روز تاسوعا بود که لیلا به دنیا آمد و ده روز بعد پدرش (شهید زین الدین) توانست با خانه تماس بگیرد و تبریک بگوید.
جی پلاس: بعد از این که از سوریه برگشتیم. من قم ماندم و او رفت اهواز. ماه آخر بارداریم بود. خدا رحمت کند شهید صادقی را. از دوستان نزدیک آقا مهدی بود. آدم نکتهسنجی بود. آن روزها مجروح شده بود و باید در قم میماند و استراحت میکرد. سه چهار روز قبل از زایمانم شهید صادقی یک پاکت پول آورد به خانه ما. گفت: «آقا مهدی پیغام دادهاند و گفتهاند من نمیتوانم با شما تماس بگیرم، این پول را هم فرستادهاند که بدهم به شما.»
خیلی تعجب کردم. هیچ موقع در زندگی مشترکمان حرفی از پول و خرج زندگی نمیشد. حالا این که آقا مهدی از جای دور برایم پول بفرستد باور نکردنی بود. بعدها فهمیدم که قضیه پیغام و پول را شهید صادقی از خودش درآورده است. بچهمان روز تاسوعا به دنیا آمد. ده روز بعد از تولد دخترمان لیلا، پدرش تلفن زد. این ده روز اندازه یک سال بر من گذشته بود.
لیلا چهل روزه شده بود که تازه او آمد. نصف شب آمده بود و به خانه مادرش رفته بود. فردا صبح پیش من آمد، خیلی عادی، نه گُلی، نه کادویی. هنوز دو روز نشده بود دوباره رفت. بعد از این که او رفت، رفتم حرم و یک دل سیر گریه کردم. خیال میکردم تحویلم نگرفته است. خیال میکردم اصلاً مرا نمیخواهد.