شوهرم با دوست صمیمی ام به من خیانت کرده و دیگر نمی توانم با او زیر یک سقف زندگی کنم
چندی پیش ، نوعروس 27 ساله ای درحالی که آشفته و گریان بود به دادگاه خانواده ونک تهران رفت تا پرده از سرنوشت تلخ خود بردارد.
به گزارش جی پلاس، زن جوان وقتی در برابر قاضی شعبه ۸۷۵ ایستاد، انگار هنوز خودش نمی دانست چه می خواهد اما مطمئن بود دیگر درخانه شوهرش جایی برای او نیست:آقای قاضی من اعتماد خود را به همسرم کاملاً از دست داده ام و احساس میکنم که دیگر نمیتوانم حرفهای او را باور کنم .
چه چیزی باعث شده است که اعتماد خود را به همسرتان از دست بدهید؟
من دو سال پیش با همسرم در دانشگاه آشنا شدم. من ۲۵ ساله و او ۲۶ ساله بود. او پسر خوش قیافه ای بود و رابطه ما صمیمی تر شد. خانواده ما از لحاظ اقتصادی، اجتماعی و ... خیلی از او بالاتر بود. در نهایت سال گذشته با هم ازدواج کردیم. او خیلی به من علاقهمند بود اما به طور ناگهانی متوجه شدم که با یکی از دوستان صمیمی من ارتباط برقرار کرده است.
چند وقت است که متوجه این موضوع شدهاید؟
به تازگی متوجه شدم. اصلاً باورم نمیشد که دوستم در حق من چنینکاری انجام دهد اما مهمتر این که باورم نمیشد که شوهرم به من خیانت کند.
از کجا متوجه شدید که همسرتان با دوست تان رابطه برقرار کرده است؟
از مدتها قبل به رفتارهای شوهرم شک کرده بودم. احساس میکردم که رفتارهای آرش فرق کرده است. خیلی سرد با من برخورد میکند. احساس میکردم که آن عشق و علاقه قبلی را ندارد. اما من طبق روال معمول با عشق و علاقه بیشتر به زندگی خود ادامه میدادم تا این که یکی از دوستانم من را از ارتباط شوهرم با ناهید که او هم از دوستان صمیمی ام بود مطلع کرد. واقعاً شوکه شده بودم. اصلاً باورم نمیشد. تحقیق کردم و متوجه شدم که موضوع کاملاً جدی است و حقیقت دارد.
آیا موضوع را به شوهرتان هم گفتید؟
بله، گفتم! اول کتمان می کرد بعد با خونسردی موضوع را پذیرفت و گفت که اشتباه کرده است اما خونسردی او و رفتاری که کرده بود من را به شدت عصبانی کرد، مدتی از خانه قهر کردم و به خانه دوستم رفتم چون دلم نمیخواست که خانواده من متوجه شوند. بالاخره آمدم خانه، تصمیم گرفتم که او را ببخشم.او هم ظاهراً پشیمان بود و بسیار غمگین به نظر میرسید. سعی کردم در خودم و وضعیت خانه و... تغییراتی اساسی ایجاد کنم تا اورا پایبند کنم. البته مطمئن هستم که هرگز از این لحاظ در زندگی کم نگذاشتم. من برای راحتی او حتی سرکار هم نرفتم. دلم می خواست درسم را ادامه بدهم اما ندادم تا فقط زن زندگی باشم. ظاهراً رابطه او با من خوب است اما آن گرمی و صمیمیت گذشته را ندارد. دیگر آن عشق و علاقه در او دیده نمی شود. البته او در گذشته افسردگی داشته که بعد بهبود یافته است. من به او کمک زیادی کردم از جمله شرایط ادامه تحصیل او را فراهم کردم .
به نظر شما چه عاملی باعث شد که او به سمت زن دیگری برود؟
نمیدانم شاید من کوتاهی کردهام. آن طور که دوست داشت نبودم. البته هرگز از رفتار او چنین برداشتی نداشتم. او به راحتی از عملکرد خود معذرت خواهی کرد و ظاهراً پشیمان بود. البته من هم به موقع موضوع را فهمیدم. اما همانطور که گفتم او مثل گذشته نیست و من نمیدانم چه کار باید بکنم.
یعنی هنوز به آن خانم علاقهمند است؟
نه، به طور قطعی نمیتوانم این را بگویم. البته دوست من خودش را به کلی کنار کشیده است اما همسر من دیگر مثل گذشته نیست.
منظورتان چیست؟ احساس می کنید که احتمال دارد مجدد به چنین کاری دست بزند؟
بله. این احساس خیلی من را اذیت میکند ولی او هم رفتاری نمیکند تا این احساس در من کمتر به وجود آید.
تصمیمتان برای طلاق جدی است ؟
واقعاً نمی دانم. حس میکنم که دیگر نمی توانم با او زندگی کنم. اما اگر طلاق بگیرم کجا بروم نه پول دارم و نه کار ، دستم به جایی بند نیست حتی اگر مهریه ام را بگیرم اما می دانم دیگر نمیتوانم با شوهرم زیر یک سقف زندگی کنم.
بنابه این گزارش، قاضی دادگاه خانواده دستور داد تا شوهر این زن احضار شود و جلسه رسیدگی در حضور هردوی آنان برگزار شود.
دیدگاه تان را بنویسید