هادی حجازیفر بازیگر «آتابای» معتقد است با «ایستاده در غبار» و «ماجرای نیمروز» و «لاتاری» قهرمان داشتن فیلمها دوباره در سینما باب شد.
به گزارش جی پلاس، هادی حجازیفر با «ایستاده در غبار» به یک چهره سینمایی تبدیل شد. بازی ساده و آرام او در نقش حاج احمد متوسلیان در درام مستندگونهای که محمدحسین مهدویان ساخته بود، از همان ابتدا مورد توجه منتقدان قرار گرفت. پس از «ایستاده در غبار» حجازیفر به بازیگر اصلی و ثابت سه فیلم بعدی مهدویان در سه دوره بعدی جشنواره فیلم فجر تبدیل شد و البته در کنار بازی در فیلمهای مهدویان هم برای تلویزیون سریال بازی کرد، هم به شبکه نمایش خانگی سری زد و هم در نقشهای متفاوت بر روی پرده سینما حاضر شد. در پنجمین سال ورود این بازیگر به سینما، او در پنجمین فیلم مهدویان بازی نکرد و همکاری جدیدی را با نیکی کریمی در مقام فیلمنامهنویس و بازیگر تجربه کرد و با «آتابای» در سیوهشتمین جشنواره فیلم فجر حضور داشت. گفتوگوی هادی حجازیفر با خبرآنلاین که در قالب برنامه «مدیا» انجام شد را در ادامه بخوانید.
جشنواره تمام شد و برخی از منتقدان معتقد بودند بازی و فیلمنامه شما در «آتابای» دیده نشد.
مهم نیست؛ مهم این است که فیلم در بخشهای مختلفی کاندیدا شده و خوشحالم که فیلم دیده شده و مورد توجه هم هیات داوران و هم منتقدین قرار گرفته و مطمئنم که داوران کار سختی برای انتخاب داشتند اما من به اتفاقی که میافتد اعتماد دارم چون وقتی وارد یک رقابت میشویم، بالاخره باید سازوکارش را بپذیریم. در کل میتوانیم به سازوکار و همه اینها انتقاد داشته باشیم اما من هیچ گله و ناراحتی ندارم. واقعیت این است که هر چه آدم پیش میرود بیشتر به نتیجه کاری که کرده، در رابطه با مخاطب اهمیت میدهد و وقتی از او جواب مثبت میگیرد، به نظرم با هیچ چیزی قابل تعویض نیست. امیدوارم سالهای آینده هم بتوانیم حضور داشته باشیم و مردم کارهایمان را ببینند و دوست داشته باشند.
در نشست خبری فیلم گفتید در ابتدای ورودتان به سینما برخورد اهالی سینما با شما به گونهای بود که فکر میکردند شما از پادگان آمدید و ...
یک وقتی آدمها به واسطه شرایطی که به همه چیز مثل عصبانیتهای جامعه و موارد دیگر برمیگردد نسبت به یک سری آدمها گارد میگیرند. خود من هم گاهی دچار این میشوم که نسبت به یک سری آدمها گارد دارم و وقتی فکر میکنم دلیلی برایش پیدا نمیکنم. من هم چند سال به واسطه فیلمهایی که بازی کردم مورد قضاوت قرار گرفتم، در عین حال فیلمهایی که بازی کردم هم برایم قابل احترام است؛ فکر میکنم نقش آدمهایی که با باور برای کشورشان زحمت کشیدند را بازی کردم و هیچ مشکلی هم با آن ندارم. ولی این به معنای این نباشد که اگر فرد امکانهای دیگری دارد از او سلب یا دریغ شود. یکی از خوشحالیهای من این بود که خانم نیکی کریمی میتوانست با هر کسی از نویسندگان حرفهای برای فیلمنامهاش همکاری کند اما با دیدن کوچکترین استعداد در من طی یکی دو همکاری که با هم داشتیم به من اعتماد کرد و من همه تلاشم را کردم. فکر میکنم آدمها باید در قضاوتشان منصف باشند و فکر میکنم خانم کریمی هم اینگونه بود. یک رفاقتی بین ما شکل گرفت بعد از یک سال که با هم کار کردیم که میدانم درباره آدمها چه نظری دارد و قضاوت نمیکند ولی من در معرض این قضاوتها همیشه بودم.
