چند روزی همقدم با شهید بلورچی-۲

علی چطور با چریک های فدایی خلق آشنا شد؟

میدان دادن های سازمان چریک های فدایی خلق به نوجوانی 13-14 ساله و سخنان جذابشان و برخوردهای روشنفکرمآبانه شان مهران را جذب خود کرده بود تا اینکه مادر بیکار ننشست و... .

لینک کوتاه کپی شد

جی پلاس ـ منصوره جاسبی: سال 58 بود و زندانی های سیاسی تازه از زندان آزاد شده بودند و به علت پیروزی انقلاب فضای سیاسی کشور باز شده بود و همه گروه ها و اقلیت ها به راحتی فعالیت می کردند. اصغر(1) هم که جوانی تحصیلکرده بود و عضو چریک های فدایی خلق به حساب می آمد و با خانواده در بندر گز زندگی می کردند با رهایی از زندان چند روزی را مهمان خانه مهران(2) شده بود.

شخصیت جذاب اصغر، نوع برخوردش و کلام نافذ و شیک پوشی اش، مهران را جذب خودش کرده بود طوری که شب ها تا صبح چراغ اتاق مهران روشن بود و این جاذبه اصغر، دل مادر(3) را به شور انداخته بود و با اینکه شناختی از گروه ها و تفکراتشان نداشت اما از میان حرف های اصغر متوجه شده بود که او به خدا اعتقادی ندارد.

چند روزی به همین منوال گذشت تا اینکه اصغر شال و کلاه کرد و ساکش را بست تا به شهرش برگردد و مهران از این موضوع غصه دار بود و دلش می خواست که با او همراه بشود و چون در تعطیلات تابستانی به سر می برد، مادر با اینکه رضایت قلبی نداشت اما اجازه داد که برای اولین بار تنهایی مسافرت کند.

موقع خداحافظی، مادر سرش را به گوش پسرخاله نزدیک کرد و گفت: «من این بچه رو مسلمون دادم دستت، حواست باشه بذارش خونه برادرت».

مهران یک ماهی بندر گز ماند و وقتی برگشت، به وضوح تغییر در رفتارش را می شد مشاهده کرد. دیگر نماز نمی خواند، حرف های روشنفکری می زد، به نماز خواندن مادر وخواهرش ایراد می گرفت و می گفت: کتاب بخوانید. کتاب های آنها را برای ژست دست می گرفت و پاتوقش شده بود مقر استقرار چریک های فدایی خلق. حرف های اصغر و میدان دادنش به یک نوجوان 13-14 ساله کار خودش را کرده بود.

مادر تلاشش را برای بیرون کشیدن مهران از این وضعیت شروع کرد و از آقای محمودپور(4) که با جهاد سازندگی همکاری می کرد خواست که مهران را با خودش به روستاها ببرد و برخلاف میل مهران این کار اتفاق افتاد و یک ماهی را هم در کنار کشاورزان گذراند و وقتی برگشت همه شست و شوی مغزی که اصغر به او داده بود، از بین رفت و...(5)

1. وی پسرخاله مادر شهید بود.

2. شهید مهران (علی) بلورچی (متولد 1345) که در دوازدهم اسفند ماه سال 65 در عملیات کربلای پنج و در منطقه عملیاتی شلمچه به شهادت رسید. وی دانش آموخته مدرسه مفید و از دانشجویان ممتاز دانشگاه شریف بود.

3. مرحوم بانو لامعه لشکرلو، مادر شهید.

4. وی از دانشجوهای رشته اقتصاد بود که به طور داوطلب به همراه گروه های جهاد سازندگی به روستاها می رفتند و در آبادانی آنها کمک می کردند. او از دوستان خانوادگی شان بود.

5. برگرفته از خاطره نقل شده از مادر شهید در کتاب تنهای تنها.

دیدگاه تان را بنویسید