«پایتخت۶» موفق در خنداندن مخاطب؛ ناکام در شخصیتپردازی و روایت قصه
محمدتقی فهیم، سیدعبدالجواد موسوی و محمدرضا لطفی در میزگرد مجازی از ایرادات فنی «پایتخت۶» گفتند.
به گزارش جی پلاس؛ فصل ششم سریال «پایتخت» همانقدر که به خاطر شیوع کرونا و خانهنشینی اغلب افراد جامعه، پرمخاطبترین فصل این سریال لقب گرفت، پرحاشیهترین و پرانتقادترین فصل این سریال محبوب هم بود. سریالی که فصل اول آن در نوروز سال ۹۰ روی آنتن رفته و به سرعت تبدیل به یک برند معتبر و محبوب برای تلویزیون شده بود، به یکباره در فصل ششم گویا پرنده اقبال از روی شانهاش برخاست و در شبکههای اجتماعی و البته از سوی یک طیف خاص فکری با انتقادات فراوانی روبهرو شد و همان گروهی که برای همکاری سازندگان «پایتخت» در فصل پنجم با سازمان اوج برایشان هورا کشیده بودند این بار روی گرداندند و با نقدها و نظرات تند از آن استقبال کردند. انتقاداتی که در قسمت پایانی و با نمایش سکانس پایانی به اوج رسید و به یکباره عدهای از تمامیت سریال ابراز انزجار کردند و تلویزیون مجبور شد پخش پشت صحنه جذابی را که از روز قبل وعده داده بود، از کنداکتور خارج کند و به سرعت میزگردی تشکیل بدهد تا با توضیحات سیروس مقدم و مهدی فرجی، کارگردان و مشاور پروژه «پایتخت»، کمی از این غبار نشسته بر روی سریال محبوبش بزداید.
میزگردی که محمدتقی فهیم منتقد سینما دربارهاش میگوید: «به نظر من فینال این فصل «پایتخت» همین برنامه بود. خود این برنامه طنز بود و هر کس میدید می خندید و حتی در بخشهایی از خود سریال خندهدارتر بود.»
درباره سکانس پایانی و حواشی بیپایانش
اما آیا همه مشکلات سریال «پایتخت» تنها به سکانس پایانی و بیاعتنایی به عنصر خانواده به زعم بعضی از رسانهها منحصر میشود؟ محمدتقی فهیم منتقد در پاسخ به این سوال میگوید: «خلاصه کردن مشکلات «پایتخت» به این سکانس دست کم گرفتن مخاطب است. اساسا سریال چیزی برای ارائه نداشت در موقعیتهای خودش درجا میزد و جلو نمیرفت. داستان یکپارچه و به مفهوم کلان پیرنگ نداشت. در سریهای قبل یک روایت و یک شاه پیرنگ داشتیم. داستانهای فرعی به این تنه اصلی کمک میکرد ولی در این بخش چنین چیزی نمیدیدیم.»
محمدتقی فهیم: شخصیتهای این فصل از یک آدمهای معمولی که آدمهای خاکستری با نقطه ضعف و قوت هستند، به آدمهای غیرقابل دسترس کلیشهای در شکل کارتونی آن تغییر جهت داده بودند. یکی نماینده مجلس شده بود، یکی گوینده خبر و این کاراکترها قابل باور نبودند.
این مقایسه را اما سیدعبدالجواد موسوی منتقد و روزنامهنگار قبول ندارد. او دراینباره با اشاره به این نکته که در کل خیلی فاصله وحشتناکی بین آنچه که در فصلهای قبل ارائه شد با آنچه در این فصل دیدیم وجود ندارد گفت: «وقتی میخواهیم درباره فصل ششم «پایتخت» حرف بزنیم نمیشود بدون در نظرگرفتن فصلهای قبل این کار را انجام بدهیم. همه جای دنیا فیلمها و سریالهایی که در چند فصل ساخته میشوند، فراز و فرودهایی دارند. مثلا همانطور که در خبرها خواندیم برای درخواست از سازندگان «بازی تاج و تخت» برای ساخت مجدد فصل آخر این سریال میلیونها امضا جمع شد.»