استایل و چهره شما جوری است که نقشهای درگیرانه را خوب بازی کنید. فکر میکنید بتوانید قهرمان سینمای ایران باشید؟
نه علاقهای هم ندارم. چون در بازیگری چنین رویایی ندارم. یک وقتی یک نقشی به تو پیشنهاد میشود و تو تمام ابزارهایی که داری را به کار میگیری و تمام ضعفهایی که در قبال این نقش داری را سعی میکنی در خودت پنهان کنی. کاری که خیلی از دوستان ما انجام میدهند. کارهای زیادی به من پیشنهاد شده اما چون فیلمنامه خوبی نداشته یا من امکان همراهی نداشتم عذرخواهی کردم ولی این یک واقعیت است که با «ایستاده در غبار»، «ماجرای نیمروز» و حتی «لاتاری» بحث قهرمان داشتن فیلمها دوباره در سینمای ایران مطرح شد. میتوانست هر کسی در این نقشها باشد که خوشبختانه قرعه فال هم به نام من افتاد. بخشی از موفقیت این موضوع شاید به این دلیل بود که این قضیه چندسالی مهجور بود و شاید هر کس دیگری هم به جای من شانس حضور در این فیلمها را داشت باز هم تماشاگر با نگاه مهربانانهای با او برخورد میکرد. همان نگاهی که به من داشتند. برای من فرقی نمیکند من در همه نقشهایم سعی میکنم از حافظه عاطفی و زیستم و هر چیزی که دم دست دارم استفاده کنم تا بتوانم نقش را اول همانطور که کارگردان میخواهد و بعد همانطور که خودم فکر میکنم بسازم و اجرا کنم.
با جواد عزتی هم زوج خوبی را تشکیل دادید.
ما با جواد دوستی خیلی خوبی داریم و فکر میکنم لیاقت جایگاهی که به دست آورده را به شدت دارد به این دلیل که آدم استخوان خورد کرده و باهوشی است. به نظر من جواد از یک نبوغ عجیب غریب در بازیگری رنج میبرد. یکی از اشتراکات من و جواد این است که به پارتنرهایمان بیشتر فکر میکنیم تا خودمان. من خیلیها را دیدم در بحث بازی که به این معتقد بودند و فکر میکنم جواد و خیلیهای دیگر که یا پولساز هستند یا اینکه نقشهای ماندگار در سینما خلق میکنند، کمااینکه در گذشته هم نمونههایشان را داشتیم، یک جور تبدیل به تالار مشاهیر و افتخارات سینمای ایران میشوند.
در نشست خبری فیلم شما سوالی پرسیده شد که شما عصبانی شدید. الان که از آن روز گذشته و آرامش بیشتری دارید درباره آن مساله چه نظری دارید؟
برای من جالب است که چرا مثلا زمان جنگ نمیگفتند اینجا چون ایران است فقط باید فارسها بجنگند؟ مثلا در کربلای پنج و کانال ماهی فقط فارسها باید خط را بشکنند؟ چرا وقتی زمان انتخابات میشود فقط فارسها رای نمیدهند؟ ماجرا این است که این بحث قومیتها وقتی آزاردهنده میشود که یک عقبه ذهنی آزاردهنده درباره قومیتها وجود داشته باشد. من خیلی راحت به شما میگویم. حتی ممکن است گاهی خود ما هم شوخیهایی کنیم ولی از کودکی این احساس ذره ذره در آدم تلنبار میشود و به واسطه برخوردهایی که میشود و حرفهایی که گفته میشود... این تبدیل به یک خشمی میشود که ناگهانی میترکد. به نظر من زبان مادری هر کسی برایش شبیه مرزهای زمینی و جغرافیاییاش است و اصلا متوجه این موضوع نمیشوم و نمیتوانم بفهمم چطور یک خبرنگار و یک آدم تحصیلکرده میتواند چنین نگاه عقیمی به بحث زبان داشته باشد.
