محمدرضا حیاتی، گوینده اخبار صداوسیما مصاحبه مشروحی داشته که آن را میخوانیم.
به گزارش جی پلاس، رفتار و گفتار رسمی از محمدرضا حیاتی در اذهان عمومیچهرهای ساخته که مثلا وقتی نام یک خواننده را بر زبان میآورد یا از شرایط سخت جامعه گله میکند، واکنشها توام با «غافلگیری» است.
از ریشه دعوای چاوشی خبر نداشتم
اظهارنظرهای چند ماه اخیر شما پر بوده است از غافلگیری. مثلا موقعی که تصویر محسن چاوشی روی ویدئو وال نقش بست، خودتان ماجرای مجادله اخیر او با ابی را وسط کشیدید. مجری از عنوان «خواننده آنور آبی» استفاده کرد اما شما اصرار داشتید بگویید ابی.
به نظر شما به زبان آوردن اسم یک خواننده چه اشکالی دارد؟حتی خوانندهای که مورد تایید نظام نیست، بالاخره اسمیدارد و چرا نباید آن را بهکار برد؟ هر انسان یک اسم دارد و من هم نام او را به کار بردم. کجای این اتفاق غافلگیرکننده است؟
جایی که از صدای او تعریف کردید.
خب بالاخره خوانندههایی هستند که نسل ما از آنها خاطره دارند. ایشان ترانههای خوبی خواندهاند و من فارغ از جایگاه ، عقیده و مرام سیاسی و اجتماعی شان قضاوتشان کردم. حتی کاری به ترانههایی از ایشان که رنگ و بوی سیاسی دارد، ندارم. عرض من درباره صدای او بود. ایشان ترانههای خوب و خاطره انگیز داشتهاند که خاطرات دوران نوجوانی و جوانی ما را شکل میدهد. ضمن این که آن ترانهها از لحاظ ساختاری هم بد نیستند. حتی برخی از آنها شعرهای ارزشمندی دارند و آهنگسازان خوبی آنها را ساختهاند. من هیچ کاری به عقیده و دیدگاه سیاسی ایشان ندارم و صرفا درباره صدا صحبت کردم.
در تکمیل حرف شما،یکی از مسئولان سالهای دور واحد موسیقی صداوسیما به طور خصوصی میگفت که باید بین هنر و شخصیت هنرمند تفکیک قائل بود…. شما موقع مصاحبه از جزئیات درگیری اینستاگرامیچاوشی و همسر ابی اطلاع داشتید؟
خدا شاهد است وقتی مجری از من سوال کرد، نمیدانستم دعوای محسن چاوشی و خواننده لس آنجلسی بر سر چیست. یک چیزهایی در فضای مجازی دیده بودم و در همین اندازه میدانستم که با هم مجادله دارند منتها اصل و ریشه دعوا را نمیدانستم و اطلاع نداشتم به خاطر چه بوده. فکر کردم دعوا، حرفهای بوده کما این که یک زمانی حسام الدین سراج به محسن چاوشی گفته بود شما روضهخوانی میکنید. (نقل به مضمون) من همان موقع با وجود این که خیلی به آقای سراج علاقهمندم و ترانههایشان را دوست دارم، ناراحت شدم چون من خودم کارهای چاوشی را دوست دارم و همان موقع گفتم مگر همه باید به سبک آقای شجریان و سراج بخوانند؟
آقای چاوشی هم سبکی دارند که زیبا و جدید است. خلاصه؛ فکر کردم درگیری لفظی چاوشی و ابی سر مسائل فنی خوانندگی است. من هم در پاسخ به مجری گفتم آقای ابی جایگاه خود را دارد و ترانههای خوبی خواندهاند. آقای چاوشی هم جایگاه خاص خود را دارد و این دعواها جالب نیست. فردای آن روز گفتند این درگیریها برمیگردد به مواضع همسر ایشان درباره حضرت علی (ع).گفتم اصلا اطلاع ندارم و حرف من ناظر به مصداق اختلافات نبوده است.