موسوی اما درباره سکانس پایانی نظری متفاوت دارد و میگوید: «حرفهایی که درباره سکانس آخر گفته میشود، بیاهمیت است همانطور که حرفهایی که درباره فصل قبل در زمان پخش آن گفته میشد. همان نظراتی که صرف اینکه بخشی از قصه در سوریه میگذشت، میگفتند این سریال بیارزش است و چون از اوج پول گرفتند همه سریال را زیر سوال میبردند. آن فرقه با این فرقه که الان مدعی اخلاق شدند و سریال را به باد انتقاد گرفتند سر و ته یک کرباس هستند و هیچ نگاه جامعهشناسی و زیباشناسی که به قصه و هنر مربوط باشد در نظرات آنها وجود ندارد و تنها قصد و اغراض سیاسی دارند؛ منتهی هیاهو دارند و صدایشان بلند است.»
فصل ششم و اوج گرفتن حاشیهها
اما چه چیزی باعث شد انتقادات از فصل ششم «پایتخت» با اوج برسد؟ عبدالجواد موسوی در اینباره میگوید: «باید این را در نظر گرفت که یک فاصله دوساله بین دو فصل آخر این سریال افتاده و نویسنده سریال هم تغییر کرده است. از ظاهر امر برمیآمد که قرار بود فضای تازهای در این فصل تجربه شود و همانطور که دیدیم لوکیشن خانه نقی، گریم آدمها، شغل کاراکترها و ... تغییر کرده بود. ضمن اینکه سرنوشت عجیبی هم بر هرکدام از کاراکترهای اصلی سریال رفته بود. یکی از شخصیتها ۵سال پس از گم شدن، برمیگردد، سروکار یک کاراکتر مظلوم به زندان افتاده، نقی معمولی شغل جدید و متفاوتی پیدا کرده و جامعه هم تفاوت چشمگیری داشته. اینها بخشی از مواردی است که در نقد فصل ششم نباید نادیده گرفت.»
کاراکترهایی که تغییر کردند!
تغییر ویژگیهای شخصیتها یکی دیگر از انتقاداتی بود که در فصل ششم به سریال «پایتخت» میشد. مثلا اینکه چرا کاراکتر هما که در فصلهای قبل نقش منطقیترین عضو خانواده معمولی را داشت در این فصل اشتباهاتی میکرد یا با بحرانهایی مواجه میشد که برای مقابله با آنها به راحتی به همسرش دروغ میگفت. محمدتقی فهیم به طور کلی کاراکترها در این فصل «پایتخت» را فاقد شخصیتپردازی درست میداند و میگوید: «شخصیتهای این فصل از یک آدمهای معمولی که آدمهای خاکستری با نقطه ضعف و قوت هستند، به آدمهای غیرقابل دسترس کلیشهای در شکل کارتونی آن تغییر جهت داده بودند. یکی نماینده مجلس شده بود، یکی گوینده خبر و این کاراکترها قابل باور نبودند.»
فهیم در ادامه انتقاداتش درباره کاراکترهای سریال «پایتخت» در فصل ششم میگوید: «کاراکترها در این فصل در عین اینکه ناسالم و بیاخلاق بودند، ابله هم بودند. مثلا ارسطو سوار موتور است و در جاهای مختلف کتاب و درحقیقت مواد مخدر توزیع میکند و فکر میکند دارد کار فرهنگی انجام میدهد. ارسطویی که بالاخره اگر قرار است نماینده طیفی از مردم باشد طبعا باهوش باید باشد. پس در بحث شخصیتپردازی «پایتخت» فاقد المانهای شخصیتهای کاراکتری با بعدهای مختلف بودند و مهمتر از این هم اینکه در بحث فرهنگی این آدمها کلا فاقد فرهنگ تودهای بودند و هیچ کدام از خردهفرهنگها را نمایندگی نمیکردند.»