هنوز هم میگویید فاشیستی است؟
به شدت فاشیستی است. من واقعا فکر میکردم جشنواره ما روز بعد اجازه ورود این خبرنگار را به سینمای مطبوعات نمیدهد و عذرخواهی رسمی میکند. الان در یک استادیوم چنین حرفی زده شود همه جای دنیا آن تیم محروم میشود ولی آقای داروغهزاده با لبخندهای همیشگیاش انگار موضوعات مهمتری برایش وجود داشت. من واقعا انتظار داشتم و هنوز هم انتظار دارم که دبیر جشنواره دراینباره عذرخواهی کند. مگر میشود در یک نشست بر خلاف اصل صریح قانون اساسی حرفی بزنی و بگویی زبان معیار پارسی است و نباید فیلم به زبان آذری ساخته شود؟ من به این فکر میکنم که پس ناراحتی دیرینه ما از این برخوردها واقعی بوده. در اسکار دیدید که یک فیلم کرهای همه جوایز را درو میکند. این بحثهای فرهنگی است که باعث میشود ما درجا بزنیم.
درباره استوری آقای یراحی صحبتی دارید؟
من برای ایشان احترام قائل هستم و شمارهاش را هم گرفتم که به او زنگ بزنم که نخواهم رسانهای پاسخ بدهم. فکر میکنم او دچار همان مشکلی است که من به عنوان یک ترک هستم چون فکر میکنم این یک خشمی است که از بچگی تلنبار شده. اینکه به لهجه تو بخندند، مورد تمسخر قرار بگیری و ... من به عنوان یک بازیگر هیچ ربطی ندارم به این که پس این فیلم چه فکری بوده. این هم مثل همان قضاوتی است که فکر میکردند من از پایگاه آمدم. من از همه عربزنان عزیزی که در کشورمان هستند عذرخواهی میکنم چه کسی است که ادبیات غنی عرب را نشناسد؟ لااقل ما که در حوزه ادبیات کار کردیم. متاسفانه این نگاه وجود دارد و ما از این بابت احساس خطر میکنیم. وقتی با دوستانی که افکار تندرو داشتند صحبت میکردیم، همیشه میگفتیم ما ایران هستیم ولی زبان و فرهنگ و هنر خودمان را باید حفظ کنیم. وقتی این برخوردها را میبینم فکر میکنم آنها هم حق داشتند. اینکه یک نویسنده به زبان مادریاش بنویسد انگار یک لایه از روح او برداشته میشود. این که یک بازیگر به زبان مادریاش حرف بزند به مخاطبش نزدیکتر است. چون بالاخره در آن واحد ترجمه اتفاق میافتد ولی این یک واقعیت است. امیدوارم روزی برسد که فرزندان ما چنین تنشهایی نداشته باشند.
برنامه شما برای آینده چیست؟ به فیلمسازی فکر میکنید یا دوست دارید بازیگری را ادامه بدهید؟
من رویاهای بزرگی دارم. رویاهایی که من را از سختترین اتفاقاتی که در زندگیام افتاده کشانده و آورده به اینجا رسانده. خدا را شاکرم که الان در این موقعیت هستم. اکثر رویاهای من در فیلمسازی خلاصه میشود. اگر وسعت مخاطبان این مدیوم نبود در تئاتر میماندم ولی احساس میکنم سینما این امکان را به من میدهد که با تعداد بیشتری از مخاطبان گفتگو کنم. فکر میکنم وقتش رسیده که فیلم خودم را بسازم. در یکی دو سال اخیر هم امکانش پیش آمد یک مقدار با احتیاط با آن برخورد کردم.
دربارهاش توضیح میدهید؟
دو فیلمنامه دارم؛ دو، سه تا طرح دارم ولی باید به یک جمعبندی بسازم. «آتابای» ترغیبم کرده و مخصوصا با برخوردی که با فیلم در جلسه نشست مطبوعاتی شد همانطور که میگویند «گاه آن که تو را به حقیقت میرساند خود از آن عاری است» احساس کردم که چه وظیفه سنگینی دارم و دوباره باید برگردم به آن جغرافیا و نسبت به آن منطقه و جادویی که در آنجا برقرار است وظیفهای دارم. فکر میکنم «آتابای» بخش عظیمی از تاثیرگذاریاش را مدیون این جادوی محیط است که وارد فیلم شده.
تاجبخش فناییان یکی از اساتید شما در دانشگاه از این گفته بود که روزی که شما را دیده میدانسته روزی ستاره میشوید اما این ستاره شدن ۲۰ سال طول کشیده.