همیشه جزئی از مردم بودهام
البته در همان مصاحبه حسن نیت شما مشخص است ولی در هر حال روی دیگری از شما عیان کرد. حتی وقتی بهخاطر شرایط کاری فرزندانتان بغض میکنید، برای مخاطب قابل لمس است که نگران همه جوانهای کشور هستید.
خدا شاهد است وقتی از مشکلات جوانها صحبت میکنم، هیچ وقت منظورم فقط بچههای خودم نبوده است. بچههای خودم عضو کوچکی از این اجتماع عظیم هستند. با مثالی که زدم خواستم بگویم من همیشه جزئی از مردم بودهام و هیچگاه نخواستهام جدا از مردم باشم و نخواستهام از موقعیت حرفهای و اجتماعی خودم استفاده کنم. هیچ وقت به این فکر نبودهام که کار خاصی برای خودم و بچههایم انجام دهم. هرگز چنین کاری نکردم در صورتی که تواناییاش را داشتم و کافی بود خواستهام را به رئیس جمهور، وزرا، نمایندگان مجس و دیگر مسئولان بگویم. همواره به خودم میگفتم همه جوانها مشکل دارند و بیانصافی است که بخواهم برای بچههای خودم «پارتی بازی» کنم.
برویم سراغ بند بعدی گزارش. شما درباره فردین صحبت کردید که اشاره و هشدار بجایی بود. پیش از آن در اکران خصوصی فیلم «مطرب» هم واکنشی مشابه داشتید. از شرایط خوانندههای پیش از انقلاب گفتید و ابراز امیدواری کردید بهزودی به ایران برگردند. نمیگوییم حرف ناصوابی زدید اما نمیتوانیم تعجبمان را پنهان کنیم.
یعنی به من نمیخورد از این حرفها بزنم؟ (با خنده)
بله!
من معمولا سینما نمیروم. حدود40سال است مکانهای عمومیمثل سینما و تئاتر را بر خودم تحریم کردهام. از طرف سازندگان «مطرب» یکی از دوستانم برای اکران خصوصی دعوت شده بود. تماس گرفت که اکران خصوصی است و اگر میشود با من بیا. رفتم و فیلم را دیدم و خاطرات زنده شد.
دقیقا مشکل یساری چیست؟
یعنی حرف دل تان را زدید؟
واقعیت این است، بعضی خوانندهها بعد از انقلاب در ایران ماندند و هیچ وقت نرفتند. آنها به کشور و جامعهشان علاقهمند بودند و دوست داشتند همین جا کار کنند. اگر سبک ترانه بعضیها مورد پذیرش انقلاب اسلامینبوده، بحث جدایی است ولی ماجرای خوانندههای به اصطلاح کوچه و بازار فرق میکند. نمونهاش را هم داریم. حالا اگر اسم ببرم لابد دوباره دردسر درست میشود(باخنده). مثلا آقای جواد یساری یک خواننده مردمی از جنوب شهر است که حاضر نشد از ایران برود. ترانههایش هم مشکل سیاسی ندارد.
فیلم «مطرب» هم به این طیف خوانندهها اشاره میکند.
بله و چرا نباید چنین خوانندهای در کشور بخواند؟ شاید این حرف به عدهای بربخورد ولی اینجور آدمها نه با نظام و نه با کشور مشکل دارند. حتی مومن هستند و از لحاظ عقیدتی پایبندی به دین دارند. باید از کسانی که تصمیم گرفتند این دسته خوانندهها و هنرمندان کار نکنند،دلیل را پرسید ببینیم آیا پاسخی منطقی دارند.آقای یساری گفته بود بعد از مرگم ممکن است به من مجوز بدهند. میبینید چه حرف تلخی است؟
بهمن فرمان آرا در مصاحبهای ،خاطرهای مشابه صحبت شما دارند. فحوای خاطره این است:«وقتی مسئولان وزارت ارشاد فیلم «بوی کافور، عطر یاس» را دیدند گفتند ما فکر نمیکردیم شما مرد معتقدی باشی! جواب دادم ما مسلمان بودیم که شما تشریف آوردید.» اگر محمدرضا حیاتی سالهای پیش اینگونه صحبت میکرد تاثیرگذاریاش بیشتر نبود؟ چرا حالا؟
جَو را شما نگاه کنید. ممکن است سالهای قبل مشابه این حرفها را زده باشم ولی رسانههای فضای مجازی اینقدر گسترده نبود که فورا آن را پوشش دهند. من با شبکههای تلویزیونی مصاحبههایی داشتم که تاثیرگذار بوده اما انعکاس نداشته است. الان اگر کسی حرفی بزند بلافاصله منعکس میشود. همین مصاحبهای که با تی وا انجام دادم خیلی زود تیکههای آن پخش شد. فضای مجازی هر مطلبی که شخصی میگوید فوری انعکاس میدهد.
