدری» بحث میشد خیلیها آمدند و گفتند این فیلم برای آن خانواده ساخته نشده یا اگر پدر رومینا فیلم را میدید عوض نمیشد. اینها اصلا مهم نیست. آن پدر نتیجه یک طرز فکر است، نتیجه طرز فکری که در خانواده است، طرز فکری که در دروهمسایه و نگاههای مردم است که تو را با خود میبرد، یک داس هم به دستت میدهد تا آن کار را انجام دهی. پس بالاخره باید از یک جا شروع کنیم. هرکس باید مسئولیت خود را بپذیرد. کار ما سینماست. سعی میکنیم از طریق سینما یک تلنگری بزنیم تا به یک ماجرا کمی فکر کنیم که چه میکنیم. قضیه قصاص هم که در «یلدا» مطرح شد، همین است. اگر قرار بر انتقام باشد فقط خون روی خون میآید، عزیز ِ آدم که بر نمیگردد. باید ببینیم چه اتفاقی افتاد. هیچ آدمی در دنیا موقعی که بچه است وقتی از او میپرسند، بزرگ شدی میخواهی چه کاره شوی؟ نمیگوید میخواهم قاتل شوم. همه میخواهند دکتر و مهندس و فوتبالیست و خلبان شوند. پس باید از خودمان بپرسیم چه میشود آدمی که رویاهایش چیز دیگری بوده یک روز مرتکب قتل میشود. ما ریشه این را باید بفهمیم وگرنه همین طور این اتفاقات تکرار میشوند. درست است که قانون، مجازات قصاص را برای جرمهایی گذاشته اما این قانونِ مجازات است که صورت مسئله را حل میکند. باید ببینیم ریشه از کجاست تا پیشگیری کنیم. پیشگیری هم همین است که طرز فکر عوض شود و برای تغییر طرز فکر باید بحث کنیم و بینش خود را نسبت به یکسری مسائل عوض کنیم تا به بلوغ برسیم.
بابک کریمی در پایان گفت: جامعه ما از نظر صنعتی، امکانات پیشرفتهای دارد ولی به بلوغ فکری نرسیدهایم. مثلا خود من که در اینستاگرام صفحه دارم خیلی وقتها نظرهای مردم برایم جالب است و آنها را حتماً میخوانم. به محض این که یک نقد کوچک نسبت به کسی مطرح میشود فوری کار به فحش و فحشکاری میرسد، یعنی یک فرهنگ لمپنیزم داریم که روی آن کت و شلوار پوشیدهایم. مسئله این است که در خیلی چیزها، خیلی عقب هستیم و بینشمان هنوز قبیلهای و ابتدایی است. اصلاً تحمل شنیدن یک نقد را نداریم، تحمل طرز فکر مخالف را نداریم ،نه مخالف بلکه حتی متفاوت. وظیفه ما این بود که فیلم «یلدا»ـ ساخته شود تا درباره بعضی مسائل صحبت کنیم، همانطور که باید «خانه دختر» ساخته میشد، همانطور که باید «هیس دخترها فریاد نمیزنند» ساخته میشد. من گاهی خیلی شاکی میشوم از اینکه این فیلمها را نقد سینمایی میکنند چرا که به نظرم در مملکت ما یکسری مسائل تابو هستند و راحت نمیتوان آنها را به زبان آورد، پس وقتی دربارهشان فیلم ساخته میشود باید کلاهمان را هوا بیندازیم که سینما توانسته چنین کاری کند تا مردم درباره آن موضوع حرف بزنند.