۲۴سال. اولین اجرای عمومی تئاتر که داشتم سال ۷۰ در شهر میاندوآب بود که پدرم مدیر آموزش پرورش آنجا بود. تا «ایستاده در غبار» ۲۴سال طول کشید. الان هم تئاتر هامون که راه انداختیم به یک سری آدمهایی کمک میکنیم که فکر میکنیم بااستعداد هستند برای اینکه این فاصله زمانی ۲۴سال کمتر و کمتر شود.
شما سالها عکاس و خبرنگار بودید. شاید بهتر از هر کسی بتوانید درباره خبرنگارها نظر بدهید.
هر شغلی که سختی دارد و هر شغلی که در آن عدم امنیت کاری وجود دارد، آدمهای مهمش را خیلی زود از دست میدهد. آدمها تا یک جایی میجنگند، مبارزه میکنند و بعد خسته میشوند. یا حوزه فعالیتشان را تغییر میدهند یا کلا شغلشان را. برای همین فکر میکنم بخشی از این جایگزینی هدفمند اتفاق نیفتاده و به همین دلیل است که ما یکباره با پدیدههای عجیب غریب روبهرو میشویم. من خودم سالها تلویزیون و شبکه ۴ کار کردم. سال ۹۴ هم به عنوان خبرنگار میآمدم و میرفتم.
خیلی هم دور نیست.
یک خاطره بگویم. برای کار خبری به برج میلاد و جشنواره میآمدیم. فیلمها را هم میدیدیم. خیلی هم به من برمیخورد که سینماگران تحویل نمیگرفتند و گفتگو نمیتوانستم بگیرم. اولین خاطرهای که من از بعد از بازیگر شدنم دارم، فردای نمایش «ایستاده در غبار» بود. در برج میلاد من در صف بودم که بروم در یک سالن، یکباره سه تا عکاس دوربین به دستم به سمتم آمدند، من ناخودآگاه خودم را کشیدم کنار و فکر کردم پشت سرم کسی است که میخواهند از او عکس بگیرند. بعد اسمم را صدا زدند، من برگشتم و از من عکس گرفتند.
به دلیل همین سابقه رابطه شما با خبرنگارها خوب است؟
بله. به همین دلیل بعد از نشستها خودم دنبال خبرنگارهایی هستم که با آنها گفتگو کنم.
به نظر میرسد در سینما یک چنددستگی به وجود آمده. تحلیل شما چیست؟
من فکر میکنم باید به آدمها حتی برای اشتباه کردن فضا داد. در نهایت این اشتباه است که کاراکتر ما را میسازد. چون خودم زیاد اشتباه کردم یک مقدار با دوستان احساس همدردی میکنم. به نظرم چه آن آدمی که اشتباه میکند و چه آن فردی که دربارهاش اشتباه شده همه سرمایههای سینما هستند. قرار نیست که لشکرکشی شود. ممکن است یک نفر به هر دلیلی عصبانی شود و یک حرفی بزند، فرقی نمیکند بازیگر باشد یا کارگردان و یا هر صنف دیگری؛ گاهی باید شنید و خودت را به نشنیدن بزنی. فکر میکنم ناراحتی جامعه یک مقدار متاثر از اتفاقاتی است که رخ داده و همه جامعه و طبعا سینماگران مستثنی نیستند. خیلی سخت است که تو کلی طرفدار داشته باشی و کلی مخالف که اصلا دلیلش را نمیدانی. من اینستاگرامم را جوری بستم که صدتا هکر نمیتواند آن را باز کند. برای اینکه ابتذال طوری وارد خون تو میشود که نمیفهمی. ابتذال لزوما به معنای سبک زندگی نیست، به این معنی که به تو تزریق شود که چه بگویی و چه نگویی. هر چه بگویی یک عده موافق و یک عده مخالف هستند. به همین دلیل تا در موقعیت آن آدمها نباشی درکش سخت است. البته گاهی هم بد نیست که بعضی مواضع مشخص شود و بدانیم چه کسی با کسی دوست است و چه کسی دشمن چه کسی است. من کلا آدم خوشبین و امیدواری هستم.
و نظرتان درباره شهاب حسینی؟
من چون کامل حرفهای او را نشنیدم نمیتوانم قضاوت کنم. اگر کامل شنیده بودم از این که موضع بگیرم ابایی نداشتم اما الان چیزی دربارهاش نمیگویم. به نظرم شهاب حسینی یکی از جادوییترین چشمهای ایران را دارد. ابربازیگر است و خشمش و احساساتش واقعی است.