فکر میکنید بیان مشکلات رسالت شماست؟
بالاخره من به عنوان یک ژورنالیست نزدیک به 40 سال است که سابقه گویندگی و اجرا در رسانه را دارم . فکر میکنم ما وظایف اجتماعی هم داریم و در قبل آن مسئول هستیم. همیشه در کوچه و خیابان با مردم در ارتباط هستم و مشکلات را میشنوم. در عین این که خودم هم در خانه این مسائل را دارم. مردم مشکلاتشان را بیان میکنند و فکر میکنند منِ کوچکترین پیام رسان آنها هستم و حرف دل شان را به مسئولان منتقل میکنم. بنابراین فکر میکنم وظیفه من است هر موقعیتی که پیش میآید زبان مردم باشم و مشکلات آنها را منتقل کنم.
ماجرای خبرهای پرحاشیه
بعد از بازنشستگیتان دو اتفاق افتاد و باعث هجمه به شما شد. یکی ماجرای «نقش هویج» و فعل «مُرد» برای شیمون پرز و دیگری «اره برگزیت». ما میدانیم متن خبر الزاما موضع گوینده نیست. با این حال شما یادداشتی نوشتید و توضیح دادید. لازم بود اعلام برائت کنید؟
من اره برگزیت را در خبر نیمروزی ساعت 14 خواندم. بلافاصله خبرنگاران از رسانههای مختلف تماس گرفتند و نظرم را میخواستند. گفتم چرا از من سوال میکنید؟ من گوینده هستم و متنی را که جلویم گذاشته شد قرائت کردم .
اگر تمایل دارید بدانید چرا خبر به این شیوه نگارش شده است باید با سردبیر بخش خبری تماس بگیرید. سردبیر و مدیر کل خبر نظر نهایی را درباره فرم اخبار میدهند. نمیگویم گوینده در خبر سهیم نیست چون کار خبر تیمی است منتها گوینده ارائه دهنده آن چیزی است که یک گروه زحمت کشیده و آماده کردهاند. شخصا آدمی هستم که حرف بد به زبان نیاوردهام. معتقدم در رسانه بهویژه رسانه ملی نباید به کسی توهین شود حتی به دشمنمان. ما میتوانیم زیرکانه خبر را ارائه دهیم و حرفمان را بزنیم. این که از زبان گوینده یک کلمه بد گفته شود در کار رسانه و اخبار تلویزیون رسمیکشور، حرفهای نیست.
این نکته را به مسئولان گوشزد کردهاید؟
من درجلسات خصوصی بارها به معاون سیاسی و معاون کل خبر گفتهام به نظرم این دسته خبرها حرفهای نیست. خیلی از دوستان قبلا هم گفتهاند. معتقدم میتوانیم اصول دیپلماتیک و خبری را به کار ببریم و دیدگاههای نظام را هم بگوییم. طبعا ما با برخی کشورها و رژیمها مسئله داریم و این در عالم سیاست طبیعی است. نمیگویم قربان صدقهشان برویم و بگوییم دستتان درد نکند که با ما دشمن هستید! بلکه باید حرفمان را محترمانه و در نهایت ادب بیان کنیم.