محمدرضا لطفی کارگردان و منتقد سینما اما درباره کاراکترها نظر متفاوتی دارد. او سیال بودن ویژگیهای شخصیتی کاراکترها از یک سو و اضافه و کم شدن بعضی از شخصیتهای اصلی در فصلهای مختلف از سوی دیگر مواردی است که لطفی آنها را ویژگی مثبت سریال «پایتخت» میداند و میگوید: «شاید اگر بخواهم کلی نگاه کنم «پایتخت» تنها سریالی است که در تلویزیون ساخته شده و این هوشمندی را به خرج داده که هر فصل کاراکترها براساس حال و هوای جامعه تغییر میکنند و همان شخصیت قبلی نیستند و مثل همه آدمها به مرور زمان و در تغییرات جامعه تغییر میکنند. از سوی دیگر «پایتخت» به شدت هوشمندانه یک سری کاراکتر را اضافه و کم میکند این تغییر و این سیال بودن کاراکترها به شدت به جذابیت سریال کمک کرده. مثلا حذف کاراکتر باباپنجعلی یا اضافه شدن بهتاش یا حتی در این فصل اضافه شدن کاراکتر حاجی مالکی از این موارد هستند.»
همه انتقادات فنی «پایتخت۶»
سیدعبدالجواد موسوی: حرفهایی که درباره سکانس آخر گفته میشود، بیاهمیت است همانطور که حرفهایی که درباره فصل قبل در زمان پخش آن گفته میشد. همان نظراتی که صرف اینکه بخشی از قصه در سوریه میگذشت، میگفتند این سریال بیارزش است و چون از اوج پول گرفتند همه سریال را زیر سوال میبردند. آن فرقه با این فرقه که الان مدعی اخلاق شدند و سریال را به باد انتقاد گرفتند سر و ته یک کرباس هستند.
تقریبا اغلب منتقدان «پایتخت»، اکثر آنهایی که به نقد فصل ششم این سریال پرداختند و نه نقد حاشیههای آن، در یک نقطه به تفاهم میرسند و آن هم نداشتن یک فیلمنامه قوی و منسجم در این فصل از سریال است. انتقادی که حتی در توئیتر وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی هم بازتاب داشت و او مثل خیلی دیگر از منتقدان و مخاطبان «پایتخت» از جای خالی خشایار الوند نوشت. سیدعبدالجواد موسوی در اینباره میگوید: «در کل حس من این بود که «پایتخت۶» با عجله ساخته شده بود. اینها دیر وارد کار شدند، یا فیلمنامه دیر آماده شد و فرصت اینکه نوشته اصلاح شود یا درباره آن با افراد صاحبنظر مشورت کنند احتمالا نبوده. اینها میتواند دلیل این باشد که گاهی برخی پلانها و سکانسها خیلی طول میکشیدند و مثلا بخش اعظم یک قسمت تنها در یک لوکیشن و در میان اعضای یک خانواده میگذشت.»
در این زمینه محمدرضا لطفی هم تقریبا با سیدعبدالجواد موسوی همعقیده است. او با بیان اینکه ضعف اصلی فصل ششم «پایتخت» در فیلمنامه آن است میگوید: «این فصل، در هر مقیاسی که بسنجیم فاقد یک قصه است و فقط براساس موقعیت لحظهای و موقعیتهایی که کاراکترها در لحظه خلق میکنند و اثر چند دقیقهای دارد بدون اینکه تنه اصلی سریال شکل بگیرد، پیش میرود. این بزرگترین ضعف فصل ششم بود.»
لطفی در ادامه با بیان اینکه سیروس مقدم موفقترین سریالساز تاریخ تلویزیون بعد از انقلاب است میگوید: «مقدم بسیار باهوش است و رگ خواب مخاطب را میشناسد و به شدت بلد است قصه تعریف کند ولی ظاهرا سقف کوتاه تلویزیون او را هم بیانگیزه کرده. برای این مهم فقط کافی است فصل یک را با فصل شش مقایسه کنید. در صورتی که جاهای دیگر سریالهایی که موفق میشوند به دلیل بازار رقابتی شدید سعی میکنند هر فصل موفقتر از فصل قبل باشند اما در «پایتخت» این اتفاق رخ نداده است.»