ضرورت داشت محمدرضا حیاتی آن یادداشت را بنویسد که مشخص شود گوینده خبر هویت مستقل خود را دارد؟
طبعا یک گوینده حتی در شبکههای تلویزیونی خصوصی دیدگاههای خاص خود را دارد. بنابراین وقتی یک همکاری را میپذیرد الزاما نباید همسو با رسانه باشد. خود شما الزاما نباید همسو با دیدگاه رسمیروزنامه هفت صبح باشید. شما یک روزنامهنگار حرفهای هستید و دارید کارتان را میکنید منتها باید به نحو شایسته به وظیفهای که به شما سپرده شده است، متعهد باشید. من هم به عنوان یک گوینده از ابتدا قائل بودم که رسانه ملی متعلق به نظام و کشور است و ضمن داشتن دیدگاه سیاسی خود، در خدمت صداوسیما هستم. یک گوینده و مجری که با صداوسیما همکاری میکند طبعا باید معتقد به نظام، دین رسمی و … باشد.
اینها همه سر جای خود ولی دیدگاه سیاسی فرع ماجراست. پس وقتی اصول یکی باشد،دیگر مهم نیست که گرایش سیاسی ات به سمت اصولگراها باشد یا اصلاحطلب. یک گوینده ممکن است طرفدار یک جناح باشد و امکان دارد اصلا طرفدار حزبی نباشد و بگوید من فقط برای کشورم کار میکنم و خدمتگزار مردم هستم. من از روز اول این گونه بودهام. به خودم گفتم وقتی پشت میکروفن رادیو یا مقابل دوربین تلویزیون قرار میگیرم این مسئولیت به من سپرده شده تا به نحو شایسته خبر را بخوانم. کار من یک کار هنری،رسانهای است و از نظر حرفهای باید آن را به بهترین شکل ارائه دهم. برایم نباید فرق کند که این متن خبر، سخنرانی رئیس جمهور فلان کشور است یا کشور خودمان. باید جوری خبرها را بخوانم که مخاطب استفاده کند و مطلب برای او تبیین شود.
صحبتتان کاملا قابل درک است منتها برداشت این بود که محمدرضا حیاتی میخواهد روی دیگری از خود نشان دهد.
من تغییر ماهیت ندادهام. ظاهر و باطنم همین بوده است
کسانی که شما را میشناسند به صداقت شما ایمان دارند ولی این برداشت وجود دارد دیگر.
الان فضا یک مقدار هم نسبت به قبل متفاوت شده است. خیلی تندتر از این حرفها را خیلیهای دیگر میزنند. مسئولان، فرماندهان و… از گرانی، مشکلات و بیکاری انتقاد میکنند. چطور منِ ژورنالیست با سابقه 40سال کار نباید انتقاد کنم؟ آیا این حرف برای بعضی از همکاران ما در رسانه یا مدیران در صداوسیما اینقدر گران تمام میشود که نباید آنها را به زبان بیاورم؟!
اگر اینگونه است ،چشم، دیگر حرف نمیزنم! ولی آیا با نگفتن من مشکل حل میشود؟ امیدوارم همه مشکلات حل شود و مردم این همه سختی نداشته باشند! وقتی مردم یک خدمتگزار کوچک مثل من را میبینند مشکلاتشان را میگویند. وقتی من درصف نانوایی میایستم بعضیها اول متلک میاندازند که شما کجا صف نان کجا؟! بعد درد و دل میکنند.
صدا و سیما باید هوای نیروهای وفادار مثل شما را داشته باشد. امثال شما به رسانه اعتبار بخشیدهاید و چند نسل با شما خاطره دارند.
بالاخره ممکن است شخص آقای علی عسگری، مدیر خبر ، معاون سیاسی و دیگر دوستان از حرف من نارحت شده باشند ولی هر حرفی زدم فقط از روی صداقت و حرف دلم و مردم بوده است.
گفتند فعلا نیایید
آن مصاحبه واکنش سلبی هم داشته؟
بله. از آن روز به بعد تلویزیون نرفتهام. تماس گرفتند گفتند فعلا نیایید.من هم گفتم چشم. عرض کردم من که بازنشسته شدم و همان موقع هم قبل از دستور شما تقاضا کردم اگر امکان دارد دیگر نباشم. اگرچه مردم و صداوسیما را دوست دارم و دو سوم عمرم را در صداوسیما گذراندهام. چطوری میتوانم چنین جایی را دوست نداشته باشم. (بغض) ولی بالاخره باید روزی دل کند.
این بغض بهخاطر رفتاری است که با شما شده یا دلتنگی و ابراز علاقه برای حرفهتان؟ یا هر دو؟
من همیشه به کارم علاقه داشتهام. دو مسئله سالها من را زنده و سر حال نگه داشته است؛ یکی خود رسانه و یکی ارتباطی است که با مردم دارم. هیچ چیز جای این را نمیگیرد که با مردم در تماس باشی. من هر جا میروم مردم مشکلاتشان را میگویند و فکر میکنند من میتوانم کاری کنم. من فقط میخوانم و بعضی وقتها اشک میریزم.
ممکن است بعد از تلویزیون در شبکههای مجازی فعالیتتان را ادامه دهید؟
شبکههای مجازی به نوعی تحت نظارت سازمان صداوسیما هستند. شاید این کار را بکنم ولی ضریب و قدرت نفوذ صداوسیما را ندارند. تلویزیون خیلی از مجریان و گویندگان خود را از دست داده در حالی که باید از کسانی که روی آنها سرمایه گذاری کرده است و آنها را به اینجا رسانده استفاده بهینه کند نه این که یک مجری راحت کنار گذاشته شود.
به گواه خیلیها شما جزو مجریان و گویندگان «همراه» هستید و با شرایط کاری بهراحتی کنار آمدهاید.
من یک گوینده حرفهای هستم و تا وقتی که قرار است با صداوسیما همکاری کنم باید وظیفهام را به شایستگی انجام دهم. بعد از بازنشستگی به دعوت خود مسئولان سازمان که لطف کردند و گفتند باید باشم،کارم را ادامه دادم. هر وقت هم تشخیص دادند که نباشم ، میگویم چشم. خدا شاهد است ظاهر و باطن من همیشه همین بوده است و اصلا روی دیگر ندارم که میگویند حیاتی میخواهد آن را نشان دهد.
در صورتی که اگر میخواستم از کار و موقعیتم استفاده کنم، بهراحتی میتوانستم. در این سالها در مراسم و همایشهای مختلف پیش روسای جمهور، وزرا، نمایندگان مجلس و مسئولان بودهام اما هیچ خواستهای نداشتم. تنها مراودهام با آنها هماهنگ کردن امور مربوط به مراسم بوده است و هیچ موقع به خودم اجازه ندادم خواسته خود و خانوادهام را مطرح کنم. این را با افتخار عرض میکنم در صورتی که خیلیها بعد از چند سال حضور در سازمان، از این فرصت به نفع خود بهره بردند.
شما جزو گویندههای مطرح تلویزیون هستید که چند نسل با صدا و تصویرتان خاطره دارند. تا کی هستید؟
چند وقت پیش با رئیس محترم حوزه ریاست صحبت کردم و گفتم اگر اجازه میدهید خداحافظی کنم چون میترسم خدای ناکرده بین مردم دیگر جایگاهی نداشته باشم. گفتم اگر امکان دارد یک نظرسنجی بگذارید و بپرسید دوست دارید حیاتی باشد یا نه؟ ایشان قول نظرسنجی دادند ولی گفتند نیاز به این کار نیست چون میدانیم مردم همچنان شما را میپذیرند.این لطف ایشان است و خدا را شکر میکنم. من تابستان 94 بازنشسته شدم و دستور دادند همچنان خدمت رسانه و مردم باشم. من خودم از یک لحاظ معتقدم کسی که کار هنری و فرهنگی و رسانهای انجام میدهد بازنشستگی ندارد.
خود شما علاقهمند به همکاری هستید؟
من به کار در صداوسیما علاقهمند هستم. اگر صلاح دانستند در خدمت هستم اگر نه هم که هیچ وقت از رسانه طلبکار نبودهام. وارد فضای دیگر میشوم.