محمدرضا لطفی: سیروس مقدم بسیار باهوش است و رگ خواب مخاطب را میشناسد و به شدت بلد است قصه تعریف کند ولی ظاهرا سقف کوتاه تلویزیون او را هم بیانگیزه کرده. برای این مهم فقط کافی است فصل یک را با فصل شش مقایسه کنید.
بازی با لهجه نقطه ضعف یا نقطه قوت
ایراد دیگری که منتقدان فصل ششم «پایتخت» به این سریال میگیرند بهرهگیری از لهجهها برای ایجاد موقعیتهای کمیک در این فصل است که باز هم به همان ماجرای فیلمنامه برمیگردد. محمدتقی فهیم دراینباره میگوید: ««پایتخت۶» سقوط جدی در لحن بود. صرفا بازی با لهجه بود. اگر لهجهها را این بار از آن میگرفتید هیچ چیزی برای خنده و شوخی نداشت. همه چیز متکی بر لهجه بازیگرها بود.»
موسوی اما با محمدتقی فهیم و دیگر منتقدان «پایتخت» در این زمینه مخالف است و میگوید: «اولا باید خیلی قدردان مردم مازندران بود که در این سالها ظرفیت خیلی بالایی داشتند. اعتراضات کمرنگی شد ولی واقعا با هیچ جای دیگر ایران تا به حال اینگونه شوخی نشده. دوم اینکه لهجهای که به فارسی در شهرهای مازندران رایج است، به شدت بار طنز دارد، اینقدر که خود مازنیها با این لهجه در شهرهای مختلف شوخی میکنند و ظرایفی وجود دارد که حتی دو تا روستای متفاوت گاهی در بعضی کلمات متفاوت هستند و این باعث شوخی میشود.»
عبدالجواد موسوی در ادامه گفت: «برای مثال وقتی یک آدم چاق در کار طنز است، یک درصدی به خاطر ویژگی فیزیکی که دارد آن کار جلوتر از بقیه است. این به این معنا نیست که آن گروه زرنگی کردند. این لهجه بامزه است و اگر از این لهجه بهره بگیری ایراد ندارد. اگر در این لهجه ظرایفی را کشف کنی که جاهای دیگر نیست و بیشتر بتوانی با آن مخاطب را بخندانی چه بهتر ولی اینکه بگوییم «پایتخت۶» صرفا بر مبنای شوخیهای کلامی و ادا و اصول کلامی بنا شد و اصلا موقعیت طنز نداشته، این را قبول ندارم. مثلا ممکن است برخی جنس این شوخیها را نپسندند ولی اینکه بگویند چیزی به اسم طنز وجود نداشت حرف درستی نیست.»
یک خانواده واقعی یا فانتزی
خانواده بحث دیگری است که منتقدان «پایتخت» به آن اشاره میکنند. اینکه از جهت اهمیت دادن به خانواده و جایگاه آن در این فصل «پایتخت» موفق عمل کرده یا شکست خورده سوالی است که عبدالجواد موسوی دربارهاش میگوید: «میشود به این فصل از سریال ایرادات فنی گرفت که قصه چرا میلنگد یا مثلا چفت و بست درستی ندارد (مثل چسباندن مواد مخدر قاچاق به ماشین که مسوول زندان میگوید همه چیز در کنترل است و این توقع ایجاد میشود که قصه به سمتوسوی دیگری برود ولی اینطور نیست و دیگر از رئیس زندان تا پایان قصه چیزی نمیبینیم). اما در کل مهمترین وجه توفیق «پایتخت» در به تصویر کشیدن یک خانواده کاملا ایرانی است. این حرفهایی هم که برخی راجع به خانواده میزنند خندهدار است؛ یا قصد و غرض دارند یا هیچ درک و شناختی از خانواده ایرانی ندارند. «پایتخت» اگر یک عامل توفیق داشته باشد این است که آدمهای آن واقعی هستند. هم مسجد میروند، هم میرقصند؛ هم ریا میکنند و هم ممکن است صدق و صفایی داشته باشند. از یک طرف حسودی میکنند، از طرف دیگر به هم کمک میکنند. این انسان ایرانی است که مشکل تلویزیون در تمام این سالها این بوده که خالی از انسان ایرانی شده است.
دیدگاه تان را بنویسید